ضرورت طرح این بحث از آنجا ناشی میشود که با توجه به عظمت خیرهکننده حادثه عاشورا، معمولاً ـ به غلط ـ آغاز قیام آن حضرت از سال 61 هجری و شروع خلافت یزید تصور میشود و آن دهه مورد غفلت قرار میگیرد، در حالی که سابقه مبارزه امام حسین علیهالسلام با حکومت معاویه، به سالها پیش برمیگردد.
در پاسخ پرسشهای مزبور، در اینجا به اجمال یاداوری میگردد که در آن دوره، به سبب یک سلسله عوامل و موانع، امام حسین علیهالسلام قیام و حرکت مسلحانه و نظامی علیه حاکمیت دینستیز معاویه را نه مقدور میدانستند و نه سودمند برای جامعه اسلامی و همانند برادر بزرگوارشان امام مجتبی علیهالسلام از اقدام نظامی علیه معاویه امتناع میورزیدند. اما باید توجه داشت که اتخاذ چنین سیاست و روشی از سوی آن حضرت، به این معنا نبود که از تلاشها و فعالیتهای غیر مسلّحانه برای شناساندن و برملاساختن چهره واقعی معاویه و شیوه حکومت او طفره روند و هیچ اقدامی در این زمینه از ایشان سر نزند. بنابراین، آنچه در این مقاله به آن پرداخته میشود، پاسخگویی به پرسش اساسی ذیل است:
چرا امام حسین علیهالسلام در دوران امامت ده ساله خویش، در عصر معاویه، علیه او اقدام به حرکت و قیام مسلحانه نکردند؟
در پاسخ باید گفت که هر نوع حرکت مسلّحانه و نظامی از جانب امام علیهالسلام به دلیل برخی مصالح و موانع، نه مفید بود و نه مقدور. در این میان، سه دلیل ذیل، مهمتر به نظر میرسند:
1. منش و روش حکومتی معاویه؛
2. پیمان صلح امام حسن علیهالسلام با معاویه؛
3ـ حاکمیت روحیه سازش و عافیتطلبی در جامعه اسلامی (به ویژه عراق)؛
در اینجا به تبیین و تشریح «منش و روش حکومتی معاویه» میپردازیم.
اگر امام حسین علیهالسلام نهضت خویش را در عصر حاکمیت معاویه براه میانداختند آن شور و حماسه و آن بازتاب دینی، اجتماعی و سیاسی که در عصر یزید داشت، در زمان معاویه خبری از آن نبود. یکی از علل این امر را باید در معمّای سیمای معاویه و روش خاص وی در حل مشکلات و رفع موانع حکومتش جستوجو کرد.
معاویه دارای شخصیت عجیب و پیچیدهای بود. او در حیلهگری و دسیسهچینی سرامد روزگار خویش بود. در بسیاری از موارد، خدعهگری معاویه خود را در لباس حلم و بردباری نشان میداد. این صبر و بردباری چنان در ظاهر، به صورت مثبت جلوه کرده بود که بیشتر مورخان را به اشتباه انداخته و آن رابه عنوان یکی از صفات مثبت روحی معاویه ذکر کردهاند.(1)
تخدیر افکار عمومی با نام دین
معاویه برای تثبیت واستقرار سلطنتش، نیازمند یک باور و اعتقاد دینی بود که در پرتو آن، هم بتواند مخالفان خود را با هر انگیزهای که داشتند، با شدت و خشونت هرچه تمامتر سرکوب کند و هم چهرهای مقبول و محبوب داشته باشد. اگر این باور و اعتقاد که «خلیفه یا سلطان هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد» در جامعه کاملاً جا میافتاد، مشکل و معمّای چهره دوگانه و نیرنگباز معاویه حل میشد، و چنین وانمود میگردید که خلیفه، میزان همه چیز است و مردم باید از وی کاملاً اطاعت کنند، و اساسا داوری و ارزیابی درباره عملکرد خلیفه و سلطان کار مردم نیست. از اینرو، احادیثی فراوانی در تأیید و تقویت این پندار از زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله ساخته و به آن حضرت نسبت داده شد؛ مانند:
«از هر فرمانروایی اطاعت کن و پشت سر هر امیر و زمامداری نماز بگزار و به هیچیک از اصحابم ناسزا نگو.»(2)
«هر که از فرمانروا فرمانبری کند، از من فرمانبرداری کرده و هر کس از فرمانروا سرپیچی نماید، از من سرپیچی نموده است.»(3)
جعل حدیث در مدح معاویه
علاوه بر احادیثی که در مورد لزوم پیروی از اُمَرا نقل و جعل میشد، لازم بود در مورد شخص معاویه نیز به صورت صریح، احادیثی جعل شود؛ زیرا معاویه میبایست مشروعیت سلطنت خویش را بر گفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز استوار سازد. این عمل با جعل اخبار و احادیثی در مدح و ستایش معاویه در منطقه شام صورت گرفت. قابل توجه است که منطقه شام به دلیل فاصله زیادی که با مدینه و مکّه داشت و صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، یا در شام حضور نداشتند و یا اگر هم بودند در خدمت معاویه قرار داشتند و یا خاموش و منزوی زندگی میکردند، از اینرو، جعل حدیث و ترویج آن در آنجا به سهولت انجام میگرفت.
