به گزارش خبرآنلاین، رمان «قیدار» رضا امیرخانی که 15 اردیبهشت امسال در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی شد و اکنون به چاپ هفتم رسیده است، درباره یک گاراژدار تهرانی دهه 50 شمسی است که نام او و کامیونهایش در تمام جادههای ایران و میان رانندگان شناخته شده است. از سوی دیگر مرام و مسلک رفتاری قیدار نیز در میان تمام افرادی که با او در ارتباط هستند به نوعی زبانزد است، اما در طول داستان با مجموعه وقایعی که برای وی رخ میدهد، قیدار به سمت نوعی تکامل و بازتعریف از خود دست پیدا میکند. رمانِ قیدار با نگاهی تاویلی، روایتِ مردی است از سلسله مردان، در ابتدای دهه پنجاهِ شمسی. این رمانِ سیصدصفحهای در 9 فصل روایت میشود با اسامیِ مرسدسِ کروک، تاکسیِ فیاتِ دویست و دوی کبریتی، اسبِ اینترنشنال، وسپای فاقگلابی تا... براقِ بالدار. این روایت میکوشد که رودخانه آیینِ فتیان را همچنان زنده و رونده به مخاطب نمایش دهد.»
بخشی از این کتاب پرفروش:
«قیدار دستِ آقا را گرفته است و پیاده می روند به سمتِ مسجد. آقا در راه ذکر می گوید. از رو به رو دختری مینی ژوپ پوش نزدیک می شود، کانه مه پاره ی اینترکنتیانتال. پیاده رو مثلِ کمرِ دختر، باریک است. قیدار دستِ آقا را رها می کند و میآید پشتِ سر، که دختر رد شود. پیرمردی رهگذر که انگار برای نماز به مسجد می رود، از آنسوی خیابان، جوری که آقا بشنود، استغفرالله بلندی میگوید. آقا اما به دختر سلام میکند. دختر گل از گلش می شکفد. دستپاچه دست می کند در کیفِ سوسماریِ سرخش که با رنگِ دامنِ کوتاه هم آهنگ شده است و لچکِ کوچکی پیدا می کند و روی سر می کشد. گوشواره هاش بیرون افتاده اند. به آقا می گوید:
- حاج آقا! امروز قرارِ استخدام دارم... التماس دعا.
آقا ایستاده است و دو دستش را گذاشته است روی عصا. سر تکان می دهد. دختر یکهو لچک را از از سرش برمی گیرد و می اندازد روی دستِ آقا. دولا می شود و از روی لچک دستِ سید را می بوسد. می گوید:
- مادرم گفت قبل از رفتن، بروم مسجد که شما دعام کنید. روسری را برای همین آورده بودم... از ترس مسجدی ها نرفتم تو...
آقا حرفِ دختر را می برد و میگوید:
- مسجدی ها که ترس ندارند، آنها هم آدمند دیگر! بین دو نماز دعاتان می کنم...
دختر لبخند می زند و می رود...»
*
براساس این گزارش، «کمی دیرتر» جدیدترین رمان سید مهدی شجاعی است که نگاهی ادبی - انتقادی به مدعیان انتظار بویژه در محافل مذهبی دارد. رمان از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده و با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز میشود، جشن نیمهشعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سردادهاند... در این میان جوانی پیدا می شود که فریاد می زند: «آقا نیا!»
این شروع جذاب ما را با شخصیتهایی آشنا میکند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل میرسد و هنگامه عمل به شعارها میرسد، آن نمیکنند که میگفتند. رمان در فضایی مکاشفهگونه و بیزمان پیش میرود و مواجهه همه آدمها با قصه ظهور تصویر می شود و کشف چرایی «آقا نیا»ی جوان. شجاعی در این رمان به شکلی ظریف همه اقشار جامعه را با بهانههایشان برای نخواستن امر ظهور، معرفی میکند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمیکند و در فضایی بدیع، خودش را هم در معرض این امتحان میگذارد.
در بخشی از این رمان خواندنی آمده است:
«پسر چون! می دونم کار کجایی!
برو بهشون بگو اگر حرمت مجلس آقا ماشاءالله نبود نشونشون می دادم شکستن حرمت آقا توئونش چقدر سنگینه!
بگو حاج اصغر گفت: کور خوندین! اینجوریا نیست که آقا اگه اینجا نیاد، یه دربست بگیره بره حسینه حاج اکبر آقا.
اونایی که آهنگ نوحه هاشونو از شعرهای ترکیه کپ می زنن، اونایی که به جای اشعار نیر و سوخته و عمان و محتشم با ابراهیم تاتلیس حال می کنن، اونایی که با ریتم پاپ، دم حسین حسین می گیرن، بایدم مخالف ظهور آقا باشن، بایدم راه ظهور آقا رو سد کنن. بایدم آقا نیا! آقا نیا! بگن. د اگه آقا بیان اول از همه این جوازای تقلبی رو باطل می کنن.
