*سید مرتضی نعمت زاده
ابعاد داخلی و خارجی بحران سوریه نشان می دهد که ارادۀ بازیگران منطقه ای و بین المللی بر طولانی شدن این بحران قرار گرفته و براین اساس بنا شده است که همه راه حل های سیاسی با شکست و بن بست مواجه گردد و درگیری ها برای مدت زمان طولانی ادامه یابد. چنانکه بر اساس اعلام مکرر فرماندهان نظامی و مسئولان امنیتی امریکا و اروپا و پیمان اتلانتیک شمالی( ناتو) نیز، مداخله نظامی خارجی که آخرین راهکار تلقی می شود هم با موانع و مشکلات بسیاری روبرو است و از این رو این گزینه به تعبیر دیپلمات های اروپایی فعلاً از روی میز برداشته شده است. تکرار مکرر و عموماً عامدانه این مسئله، صرف نظر از صحت یا عدم صحت آن، نشان می دهد که ارادۀ بین المللی بر طولانی کردن بحران سوریه قرار گرفته است. این اراده بویژه زمانی بر فرسایشی کردن بحران سوریه قرار گرفت که بازیگران بین المللی و منطقه ای از یکسره کردن سریع و سرنگونی فوری نظام اسد ناامید شده و احساس ناتوانی کردند. تلاش هایی هم که در حال حاضر در سطح بین المللی از سوی به اصطلاح "دوستان سوریه" به رهبری آمریکا صورت می گیرد در جهت قرار دادن بحران سوریه در دستورِ کار شورای امنیت برای قرارِ دادن آن تحت فصل هفتم منشور ملل متحد است که عملاً مرکزیت تصمیم گیری درباره آن را از داخل سوریه به خارج و از اختیار دولت آن به شورای امنیت انتقال می دهد و این به معنای انتقال مدیریت بحران از دست نظام سوریه به دست قدرت های خارجی بویژه امریکا است.
اما طولانی شدن بحران سوریه چه دستاوردی برای غربیان دارد؟
نخست، طولانی شدن بحران یعنی فرسایشی شدن آن، خسته کردن و تضعیف دولت و نهادهای امنیتی و نظامی آن، ایجاد امکان و فرصت برای اثرگذاری تحریم ها و فشارهای روانی ناشی از تداوم بحران و انفجارات مهیب و کشتارهای فجیع بر روحیه مردم و شهروندان سوری، فراهم کردن امکان تبدیل بحران سیاسی به جنگ طائفی، و گسیختگی در نهادهای سیاسی و نظامی رژیم سوریه و خارج شدن اوضاع از کنترل دولت که عملاً به وقوع کشتارهای انتقامجویانه طائفی و مذهبی منجر می شود. این وضعیت زمینه را برای بردن بحران سوریه زیر فصل هفتم منشور ملل کاملا مهیا می کند و ضمنا به آمریکا فرصت می دهد تا زمان مداخله خود را متناسب با شرایط خود انتخاب کند.
دوم، دور ماندن اسرائیل از خطرات و تهدیدات منطقه ای بواسطه مشغولیت منطقه به بحران سوریه و امتدادهای آن در لبنان و درگیر بودن محور مقاومت در منطقه به این بحران. ضمنا اسرائیل ترجیح می دهد، تا بحران را مدیریت کند تا مداخله مستقیم در آن.
سوم، با تداوم و امتداد یافتن بحران سوریه، جریان بیداری که در حال پیشروی به سوی کشورهای با نظام های دیکتاتوری بویژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس است تحت الشعاع این بحران قرار می گیرد و معادله رویارویی ملت ها با رژیم های دیکتاتوری وابسته به امریکا و هم پیمانانِ آشکار و پنهان با اسرائیل، به معادله رویارویی ملت ها و رژیم های دیکتاتوری با نظام سوریه وهم پیمانان منطقه ای(یعنی ایران، و حزب الله و مقاومت فلسطینی) و بین المللی آن یعنی روسیه و چین تبدیل می شود.
