بهناز شیربانی: کمتر کسی هست که مخاطب تلویزیون باشد و سیروس مقدم و کارهایش را نشناسد. او از سال 1375 با ساخت مجموعه «به سوی افتخار» کار در رسانه ملی را آغاز کرد و تا به امروز مجموعههایی چون «مسافر»، «پلیس جوان»، «اغما»، «رستگاران» و... را در کارنامه هنری دارد.[اینجا]
او توانست نوروز امسال با مجموعه «چک برگشتی» مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. به همین بهانه با او گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
سیروس مقدم سالها است به عنوان پرکارترین کارگردان تلویزیون شناخته شده و برای بسیاری این سئوال مطرح است که این حجم کار از طرف شما چطور برنامهریزی میشود و دلیل این همه پرکاری چیست؟
واقیعت این است که بعد از این همه سال و دوران پرکاری هنوز هم کارهای عقبافتاده زیادی دارم، قصههای ساختهنشده بسیاری که قابلیت تصویر شدن را دارد. حتی قصههایی که در مراوده با آدمها از زبان آنها میشنوم، جذابیتهای خاص خودش را دارد و همه مردم هم انگار من را نماینده سازمان صداوسیما میدانند.
با این همه پرکاری، مردم باز هم توقع دارند در همه ایام سال سریال بسازم و این انرژی کار کردن را حقیقتا مردم به من میدهند. بخشی از پر کاری من بر میگردد به طرز فکر من که همیشه دوست داشتم هر روز زندگیم از روز قبل بهتر باشد. بهتر بودن به این معنی که یک قدم در زندگی جلو رفته باشم، اما در این پنج یا شش سال اخیر بخشی از توان مضاعف من برای کار کردن انرژی است که از مردم میگیرم و توقعی که از من برای ساخت سریال دارند.
در کنار همه اینها و با تمام مشغلهها، سیروس مقدم تا کتابش را نخواند و مطالعه نکند نمیتواند فیلم بسازد. باید به روز حرکت کنم و هر چقدر سنم بالاتر میرود احساس میکنم زمان برای حرفهای گفتهنشده کمتر میشود. مثل یک کودک هیجانزده دوست دارم سوژههایی که برایم جذاب است، به فیلمنامه تبدیل کنم و در نهایت به تصویر بکشم.
چرا بعد از ورود به عرصه ساخت سریال، دیگر به سراغ کارگردانی سینما نرفتید و خودتان را در این مدیوم محدود کردید؟
یکی از دلایلی که از سینما به سمت تلویزیون کشیده شدم، این بود که تلویزیون نسبت به سینما فضای فرهنگیتر دارد و برای این حرفم هم دلیل دارم.
در سینما سرمایه حرف اصلی را میزند. یعنی در حالت کلی باید فیلمنامهای را دست بگیرید که مطمئن به برگشت سرمایه باشید، از بازیگرانی باید استفاده کنید که گیشه داشته باشند، باید از تیم فنی استفاده کنید که امتحان پس داده باشند. به نظر من در چند سال اخیر سینما به ورطه تکرار دچار شده است. خانه من پر از فیلمنامههای تکراری و ساخته نشده است که خود من رغبتی برای ساخت آنها ندارم.
در تلویزیون اوضاع طور دیگری است. در این رسانه برگشت سرمایه اهمیت ندارد، در این فضا قدرت ریسک وجود دارد. شخصی مثل میتواند این ریسک را بکند و بازیگر جوانی مثل شهاب حسینی را در نقش اول سریال «پلیس جوان» بگذارد و اتفاقا جواب بگیرد، بعد هم حسینی تبدیل شود به محبوبترین بازیگر 10 سال اخیر تلویزیون.
از سوی دیگر، در تلویزیون این حق انتخاب را دارم که سوژهها کارهایم را خودم انتخاب کند و به من دیکته نشود. سیروس مقدم در تلویزیون میتواند ریسک کند و یک فیلمبردار جوان مثل امیر معقولی را برای فیلمبرداری سریالش انتخاب کند. وقتی در سینما کار میکردم، فقط بیست درصد خودم بودم و هشتاد درصد اتفاقاتی بود که تهیهکننده یا شرایط برای من بوجود میآورد. به همین خاطر در تلویزیون موفقتر از سینما شدم.
من در تلویزیون سوژههایی را انتخاب میکنم که تجربه شده نیست و میتوانم ریسک کنم. هر مدیوم راهکارها و شناخت ابزاری خودش را میخواهد. در تلویزیون اگر خطوط قرمز را، سلیقه و ذائقه مردم را بشناسی و از فیلمنامه و بازیگران خوب استفاده کنی، میشود تعداد زیادی سریال ساخت که هیچ کدام شبیه هم نباشد. تلویزیون برای من معقوله جدی است، آن قدر که احساس میکنم هر پلانی که میگیرم انگار یک فیلم سینمایی میسازم. در برنامه «سین مثل سریال» هم دیدید که 12 سریال من جزو پرمخاطبترین سریالهای 10 سال اخیر شبکه یک قرار گرفت.
