سحر عصرآزاد: نمایش «سنگ» با تکیه بر مفهوم زمان و شکستن مرزهای زمانی تلاش کرده این ایده را با ساختاری برآمده از پیچیدگی این مفهوم روایت کند که موفق بودن آن - همچون دغدغه نسبیت در نمایش - نسبی است.
«سنگ» به نویسندگی علیرضا توانا و کارگردانی سعید زینالعابدینی نمایشی است با چهار اپیزود که تنها دو بازیگر زن و مرد در آن نقشآفرینی میکنند. نسبیت که یکی از دغدغههای اصلی نمایشنامه و نمایش و البته کاراکتر مرد است از مفاهیم پیچیدهای است که وقتی قرار باشد آن را در کنار مفهوم زمان قرار بدهیم که یکی دیگر از ایدههای اصلی است، کار را پیچیدهتر و سختتر میکند.
حضور دو بازیگر که از ابتدا با فاصلهگذاری مرز میان صحنه و تماشاگر را میشکنند و به نقش بازی کردن خود در اپیزودها تأکید میکنند، یکی از تمهیداتی است که برای انتقال اجرایی این مفاهیم پیچیده طراحی شده تا با شکستن مرز قطعیتها به نوعی نسبی بودن همه مفاهیم از زمان تا ... به تماشاگر انتقال پیدا کند.
این فاصلهگذاری و شکستن زمان خطی رویدادهایی که در هر اپیزود جاری است به کرات با ایدههای فرمی موکد شده بطوریکه یکباره از مسیر قصه به فضایی دیگر پرتاب میشویم که تنها نخ ارتباطی آنها یک دیالوگ، یک اکت، یک موسیقی، یک نگاه یا ... است.
طبعا این پرتاب شدن از جایی به جای دیگر هرچند حضور بازیگران نخ تسبیح آن باشد، نیاز به یک منطق در همین دنیای کوچک نمایش و ساختار فرمی کار دارد تا ورای موکد شدن مفهوم نسبی زمان، تماشاگر از لایه سطحی درام هم برداشت خاص خودش را داشته باشد.
اما این اتفاق در کلیت کار کمتر میافتد و بیش از هر چیز این ایده اصلی است که پیشبرنده لحظهها و تغییر صحنهها از جایی به جایی دیگر است. طبعاً نوع بازی بازیگران هم میتوانست در این شکست زمانها و درگیر کردن تماشاگر با رویه اتفاقات و در نهایت آنچه در پس کار میگذرد، نقش مهمی داشته باشد، اما کمتر ظرافتی در نقشآفرینی آنها از حضور در موقعیتهای مختلف وجود دارد و به سختی میتوان کاراکترهای اپیزودهای مختلف را به جز تغییر آکسسوار صحنه، با وجهی شخصیتپردازانه یا عملگرایانه از هم متمایز کرد.
فقط دیالوگ و شرح موقعیت است که این تفاوت را قائل میشود که طبعاً برای نمایشی که دغدغه پرداختن به چنین مفهوم پیچیدهای را دارد، کافی نیست چراکه تماشاگر نیاز به دستمایههای بیشتری برای ارتباط برقرار کردن با ساختار فرمیک نمایش و همچنین رویه و بطن کار دارد.
نمایش «سنگ» تشکیل شده از چهار اپیزود که با تکیه بر حضور نمادین ریل قطار قرار است به هم مرتبط شوند و علاوه بر آن مفهوم زمان هم به نوعی برجسته شود. این اپیزودها که موقعیتهای متفاوتی از حضور یک زن و مرد را ثبت میکنند از جهت بار دراماتیک یکسان و مشابه نیستند و شاید همین وجه باشد که کنار هم قرار گرفتن آنها را واجد ظرافت میکند.
مثل اپیزود اول و دوم که بار طنز دارند و با رد و بدل شدن جملات قصار و دیدگاه هر یک نسبت به مفاهیم مختلف است و در طول آنها زمان شکسته میشود، اما در اپیزود سوم که دراماتیکتر است بیشتر شاهد بسط یک موقعیت تأثیرگذار هستیم. این اپیزود علاوه بر اینکه بار احساسی- اعتقادی دارد بیشتر به خاطر تداوم قصه همراهیبرانگیزتر است اما نسبت آن با نسبیت و زمان بخصوص وقتی گره قصه خیلی زودتر برای تماشاگر لو رفته، مبهم میماند.
در نهایت اپیزود پایانی را میتوان یک کار فرمی و متفاوت از مجموع موقعیتهای سه اپیزود قبل دانست که با تکیه بر طنزِ قبل از چیده شدن اپیزود، پیام و شعار آن دافعه کمتری دارد.
«سنگ» با تکیه بر همین مفهوم نسبیت نه در مورد زمان بلکه در مورد کلیت کار به عنوان یک اثر نمایشی با دغدغههای مفهومی و فرمی، کاری است که چه بسا ایدههای هوشمندانه و جذابی به شکل بالقوه در متن، اجرا و کارگردانی برای انتقال و ارتباط بهتر با تماشاگرش دارد، اما بیش از هر چیز نوع تلقی بازیگران از اجرای نقشها نتوانسته فعلیتی تمام و کمال به کلیت کار بدهد.
نمایش «سنگ» تا 14 مهرماه در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه است.
5858
نظر شما