محمدکاظم کاظمی، نویسنده، شاعر و ویراستار برجسته به تازگی یادداشتی نوشته است با عنوان «تکریم بزرگان دین در متن» و به بررسی ابعاد تکریم و تجلیل از بزرگان دین به خصوص امامان معصوم در متن و نوشتار پرداخته است. متن این یادداشت که در خبرگزاری فارس منتشر شده، به شرح زیر است:
سؤال مهم. چه هنگامی نوشتن «علیهالسلام»، «صلی الله علیه و آله وسلم» و نظایر این تعبیرها ضرورت دارد؟
تکریم بزرگان و آفتی به اسم عادت و کلیشه
پیش از هر چیز باید گفت که تکریم و تعظیم بزرگان هر دین، از فرایض و ضروریات است. حفظ حرمت آن بزرگان، خودش در ذهن ما پیروان آنها حصاری از قداست ایجاد میکند تا به طور طبیعی و ناخودآگاه، این احترام را در دیگر جوانب و شئون زندگی هم رعایت کنیم. هم از این روی است که مسلمانان غالباً نام خداوند، حضرت پیامبر و دیگر بزرگان دین را با احترام یاد میکنند و گاه عبارتهایی دعایی مثل «جل جلاله»، «صلی الله علیه و آله وسلم»، «علیهالسلام»، «رضی الله عنه»، «کرم الله وجهه»، «سلام الله علیه»، «سلام الله علیها» و در مورد علمای دینی، «رضوان الله تعالی علیه»، «رحمة الله علیه» و امثال اینها را به کار میبرند. این حتی در مورد دشمنان دین و خدا هم با عبارتهایی مخالف رایج است، مثل «یزید لعنة الله علیه» و امثال آن.
ولی همواره و در رسم و آیینی، خطر «عادت شدن» و «کلیشه شدن» و «افراط» وجود دارد. سلام کردن و دست دادن انسانها به همدیگر کاری است پسندیده ولی اگر مثلاً دو نفر که از صبح تا عصر در کنار هم هستند (مثلاً دو همکار در اداره، دو کارگر در کارخانه) از صبح تا عصر مرتب به همدیگر سلام کنند و دست بدهند، چندان جالب نیست.
استفاده از عبارات برای ایجاد حس احترام در مخاطب
به نظر میرسد که ما همچنان که در بسیاری از رسوم و آیینهای دینی به افراط یا تفریط گراییدهایم، در این مورد هم همین افراط در کار ما هست. مثلاً سخنرانی درباره فضایل حضرت امام رضا(ع) سخن میگوید. میبینی که مثلاً اگر در سخنرانیاش چهل بار اسم آن حضرت میآید، چهل بار هم عبارت «علیه الاف تحیة والثنا» را تکرار میکند، گویا این عبارت بخشی از نام حضرت شده است. جالب این است که بسیاری از مخاطبان و حتی شاید خود گوینده نیز معنی دقیق این عبارت را نمیدانند، چنان که من تا اکنون نمیدانستم و حال به فرهنگ مراجعه کردم و دیدم به معنی «هزاران درود و ثنا بر او باد» است.
ببینید، این عبارت وقتی آن را به فارسی میخوانیم و معنایش را میفهمیم، بسیار دلپذیر است. اگر همین ترجمه فارسی آن را یک بار و در همان آغاز سخن در کنار اسم امام رضا(ع) بشنویم، نوعی احساس احترام نسبت به ایشان خواهیم کرد. ولی وقتی عبارت یک کارکرد ماشینی مییابد، دیگر هیچ آن احساس احترام را در ما بر نمیانگیزد، بلکه تمرکز ما بر سخن سخنران را از میان میبرد. سخنان او به جای این که ساده، موجز و روشن باشند، سرشار میشوند از عبارتهایی عربی که معنیشان هم غالباً برای ما مجهول است و اگر مجهول هم نباشد، با تکرار زیاد، دیگر تأثیر خود را از دست میدهد.
شما تصور کنید مادری را که از خدمات فرزندش میگوید. مثلاً میگوید: «این مجید آقای ما ـ خدا حفظش کند ـ همیشه به یاد من هست. همیشه به من رسیدگی میکند...» حالا اگر این مادر در طی چند جمله که نام فرزندش را میبرد، مرتب و در کنار اسم او، این «خدا حفظش را کند» را تکرار کند، تأثیر این دعایش در ذهن ما کمتر میشود، چون این حالت اتوماتیکی یافته است.
