عرفان قانعی فرد
در حال نرمش و ورزش است. تازه از جلسه ای خسته کننده رها شده است. نخست از دوران پس از اشغال کویت می گوید:
مام جلال در میان چهره های سیاسی اروپا ، مقبولیت یافته بود و همه دوستدار آن بودند که با وی دیدار کنند. دورانی که صدام حسین روبروی آمریکا ایستاد و سپس جنگ خلیج فارس آغاز شد و ایران هم موضع بی طرفی اعلام کرد. در آن ایام بود که کردها از ماجرای پایان جنگ 8 ساله میان عراق و ایران ، مایوس شده بودند و این یاس و حرمان بدان خاطر بود که تصور می کردند کردها دوباره مانند 1975 وجه المصالحه میان مصالح و منافع دو کشور شده اند. البته مام جلال پس از ماجرای حلبچه سعی وافر کرد تا چهره واقعی صدام حسین را برای جهانیان نشان دهد و باید منصفانه گفت که ایران هم به ما یاری کرد تا بتوانیم اسناد کافی و وافی را جمع آوری کنیم. نوعی بایکوت خبری در آن باره در میان رسانه های جهان وجود داشت. مام جلال لحظه ای آرام و قرار نداشت و می خواست همه آن عکس ها و فیلم ها را به مقامات کشورهای مختلف نشان دهد. مام جلال در سوریه هم مرتبا با برادران عرب ما دیدار و گفتگو داشت اما حمله صدام به کویت دریچه جدیدی را به روی ما گشود و نگاه جهان هم به سوی صدام و آینده عراق جلب شد.
برهم صالح نفس عمیقی می کشد و نگاهش به بیرون از پنجره خیره است که می گوید:
پس از جلسه های اپوزیسیون عراقی در لندن، کاملا آشکار و مبرهن بود که طالبانی چهره ای ملی و مورد قبول همه اقوام است. از یک قبیله عرب تا یک سیاستمدار مشهور عرب، دیگر سنی و شیعه اش فرقی نداشت. انگار آن همه سال تجربه و خاطره و حضور در حرکت سیاسی – اجتماعی کردها به وی مقبولیتی داده بود که دیگران فاقد آن بودند. وقتی که اقلیم کردستان عراق تاسیس شد، باز هم از پای ننشست. می خواست هویت سیاسی – فرهنگی – اجتماعی کردها را دیگران به رسمیت بشناسند. در لندن بودم که خبر آغاز جنگ برادرکشی را شنیدم و به دفتر کار هوشیار زیباری در همان لندن رفتم و او نیز مانند من متاثر و غمگین بود و باید کاری می کردیم که بی سبب و علت خون عزیزانمان به زمین ریخته نشود. بعد از تماس تلفنی با دوستان مان در اتحادیه میهنی کردستان، من در آمریکا دنبال راه و چاره ای بودم که محقق شود و تاثیر بگذارد. وقتی مام جلال را دیدم، بدون آنکه به خودش و یا حزبش توجهی داشته باشد، گفت : این کاغذ سفید و من امضا می کنم هر چه می خواهید بنویسید اما سعی کنید طرف مقابل را راضی کنید، من اهمیتی ندارم... و بعد در دفتر کار خانم آلبرایت بود که مسعود بارزانی و مام جلال همدیگر را دیدند. فضایی شگفت در آن اتاق حکمفرما شد اما مام جلال می خواست از فرصت استفاده کند و جو اتاق مملو از دوستی و برادری باشد و دیگر نیازی به شکوه و شکایت نبود و شاید قبل از توصیه آمریکایی ها و یا بیل کلینتون، او می خواست که قرارداد صلح امضا شود.