چند نمونه از این احادیث،(4) که توسط کارگزاران معاویه در ستایش وی جعل شده، چنین است:
ـ معاویه میگوید: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله به من گفت: زمانی که پادشاه شدی عفو کن و آسان بگیر.»(5)
ـ علی علیهالسلام پس از مراجعت از صفّین به یاران خود گفت: نسبت به حاکمیت معاویه ناخشنود نباشید.»(6)
ـ «اگر معاویه را ببینید، میگویید: او مهدی است»!(7)
دستگاه تبلیغاتی معاویه دراین باره تا آنجا پیش رفت که معاویه را واجبالاطاعه معرفی کرد و حتی حدیثی به این مضمون جعل شد که مردم باید به فرمان خداوند، معاویه را دوست بدارند: «جاءَ جبرئیلُ بورقة آسٍ علیها: لااله الاّ اللّه، حبُّ معاویةَ فرضٌ علی عبادی»؛(8) جبرئیل آمد با ورقهای که بر روی آن نوشته شده بود: خدایی جز خدای یگانه نیست، دوستی معاویه بر بندگان من واجب است.
مخدوش کردن سیمای اهلبیت علیهمالسلام
گستره تحریف و جعل حدیث قلمرو دیگری نیز داشت و آن تأویل آیات قرآن یا احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله متناسب با مصالح و منافع معاویه و کارگزاران او بود.
معاویه با استفاده از ابزار جعل، تحریف و تأویل حدیث، هر روز که از عمر خلافت خویش را سپری میکرد، زمینه مناسبتری برای حدف پیشوایان و حافظان واقعی دین و جامعه اسلامی و جایگزینسازی حاکمان دنیاطلب و دینستیز همسان خود فراهم میساخت.
سیاست دروغسازی و دروغپراکنی دستگاه تبلیغاتی معاویه در سراسر حوزه اسلامی، به ویژه منطقه شام، چنان مؤثر افتاد که حتی بر دینمداران نیز حقیقت مشتبه گردید، تا آنجا که آنان این دروغپردازیها را درست و حق تلّقی کرده، آنها را روایت نمودند. این در حالی بود که اگر به کذب آنها پی میبردند، هرگز روایت نمیکردند و به آن معتقد نمیشدند.(9)
ترویج اندیشه «جبر گرایی»
پشتوانه فکری دیگری که در مشروعیت بخشیدن به حاکمیت معاویه و سایر خلفای بنیامیّه نقش بسزایی ایفا کرد، اندیشه «جبرگرایی» بود.
قاضی عبدالجبار معتزلی به نقل از استادش، ابوعلی جبایی، مینویسد: «اولین کس (از حاکمان بنیامیّه) که به تفکر جبر قایل شد و آن را آشکار کرد، معاویه بود. او همه کارهای خویش را به قضاوت الهی مستند میکرد و به این وسیله، در برابر مخالفان عذرتراشی مینمود و آنان را به این فکر میانداخت که درستکردار است و خدا او را پیشوا و ولیّ امر قرار داده. پس از وی، این اندیشه در میان زمامداران اموی رواج یافت.»(10)
معاویه پس از صلح با امام حسن علیهالسلام، ضمن خطبهای که در جمع کوفیان در نخیله خواند، با استدلال به تفکر جبریگری، تسلّط خود را بر مسلمانان با خواست خدا معرفی کرد و چنین گفت: «من فقط به این دلیل با شما جنگ کردم که بر شما حکمرانی کنم و زمام امر شما را به دست گیرم و اینک خدا مرا به این خواسته نایل کرده است، هر چند شما خوش ندارید.»(11)
معاویه و دیگر خلفای بنیامیّه با حمایت از این اندیشه، در جامعه اسلامی اینگونه تبلیغ میکردند که خداوند آنان را برای خلافت برگزیده و حاکمیت آنان، عطّیهای الهی است و به اراده خداوند، حکم میرانند و به خواست و مشّیت او، در امور دخل و تصرف میکنند. بدینسان، او خلافت خود را در هالهای از قداست قرار داد و خویشتن را به بسیاری از صفات مذهبی متصّف کرد؛ به گونهای که معاویه در نظر هواداران بنیامیّه «خلیفه در زمین» و «امین و مأمون» بود و یزید «پیشوای مسلمانان» نام داشت.(12)
امویان و در رأس آنان، معاویه برای تثبیت چنین اندیشهای از مقوله «شعر» (ابزاری که در آن روزگار بر افکار عمومی بسیار تأثیرگذار و منشأ اثر بود) بهره جستند و با به خدمت گرفتن شاعرانی دنیاطلب و دینفروخته و هواخواه خویش، اندیشه جبرگرایی را در جامعه اسلامی رواج دادند.