یعنی تا به حال در تلویزیون با هیچ محدودیتی مواجه نشدید؟
به هر حال همیشه همه چیز بر وفق مراد ما پیش نمیرود. برحسب تجربه میتوانم این موضوع را عنوان کنم که در این رسانه هر وقت بخواهید حرف تازهای بزنید طبعا با یک سری محدودیتها مواجه خواهید شد. مثلا من در زمان ساخت «زیر هشت» با مشکلات زیادی روبرو بودم، چرا که عدهای اعتقاد داشتند، سریال تلخ است و بر همین اساس مشکلاتی را برای مجموعه به وجود آوردند.
سیروس مقدم هم همه چیز را به راحتی بدست نیاورده است. گاهی فشارهایی که از بیرون سازمان به مدیران سازمان تحمیل میشود، در کار ما مستقیم تاثیر دارد و مثل یک سرعتگیر عمل میکند. گاهی جماعتی یا نهادهایی و یا مسئولانی که آستانه صبر پایین دارند و نمیگذارند سریال تمام شود و بعد تصمیم بگیرند، فشارهایی به ما وارد میکنند و دوست و دشمن هم سرشان نمیشود که این کارگردان سیروس مقدم است که 14 سریال ساخته که برای تلویزیون عاقبت به خیر بوده پس یک درصد هم امکان دارد کار بعدی اش هم موفق باشد.
در نهایت هر کدام از این اتفاقان باعث پختهتر شدن من میشود. مثلا در «چک برگشتی» حساسیتهای موضوع مطرحشده بسیار بالا بود. از یک طرف مجلس و کاندیداهای انتخاباتی را داریم و یک طرف دیگر شرخر، مهریه و گرانی موضوعات اساسی مطرحشده است، اما مسیر طرح مسائل ظریفتر مطرح میشود. آن هم به دلیل تجربهای است که در طول این سالها بدست آوردهام. مثلا من مطمئن بودم اگر سال گذشته این سریال ساخته میشد یا اجازه ساخت آن داده نمیشد و یا اصلا پخش نمیشد. این نشان میدهد هر کاری مشکلات خاص خودش را دارد که باید با صبر و حوصله از کنارش رد شد.
مدتی قبل آقای فتحی در یک برنامه تلویزیونی از نادیده گرفته شدن حق مولف و کپی رایت صحبت کردند و در بخشی از صحبتشان به این موضوع اشاره کردند که دستمزد فیلمنامهنویس در آثار تلویزیونی آنقدر پایین است که عملا هزینه چندانی به آثاری که زمانی صرف تحقیق و پژوهششان میشود، تعلق نمیگیرد که باعث میشود یک کارگردان تلویزیونی رفتهرفته کم کار شود و از طرفی برخی دیگر جزو پر کارهای رسانه ملی محسوب میشوند. از نظر شما تا چه حد چنین انتقاداتی به تلویزیون وارد است؟
در برنامه «سین مثل سریال» در مرحله نیمه نهایی سریالهایی جزو بهترینهای شبکه یک معرفی شدند که اکثر آنها کار من و فتحی بود. بنابراین حسن فتحی اصلا کارگردان کم کاری نیست. اتفاقا کارهایی از ایشان بیشتر مطرح شده که در آن تحقیق پژوهش صورت گرفته است.
به نظر من حسن فتحی جزو کارگردانان پر کار و موفق و اتفاقا مخاطبشناس تلویزیون است. من با بخشی از صحبتهایشان موافق هستم و آن نقدی است که من هم به تلویزیون دارم؛ اینکه متاسفانه تلویزیون کمترین برآورد و ارزش و سرمایهگذاری را در بخشی دارد که اتفاقا مهمترین رکن یک اثر محسوب میشود و آن فیلمنامه است. مثلا در حال حاضر در تلویزیون هزینه تحقیق و پژوهش یک سریال آپارتمانی و یک کار تاریخی که نیاز به تحقیق و پژوهش دارد با درصد بسیار ناچیزی برآورد با هم اختلاف دارند و به نظر من این ضعف در تلویزیون وجود دارد.