از قول من بهشون بگو: به کوری چشم اونام شده، آقا می آد. بدجوری ام می آد. آقا همچین ظهور می کنه که موتور اونا دم در پیاده می شه. انقدری فرصت نمی کنن دو خط شعر واسه مراسم ظهور راست و ریس کنن. اون موقع معلوم می شه کسی که منتظر ظهور بوده، کی بوده...بگو اون موقع دیره واسه توبه...از ما گفتن. عزت زیاد...»
*
«طناب کشی» روایت جذاب و تعلیق گونه یک عراقی است که برای تحصیل به ایران آمده و بعد در لحظه سقوط دیکتاتور دوباره به عراق بازگشته است و ما از خلال دفترچه یادداشتهای او بهمرور به همه لحظههای دشوار زندگی او، جنگ و آوارگی و مهاجرت میرسیم. داستان یک راز و یا یک درگیری ذهنی برای فرزندان یک زن ایرانی که در عراق زیاد خوش نام نیست و...این رمان خواندنی با قیمت 3هزار تومان منتشر شده است.
در بخشی از این رمان دوست داشتنی آمده است:
«همه چیز از کشیدن آن طناب شروع شد. لعنت بر «او» و بخت سیاهش. در حالی که کلت به دست، با ضامنی کشیده، حاضر بودم تا خون کثیفش را بریزم، این «او» بود که مرا غافلگیر کرد، با سکوتش، با نگاهش. با دستی که بر پیشانی مردی داشتکه دکمه های پیراهنش تا انتها باز بود و «او» داشت عرق پیشانی مرد افتاده بر تخت را با دستمال چرک مردش می گرفت. می خواستم بگویم: « گیر افتادی. دیگر راه فرار نداری افریته. تمام شد!» ولی بهترین کلام را «او» گفت: « دست ها بالا، گیر افتادی فارس.»
گفت: «دیگر تمام شد، بیا جلو تر فارس، بیا جلوتر. حالا می توانی او را ببینی، بی واهمه!»
نمی دانستم چه کنم! دارم چه می شنوم؟ این هم یکی از آن بازی های کثیف دوران جنگ بود.
واقعا گیج شده بودم؛ گیر افتاده بودم.»
*
«قدیس» داستان مردی مسیحی را روایت میکند که در پی شناخت شخصیت امیرالمومنین، علی (ع)، به تحقیق درباره حکومت 5 ساله امام اول پرداخته و با ذکر یکی از ویژگیها و ابعاد زندگی امام، آن دوران را با زبانی داستانی روایت میکند.نویسنده در این اثر کوشیده تا معنای حکومت اسلامی از دیدگاه امیرالمومنین (ع) به تصویر کشیده شود.نویسنده از جریان سیال ذهن و بازگشت به گذشته، بهعنوان زاویه دید این داستان بهره برده است و نگارش آن را باید در ادامه تالیف داستانهایی از حسنبیگی با موضوع زندگانی ائمه دانست که پیش از این با انتشار رمان محمد (ص) آغاز شده بود.
کتاب «سرزمین نوچ» نخستین داستان بلند کیوان ارزاقی که با درونمایه مهاجرت نوشته و توسط انتشارات افق منتشر شده، این روزها در لیست پرفروش های ناشر قرار دارد. این اثر کیوان ارزاقی را می توان در یک تعریف، «رمان مهاجرت» نامید. ادبیات مهاجرت، شاخه ای از انواع ادبی ست که در سال های اخیر پاگرفته و به آثار ادبی نویسندگان مهاجر با موضوع و محوریت مهاجرت اطلاق می شود. روایت متفاوت حضور یک زوج ایرانی در لس آنجلس.
*
کتاب بعدی موجود در این لیست، «من منچستر یونایتد را دوست دارم» مهدی یزدانیخرم است. این رمان 212 صفحهای روایتی غریب و تودرتو دارد، رمانی با بیش از 100 شخصیت که از سالهای میانی دهه 80 شروع و در دهه بیست و سی روایت میشود. یزدانیخرم پیش از این گفته بود: «"من منچستریونایتد را دوست دارم" اثری است در هجو زمان و جعل تاریخ.»
*
رمان «نامحرم» نوشته یاسر نوروزی روایتِ مقطعی از زندگی نوجوانی به نام «ناصر» در محلههای پایین شهر تهران است. مهمترین اتفاقات رمان را در چند محور باید پیگیری کرد؛ اول ماجرای دختری به نام سونیا که از خانه فرار کرده و توسط ناصر و دوستانش پناه داده میشود. دوم، تعلق خاطر ناصر نسبت به دختری به نام سما که سرانجام به عشق میانجامد. و سوم، خردهقصههایی که از بچهمحلهای ناصر و دوران کودکی او روایت میشود. رمان، به شکلی پازلمانند روایت شده و تمام سعی نویسنده بر این بوده تا در چیدن این پازل، مخاطب را دلزده نکند، ضمن اینکه گاهی نیز بیانی شوخطبعانه روایت را پیش برده است.»
بخشی از این کتاب را با هم می خوانیم:
«اونجا دختره رو دیدی؟ سَرِ کوکا دیدیش؟
آره. برگشتنی دیدمش.
