چرا کوروش هخامنشی در شاهنامه غایب است؟

چنان‌که متونِ ادبی فارسی و پژوهش‌های شاهنامه‌شناسان نشان می‌دهند، نامِ «کوروش» آن‌گونه که امروز انتظار می‌رود، در شاهنامه به ‌صورتِ صریح و مستقل حضور ندارد یا جایگاهِ برجسته‌ای نیافته است. فهمِ این پدیده برای مطالعاتِ تاریخی - ادبی حائز اهمیت است، چراکه نشان‌دهنده چگونگیِ شکل‌گیریِ حافظه تاریخی، عواملِ برجسته‌سازی یا حذف شخصیت‌ها و تعامل میان اسطوره و تاریخ در متن‌های حماسی است.

علی نیکویی، دکتری پژوهش ‌هنر و کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان: در این مقاله تحلیل می‌شود که چرا نامِ «کوروش بزرگ» - بنیان‌گذارِ سلسله هخامنشیان - در شاهنامه به طور صریح و مستقل ظاهر نشده و نیز چرا در ادوارِ پس از هخامنشی تا پیش از بازخوانی‌های مدرن، در میانِ ایرانیان چندان شناخته‌شده نبود. تحلیل بر چهار محور استوار است:

  1. چارچوبِ ژانری و منابعِ ادبیِ شاهنامه
  2. ساختِ حافظه تاریخی و گزینشِ نمادها در دوره‌های بعدی
  3. فرایندهای زبانی و انتقالِ روایی
  4. بازخوانی معاصر و آفرینشِ نمادِ ملی

نتیجه‌گیری نشان می‌دهد که غیابِ صریحِ نامِ کوروش در شاهنامه پدیده‌ای تک‌عاملی نیست، بلکه محصولِ تعاملِ پیچیده منابعِ در دسترس، الگوهای اسطوره‌ایِ جایگزین و سیاست‌های حافظه تاریخی است و این‌که شناختِ وسیعِ امروز از کوروش عمدتا محصولِ مطالعاتِ باستان‌شناسی و پروژه‌های هویتیِ مدرن است.

مقدمه

کوروش بزرگ (حدود نیمه اولِ قرن ششم پیش از میلاد) در تاریخِ جهانی و ایرانِ نوین چهره‌ای برجسته است؛ بنیان‌گذارِ شاهنشاهی هخامنشی که قلمروی وسیعی را زیرِ فرمان آورد و دست‌کم در برخی منابعِ بین‌النهرینی و غربی به ‌عنوانِ پدیدآورنده سیاست‌هایی چون بازگرداندن تبعیدیان یا مرمتِ معابد شناخته می‌شود. بااین‌حال، چنان‌که متونِ ادبی فارسی و پژوهش‌های شاهنامه‌شناسان نشان می‌دهند، نامِ «کوروش» آن‌گونه که امروز انتظار می‌رود، در شاهنامه به ‌صورتِ صریح و مستقل حضور ندارد یا جایگاهِ برجسته‌ای نیافته است. فهمِ این پدیده برای مطالعاتِ تاریخی - ادبی حائز اهمیت است، چراکه نشان‌دهنده چگونگیِ شکل‌گیریِ حافظه تاریخی، عواملِ برجسته‌سازی یا حذف شخصیت‌ها و تعامل میان اسطوره و تاریخ در متن‌های حماسی است. روش این مطالعه ترکیبی است: بازخوانیِ انتقادیِ متنیِ بخش‌های مرتبطِ شاهنامه، بررسی منبع شناختیِ متونِ پهلوی و متن‌های پَسا ساسانی و تحلیلِ پژوهش‌های جدید در ایران‌شناسی و حافظه تاریخی. افزون بر این توجه ویژه بر مطالعاتِ اخیر در موردِ پذیرشِ معاصرِ کوروش و پژوهش‌های مقاله‌ای که به طورِ مستقیم به «غیابِ صریحِ کوروش در شاهنامه» پرداخته‌اند.

نکاتِ بنیادینِ تاریخی و منابعِ هخامنشی

برای توضیحِ غیابِ نامِ کوروش در شاهنامه پیش از هر چیز باید نگاهی روشن‌تر و جامع‌تر به منابعِ تاریخیِ دوره هخامنشی بیندازیم. منابعِ دست‌اولی که از آن دوران برجای مانده‌اند، از نظر تعداد و گستره محدودند و پراکندگیِ جغرافیایی و زبانی دارند. این منابع بیشتر در قالبِ کتیبه‌ها، الواحِ گِلی، سنگ‌نوشته‌ها و نوشته‌های رسمیِ درباری هستند که در مکان‌هایی چون تخت‌جمشید، شوش، پاسارگاد و حتی مناطقِ بین‌النهرین کشف شده‌اند. در میان این اسناد، بی‌تردید مهم‌ترین و نزدیک‌ترین مدرک به زمانِ خودِ کوروش، «استوانه کوروش» است؛ نوشته‌ای به زبانِ بابِلی - آکدی که پس از فتحِ بابل به دستورِ او بر سفالی استوانه‌ای‌شکل نگاشته و در معبدِ بزرگِ اِساگیلا[i] نهاده شد. تحلیلِ محتوای این کتیبه و دیگر متونِ هم‌عصر نشان می‌دهد که بازنماییِ کوروش در نگاهِ نویسندگانِ بابِلی و میان‌رودانی بیش از آن‌که بر جنبه‌های تاریخی یا نظامی تأکید داشته باشد، بر بعدِ دینی، آیینی و مشروعیتِ سلطنت استوار است. در این نوشته‌ها کوروش نه به ‌عنوان فرمانروایی ایرانی، بلکه در قالبِ «پادشاهِ برگزیده مردوک» و «آزادکننده مردم بابل» تصویر شده است. به همین سبب، هرچند این منابع از نظر تاریخی ارزشمندند، اما جزئی از «سنتِ متنیِ ایرانی» یا حافظه فرهنگیِ ایران‌زمین به شمار نمی‌آمدند و طبیعی است که در جریانِ انتقالِ روایی از دورانِ باستان به دوره‌های میانه و سپس شاهنامه فردوسی وارد نشدند.

افزون بر این، باید یادآور شد که پس از فروپاشیِ هخامنشیان و در پیِ سلطه یونانیان، اشکانیان و سپس ساسانیان، بسیاری از اسناد و روایت‌های رسمیِ آن دوره یا نابود شدند یا در سنت‌های زبانی و سیاسیِ جدید رنگ باختند. ازاین‌رو آگاهیِ دوره‌های بعدی از کوروش و جانشینانِ او نه از منابعِ مستقیمِ ایرانی، بلکه بیشتر از نوشته‌های یونانی مانند هرودوت، گزنفون و کتزیاس به دست ما رسیده است؛ آثاری که در سیرِ انتقال به فارسی میانه راه نیافتند و تا سده‌های اسلامی نیز ناشناخته ماندند. پژوهش‌های جدید، به‌ویژه آثارِ بنیادینِ «پیر بریان» و دیگر ایران‌شناسانِ معاصر، نشان داده‌اند که شناختِ دقیق از هخامنشیان، به‌ویژه درباره ساختارِ دولت، اندیشه شاهی و کارنامه کوروش، پدیده‌ای نسبتا متأخر است و بیش‌تر در سده بیستم با تکیه ‌بر کاوش‌های باستان‌شناختی و تحلیلِ تطبیقیِ متونِ بابِلی، آرامی و یونانی به ‌دست ‌آمده است. این کشفیات و بازسازی‌های علمی در کنارِ جریان‌های نوزاییِ ملی در ایرانِ قاجار و پهلوی سبب شد چهره کوروش در حافظه مردمی و فرهنگیِ ایرانِ جدید جایگاه ویژه‌ای بیابد و به یکی از نمادهای اصلیِ تاریخ و هویتِ ملی بدل شود. به بیان دیگر، آن‌چه امروز ما از کوروش می‌دانیم و می‌ستاییم، حاصلِ پژوهش و بازسازیِ مدرن است نه استمرارِ بی‌وقفه حافظه کهن.

منابعِ فردوسی نیز به همین نسبت، تاریخی به معنای دقیق کلمه نبودند. او از «خدای‌نامه‌ها» از متون و روایت‌های پهلوی و از سنت‌های شفاهی و محلیِ ایران بهره برد؛ سنت‌هایی که در دربارهای ساسانی و در میانِ موبدان، نقالان و دبیران زنده مانده بودند.