ضرورت بلاغت و سخنشناسی در استفاده از عبارات تکریمی
پس تا اینجا به این نتیجه میرسیم که کاربرد این عبارتها میباید توأم با بلاغت و سخنشناسی باشد، یعنی در مقامهای خاصی که واقعاً نیازی به این عبارت دعائیه هست. گاهی فقط در آغاز کلام، یا آغاز فصلی یا پارهای از کلام، یک بار کافی است و در بقیهی سخن (چه گفتار باشد و چه نوشتار) ضرورتی ندارد، یا اگر هم ضرورت دارد، به سخنشناسی گوینده برمیگردد که بداند در کجا میباید آرام و با تأنی و با القاب و تشریفات سخن بگوید و در کجا میباید موجز و فشرده و حتی رگباری حرف بزند. مثالی در این مورد بد نیست.
یکی از رساترین و بلیغترین سخنان در وصف حضرت فاطمه زهرا(س)، بخش پایانی سخنرانی «فاطمه فاطمه است» دکتر شریعتی است. من این عبارت را نقل میکنم تا منظور من بهتر دانسته شود.
«خواستم بگویم فاطمه دختر خدیجهی بزرگ است؛ دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد(ص) است؛ دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است؛ دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر حسنین است؛ دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که فاطمه مادر زینب است؛ باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.»
حالا شما تصور کنید که دکتر شریعتی همه این عبارتهای دعایی را به کار میبرد. متنش چنین چیزی میشد.
«خواستم بگویم فاطمه سلامالله علیها دختر خدیجه بزرگ سلامالله علیها است؛ دیدم که فاطمه سلامالله علیها نیست.
خواستم بگویم که فاطمه سلامالله علیها دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم است؛ دیدم که فاطمه سلامالله علیها نیست.
خواستم بگویم که فاطمه سلامالله علیها همسر امیرالمؤمنین علی علیالسلام است؛ دیدم که فاطمه سلامالله علیها نیست.
خواستم بگویم که فاطمه سلامالله علیها مادر حسنین علیهمالسلام است؛ دیدم که فاطمه سلامالله علیها نیست.
خواستم بگویم که فاطمه سلامالله علی مادر زینب سلام الله علیها است؛ باز دیدم که فاطمه سلامالله علیها نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه سلامالله علیها نیست.
فاطمه سلامالله علیها، فاطمه سلامالله علیها است.»
ملاحظه میکنید که اینجا اصل مطلب در میان این عبارتها گم شده است. شاید این یک مثال اغراقآمیز باشد، ولی من بارها به متنهایی برخوردهام که شفافیت، وضوح، صراحت و ایجازشان به خاطر افراط در این عبارتها از میان رفته است.
تعظیم و تکریم باید در محتوای متن باشد
نکته جالب این است که دکتر شریعتی در کتابهایش غالباً نام پیامبر و ائمه را ساده و بدون این عبارتها میآورد. ولی در عین حال، در معنای مطالب و مباحث او، احترام و تکریم این بزرگان نهفته است. یعنی در واقع آنچه از این تشریفات ظاهری مهمتر است، پیامی است که در خود آن متن وجود دارد. مجموعه مقالات و سخنرانیهای دکتر شریعتی که اکنون در کتاب «علی» گردآمده است، حدود ششصد صفحه است و این کتاب یکی از بهترین مراجع و منابع برای شناخت حضرت علی در زبان فارسی است. ولی در همه این ششصد صفحه، شاید به اندازهی یک مقاله از آن مقالات تشریفاتی و سرشار از القاب و عناوین، عبارتهایی از نوع «علیهالسلام» یا حتی «ع» در کنار نام ایشان نیامده است.
پس نتیجه دیگری که میتوان گرفت این است که اگر در اصل متن ما، در پیام و محتوای آن این تعظیم و تکریم وجود داشته باشد و ما بزرگان دین را به شکلی درست و شایسته معرفی کرده باشیم و سیرت نیکوی آنها را بازنمایانده باشیم، ارزش بیشتری دارد تا این که متن ما از محتوا تهی، ولی از این عبارتهای دعایی سرشار باشد.