رویارویی با رژیم های دیکتاتوری و مقابله با امریکا و رژیم صهیونیستی از اولویت ملت ها خارج شده و مقابله با محور مقاومت اولویت می یابد. در نتیجه هم پیمانان امریکا در منطقه بویژه آخرین همپیمان عرب قدرتمند امریکا، یعنی عربستان از خطر سونامی بیداری جان سالم بدر می برد و رویاروی با اسرائیل نیز اولویت خود را از دست می دهد.
چهارم، طولانی شدن بحران سوریه و نوع عملیات های گروه های تروریستی در آن که از خصیصه مذهبی برخوردارند، بحران سیاسی و امنیتی سوریه را به بحران مذهبی و امنیتی تبدیل کرده و این کشور را مرکزی برای تولید انبوه اختلافات مذهبی و سپس صدور آن به سراسر جهان اسلام، به کمک رسانه های وابسته به ائتلاف غربی/عربی بویژه شبکه های الجزیره وابسته به قطر و العربیه وابسته به عربستان و بی بی سی عربی وابسته به انگلیس و... مبدل می سازد.
محصول تولید شده در سوریه یعنی اختلافات شدید مذهبی، به ویژه کشورهای جبهه مقاومت نظیر لبنان را به نحوی که هم اینک شاهد بحران و درگیری مذهبی در آن هستیم و فلسطین و عراق را به شکل دیگری دچار مشکل کرده و در روابط میان ایران با کشورهای عربی بویژه کشورهای حوزه بیداری تنش آفرینی می کند. اختلافات مذهبی اثرگذاری ایران را بر کشورهای منطقه می کاهد و در مقابل، اثرگذاری عربستان و امریکا و از طریق آنها اسرائیل را بر این کشورها افزایش می دهد. جهان در حال بیداریِ اسلام را هم، چنان به اختلافات داخلی در گیر می سازد، که به این زودی ها نتواند در مقابل "غرب بیمار" به فکر ایستادگی و مقاومت بیفتد.
از آن جا که گفتمان انقلاب اسلامی یک گفتمان وحدت طلبانه و تقریبی و استقلال طلبانه و مقاومتگرانه است و اتفاقا گفتمان بیداری اسلامی نیز با گفتمان انقلاب اسلامی مشابه است و این تشابه دیر یا زود موجب نزدیکی ایران با کشورهای حوزه بیداری می شود، لذا عربستان با گفتمان مذهبی (که در بطن خود وابستگی به امریکا و سازش با اسرائیل و استضعاف ملت ها را دارد) به رویارویی و مقابله با گفتمان انقلاب اسلامی و ایجاد تنش میانِ ایران و کشورهای عربی بویژه ملت ها بر آمده است و از این رو تلاش می کند تا با طولانی کردن بحران سوریه و دادن بعد مذهبی به آن و توسعه دایره آن به کل منطقه به این هدف یعنی غلبه گفتمان مذهبی بر گفتمان وحدت طلبانه اسلامی ایران دست یابد.
امروزه گفتمان مذهبی و قرائت تحولات سوریه و منطقه از جمله لبنان و عراق بر اساس این گفتمان و نیز نسبت دادن سیاست های ایران به گرایشات و اهداف مذهبی و تحریک تعصبات و تعمیق اختلافات مذهبی از این طریق در میان امت اسلامی، به گفتمان رایجِ زمامداران محور عربی/ ترکی تبدیل شده است تا محور مقاومت به رهبری ایران را تضعیف کنند. این گفتمان به صورت جسته و گریخته در اظهارات برخی زمامداران و دیپلمات های غربی هم مشاهده می شود که نشان از حمایت آنها از این روند خطرناک در منطقه بدون دخالت علنی در این پروژه است.