شاهنامه: ژانر، هدف و منابعِ مورداستفاده فردوسی

شاهنامه بزرگ‌ترین اثرِ حماسیِ زبانِ فارسی نه صرفا روایتی از پادشاهان و پهلوانان بلکه طرحی گسترده برای بازسازیِ «تاریخِ اسطوره‌ایِ ایران» است؛ تاریخی که بیش از آن‌که گزارشِ وقایع باشد، بیانگرِ حافظه و هویتِ جمعیِ ایرانیان است. فردوسی در مقامِ شاعر و مورخِ فرهنگی با نگاهی هدفمند کوشید گذشته ازهم‌گسسته ایران را در قالبی واحد و زبانی نوین به هم پیوند دهد و تصویری از پیوستگیِ تاریخی و فرهنگیِ این سرزمین بیافریند. اما شاهنامه در چارچوبِ ژانرِ حماسی نوشته شده است و ازاین‌رو محدودیت‌هایی دارد: هدفِ آن ثبتِ وقایع به ‌صورتِ سال‌نگارانه نیست، بلکه بازآفرینیِ روحِ پهلوانی، نژادِ شاهی و ارزش‌های اسطوره‌ای است. منابعِ فردوسی نیز به همین نسبت، تاریخی به معنای دقیق کلمه نبودند. او از «خدای‌نامه‌ها» از متون و روایت‌های پهلوی و از سنت‌های شفاهی و محلیِ ایران بهره برد؛ سنت‌هایی که در دربارهای ساسانی و در میانِ موبدان، نقالان و دبیران زنده مانده بودند. این منابع، برخلاف نوشته‌های یونانی، بابِلی یا آرامی که بعدها در دستِ مورخانِ مدرن قرار گرفتند، در محدوده زبان و فرهنگِ ایرانی باقی ماندند و بیشتر در خدمتِ اسطوره و اخلاقِ ملی بودند تا تاریخ‌نگاری. از همین رو، فردوسی «تاریخ» را در معنای مدرن و مستندِ آن دنبال نمی‌کرد؛ بلکه تاریخ را به‌ صورتِ روایی و شاعرانه بازسازی می‌کرد تا پیوستگیِ فرهنگی و معنویِ ایران را در قالبِ حماسه نگاه دارد. در دستگاهِ فکریِ فردوسی، اسطوره نه در برابرِ تاریخ، بلکه در درونِ تاریخ معنا داشت. از این منظر، پهلوانان و پادشاهانِ اساطیری همچون کیومرث، جمشید، فریدون، منوچهر و کیخسرو، همان جایگاهی را دارند که در تاریخ‌نگاریِ نوین ممکن است به چهره‌های سیاسی یا فرمانروایانِ واقعی داده شود؛ یعنی آنان حاملانِ معنا و حافظانِ هویت بودند.

بررسیِ منابعِ پهلوی که فردوسی بدان‌ها تکیه داشت نشان می‌دهد تمرکزِ اصلیِ این متون بر دودمان‌های پیشدادی و کیانی است؛ سلسله‌هایی که در آن‌ها پیوندِ آسمان و زمین، دین و شاهی و نظم و قدرت در قالبِ داستان‌هایی نمادین تصویر شده است. در این سنت، شاهانِ باستان بیش از آن‌که اشخاصِ تاریخی باشند، نمودهای آرمانیِ نظم و داد و خردند. از همین رو سلسله هخامنشی که ماهیتی تاریخی و سیاسی داشت، نه جایگاهِ پررنگی در این منابع یافت و نه در ذهنیتِ راویانِ حماسی حضورِ زنده‌ای داشت. نکته اساسی دیگر آن است که فردوسی در روزگاری می‌زیست که علمِ تاریخ‌نویسی هنوز از سنت‌های اسطوره‌ای و اخلاقی جدا نشده بود. تاریخ، در زبانِ آن زمان، بیشتر به معنای «یادِ روزگاران» بود تا ثبتِ رویدادهای دقیق. در چنین بستری، گزینشِ شخصیت‌ها برای ورود به متن بر پایه ارزشِ نمادین و اخلاقیِ آنان صورت می‌گرفت، نه براساسِ شواهدِ عینی یا باستان‌شناختی. به بیان دیگر فردوسی نه می‌خواست و نه می‌توانست همه نام‌های تاریخی را بیاورد؛ بلکه تنها آن چهره‌هایی را روایت کرد که در حافظه جمعی و روایت‌های محلی، پیشاپیش جایگاهی استوار یافته بودند. از این منظر، غیبتِ کوروش در شاهنامه نه از سرِ بی‌خبریِ فردوسی، بلکه ناشی از ساختارِ فرهنگیِ منابع و منطقِ رواییِ زمانه اوست. او تاریخِ ایران را از خلالِ داستان‌های زنده در حافظه مردم روایت کرد، نه از میانِ سنگ‌نوشته‌ها و الواحی که قرن‌ها در زیرِ خاک مانده بودند.

حافظه ایرانی ترجیح داد به‌ جای حفظِ چهره تاریخیِ کوروش، تصویرِ آرمانیِ او را در کالبدِ شاهِ اساطیریِ خویش - کیخسرو - جاودانه سازد.

هم‌پوشانیِ نمادینِ شخصیت‌ها: کوروش و کیخسرو (و الگوهای اسطوره‌ایِ جایگزین)

یکی از نکاتِ کلیدی در پژوهش‌های جدید درباره غیبتِ نامِ کوروش در شاهنامه، مسئله‌ای است که می‌توان آن را «هم‌پوشانیِ نمادینِ شخصیت‌ها» نامید. این اصطلاح به فرایندی اشاره دارد که در آن کارکردها، صفات و افسانه‌های وابسته به یک شخصیتِ تاریخی در بسترِ حافظه اسطوره‌ایِ یک فرهنگ به چهره‌های کهن‌تر یا نمادین‌تر منتقل می‌شود. به بیان دیگر، جامعه برای حفظ معنا و پیوستگیِ فرهنگیِ خود چهره تازه را در قالبِ الگوهای اسطوره‌ایِ آشنا بازمی‌آفریند. در موردِ کوروشِ هخامنشی، شماری از پژوهش‌های تطبیقیِ معاصر - ازجمله تحقیقات پیر بریان، مری بویس، شائول شیفر و پی‌یر لوکوک - نشان داده‌اند که نقش‌ها و ویژگی‌هایی که در منابعِ بابلی، عبری و یونانی به کوروش نسبت ‌داده ‌شده (مانند بنیان‌گذاریِ دولت، آزادسازیِ اقوام، قانون‌گذاری، و مفهومِ «پادشاهِ دادگرِ برگزیده خدا») در سنتِ ایرانی احتمالا به ‌گونه‌ای در چهره کیخسرو و دیگر شاهانِ کیانی بازتاب یافته است. درنتیجه، هنگامی که فردوسی از کیخسرو یاد می‌کند، بخشی از صفاتِ پادشاهِ تاریخیِ کوروش - به‌ویژه چهره آرمانیِ او به ‌عنوانِ شاهِ دادور و رهاننده — در قالبِ این پادشاهِ اساطیری بازنمایی می‌شود، هرچند نامِ «کوروش» به‌صراحت ذکر نشده است. این فرضیه از منظرِ اسطوره‌شناسی نیز قابل‌درک است. بسیاری از فرهنگ‌ها، در گذرِ زمان، قهرمانانِ تاریخیِ خود را در چارچوبِ الگوهای کهن‌تر بازسازی کرده‌اند. همان‌گونه که در سنتِ یونانی، الکساندر مقدونی گاه با اسطوره‌های هرکول یا آشیل درآمیخته است، در سنتِ ایرانی نیز پادشاهانی چون کوروش می‌توانسته‌اند در چهره کیانیان بازتاب یابند. این درآمیختگی باعث می‌شود که جوهره تاریخیِ کوروش در قالبی نمادین‌تر و شاعرانه‌تر تداوم یابد؛ یعنی او به ‌جای یک شخصیتِ تاریخیِ خاص، به «نمادِ شاهِ نیک، برگزیده و روشن‌ضمیر» بدل شود - نقشی که در شاهنامه بی‌گمان به کیخسرو تعلق دارد.