احیای مجدّد تعصبات قبیلهای و نژادی
احیا و ترویج فرهنگ جاهلی و تعصّبات قبیلهای از دیگر روشهای معاویه در تضعیف و خلع سلاح مخالفان حکومتش بود. او و کارگزارانش با سخنان و رفتارشان، تعصّب قبایل عربی را برمیانگیختند. معاویه از یک سو، دوستی آن قبایل را از طریق دوستی رؤسای آنان جلب میکرد و از سوی دیگر، هر وقت قدرت و نفوذ آنان حکومت وی را تهدید میکرد، آنان را به جان هم میانداخت. معاویه بدین منظور، از روشهای خاصی بهره میجست: وی با به خدمت گرفتن بعضی از شاعران، آنان را تشویق مینمود تا درباره موضوعاتی مانند تفاخر، خودستایی، هجو و امثال اینها، که در عصر جاهلیت مرسوم بودند، شعر بسرایند تا از این راه، ابتدا خود شعرا و سپس قبایل آنها به جان هم بیفتند. وی میکوشید با تحریک کینههای دوران جاهلیت میان دو قبیله اوس و خزرج، بین آنها تفرقه و آنان را به جان هم بیندازد.. او همچنین مغنّیان و آوازهخوانها را وامیداشت تا اشعار دوران جاهلیت را، که قبایل پیش از اسلام یکدیگر را به وسیله آن هجو کرده بودند، بخوانند.
معاویه با اجرای چنین سیاستی، از یکسو، آتش کینهها و دشمنیهای قدیمی بین قبایل را شعلهور ساخت، توجه آنان را از مبارزه با دشمن حقیقیشان (امویان) منحرف نمود و به کینههای کوچک و بیاهمیت میان خود آنها معطوف ساخت و از سوی دیگر، تمام تلاشهای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، امام علی علیهالسلام و دو فرزند بزرگوارش را در الغای هرگونه برتریجویی نژادی و رقابتهای قبیلهای (فرهنگ جاهلی)، نادیده انگاشت و به محو و نابودی آنها همّت گماشت.
فشار اقتصادی، شکنجه و آزار مخالفان
از حربههای مهم دیگری که معاویه برای تثبیت و استقرار حاکمیت خویش از آن بهره جست، قتل و شکنجه و آزار، فشار اقتصادی و سیاسی و تحمیل فقر و گرسنگی بر معترضان و مخالفان حاکمیتش، به ویژه شیعیان و دوستداران خاندان علی علیهالسلام بود. او با گماشتن کارگزاران سفّاک و خونریزی همچون سمرة بن جندب، زیاد بن ابیه و بُسر بن ارطاة بر بعضی از مناطق حسّاس حوزه اسلامی، چنان وحشت و اختناقی بر مسلمانان حاکم کرده بود که حتی ذکر نام آنها لرزه بر اندام مردم میافکند.
معاویه با بهرهگیری از صلح با امام حسن علیهالسلام و پیش از آن واقعه حکمیت در جنگ صفّین، چنان بر اقتدار خویش افزود که در جهان اسلام به عنوان شخصیتی بیهمتا و شکستناپذیر مطرح شد و مورد پذیرش افکار عمومی قرار گرفت تا جایی که بعضی از شعرا در اشعارشان، حکومت وی را یک موهبت الهی و مورد تأیید خداوند میخواندند.(13)
این فشار و اختناق پس از شهادت امام حسن علیهالسلام توسط معاویه ـ یعنی در ده سال امامت امام حسین علیهالسلام ـ شدت و افزایش چشمگیری یافت.
تظاهر به دینداری
معاویه با اتخاذ چنین روشها و سیاستهایی، ضمن آنکه هر گروه را با شیوه مخصوص به خود همسو و موافق حکومتش میکرد و اگر کسی با این روشها دست از اعتراض و جنبش برنمیداشت او را از میان برمیداشت، سعی میکرد تمام کارهایش را توجیه دینی و شرعی کرده، آنها را طبق اسلام و قرآن وانمود میکند. معاویه با تظاهر به دینداری، پردهدری و اعمال خلاف آیین اسلام را آشکار و در منظر مردم مرتکب نمیشد و در ظاهر طوری وانمود میکرد که مردم تصور کنند که او احکام دین و دستورهای پیامبر اسلام را به خوبی اجرا میکند.