به اختصار می توان گفت کشمکش میان دو گفتمان، یکی گفتمان مذهبی به رهبری عربستان با رویکرد ترویج اختلافات مذهبی و دیگری گفتمان وحدت طلبانه اسلامی با رویکرد وحدت جهان اسلام و امت اسلامی با محوریت ایران در جریان است. گفتمان نخست خواهان استمرار بحران سوریه به صورت امنیتی است و برای تحقق آن هزینه صرف کرده و به صدور سلاح و نفرات به داخل آن تلاش می کند. گفتمان دوم خواهان حل سیاسی و اجرای اصلاحات در کشور و پایان سریع بحران از طریق گفتگو است. اما دستگاه های تبلیغاتی عربی و غربی جریان خشونت طلبِ نخست را طرفدار حقوق بشر و خواهانِ اقدامات انساندوستانه توصیف می کند و جریان دوم را حامی خشونت و خونریزی و ناقض حقوق بشر می خواند و شب و روز در این زمینه خبرسازی و اطلاع رسانی می کند.
بسیاری را عقیده بر این است که جنگ جاری در سوریه دو بخش دارد؛ بخش واقعی و بخش مجازی و رسانه ای. 20% جنگ، واقعی و 80% در صد مجازی و رسانه ای است، اما بدون تردید بعد مذهبی این جنگ، 100% مجازی و رسانه ای است و این جنگی است که کل منطقه را تحت الشعاع قرار داده است و آینده آن را تهدید می کند.
اما راه حل های خروج از بحران:
اول، فعال شدن مقاومت ضدصهیونیستی و اولویت یافتن بحران فلسطین که عملاً گفتمان انقلاب اسلامی و وحدت طلبانه و مقاومتگرانه را بر گفتمان تفرقه طلبانه مذهبی غالب می کند.
دوم، راه یافتن موج بیداری اسلامی به کشورهای بازیگر در عرصه بحران آفرینی در داخل با خط ترویج گفتمان مذهبی
سوم، فعال کردن مدیریت سیاسی بحران سوریه از طریق گفتگو با مخالفان داخلی و تسریع در اصلاحات سیاسی و کاهش ابعاد امنیتی، مبتنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی.
چهارم، فعال سازی همه توان رسانه ای در جهان اسلام در خدمت به مقاومت ضد صهیونیستی و شکستن "گنبد رسانه ای و فضای مجازی دروغین" کنونی که در خدمت به امریکا و اسرائیل و گفتمان تفرقه طلبانه مذهبی با قدرت و شدت عمل می کند.
پنجم، فعال سازی نهادهای دینی جهان اسلام برای مقابله با گفتمان تفرقه طلبانه مذهبی و فراتر از آن تهاجم به متولیان این گفتمان و منزوی سازی آنان.
ششم، راه اندازی گفتگوی ملی و اسلامی برای یافتن راه های برون رفت از بحران کنونی منطقه.
هفتم اینکه، گفتمان و سیاست روسها در مورد تغییرات در سوریه فی الواقع در پاسخ به فشارهای تبلیغاتی، سیاسی و رسانه ای است که هر روز بر کرملین وارد می شود وگرنه سیاست روسیه همچنان مخالفت با مداخلۀ خارجی و تصمیم گیری در مورد آینده سوریه در خارج از این کشور و از سوی قدرتهای جهانی و منطقه ای است. فضاسازی مجاری در مورد بحران سوریه تاحدی به این مسئله اختصاص دارد که اخیراً سخن از عقب نشینی ایران، روسیه و چین از مواضع خود در مورد سوریه را به میان می آورد.
چنانچه رسانه ها تلاش دارند به عنوان اهرمی در کنار فشارهای سیاسی و دیپلماتیک این کشورها را از مواضع شان عقب برانند و آنها را در حمایت از سوریه سست و ضعیف کنند. در حالیکه هر راه حلی به ویژه راه حل سیاسی بدون مشارکت و موافقت این سه قدرت منطقه ای و جهانی امکانپذیر نیست. از این رو ایران، باید از توان بین المللی این دو قدرت جهانی در جهت پایان دادن سریع بحران سوریه مبتنی بر اعمال اصلاحات مورد نظر مردم این کشور استفاده کنند.
*رایزن اسبق فرهنگی ایران در سوریه
26349
نظر شما