در روایتِ فردوسی، کیخسرو نمادِ شاهی است که از نسبِ ایزدی برخوردار است، به پاکی و دانایی شهرت دارد و سرانجام با کناره‌گیری از جهانِ خاکی، به ‌نوعی رستگاریِ قدسی دست می‌یابد. این ویژگی‌ها با توصیف‌های پسینیِ کوروش در منابعِ یونانی (به‌ویژه در گزنفون و هرودوت) هم‌سویی‌هایی شگفت‌انگیز دارند؛ هر دو پادشاه با دادگری و خرد شناخته می‌شوند، هر دو رهایی‌بخش‌اند، و هر دو در پایانِ حیات، از سطحِ فرمانرواییِ زمینی فراتر می‌روند. این شباهت‌ها نشان می‌دهد که حافظه فرهنگیِ ایرانی، به ‌جای ثبت ‌نام کوروش، کارکرد و معنای او را در قالبِ کهن‌ترِ کیخسرو نگاه‌ داشته است. چنین هم‌پوشانی‌ای دو پیامِ بنیادین دارد: نخست آن‌که نبودِ نام، الزاما به معنای نبودِ حضور نیست؛ کوروش در لایه‌های نمادین و کارکردیِ روایت، حضوری پنهان و پیوسته دارد، حتی اگر به نام خوانده نشود. دوم آن‌که این فرایند، بیانگرِ چگونگیِ گزینش و پالایشِ حافظه در فرهنگ‌های کهن است؛ جوامع، به‌ویژه در دوره‌های گسست تاریخی، چهره‌های تاریخی را نه به‌ عنوانِ اشخاص، بلکه به‌ صورتِ الگوهای معنوی بازسازی می‌کنند. بدین‌گونه، حافظه ایرانی ترجیح داد به‌ جای حفظِ چهره تاریخیِ کوروش، تصویرِ آرمانیِ او را در کالبدِ شاهِ اساطیریِ خویش - کیخسرو - جاودانه سازد.

در زمانِ فردوسی، آن‌چه از این میراثِ کهن در دسترس بود، بیشتر متونِ پهلوی و داستان‌های منقول از روزگارِ ساسانی بود - منابعی که تمرکزِ اصلی‌شان بر پیشدادیان، کیانیان و خسروان بود و نه بر شاهانِ هخامنشی.

انتقالِ زبانی، گسستِ متنی و فقدانِ کانال‌های پیوسته روایت

یکی از دلایل کمتر مطرح‌شده اما از نظر تاریخی و زبان‌شناختی بسیار مهم برای غیبتِ نامِ کوروش در شاهنامه، مسئله «گسستِ زبانی و متنی» است. در مسیرِ گذار از فارسیِ باستان به فارسیِ میانه و سپس به فارسیِ نوین، زنجیره‌ای از انتقال و ترجمه فرهنگی رخ داد که بسیاری از مفاهیم، نام‌ها و اصطلاحات را دگرگون کرد یا از میان ‌برد. این گسستِ زبانی، درواقع، نوعی گسستِ حافظه نیز بود؛ هر بار که زبانِ رسمی و ادبی دگرگون شد، بخشی از میراثِ نوشتاری و شفاهی پیشین نیز در ترجمه‌ها، بازگویی‌ها و بازآفرینی‌ها تغییر معنا داد یا به‌کلی از میان رفت. در موردِ نام‌ها، این فرایند اثر آشکاری گذاشت. بسیاری از اسامیِ خاصِ دورانِ هخامنشی که در فارسیِ باستان شکل‌هایی پیچیده و ترکیبی داشتند در انتقال به فارسیِ میانه یا پهلوی دچار دگرگونی آوایی شدند و در مرحله بعدی در فارسیِ نوین یا با معادل‌های نمادین جایگزین شدند یا به‌کلی از حافظه روایی حذف گردیدند. درنتیجه حتی اگر روایت‌هایی درباره کوروش در دوره‌های میانی وجود داشته احتمال آن هست که نامِ او در گذرِ زمان تغییریافته یا با چهره‌های دیگر یکی انگاشته شده باشد. چنین تغییراتی برای پژوهشگران زبان‌های ایرانی، همچون هنینگ، نیبرگ و شاپور شهبازی، نشانه‌ای از پیوستگیِ ناقصِ زبانی میانِ سه دوره بزرگِ تاریخِ زبانِ ایرانی است.

افزون بر این دگرگونی‌های زبانی، نابودیِ بخشی از منابعِ مکتوب در اثرِ جنگ‌ها، تاخت‌وتازها و گسست‌های سیاسی نیز نقش مهمی داشته است. پس از حمله اسکندر و آشفتگی‌های دورانِ سلوکی و اشکانی، نه‌تنها بسیاری از بایگانی‌های رسمی از میان رفت؛ بلکه سنت‌های دبیرانه هخامنشی - ازجمله شیوه‌های بایگانی و ثبتِ وقایع - نیز منقطع شد. به‌این‌ترتیب حافظه مکتوبِ ایران باستان در دوره‌های بعد بیشتر از طریقِ روایت‌های شفاهی یا بازنویسی‌های ساسانی بازسازی شد؛ روایت‌هایی که طبیعتا بیش از آن‌که بازتاب‌دهنده دقیقِ تاریخِ هخامنشی باشند، حاملِ نگاه و نیازِ ایدئولوژیکِ روزگارِ خود بودند. در زمانِ فردوسی، آن‌چه از این میراثِ کهن در دسترس بود، بیشتر متونِ پهلوی و داستان‌های منقول از روزگارِ ساسانی بود - منابعی که تمرکزِ اصلی‌شان بر پیشدادیان، کیانیان و خسروان بود و نه بر شاهانِ هخامنشی. به همین سبب، فردوسی نیز ناگزیر در همان چارچوبِ روایی و زبانی به بازآفرینیِ تاریخ پرداخت، نه بر پایه اسناد یا نام‌هایی که دیگر در دسترس نبودند. پژوهش‌های تاریخیِ جدید نیز این امر را تأیید می‌کنند. در بسیاری از متونِ پهلوی و منابعِ نخستینِ اسلامی، یادِ هخامنشیان بسیار کم‌رنگ است. چنان‌که آرتور کریستنسن و مری بویس نشان داده‌اند، مورخان و نویسندگانِ ساسانی و پساساسانی یا هخامنشیان را به‌درستی نمی‌شناختند، یا آگاهانه بر آن‌ها تأکید نمی‌کردند، زیرا مشروعیتِ سیاسیِ خود را از تبارِ کیانی و نه هخامنشی می‌جستند. بدین‌سان، زنجیره پیوسته روایت‌های تاریخی از دوره هخامنشی به دوره ساسانی از هم گسست و با آن نامِ کوروش نیز به‌تدریج از حافظه مکتوب و روایتِ رسمی بیرون رفت. درنتیجه، غیابِ صریحِ نامِ کوروش در شاهنامه را باید نه صرفا به کم‌اطلاعیِ فردوسی، بلکه به این گسست‌های زبانی، متنی و فرهنگی‌نسبت داد. فردوسی در جهانی می‌زیست که میانِ زبان و تاریخِ باستانیِ ایران فاصله‌ای چندصدساله افتاده بود، و میراثِ نوشتاریِ آن دوران تنها از خلالِ ترجمه‌ها و بازگویی‌های ناپیوسته در دسترس بود. در چنین شرایطی، طبیعی است که کوروش - پادشاهی متعلق به زبان و متنی دیگر - در قالبِ زبانی و حماسیِ تازه به نامی دیگر یا نمادی دیگر تبدیل شده باشد.

غیبتِ نامِ کوروش در شاهنامه نه ناشی از بی‌اعتناییِ فردوسی، بلکه نتیجه روندی طولانی از سیاستِ حافظه است: از گزینشِ اسطوره‌های کیانی در دوره ساسانی تا اسلامی‌شدنِ روایت‌ها در قرونِ بعد.