دلیل استفاده از علایم اختصاری برای تعظیم و تکریم امامان
موضوع دیگری که باید بدان اشاره کنم، شکلهای اختصاری این عبارتهاست، مثل (ج)، (ص)، (ع)، (س)، (عج) و... که در نگارش میشود استفاده کرد. به نظر میرسد که اینها در مواردی میتواند ایجاز و یکدستی زبانی متن را حفظ کند و به خواننده یادآور شود که نویسنده از این تعظیم و تکریم غافل نبوده و فقط به خاطر پرهیز از طولانیشدن متن، علامت اختصاری آن را آورده است. خواننده متن میتواند در موقع خواندن متن، آن عبارت را خودش به زبان بیاورد. از این روی، گاهی کاربرد اینها از شکل تفصیلی و عربیشان بهتر است. حسن دیگری که این علایم دارد، کمک به معرفی شخص است. یعنی گاهی با همین علامت، ما خواننده را متوجه میسازیم که این «صادق(ع)»، در واقع «امام جعفر صادق» است، نه صادق دیگری.
با این همه به نظر من اگر ما در مواقع لازم، اصل دعا را حتی به فارسی بیان کنیم، تأثیر معنوی و عاطفی بیشتری دارد از این که همه متن را از این علایم سرشار ساخته باشیم، چون حقیقت این است که مخاطب ما از این علایم سریع میگذرد. یعنی بعید است که کسی با دیدن علی(ع)، متن را به صورت «علی علیهالسلام» بخواند. بنابراین مثلاً در مورد متنی در مورد فاطمه زهرا، میشود در اولین مورد از نام آن حضرت، به فارسی اضافه کنیم که «سلام خدا بر او باد» و آنگاه بقیه مطلب را بدون این عبارتها و علایم ادامه دهیم. باز هر جا که بلاغت اقتضا کرد، میشود به طرزی مناسب این تکریم را به جای آورد.
شعر و ثنای معصومان و تکلیفش با عبارات تکریمی
موضوع دیگری که باید بدان اشاره کنم، شعر است. میدانیم که شعر کلامی است که در آن نباید چیزی افزود، چون موسیقی و ساختار زبانی آن (به ویژه اگر شعر کلاسیک باشد) آسیب میبیند. یعنی اگر ما شعر شهریار را چنین بخوانیم:
علی علیهالسلام ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا جل جلاله را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
نه تنها شعر را خراب کردهایم، که حتی این نوعی بیاحترامی پنهان نسبت به علی و خدا در خود دارد. پس در شعر نیازی به آوردن این عبارتها، حتی برای یک مرتبه هم نیست. نه تنها عبارت کامل، که حتی شکل اختصاری آن هم ضرورتی ندارد، چون شکل اختصاری هم فقط در نوشتن مختصر است، ولی انتظار میرود که خواننده آن را در دل به صورت کامل بخواند. یعنی وقتی ما مینویسیم «ه . ق» این در ظاهر دو حرف است، ولی در عمل خواننده آن را «هجری قمری» میخواند. پس وقتی علامت میگذاریم، انتظار داریم که خواننده در عین یادآوری ما، آن علامت را نخواند، که این بدتر است. یعنی «ای مخاطب شعر! تو اینجا متوجه باش که باید به حضرت «علیهالسلام» بگویی، ولی در عمل آن را نگوی و بگذر، وگرنه وزن شعرم خراب میشود.» برای این که سخنم ملموستر باشد، دو بیت از مثنوی «هجرت» علی معلم را نقل میکنم:
عطر محمد عطر باغ انبیا بود
عطر محمد عطر خون، عطر خدا بود
بوی خدای نوح و آدم، بوی توحید
بوی خدا در کوچههای مکه پیچید
این دو بیت چنان که دیدیم، در خود کتاب «رجعت سرخ ستاره» بدون علامت است. حال آنها را علامتگذاری میکنیم.
عطر محمد(ص) عطر باغ انبیا(ع) بود
عطر محمد(ص) عطر خون، عطر خدا(ج) بود
بوی خدای نوح(ع) و آدم(ع)، بوی توحید
بوی خدا(ج) در کوچههای مکه پیچید
برای من که آن «عطر محمد» در دو بیت اول ملموستر است. برای شما چطور؟
عبارت دعایی در بافت شعر باشد و موزون
ولی اگر همین عبارت دعائیه در بافت خود شعر به صورت طبیعی و موزون خودش بیاید، البته زیباست و تأثیربرانگیز، چنان که علی معلم در جایی دیگر در همین مثنوی در مورد حضرت پیامبر میگوید:
سید ـ سلام ایزدی بر جان او باد،
بر پیروان و عترت و یاران او باد ـ
دید آن ولایت تنگنایی دردناک است
آزاده مردم را بیابان هلاک است
و این دقیقاً ترجمه «صلی الله علیه و آله وسلم» است، ولی به زبان فارسی و به شکلی در بستر شعر خوش نشسته است، آن هم فقط در یک جای و نه در همهی شعر.
62303/
نظر شما