عجبا
گلواژههای نور را بر لب نیزه
بر سردار
در آسمان میپراکنی
پیش چشمان محمل نشین
دست بر آسمان معرفت برمیآوری
و از شاخسار شجره طیبه
شیرینترین ثمرات را برمیچینی
و در دامان ابدیت میریزی
هر که را تشنهتر است
و میایستی بر بلندای بام جهان
و بانگ میزنی هماره تاریخ را تا به امروز
که با ما میخوانی «انّ اصحاب الکهف و الرقیم»
ای زندهترین خفته
ای برپاترین اوفتاده
ای استوارترین شکسته تاریخ
ذکر خون تو تا هستی هست
روی نیستی نخواهد دید
که خون خدایی- تمام ذکری
«اناّ نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون»
و سلام بر تو
تا مرغی بر شاخساری زمزمه میکند
و قطرهای در جویباری میرود
سلام بر تو تا عطری بوی خوش میپراکند
و گلواژه آیهای از آیات تو بر لبی مینشیند
به تلاوتی-
من آیاتنا-
عجبا...
ام حسبتَ انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجباً... <BR>
کد خبر 259404
نظر شما