سیاستِ حافظه: گزینشِ ملی و نقشِ دولت‌ها در برجسته‌سازی یا محوِ نام‌ها

حافظه تاریخی، برخلاف ظاهرِ بی‌طرف و خنثایش، همواره سیاسی است. تاریخ نه فقط آن چیزی است که رخ ‌داده بلکه آن چیزی است که تصمیم گرفته‌ایم به یاد بسپاریم. در هر دوره، قدرت‌های سیاسی و فرهنگی - از شاهان و درباریان تا روحانیان و مورخان - در بازخوانیِ گذشته دست به گزینش می‌زنند: برخی چهره‌ها را برجسته می‌کنند، برخی را به حاشیه می‌رانند، و برخی را از متنِ تاریخ به‌کلی حذف می‌کنند. این فرایندِ گزینش همان چیزی است که در مطالعاتِ مدرن از آن با تعبیرِ سیاستِ حافظه (Politics of Memory) یاد می‌شود. در ایرانِ ساسانی که دستگاهِ رسمیِ ایدئولوژی و مشروعیت سیاسی را بر پایه دینِ زرتشتی و مفهومِ «فرّه ایزدی» استوار کرده بود، حافظه تاریخی نیز در خدمتِ تثبیتِ این جهان‌بینی قرار گرفت. در چنین نظامی روایتِ تاریخ از نو تنظیم شد؛ تأکید بر دودمان‌های پیشدادی و کیانی، و شاهانی که فرّه و دین را با خود همراه داشتند، هم‌زمان کم‌رنگ‌سازی یا حذفِ یادِ دودمان‌هایی که با دستگاهِ فکریِ ساسانی سازگار نبودند. پژوهش‌های تاریخی، ازجمله کارهای مری بویس و آرتور کریستنسن، نشان می‌دهند که در متونِ رسمیِ ساسانی مانند خدای‌نامه یا کتیبه‌های پهلوی، اشاره‌ای مستقیم به هخامنشیان دیده نمی‌شود یا اگر هست، در حاشیه و با تفسیری متفاوت است. بدین ترتیب حافظه رسمیِ ساسانی با بازنویسیِ گذشته نوعی تداومِ انتخابی میانِ خود و اساطیرِ کیانی پدید آورد، نه میانِ خود و شاهانِ تاریخیِ هخامنشی.

از سوی دیگر، ورودِ ایران به دورانِ اسلامی نیز دگرگونیِ عمیقی در نظامِ حافظه پدید آورد. در این دوران، تأکیدِ فرهنگی و آموزشی بر تاریخِ پیامبران، خلفا و پهلوانانِ محلی موجب شد که بخش بزرگی از تاریخِ پیشااسلامی به حاشیه رانده شود. در چنین فضایی، حتی اگر یادِ کوروش در روایت‌های محلی یا در منابعی محدود زنده بود، اولویتِ فرهنگی و دینیِ جامعه به ‌گونه‌ای دیگر تعریف شده بود: هویتِ تاریخی باید با سنتِ اسلامی آشتی می‌یافت. به همین سبب، بازنماییِ چهره‌هایی چون کوروش یا داریوش در حافظه جمعیِ ایرانیانِ سده‌های میانه کم‌رنگ‌تر شد و جای خود را به شخصیت‌های اسطوره‌ای‌تر و اخلاقی‌تر داد.

پژوهش‌های معاصر در حوزه حافظه و تاریخِ سیاسی ایران - به‌ویژه کارهای یرواند آبراهامیان و حمید دباشی - نشان داده‌اند که بازنماییِ گذشته همواره تابعِ نیازهای مشروعیتیِ حال بوده است. در هر دوره، نظامِ سیاسیِ حاکم از تاریخ به ‌منزله ابزاری برای تثبیتِ هویتِ مشروعِ خود استفاده کرده است؛ بنابراین در دوران‌هایی که اتصال به اسطوره‌های باستانی (نه به تاریخ واقعیِ باستان) مشروعیت‌بخش‌تر بود، شخصیت‌هایی مانند کوروش که در منابعِ واقعی اما غیردینی حضور داشتند، در حاشیه ماندند. بااین‌حال، این خاموشی به معنای فراموشیِ کامل نبود. در لایه‌های پنهانِ حافظه فرهنگی - در افسانه‌ها، نسب‌نامه‌ها و روایت‌های محلی - ردپایی از پادشاهانِ کهن و دادگر باقی ماند که بعدها، با شکل‌گیریِ ایران‌شناسیِ مدرن و باستان‌شناسیِ قرن نوزدهم، دوباره با نام‌های تاریخیِ خود پیوند خوردند. از همین روست که کوروش در دورانِ قاجار و پهلوی، به‌ویژه پس از کشفِ استوانه کوروش و خوانشِ کتیبه‌های تخت‌جمشید، از نو به ‌عنوان نمادِ وحدت و دادگری در حافظه ملیِ ایران احیا شد. به‌این‌ترتیب، می‌توان گفت که غیبتِ نامِ کوروش در شاهنامه نه ناشی از بی‌اعتناییِ فردوسی، بلکه نتیجه روندی طولانی از سیاستِ حافظه است: از گزینشِ اسطوره‌های کیانی در دوره ساسانی تا اسلامی‌شدنِ روایت‌ها در قرونِ بعد. حافظه رسمی در هر دوره آن چهره‌ای را حفظ کرد که با نیازهای مشروعیتی و ایدئولوژیکش سازگارتر بود، و تنها در روزگارِ مدرن، با تغییرِ گفتمانِ هویتِ ملی، کوروش دوباره به جایگاهِ شایسته‌اش در حافظه تاریخی بازگشت.

بازخوانیِ معاصرِ کوروش: از باستان‌شناسی تا نمادِ ملی

تصویری که امروز از کوروشِ هخامنشی در ذهن ایرانیان و در افقِ جهانی وجود دارد نتیجه مجموعه‌ای از رویدادها و تفسیرهای تاریخیِ متقاطع است. این تصویر نه بازتابِ حافظه‌ای پیوسته از دوران باستان بلکه برساخته‌ای مدرن است که در بسترِ تحولاتِ فکری، علمی و سیاسیِ قرونِ نوزدهم و بیستم شکل‌گرفته است. سه عاملِ اصلی در این بازسازی نقش داشته‌اند: نخست، گسترشِ باستان‌شناسی و مطالعاتِ زبان‌های باستانی؛ دوم، بهره‌برداریِ سیاسی و فرهنگی از چهره کوروش در عصرِ دولت‌سازیِ مدرن و سوم، شکل‌گیریِ گفتمان‌های هویتی و ملی در دوران معاصر که به کوروش معنای نمادین و وحدت‌بخش بخشیدند.

در نیمه دوم قرن نوزدهم، با گسترشِ کاوش‌های باستان‌شناسی در ایران و بین‌النهرین، نخستین نشانه‌های مادی از جهانِ هخامنشی کشف شد. یافته‌هایی چون کاخ‌های تخت‌جمشید، آرامگاهِ پاسارگاد، و به‌ویژه «استوانه کوروش» به‌تدریج توجهِ پژوهشگرانِ غربی و سپس ایرانی را جلب کرد. با رمزگشاییِ خط میخی و خوانشِ این متون به دستِ دانشمندانی چون راولینسون، هنری کریمر و بعدها رولاند کنت، کوروش از دلِ سکوتِ چندهزارساله بیرون آمد و به ‌صورت شخصیتی تاریخی با ویژگی‌های اخلاقی و سیاسیِ متمایز بازسازی شد. در قرن بیستم، این بازخوانیِ علمی به حوزه سیاست و هویت ملی نیز راه یافت. در دورانِ پهلوی، دولتِ مدرنِ ایران در پیِ بازتعریفِ هویتِ تاریخیِ خود بود و برای این هدف کوروش را به ‌عنوانِ نمادِ ایرانِ کهن و شاهِ دادگرِ نخستین برجسته ساخت. برپایی مراسمِ جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در سال ۱۳۵۰ خورشیدی و تأکید بر «منشورِ حقوق بشرِ کوروش» نقطه اوجِ این بازنمایی بود. در این دوره، استوانه کوروش در گفتمانِ رسمی به ‌عنوان سندی جهانی از تساهل، آزادیِ دینی و عدالت معرفی شد؛ برداشتی که اگرچه از نظر تاریخی و متنی محلِ بحث است، اما نقشِ بسزایی در جاافتادنِ کوروش به ‌عنوانِ نمادِ ملی ایفا کرد. در دهه‌های پس از انقلاب نیز، هرچند نگاه‌های رسمی به میراثِ باستانی متفاوت بوده؛ اما در لایه‌های فرهنگی و مردمی، کوروش بار دیگر به ‌عنوان نمادِ وحدت، آزادی و افتخارِ تاریخی مطرح شده است. این بازگشتِ فرهنگی، به‌ویژه در فضای رسانه‌ای و دیجیتالِ معاصر نوعی «احیای مردمیِ حافظه باستانی» را رقم زده که در آن کوروش نه صرفا یک پادشاه بلکه نشانه‌ای از هویتِ ایرانی در برابرِ بحران‌های معاصر تلقی می‌شود.