برهم صالح دیگر روی مبل نشسته است و عینکش را روی بینی جابجا می کند و ادامه می دهد:
تمام تلاش مام جلال این بود که بخواهد همه نیروهای کردستانی را به زیر یک چتر فرابخواند که همه یک هدف واحد داشته باشند و آن هم طبعا نابودی رژیم درنده صدام بود. وقتی که به دیدار یک مقام آمریکایی می رفتیم، او همیشه در گفتگوهایش دستاورد داشت و دست خالی باز نمی گشت. قدرت چانه زنی فوق العاده ای داشت. یک شب یادم هست که نیمه های شب بود و من دیروقت به منزلم در واشنگتن بازگشتم و دیدم چراغ اتاق مام جلال روشن است و وقتی وارد اتاق شدم دیدم که چند فرهنگ لغت را دور و بر تخت خوابش گذاشته و دارد معنای لغات درست سیاسی را به زبان انگلیسی جستجو می کند تا در دیدار فردایش به کار ببرد. روحیه آموختن او بی نظیر است و هنوز هم این روحیه را دارد و دوست دارد معانی و مفاهیم جدید را بداند و مغزش را فعال نگه دارد. وقتی که صدام رفت . در مجلس حکم، همه نگاه ها به مام جلال بود. همه طوایف عراقی به وی مراجعه می کردند. گاهی به عربی بیانیه می داد و گاهی به کردی حرف می زد و یا به انگلیسی به سوال خبرنگاران پاسخ می داد. دیگر در آن جا کرد متعصب احساسی نبود، یک چهره ملی بود. فراتر از کردستان می اندیشید و برای من جای شادی بود که می دیدم یک کرد، یک رهبر کرد در عرصه سیاسی کشور، چنین عرض اندام می کند. گاهی به خود می گفتم که هیچ شخصی نمی تواند جای وی را در سیاست عراق بگیرد.
برهم چای سرد شده را سر می کشد تا گلویی تازه کند و سپس می گوید :
همانطور که شاید خیلی از افراد برایت بازگفته باشند در قاموس فکری مام جلال خسته شدن یا ناامید شدن معنا و مفهموم ندارد . حتی شکست هم بخورد دوباره برمی خیزد و اصلا نمی تواند برای شکست سرخم کند. توانایی شگفت انگیزی در رویارویی با مشکلات و موانع دارد و همیشه هم با توکل به خدا، با نگاهی مثبت به قضیه می نگرد و انگار خدا وی را خلق کرده تا به زدودن و رفع تنش و معضل بپردازد و زبان تفاهم را خوب می داند. همیشه توانمند و قوی و مصمم ظاهر می شود. همیشه آمریکایی ها و حتی ایرانی ها و دوستان عرب ما وی را مانند چهره پدر عراق نگریسته اند. در تاریخ معاصر ما دیگر شما مورخ ها باید بنویسید که برای نخستین بار است که یک کرد به چنین مقام و پله ای می رسد و دیگر در سیاست منطقه نمی توانند نقش کرد را نادیده بگیرند و یا آنها را در مشارکت سیاسی کشورهای داخل مناطق کردنشین باز دارند و براستی هم در سیاست کردها در همه قسمت های کشورهای داراری مناطق کردنشین رد پای مام جلال یافت می شود .