اکبر اینو گفت و بعد یهو انگار طلبکار باشه پرسید: «اصلاً من واسه چی باید حساب پس بدم؟ بازجویی میکنی؟!»
همونطور که وایساده بودم گفتم: «آره داداش! باز جویییه. اولاً تو گُه خوردی میخواستی آبکی بیاری. دوماً باز هم گُه خوردی دختره رو آوردی. یادت رفت بهت چی گفته بودم؟»
*
«از پائولو کوئلیو متنفرم» رمانیست عاشقانه؛ داستان رضا نویسندهای ناموفق و تلخاندیش که در دنیای ذهنی خود تنهایی را تقدیری گریز ناپذیر میداند، او در یک میهمانی دوستانه با غزل آشنا میشود، دختری زیبا و غمگین که در تلاش است معنای حقیقی عشق را دریابد، رضا به غزل دل میبازد، اما تنها فرصتهای اندکی پیش روی دارد تا توجه غزل را به خود جلب کند، غزل در تردید دودلی، گاه او را به خود میخواند و گاه او را از خود میراند. رضا میکوشد راز تردید او را دریابد، غافل از وجود رقیبی قدرتمند که حضورش بر رابطه آنها سایه انداخته است، باز شدن پای رضا به این میدان او را با آدمهایی روبهرو می کند که هریک به نوعی در جستجوی آرزوها و ایدهآلهای خود هستند...
*
بر اساس این گزارش، «غزل شیرین عشق» رمانی است که زندگی پرفراز و نشیب دختری به نام «شیرین» را روایت میکند. شیرین پس از مرگ همسرش، آرش، با دختر کوچکش، غزل، در تهران زندگی میکند تا بتواند دور از نگرانیها و دخالتهای خانواده خودش و آرش، زندگی آرامی را سپری کند. دخترش غزل در کلاس نقاشی فرهنگسرا با مردی به نام محمد آشنا میشود و به اصرار، از مادرش میخواهد او نیز محمد را ببیند. شیرین با دیدن محمد، دهانش از حیرت باز میماند. او نمیتواند باور کند که بازی عجیب روزگار دوباره محمد را سر راه او قرار داده است.این دیدار عجیب دوباره شیرین و محمد را به سالها قبل برمیگرداند؛ سالهایی که محمد در اوج اصرار برای ازدواج با شیرین، بهطور ناگهانی او را در بیخبری رها کرده و برای همیشه از زندگی شیرین رفته است. محمد در این سالها ازدواج نکرده است. ماجراهایی پیش میآید که آن دو را به هم نزدیک میکند و غزل در این میانه سهم بیشتری دارد.»
«غزل شیرین عشق» با 10هزار تومان منتشر شده است.
*
آخرین کتاب موجود در این لیست، رمان تحسین شده «در خرابات مغان» داریوش مهرجویی است که توسط انتشارات قطره منتشر شده است. او در این رمان کوشیده با گره زدن اندیشه در بافت روایت داستانی خود به این موضوع بپردازد که آیا با این همه دشمنی و خشونت و اختلاف مذهبی و مسلکی میتوان در کنار هم با عشق زیست؟ آیا میتوان بری از مسائل سیاسی به عشق، دین و عرفان پرداخت؟
آقای کارگردان در این رمان پرطرفدار، روایتگر زندگی محمود ملکی فرزند خانوادهای سنتّی است که پدرش در تهران تجارتخانه ای دارد. او سال 1979 که همان سال انقلاب، یعنی 1357 خودمان است به امریکا می رود و دلش می خواهد که الهیات و فلسفه بخواند، اما در پی خواسته پدرش رشته اقتصاد و بازرگانی می خواند، اما در پی علاقه و اشتیاق خودش، در دانشگاه واحدهای زیادی فلسفه و الهیات هم برمی دارد. او در همان جوانی با یکی از دانشجویان که یک ایتالیایی کاتولیک است آشنا می شود و کارشان به ازدواج می کشد و بچهدار هم می شوند.
محمود که حالا بیست و سه سال است در امریکا زندگی میکند و یک دختر شانزده ساله هم دارد داستان زندگی اش را که سرآغاز کتاب هم هست، اینگونه آغاز می کند:
«من معمولا هر وقت حال و روزم خرابه و تو قعر ناامنی و بی پولی و بیکاری گیر کرده م و ملال و افسردگی حتی تو خواب ولم نمی کنه به نوشن داستان بدبختی هام می پردازم و سعی می کنم با مرور لحظات خاص و زیر و بم هاش خودمو سرگرم و مداوا کنم. چون عین روانکاوی مفتی میمونه… و از شما چه پنهون، بعضی وقتها مؤثر هم هست… الان چند روزیه که بهخاطر مسائل یازده سپتامبر، منو بعد از سالها سابقه ی کاری تو امریکا از کار بیکار کردن…»
ساکنان تهران برای تهیه این آثار و هر محصول فرهنگی دیگری کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را (در صورت موجود بودن در بازار) در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب را تلفنی سفارش بدهند.
6060
نظر شما