جریان‌شناسیِ این بازخوانی نشان می‌دهد که جایگاهِ کنونیِ کوروش به ‌عنوانِ نمادِ ملی و تاریخی، پدیده‌ای نسبتا نوپدید است و بیش از آن‌که ادامه حافظه‌ای کهن باشد، نتیجه شکل‌گیریِ ملت‌گراییِ مدرن و ابزارهای علمی و فرهنگیِ تازه است. تا پیش از قرن نوزدهم، نه ابزارِ پژوهشی برای شناختِ دقیقِ کوروش وجود داشت نه انگیزه سیاسی و فرهنگی برای بازسازیِ گذشته در قالبِ ملی. ازاین‌رو پاسخِ بخشی از پرسشِ اصلی در همین نکته نهفته است: درگذشته، جامعه ایرانی هنوز وارد مرحله‌ای از آگاهیِ تاریخی و ملی نشده بود که بتواند کوروش را در جایگاهِ امروزینش بشناسد یا بازنمایی کند. به بیان دیگر، «کوروشِ تاریخی» محصولِ باستان‌شناسی و پژوهشِ دانشگاهی است، اما «کوروشِ نمادین» حاصلِ تخیلِ ملی و سیاستِ مدرنِ هویت‌سازی است؛ و این دو در قرن بیستم در ذهنِ ایرانیان به هم پیوستند تا چهره‌ای تازه از پادشاهِ کهن بسازند که از اسطوره و تاریخ، هر دو بهره دارد.

خاتمه

در پایان و برای جمع‌بندی پاسخ به پرسش اصلی این مقاله که «چرا نام کوروش در شاهنامه نیامده و چرا در دوره‌های گذشته کمتر شناخته شده بود؟»، می‌توان گفت این مسئله دریچه‌ای تازه به‌ سوی مطالعه چندلایه و پیچیده حافظه تاریخی ایران می‌گشاید. بررسی این موضوع نشان می‌دهد که با ساختارهایی درهم‌تنیده از حافظه روبه‌رو هستیم: نخست، لایه‌های متنی؛ مانند شاهنامه و منابع پهلوی که روایت‌های خاصی را حفظ کرده‌اند؛ دوم، لایه‌های سیاسی که در آن دولت‌ها و نهادهای قدرت، حافظه تاریخی را به ‌دلخواه خود انتخاب، برجسته یا حذف کرده‌اند و سوم لایه‌های بازسازی معاصر که شامل جریان‌های ملی‌گرایانه، مطالعات باستان‌شناسی و تلاش‌های نوین برای بازخوانی گذشته است.

درک دقیق و چندجانبه این پدیده نیازمند پیوند میان روش‌های گوناگون پژوهشی است: از تحلیل‌های متنی و تاریخی گرفته تا یافته‌های باستان‌شناختی و نظریه‌های حافظه‌پژوهی. چنین رویکردی می‌تواند به روشن‌تر شدن جایگاه کوروش در حافظه فرهنگی ایرانیان کمک کند و زمینه‌ای فراهم آورد برای بازاندیشی در روایت‌های تاریخی.

امید که این مقاله بتواند پایه‌ای برای پژوهش‌های دقیق‌تر و گسترده‌تر در حوزه‌های ایران‌شناسی، ادبیات فارسی، تاریخ‌نگاری و اسطوره‌شناسی باشد؛ و پژوهشگران را به تأملی ژرف‌تر درباره سازوکارهای شکل‌گیری حافظه ملی و روایت‌های تاریخی دعوت کند.


[i] معبد اِساگیلا، نیایشگاه باشکوه مردوک در قلب بابل بود که نماد قدرت دینی و سیاسی این تمدن به‌شمار می‌رفت. معبد اِساگیلا (Esagila) یکی از مهم‌ترین بناهای مذهبی در تمدن بابل بود که به ایزد مردوک، خدای اصلی بابل، اختصاص داشت. نام سومری آن É.SAG.ÍL به‌معنای «خانه‌ای با سر برافراشته» است، که اشاره‌ای به شکوه و ارتفاع این معبد دارد.