برهم صالح در پایان برهم چهره اش برافروخته می شود و معتقد است:
همیشه نگران آینده کردستان پس از مام جلال هستم. هر وقت مریض احوال می شود می گویم با همان توانایی و اراده و باورش ، بر بیماری اش پیروز می شود اما بهر حال اوهم یک انسان فانی است. هیچ کس با آن مختصات و خصلت ها و خصایص نمی تواند جای مام جلال را بگیرد نه در اقلیم کردستان نه در حزب اتحادیه میهنی و بگذار بی اغراق بگویم نه در عراق و شاید هم در خاورمیانه...، الحق بیل کلینتون به شما درست گفته است و یک حقیقت را برایت روشن ساخته : مام جلال علاوه برجایگاه تاریخی و شخصیتی ملی ، یک وزنه است در سیاست منطقه و نبودش ایجاد خلا می کند. حکمت خاصی در نگاه و فکرش هست. و دیگر این مبالغه نیست و من نگفته ام، بیل کلینتون به شما گفته. تمام زندگی اش را برای مبارزه با استبداد، خیانت، دیکتاتوری، مطلق بینی، جنایت و ستم گذاشته ...شاید برای من همراهی با وی یک شانس و بخت بزرگ زندگی ام بوده و همیشه وقتی مام جلال را دیده ام وی را سمبل مبارزه و استقامت دیده ام. راه مبارزه هرچقدر هم طولانی تر باشد با همراهی مام جلال، پیودنش سهل تر و خوش تر است و سر پرچمدار ما بوده. اصلا تاریخ زندگی او همیشه با این مبارزه عجین بوده و برای کرد و کردستان، کارهایی کرده که شاید فقط و فقط از عهده او برآمد و براستی هم امروزه روز هم کرد و هم عراق به وجود او سخت نیازمند است.
برهم صالح در چهره اش نمی تواند نگرانی اش را پنهان کند و می افزاید :
هر وقت از عراق رفته است ، نه من و همراهان من ، بلکه بسیاری از مردمان چشم انتظار او بوده اند. هر وقت مریض احوال بوده ، هزاران نفر طالب شفای او و تندرستی اش بوده اند که دوباره به آغوش ملت و مردمان و زادگاهش بازگردد. انگار ضامن صلح و آرامش و اتحاد است و چتر حمایت و همراهی همگی. دوست و دشمن به حضورش در سیاست نیاز دارد و براستی وجود او پس از 2003 برای عراق در حال گذار به دمکراسی، نعمتی بزرگ بود. و اینکه یک رهبر کرد در این دوران ، چنین قدرت عرض اندام داشته برای همه ما کردها، جای بسی افتخار است. مام جلال دیگر برای ما نقش پدر دارد . فردی دلسوز و وفادار و غمخوار. با بسیاری از دوستان و همکاران و چه بسا دشمنانش نیز نشسته و گفتگو کرده ای و بهتر است حرفهای من را با همه مقایسه کنی و آن وقت به یقین خواهی یافت که معلم بزرگ منشی است و انسان دوستی و انشالله خداوند او را برای ما کردها و عراق حفظ کند. فکر کنم باید خیلی از خدا شاکر باشی که فرصت و بخت نوشتن تاریخ این بزرگ مرد کرد را داشته ای. در صفحات تاریخ زندگی این مرد، خوانده ای که در دوران گذار و تغییرات و تحول های منطقه و کردستان، نقش و اراده مام جلال چه بوده و دیگر من در این باره نمی خواهم توضیحی بدهم و سابقه مبارزه او خواهد گفت و تاریخ قضاوتش را خواهد کرد. تاریخ خواهد نوشت که در بحران او چه کرده و چگونه بوده. گاهی چنان افق آینده را روشن و زیبا توصیف کرده که کاش همه مردمان این دیار می شنیدند که او چه آینده ای توام با دمکراسی و آزادی را برای مردمانش متصور است. راه مبارزه ما کردها طولانی بوده است اما دیگر تاریخ کرد بدون مام جلال در قرن اخیر قطعا ناقص خواهد بود و حتی تاریخ ملی عراق نیز. نسل جوان باید تاریخ این بزرگ مرد را بخوانند و بدانند که راه مبارزه طولانی را چگونه می توان پیمود.
با برهم بدرود می گویم و این سخنش را تکرار می کنم که کردها پس از مام جلال، دیگر جایگاهی تضمین شده در آینده عراق دارند و او راهی را گشود که بدون مشارکت و حضور کردها ، سیاست کشور نقصان خواهد داشت. و شاگرد خلفی مانند برهم صالح پرورش داد که بعد از خودش، هنرنمائی کند. و براستی هم به حق گفت : نوشتن تاریخ این مرد، مشکل است...و نسل جوان باید بخوانند و بدانند...
4949
نظر شما