در چنان قابی پس از درخشش پسران فوتبالی مان در جام آسیا انتظار درخشش کشتی گیرانمان در مسابقات قهرمانی جهان کشتی 1969 در ماردل پلاتا را می کشیدیم. در آرژانتین. با آن مسابقات نام "ماردل پلاتا" را یاد گرفتیم. یاد گرفتیم و تکرار کردیم. ترکیبی که خوش آهنگ به نظر می رسید. می دانستیم کشتی گیرها از تهران به استانبول رفته اند و از استانبول به ماردل پلاتا. بیست هزار کیلومتر سفر. ستاره های کشتی آزاد سرشناس بودند و پر زور. ابراهیم جوادی مدال طلا گرفت، محمد قربانی نقره، ابوطالب طالبی برنز، شمس الدین سید عباسی نقره، عبداله موحد طلا... کشتی گیران فرنگی را نمی شناختیم و وقتی دو مدال به چنگ آوردند حیرت زده شدیم. چیزی شبیه المپیک 2012. با آنها جمع مدال هایمان رسید به هشت تا و در جدال نهایی ایستادیم پشت سر شوروی. در رتبه دوم جهان. بالاتر از آمریکا با اختلاف یک مدال.
تب کشتی فرنگی فزاینده شد. باز هم مثل المپیک 2012. دو ستاره کشتی فرنگی مان را شناختیم. نامشان را تکرار کردیم. چهرههایشان را به خاطر سپردیم. می دانستیم پیشی جستن بر روس ها چقدر دشوار بوده و کشتی گیران سوئد و فنلاند در رشته فرنگی تا چه حد استاد هستند. فریادهای گیوه چی و ملاقاسمی سر آنها را تکرار می کردیم: "او را بتابون" یا "مراقب باش نتاباند" (هنوز هم تصور می کنم بهترین استفاده از فعل "تاباندن / تابانیدن" در کشتی بوده).
وزن 48 کیلوگرم کشتی فرنگی. رحیم علی آبادی و مدال نقره. او حریف آرژانتینی اش را در دور اول ضربه فنی کرد. ژاپنی و روس را هم شکست داد و فقط مغلوب یک رومانیایی عجوبه شد. با نتیجه عجیب 13- یک. می گفتند پسر رومانیایی از دو دستش بسان شلاق استفاده می کرد. مثل کسی که مرکبی را به جلو می راند... وزن 52 کیلوگرم. فیروز علیزاده و مدال طلا. نخستین طلایی تاریخ کشتی فرنگی ایران. مردان کانادا، شوروی، کره و بلغار – به علاوه تساوی با حریف رومانیایی - برابر علیزاده زانو زدند. برابر اولین اولین های طلایی کشتی فرنگی ایران.
رحیم علی آبادی محجوب بود. جمله "به امید حق پیروز می شوم" را تکرار می کرد. می دانستیم متولد 1322 اردبیل است. می دانستیم پدرش آرایشگاه کوچکی دارد. با هفت فرزند که رحیم دومی اش است. می دانستیم به تهران آمده بودند. به بازارچه سعادت. می دانستیم رحیم پس از تحصیلات ابتدایی رفته بود سر کار تراشکاری. کمی بعد عکسش کنار دستگاه تراشکاری را هم چاپ کردند. در بیست سالگی کشتی را جدی گرفته بود. یک سال بعد قهرمان وزن 52 کیلو شده بود. سال 1344 سکوی سوم آزاد این وزن را کسب کرده بود. پایش شکسته بود. رفته و بازگشته بود. با آن صورت استخوانی و موهای مجعد. با چهره ای آرام ولی سمج. مردی کم حرف ولی قوی. علی آبادی سه سال بعد در المپیک مونیخ 1972 هم نقره گرفت.
زندگی فیروز علیزاده پر تب و تاب تر بود. سخت تر. جان فرساتر از آن که قهرمان المپیکی از دل آن در آید، ولی درآمده بود. می دانستیم دستفروش است. متولد 1325. می گفتند در بازار "جرز" دارد. یعنی در قسمتی از بین دو مغازه بساطش را پهن می کند. گفته بود در دوران کودکی پدر و مادرش را از دست داده و اداره کننده خواهران و برادرانش شده. می گفت "به سختی زندگی می کنم". زندگی سخت ادامه یافت. مدال طلا زندگی اش را رونق نبخشید. ولی عشقش پایدار ماند. خیلی بعدها، پس از انقلاب که رنگرز در پاترا مدال طلای کشتی فرنگی گرفت او با موتور گازی اش راهی فرودگاه شد تا از رنگرز استقبال کند. تا در آغوشش بگیرد. تا تهنیت بگوید. او، اولین اولین های کشتی فرنگی در شهریور 1384 در گذشت. پس از تصادفی با همان موتور گازی. در بیمارستان ایرانشهر. می گفتند برای مدتی به هوش بود. می گفتند حرف می زد. فیروز علیزاده به شصت سال نرسید. نه نرسید. پیشکشوتان کشتی شرکت کننده در مجلس ترحیمش افتادند به جان هم. وقتی سید محمد خادم حقیقت گفت علیزاده برای مداوای پای مصدومش نیازی به کمک نداشت چند نفری شامل بهارم مشتاقی و شاپور مقربی به او اعتراض کردند. اعتراض کردند و زمزمه شد اولین اولین های کشتی فرنگی نیاز داشت به دو میلیون تومان برای درمان...
قهرمانی های فرنگی کاران در المپیک 2012 لندن زمینه ای نساخت تا ده ها گزارشگر و مجری و کارشناس چند کلمه از فیروز علیزاده بر زبان آوردند. تا عکسش را نشان دهند. تا راهی آرشیوها شوند. غبار روبی کنند از تاریخ. از نخستین کسی که در کشتی فرنگی برای ایران طلا آورد. که بالا رفت. که آن روزها مثل امروز برگی زرین به تاریخ ورزش این مرز و بوم افزود... حقیقت این است مشکل کشتی نه فوتبال که بانیان و حامیان کشتی هستند. آنهایی که حوصله پرداختن به تاریخی پر بار که خودشان به آن تعلق دارند را ندارند.
نظر شما