۲۵۹

کد خبر 2136225

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 69
  • نظرات در صف انتشار: 99
  • نظرات غیرقابل انتشار: 41
  • علی ملک زاده IR ۱۱:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    غیر از فردوسی هم کلی مورخ و حکیم در ایران و کشورهای دیگر بوده آمد البته اگر کورش اونقدرها بزرگ بود قطعا خواسته یا ناخواسته در تاریخ می آمد و از کار های او یاد می شد ، امروزه یه عده متوعم مثل شما دارید تاریخ جعلی درست می کنید ،
    • پرهام IR ۱۳:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      کوروش بزرگترین نام تاریخه
    • 7 IR ۱۳:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      سواد که نداشته باشی به هر دری میزنی تا حرفتو غیر منطقی پیش ببری دقیقا کلی تاریخ نگار و مورخ در کشورهای دیگر بودند و هستند و اینفدر از کوروش و از عظمت و بزرگیش گفتند که تا اخر عمرت بخونب بازم وقت کم میاری و در تاریخ کشورهای دیگم هست بماند که در تمام کتاب های مقدس هم هست کسی که با وجود تمام اینا این حرف بزنه مثل این میمونه که شاهد این بوده که یک شیر به تنهایی که گله کفتار و نابود میکنه ولی میگه شیر الکی کردن سلطان جنگل اصلا ابهت و قدرتی نداره
    • IR ۱۴:۴۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      89 55
      ذوالقرنین در قران همان کورش هست که به بزرگی از او یاد شده ، تا کی بیسوادی ؟
    • اریا IR ۱۵:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      شرط میبندم یک پانترک توهمی هستی
    • IR ۱۴:۲۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
      1 1
      چون کوروش کاهی بوده که اسراییلیها با همراهی آمریکا و انگلیس ازش کوه ساختن. هدفشونم تضعیف ایران از طریق تضعیف عامل قدرت ایران ، یعنی دین بوده. متاسفانه میلیونها ایرانی هم بازی خوردن و به این اراجیف دلخوش کردن. بعضی‌ها بقدری متعصب شدن که هزارتا مستند علمی و تاریخی هم می‌ذاری جلوشون ، باز نمیتونن بپذیرند ، کوروش یه داستان کاملا ساختگیه....
    • احمد IR ۱۸:۱۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
      0 0
      یک ابهام دیگر هم وجود دارد و آن اینکه همین شاهنامه دویست سال بعد از مرگ فردوسی نگارش شده و به نظر میرسه اصل شاهنامه به زبانی دیگر از این سرزمین باشد و به فارسی برگردان شده باشد چون من شاهنامه را به زبان های دیگر که به صورت شفاهی هست بسیار غنی‌تر و پرمحتواتر می بینم و اینکه درآن زبانها وجود کورش اهمیت نداشته پس کورش هم در شاهنامه نیامده است
  • یارایران IR ۱۲:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    78 41
    استدلال تون کامل نیست، اگر اسناد دوران کهن پخش شده، یا از بین رفته، همین مساله در مورد سایر پادشاهان هخامنشی هم مصداق دارد. پس مدارک آنها نیز نباید به دست فردوسی رسیده باشد. ولی چرا بقیه شاهان هخامنشی و ساسانی در شاهنامه حضور دارند؟!! ولی کوروش نه؟ اینکه ما تک تک اسطوره های تاریخ مان، گنجینه های هنری و تمدنی مان را بایدحفظ کنیم شکی نیست، ولی چرا بیش از حد یک نفر برجسته میشود؟ چرا الان ما از کوروش بیشتر از داریوش میدانیم؟! در حالیکه بزرگترین امپراتوری ایران و جهان در زمان اون بود؟! این را باید پرسید که ذهن مردم توسط رسانه به کدام سمت هدایت میشود؟ و چرا؟
    • 7 IR ۱۳:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      82 24
      یک ذره فقط یک ذره شاهنامه بخون نام هیچ پادشاه هخامنشی صریح توی شاهنامه نیس دلیلشم اطلاعات کمی که داشتند و مثل الان نیس که کتیبه هارو بتونن ترجمه کنن یا اطلاعات تاریخی زیاد باشه ، دوران ساسانی ام با فردوسی اینقدر فاصله کمی داشته که اصلا شابد باز اونجا برعکس اطلاعاتش بیشتر بوده در ضمن شاهنامه بیشتر یک اثر حماسی نه تاریخی و برو چندتا نظرات شاهنامه شناسان رو بخون متوجه میشی اسم کوروش هم اومده ولی نه صریح به همان اسم کوروش مثلا توی همه کتاب های مقدس اسم کوروش هست ولی نه به اسم کوروش
    • IR ۱۱:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
      1 0
      فردوسی شاهنامه‌اش را بر اساس «خدای‌نامه» و روایت‌های کهن ساسانی و زرتشتی نوشت. در اون منابع، تاریخ ایران به سه بخش تقسیم می‌شد: دورهٔ اسطوره‌ای (پیشدادیان) دورهٔ پهلوانی (کیانیان) و بعدش دورهٔ تاریخی، یعنی از اسکندر به بعد اما «خدای‌نامه» در زمان ساسانیان نوشته شده بود و ساسانیان عمداً نام هخامنشیان را حذف کردند چون خودشان را وارثان مشروع دین زرتشت می‌دانستند و نمی‌خواستند نام خاندان دیگری مثل هخامنشیان در تاریخ رسمی‌شان پررنگ باشد. به همین دلیل وقتی فردوسی شاهنامه را سرود (چند قرن بعد از سقوط ساسانیان)، منبعی که داشت اصلاً از کوروش و داریوش نامی نبرده بود. جمع‌بندی کوتاه بنابراین: فردوسی از کوروش نام نبرد چون منبعش (خدای‌نامه) نام نبرده بود. ساسانیان آگاهانه تاریخ هخامنشیان را کنار گذاشته بودند. هدف شاهنامه بازآفرینی هویت اسطوره‌ای ایران بود، نه تاریخ دقیق.
  • سلام IR ۱۲:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    علت غیبت آقا کورش در شاهنامه .آن روز دیر از خواب بیدار شده بود.و کمی هم تب داشت
    • IR ۱۸:۱۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      تب تو داری هفت جد وابادت خودت وخانواده ت را به تيمارستان معرفی کن احمق
  • اهورا مزدا IR ۱۲:۳۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    جالبه از کوروش یه استوانه باقی مانده و این همه توضیح و تفسیر دربارش متصور میشن بابا ول کنید گیرم پدرت بود فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
  • سورنا IR ۱۲:۳۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    بخاطری که در زمان فردوسی هنوز خط باستانی و میخی و غیره ترجمه نشده بود
  • IR ۱۳:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    68 44
    دشمن کشوررا اشغال کررده بودوادعای حاکمیت داشت بنابراین فرودوسی نباید ازشاهان مقتدرایرانی میگفت وجانش درخطر بود
  • IR ۱۴:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    کوروش بد جوری خار چشم شماست هرطوری که شده میخاهید خرابش کنید ،،،چون شما اصالت ایرانی ندارید برید درمورد اجداد خودتون یه بررسی صورت بدید
  • IR ۱۵:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    31 73
    کورش پادشاه ایرانی و اصالتا آذربایجانی یکی از بزرگترین پادشاهان جهان بود
    • دودو IR ۱۱:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
      0 0
      آره حتما آذربایجانی بوده اصلا خدا هم آذربایجانیه😂
  • IR ۱۵:۲۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    50 59
    سوال درست اینه که چرا اسم کوروش در شعر هیچ کدام از شعرا نیامده نه فقط فردوسی در حالی که اسم اسکندر که تقریبا دویست سال بعد کورش زندگی میکرد تقریبا در شعر تمام شارعان هست؟! این مقاله حتی نتوانست به جواب سوال نزدیک بشه!
  • Aah IR ۱۵:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    39 19
    چه ربطی داره؟؟؟بود و نبود اسم و نام در یک کتاب شعر که شاید دچار تحریف شده باشد دلیل بر وجود یا عدم وجود نیست،،،مراجعه به کتب مورخین بزرگ و آثار فیزیکی بجا مانده و تحقیق مدون تاریخی دلیل اثبات شخص یا یک اثر تاریخی میباشد،،،همه جهان به تمدن و اشخاص تاریخی خود خاصه که اثری موثر در جهان داشته افتخار میکنند و دائم در حال ثبت ملی و جهانی اماکن و اثرات و اشخاص دارند و ما حتی به این امر به دید تعصب و جناحی میپردازیم ،حال مذهبی و دینی و سیاسی و ملی باشد،باید ثبت و صیانت شود،زیرا این یک امر ملی و دچار زمان خاصی نیست،،،سخن طولانیست و ....
  • IR ۱۶:۳۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    39 4
    امان از حماقت
  • فرهام IR ۱۷:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    36 72
    کورش برای پارس بوده نه ایران،،یک کلمه واقعیت بهتر از هزار دروغه
    • IR ۱۸:۴۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
      73 29
      بیسواد، پرسیوس نام ایران بوده و هست . تا خار چشم توی ضدایرانی باشد .
  • نیما IR ۱۷:۵۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    51 76
    عزیزان برای اینکه چنین شخصی در چنین جایگاهی وجود نداشت زور اضافی نزنید نام اسکندر مقدونی که مهاجم به کشور ما بوده در شاهنامه به وفور آمده ولی از کوروش وداریوش و کمبوجیه و کل پادشاهان هخامنشی حتی یک بار اسمی بمیان نیامده !!!؟