حال با این تبیین و تحلیل اجمالی از شخصیت و شیوه حکومتداری معاویه و تظاهر وی به دینمحوری، اگر امام حسین علیهالسلام در عصر معاویه دست به جنبش و مبارزه مسلحانه میزد، به طور قطع نهضت وی نمیتوانست آن شور و حماسه و بازتابی که در عصر یزید داشت، در روزگار معاویه داشته باشد؛ چرا که معاویه با ابزارهای یاد شده، اثرات قیام آن بزرگوار را خنثا میکرد و نهضت آن حضرت را شورش علیه خلیفه بر حق (!) جلوه داده، افکار عمومی را علیه این حرکت بسیج میکرد و در نهایت، وقتی ارزش حرکت امام از دید عموم جامعه اسلامی افتاد، با روش دیگری، که باید از آن به «ترور بی سر و صدا» یاد کرد، امام حسین علیهالسلام را مانند برادر بزرگوارش، امام مجتبی علیهالسلام ، مسموم کرد و به شهادت میرساند؛ چنانکه سعد بن ابی وقاص(14) را، که مدعی حکومت بود و عبدالرحمن بن خالد بن ولید(15) را به سبب علاقه مردم شام به وی، با همین روش از میان برداشت.
بنابراین، نهضت و انقلاب اباعبداللّه در عصر معاویه، نه تنها نمیتوانست هیچ بهره یا لااقل اثر مثبت قابل توجهی را عاید جامعه اسلامی کند، بلکه با سرکوبی آن و شهادت آن بزرگوار، این اندیشه قوّت میگرفت که دیگر کسی قادر به مقاومت در برابر اعمال ضد انسانی و دینی وی نیست و او مجاز است هر بلایی را که بخواهد، بر سر مسلمانان و جامعه اسلامی بیاورد.
پی نوشت:
1ـ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی،قم، منشورات الشریف الرضی، 1373، ج 2، ص 238 / جلالالدین سیوطی،تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، قم، منشورات الشریف الرضی، 1370، ص 194 ـ 195 و 203 / ابن عبدربّه الاندلسی، العقد الفرید، چاپ دوّم، لجنة التألیف، 1962 م، ج 4، ص363
2ـ باقر شریف قرشی، نظام حکومتی و اداری در اسلام، ترجمه عباسعلی سلطانی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1369، ص 284
3ـ همان / محمدمهدی شمس الدین، نظام حکومت و مدیریت در اسلام، ترجمه سید مرتضی آیةاللهزاده شیرازی، تهران، دانشگاه تهران، 1375، ص 165
4ـ مرحوم علاّمه امینی در کتاب گرانسنگ الغدیر، ج 11 ص 74ـ102 احادیث موضوعه فراوانی را که در فضل و منقبت معاویه روایت شده، نقل کرده و در همه این احادیث مستدلاً خدشه نموده است.
5ـ ابوالقاسم علی بن الحسن بن هبة اللّه الشافعی معروف به «ابن عساکر»، تاریخ دمشق الکبیر، تحقیق ابوعبداللّه علی عاشور الجنوبی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1421 ق، ج62، ص42
6ـ همان / شمسالدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص144
7ـ محمد بن مکرّم معروف به «ابنمنظور»، مختصر تاریخ دمشق،تحقیق مأمونالصاغرجی،دارالفکر،1419ق، ج 25، ص 53
8ـ ذهبی، همان، ج 3، ص 130ـ131.
9ـ همان، ص 45ـ46.
10ـ القاضی ابوالحسن عبدالجبار، المغنی، تحقیق توفیق الطویل و سعید زاید، [بیجا]، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، [بیتا]، ج8، ص4.
11ـ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص14.
12ـ حسین عطوان، الفرق الاسلامیة فی بلاد الشام فی العصر الاموی، [بیجا]، دارالجیل، 1986 م، ص 207.
13ـ چنانکه «اخطل» شعری در این بارهسرودهاست کهترجمهچند بیت آن چنین است:
بنیامیّه مردم خوشبختی هستند که خداوند آنان را برتر قرار داده است، ولی تلاشهای دیگران را بیثمر ساخته و جز رنج و سختی نصیب آنان نکرده است. خدا به هنگام جنگ دعایشان را اجابت نمود و در جنگ صفّین که چشمها (از شدت ترس) به پایین دوخته شده بود از خدا کمک میخواستند و خدا آنان را یاری نمود. (شعرالاخطل، ص 442ـ 445 / ثورة الحسین، ص 121)
14ـ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ دوم، قم، منشورات الشریف الرضی، 1374 ش، ص 60
15ـ محمدبن جریر طبری، همان، ج4، ص 171
گزیده ای از مقاله مواضع امام حسین (ع) در برابر حکومت معاویه، محسن رنجبر، مجله معرفت، شماره 52
/30462
نظر شما