    • IR ۰۸:۱۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۲
      0 0
      از هیچ پادشاهی در شاهنامه اسمی برده نشده اگر یکی وجود داره بگو؟ فردوسی حتی اسکندر رو ایرانی و شاهزاده ساسانی معرفی کرده اما قرآن و تورات و اسناد بابلی و آرامی و رومی.... و کتیبه های سنگی هزاران سال پیش و پدر علم تاریخ ، هرودوت که تقریبا هم عصر کوروش بوده گزنفون ، دیگر مورخ یونانی و نویسنده کوروش نامه که اون هم تقریبا هم عصر کوروش بوده و بسیاری دیگر از مورخین غربی ، قدیم و جدید درباره اون نوشتن بنیانگذاران آمریکا مثل توماس جفرسون ، جان آدامز و فرانکلین ....توصیه به خواندن زندگی و الگو قراردادن کوروش کردن اصولا آفتاب رو نمیشه انکار کرد ، مگر اینکه پانترک باشی والسلام
  • علی IR ۱۸:۳۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    23 71
    کلا کورش توسط قوم یهود از اروپای وحشی بین رومانی و روسیه به سمت بابل لشکر کشی کرد واگر شما درس بخوانید او ابتدا ترکیه امروزی را فتح وسپس به سنندح حمله وبعداز آن بابل را از بین برد چونکه با پول وثروت یهود لشکر بزرگی را تدارک دیدند تا به بابل حمله کنند واز مردم بابل انتقام بگیرند.
  • IR ۱۸:۴۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    33 51
    سلام. کوروش یکی از حکام تاریخ‌های گذشته بود که توانست حکومت بابل را اشغال و تصرف کند و آثاری که در ایران کنونی وجود دارد آثار عیلامیها و آشوریان هست. ولی یهودیان با سو استفاده از این آثار داستانهای که ساخته و پرداخته ذهن استعمارگری خود به مردم القا کرده تا بتوانند با این حیله همیشه بین اقوام مختلف ایران تفرقه بیاندازند
  • هموطن IR ۱۸:۴۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    80 22
    شاهنامه مگه تاریخ کامل ایرانه؟ فردوسی قصدش زنده کردن زبان فارسی بود با داستانها واشعار حماسی ازطرفی کاوشهای باستانشناسی جدید هر روز درباره تاریخ بشر اطلاعات جدیدی کشف میکنند که گذشتگان هیچ اطلاعی نداشتند
  • محمدرضا IR ۱۹:۰۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    43 73
    در عصر حاضر شبیه تر به کوروش میشود ترامپ و نتانیاهو ، ناجیان مردم خاورمیانه!!!! با اینهمه کشتار و نسل کشی جایزه صلح نوبل را می خواهد، کوروش خونخوار بود که سرش را در این راه از دست داد
  • م IR ۱۹:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    11 46
    طرف اسم خودش رو گذاشته شاهنامه پژوه.!! کیخسرو همون هوخشتروه مادی هست. کوروش در شاهنامه بهمن پسر اسفندیار هست.
  • مهدی IR ۱۹:۱۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۰۹
    نویسنده بدبخت خیلی آسمون و ریسمون کرده ،بلکه این خلاء بزرگ تاریخی رو پر کنه ولی واقعیت امر اینه که هر دو موضوع یک تحریف و دروغ بزرگ تاریخی هست. نه کوروش آن بت اعظم معبد توهم پان فارسیسم هست و نه شاهنامه نوشته ای صاحب ارزش تاریخی و استنادی. توهمی بیش نیستند .تمام
    • نظر IR ۲۰:۱۰ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
      13 10
      چقدر حرف های مزخرف زدی یه عده ای مزخرف مثل خودت تایید کردند.
  • مرادی IR ۰۸:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    بهره‌برداری کافی از این متن انجام شد.
  • IR ۰۹:۴۰ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    اول که شاهنامه کتاب تاریخ نیست دوم این همه کتیبه ول کردین چسبیدن به شاهنامه اینا که میخوان کوروش بزرگ کوچک بشمارن خود ایرانی اصل نیستن ومهاجرین هستن کوروش پادشاهیه. که اسمش بر کتیبه های کوهای ایران هست شما برید دنبال اجداد خودتون که هر دفعه خودتون به یه قوم اقوام نچسبونید درود به ایران کوروش بزرگ
  • رضا IR ۰۹:۴۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    به جرأت قسم یاد میکنم که کوروش بزرگ وجود داشته و بسیار بزرگتر از اینکه الان وصفش می‌باشد بوده است ،ما کلاً کوروشی هستیم
  • توکلی IR ۰۹:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    ((نبودِ نام، به معنای نبود در تاریخ نیست.)) دوستانی که با دیدگاه ما مخالفت دارند، توجه کنند که بسیاری از افرادِ اثرگذارِ تاریخ، دچار همین وضعیت شده‌اند. به عنوان نمونه، به این سه نام بنگرید که همگی به شخصیتی واحد اشاره دارند: اخنوخ، هرمس و ادریس. آیا اختلافِ روایت‌ها میان این نام‌ها، می‌تواند دلیلی بر انکارِ وجود شخصیتِ ادریس (هرمس یا اخنوخ) باشد؟ ((بنابراین)) نبودن نام کوروش در بخشی از منابع، نه نشانه غیبت او در تاریخ، بلکه بازتابی از دگرگونی روایت ها در گذر زمان است.
  • احسان IR ۱۰:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    چون تا صد سال پیش نه کوروشی بوده نه تخت جمشیدی ذوالقرنین هم اصلا ربطی به کوروش نداره ضمنا از نام اسکندر بارها و بارها در اشعار خیلی شعرا نام برده شده ولی نامی واسمی نمیشود از کوروش پیدا کرد کوروش وتخت جمشید و ایرانشهری درست شد تا در ایران بتوانند قومیتها رو به جان هم بندازند وبس
  • IR ۱۱:۰۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    چون کوروش بعد از فردوسی بدنیا آمد
  • سعید IR ۱۱:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    چون کروش اینی که میگن نیست فقط بزرگنمایی کردنه
  • IR ۱۱:۱۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    منابع ایرانی (کهن‌ترین منبع: «منشور کوروش») منشور کوروش (Cyrus Cylinder) این منشور از گل پخته ساخته شده و در بابل (عراق امروزی) پیدا شده. به خط میخی و زبان اکدی نوشته شده و الان در موزه بریتانیا نگهداری میشه. در این منشور، کوروش خودش رو این‌طور معرفی می‌کنه: «منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، از خاندان هخامنشی.» و در ادامه توضیح میده که چطور بدون خونریزی وارد بابل شد، خدایان مردم بابل را به معابدشان برگرداند و مردم را از ظلم پادشاه پیشین (نبونید) نجات داد. به همین دلیل، خیلی‌ها این منشور را نخستین سند حقوق بشر در جهان می‌دانند. منابع یونانی یونانیان دشمن ایران بودند، اما درباره کوروش شگفت‌انگیز نوشتند — چون حتی دشمنانش هم به او احترام می‌گذاشتند. هرودوت (Herodotus) در کتاب «تاریخ»، از کوروش به‌عنوان پادشاهی عادل، خردمند و محبوب مردم یاد می‌کند. می‌گوید او مردی بود که آزادی را برای ملت‌های گوناگون به ارمغان آورد و با احترام با مردم رفتار کرد.در کتاب «کوروش‌نامه» (Cyropaedia) تصویر بسیار مثبت‌تری ارائه می‌دهد.او کوروش را نماد فرمانروایی ایده‌آل معرفی می‌کند گزنفون (Xenophon)
  • IR ۱۱:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    🔹 گزنفون (Xenophon) در کتاب «کوروش‌نامه» (Cyropaedia) تصویر بسیار مثبت‌تری ارائه می‌دهد. او کوروش را نماد فرمانروایی ایده‌آل معرفی می‌کند — کسی که نه با زور، بلکه با عدالت حکومت می‌کرد. این کتاب بعدها حتی روی اندیشهٔ پادشاهان اروپایی مثل اسکندر، ماکیاولی و حتی بنیان‌گذاران آمریکا تأثیر گذاشت!
  • حسن IR ۱۱:۱۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    چون کوروشی وجود نداشته و فردوسی هم یه فاشیست متوهم بوده
  • م ط IR ۱۱:۲۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    همانطور که نام کورش در دوران پس از فردوسی غایب بوده نیز در زمان او هم غایبست
  • علی IR ۱۱:۵۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    یک سوال..اگر کوروش پادشاه ایرانی بود چرا ما در صدسال گذشته و قبل تر از آن شخصی به اسم کوروش نداشتیم..همانگونه که فرعون هیچ نسبتی با ساکنین فعلی مصر ندارد کوروش هم هیچ نسبیتی با ایرانیان ندارد حتی یک کلمه مشترک هم ندارد
  • شاه عباس IR ۱۲:۲۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    چون فردوسی به اندازه شماپانفارسها متوهم نبود..
  • IR ۱۲:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 1
    کوروش افسانه تاریخی است که در دوران پهلوی با استفاده از دکترین پان ایرانیست ابداع شده صرفا جهت تقابل با اسلام..
  • رضا IR ۱۲:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    کوروش غایب هست چون منظور فردوسی از ایران در شاهنامه ایران قدیم یا همان ایران ویچ که ایران شرقی نیز بوده هست که در اوستا با نام ایریانا (آریانا) آمده است. سرزمین‌های خراسان بزرگ که امروزه شامل افغانستان و چند کشور دیگر آسیای میانه است. نام ایران جدید بر این سرزمین از دوران ساسانی توسط شاپور اول گذاشته شد. اما ایران قدیم که از بلخ (آریانا)تا هرات( آریا)را شامل می‌شده قدمت ۷۰۰۰ ساله دارد.
  • هو IR ۱۴:۱۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    0 0
    درود ، جناب نیکویی ، این علت را باید در روزگار ساسانیان جستجو کرد ، ساسانیان اول تا پیش از بهرام گبر ، شاهانی زرتشتی و مخالف دین پرستی و نژاد پرستی بودند ، ساسانیان دوم از پادشاهی بهرام گبر و پیامبر دروغین کرتیر ، دین زرتشتی را آلوده به دین پرستی و نژادپرستی کردند و دین گبر را بنیاد نهادند ، کورش با دین پرستی و نژاد پرستی مخالف بود و نامش را از شاهنامه حذف کردند و کردار نیکش را به اسکندر نسبت دادند ، مزدک که بر دین پرستی و نژاد پرستی قیام کرد را کشتند و در شاهنامه بدنام کردند ، انوشیروان ستمگر را به دروغ دادگر گفتند ، دقت کنید فردوسی در معرفی مزدک و انوشیروان دوگانه سخن میگوید ، سخن گبر را بازگو میکند و دیدگاه خودش را نیز می‌گوید ، جناب نیکویی ، به شباهت ها و گاهی برابری ها در دین مزدک و محمد دقت کنید ، شگفتا شگفت !!!
  • IR ۱۷:۵۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    14 7
    دفاع تمام قد و فناتیک اصلا جالب نیست... کوروش هر که بود صد البته در دوران پهلوی تبیلغ شد و بزرگنمایی های افراطی شد... الان هم خیلی ها نمی توانند قورباغه مذکور را قورت دهند...
  • مدرس دانشگاه و محقق تاریخ .طهرونی IR ۱۸:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    20 12
    تاریخ سازی توسط پهلوی نود درصد تحریف و جعل است .و اینکه می گویند اگر مدارک تاریخی گم و یا پاک شده پس شامل هخامنشیان می گردد . این است که با همین احتمالات سیاست پهلوی در جهت ریشه سازی برای خویش و تفکر پان فارسیم بوده
  • رامین IR ۱۸:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    4 6
    سلام کورش در شاهنامه با نام فریدون آمده است
  • .... IR ۱۸:۳۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    5 0
    کار افغانیه
  • نظر IR ۱۹:۵۹ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    27 15
    همانطور که مطالب این نوشته آمده. کوروش یک موجود موهوم است و ساخته و پرداخته عصر معاصر است. کسی به اسم کوروش در دوره اشکانیان ساسانیان و تا صد و پنجاه سال پیش در هیچ کوره بیغولی ای وجود نداشته و در صد سال اخیر اختراع شده
  • نظر IR ۲۰:۰۶ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    7 14
    اگه کوروش موهوم در زمان ما بود یک غرب پرست و غرب گدا بود. اکثر کوروش کوروش گو ها. موجودات بی هویت و غرب پرست و منافق هستند
  • ایوب IR ۲۰:۰۷ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    10 3
    شاهنامه یه حماسه ادبی که وصف پهلوانان و دلاوران را احساسی بیان می کنه شاهنامه افسانه جنگجویان وطن پرست رو به نمایش می گذارد پس تا اینجا مفهوم شاهنامه رو کوتاه گفتم یعنی منبع تاریخی وثباتی ندارد حماسه سرایان دیگری هم بودن مثل ایلیاد وادیسه یعنی باید بگیم هرچه هومر سرایده واقعیت دارد پس نتیجه اینکه شاهنامه منبع تاریخی کامل نیست افسانه هست
  • مجید IR ۲۰:۳۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    14 5
    کاملا روشنه. اساسا شاهنامه یک افسانه و اسطوره است و شبیه یک رومان، ساخته و پرداخته ذهن فردوسی است پس هیچ اساس و پایه تاریخی ندارد در صورتی که کورش یک پادشاه واقعی است یک حقیقت واقعی با تاریخ و سبقه موکد و موثق
  • IR ۲۰:۴۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    7 3
    داستان های شاهنامه دانستانهایی بر اساس « شاهان دوره اساطیری » ایران است طبق اساطیر اولین پادشاه ایران زمین ، فریدون بوده است . شاهنامه در کنار تلاش برای زنده نگاه داشتن زبان فارسی ، برای زنده نگاه داشتن اساطیر ایران و مفاهیم عرفانی و اخلاقی تلاش بسیار کرده است . شاهنامه ربطی به دوران هخامنشیان ندارد .
  • کوروس IR ۲۱:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۰
    8 5
    دوستان اصلا نیازی به نام بردن کوروش کبیر در شاهنامه نیست اگر دقت کنید شاهنامه داستان ایران و پادشاهان قبل از کوروش است از ابتدای خلقت گفته شده و در مورد پادشاهان پیشدادی میباشد و ربطی به هخامنش و پارت ها و ساسانیان ندارد
  • IR ۱۶:۰۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 1
    کوروش ساخته وپرداخته ذهنهای استعماری درجهت ملت سازی جعلی درمنطقه عموما تورک نشین برعلیه اتحادتورکها بوده تا ازاین طریق منافع استعمارگرانه خودشان را تامین کنند. ظاهرا پان یهودها بدجوری دلشان به کوروش خیالی تنگ شده
  • IR ۱۶:۵۸ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 0
    چون همچنین شخصیت والایی نداشت وخونریزتر هیتلربود وملتش وگشنه نگه می داشت تا حکومت کند وبا ازدواج نزدیکان درجه یک بخاطر موروثی بودن حکومت دیگه این قدر تعریف وتمجید نداره منشور کوروش هم قالابی ساخته آلمانیها ومرگ نامعلومش رو با وجود تکنولوژی عصر حاضر اینترنت ع مشخص می کنه حقایق رو معلومی که کنه مرگ نامعلومش میشه معلوم که آنا تهمورییس ( تاماریس) زده وفقط سرشو به شیراز فرستاده بقیه رو گفتن لازم نبست بگیم ‌که چرب زبان الان یک اسم پان ترک می گذارند وحقیقت با یک کلمه خفه می کنند
  • داریوش IR ۱۷:۱۳ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 0
    نویسنده خیلی تلاش کرد با استفاده از کلمات و معلوماتش، نبود کوروش در شاهنامه را توجیه کند.و هر چه جلوتر رفت، از هدفش دورتر شد و مخاطبانش را در انبوهی از اطلاعات گمراه کرد. بابا جان حتما علت خاصی وجود داشته که فردوسی نامی از کوروش نبرده؛ و یحتمل نویسنده خود دقیقا آن را می داند اما عرق ملی اش و ذهن به قول خودش مدرن و امروزی اش که قرابت زیادی با فرهنگ غرب دارد، مجال اعتراف را از او سلب کرده است
  • Sobhan IR ۱۹:۰۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 0
    با درود.دوستان یاداور شوم که فردوسی در قرن چهارم زندگی میکرده و اغلب مطالب اون موقع ادبباتی بوده که در ایران رو به نابودی بوده و ادبیات کهن پارسی کم رنگ شده بوده و هدف ایشان زنده کردن زبان پارسی بوده برا عموم جامه.و نکته بعدی نام کوروش در شاهنامه هستش (داراب)نامی بوده که در شاهنامه اورده شده
  • زنده وجاویدبادنام کوروش بزرگ IR ۱۹:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 0
    زنده وجاویدبادنام کوروش بزرگ
  • حیدر IR ۲۱:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 1
    وجود خارجی نداره دروغه
  • IR ۲۳:۰۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 0
    چون کوروش یک جنگ طلب بود که فقط برای نجات یهودیان سود مند بود، بعلت قدرت لابیهای یهودی درون دولتشان. که در خشایار شاه به اوج رسید و باعث کشتار مردم ایران در روز 13 فروردین روز منحوس شد که امروز میگن روز طبیعت! و عهدی که با کشته ها برای انتقام بسته شد تبدیل به گره زدن چمن برای شوهر پیدا کردن شد. مردم دل خوشی از پادشاهانی که تحصیل را برای مهتران میدانستند و مالیات از انها میگرفتند را نداشتند(تاریخ تشکیل ارتش اسکندر) .
  • IR ۲۳:۰۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۱
    0 0
    نتیجه جودبازی جودهاست، الان هم ترامپ دنیا را از جنگ نجات داده و همه جا گل و بلبله و بهش میگن کوروش بزرگ! در اصل سلاحشون تموم شده و نیاز به یک دوره تولید دارن
  • بهمن IR ۰۷:۲۱ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۲
    0 0
    همانطور که میدانید ایرانی ها نام اساطیر و شاهان را روی فرزندان خود می‌گذاشتند مثل اسکندر آرش بابک و.... تا حالا دیدید که قدیمی ها و پدربزرگ ها نامش کوروش باشد.. به نظرتون چرا اینجوریه ...
  • IR ۰۸:۲۲ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۲
    0 0
    کوروش یک اسم دیگه هم داره بهش میگن خار تو چشم دشمنان ایران خصوصا پانترکها
  • IR ۱۹:۳۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۲
    0 0
    مرحوم پیرپیرار هم گفته بود تاربخ هخامنشی دستکاری از دوره رضاشاه شده و در برابر تمدنهای هم رده مصر و ایتالیا و و... چیزی محسوب نمیشه و نه اوار بود نه اثر اتش سوزی و مشخص نیست ابنیه ناقص کجا میامدند پادشاهان و مراسم و‌... و ابنیه چشمگیر قابل رقابت نیس