با اینکه گاهی در رسانه ملی گروههای کارشناسی تشکیل میدهند که به مسئله تحقیق و پژوهش بیشتر بها بدهند، اما نگاه کلی که در سازمان در جلسات بر آوردها وجود دارد این است که کمترین بها به تحقیق و پژوهش و نگارش فیلمنامه داده میشود. خود من برای کار بعدی یکسال است که سفارش فیلمنامه دادم، چون ما نسبت به کار متعهد هستیم. یا از یک سال پیش که ما به فکر «چک برگشتی» بودیم از جیب خودمان دو برابر آن چیزی که برآورد سازمان هست، هزینه کردیم، برای اینکه نویسنده بتواند فیلمنامهاش را با خیال راحت بنویسد تا خروجی خوبی مثل «چک برگشتی» داشته باشیم یا «پایتخت 2» که فیلمنامهاش از همین الان توسط محسن تنابنده و تیمش در حال نگارش هست.
از طرفی در چرخه کد گرفتن و اصلاحات تا دقیقه نود معلوم نیست به کدام کار از طرف سازمان برای ساخت مجوز داده میشود. مثلا سال قبل فقط چند ماه به نوروز مانده اعلام کردند «چک برگشتی» در میان گزینههای پخش در ایام نوروز است و ما باید فیلمنامه آماده داشته باشیم تا با خیال راحت سریال را به پخش برسانیم. بنابراین پیش از اقدام سازمان به فکر نگارش فیلمنامه هستیم که دستمان خالی نباشد. متاسفانه هنوز نگاهی که کارهای الف ویژه را با سایر کارها به لحاظ بودجه بندی و بر آورد تفکیک کند در سازمان وجود ندارد.
پس یکی از دلایل موفقیت تیم شما این است که همیشه برای هر اتفاقی از سمت تلویزیون آمادگی لازم را دارید.
بله. تجربه تیم ما خصوصا خانم غفوری (تهیهکننده) و تیم نویسندگان ما نشان داده مثل یک دونده همیشه باید آماده باشیم. مثلا ساخت «پایتخت 2» برای امسال منتفی شد، اما ما طرح «چک برگشتی» را به سازمان ارائه دادیم. ما همیشه آمادگی هر چیزی را داریم که غافلگیر نشویم.
هیچ وقت پیش خودتان فکر کردید که چرا سازمان تمایل دارد با سیروس مقدم و تیمش کار کند؟ بعضی از همکاران ما دلخورند که چرا اینقدر من پرکار هستم، چون سازمان صدا و سیما میبیند از سیروس مقدم بهش خیر رسیده است. برآورد بودجهاش همیشه درست بوده و هیچوقت در عمرش اصلاحیه نزده که من بودجه کم آوردم و گروکشی نکرده است. سریالهای من همیشه بالای 70 درصد مخاطب داشته و همه راضی بودند. طبیعی است سازمان با تیمی کار میکند که همیشه با نظم حرکت کرده و با حداقل بودجه بهترین کار را ارائه میدهد و از همه مهمتر اینکه همیشه ایدههای نو در ذهنش دارد. این تیم برای سازمان تضمین شده و سیروس مقدم و تیمش در بدترین شرایط توانستهاند گلیمشان را از آب بیرون بکشند.
وقتی به کارنامه شما نگاه میکنیم، اینطور به نظر میرسد که شما مدام در حال آزمون خطا هستید. مثلادر سریال «تا ثریا» فاکتورهایی از کارگردانی را در کار شما میبینیم -از جمله همان حرکات دوربین و فضای کدر سریال- که در «چک برگشتی» نمیبینیم ، یا مثلا از شما «پایتخت» را با فضای شاد و سرگرم کننده میبینیم و در مقابل آن «زیر هشت» که بسیاری معتقدند سریال تلخی بود. دلیل این آزمون و خطاها چیست؟
به نظرم ما یک مرگ جسمانی داریم و یک مرگ معنوی و ذهنی که این مرگ مغزی برای آدمها ربطی به سن و سال آنها ندارد. من معتقدم روزی که آدم به ورطه تکرار بیفتد و هر روزش مثل روز قبل باشد، روز مرگش است و آن روز مرگ مغزی اتفاق افتاده است.
یکی از دلایلی که شاید سیروس مقدم تا امروز دچار مرگ مغزی نشده این است که درست مثل یک بچه مدام در حال تجربه کردن است و این نعمتی است که خدا به او داده است. او مدام در حال کشف چیزهای تازه است. مثلا خودم هم نمیتوانم پیشبینی کنم کار بعدیام در چه حال و هوایی خواهد بود. من هم همراه مخاطب به دنیایی وارد میشوم که برای خودم ناشناخته بوده است.
همیشه سعی کردم این تنوع را در کارهایم رعایت کنم. مثلا من در کارنامهام یک ملودرام اشکانگیز مثل «نرگس» را دارم و یک سریال کاملا ماورایی مثل «اغماء» و بعد به قول شما «پایتخت» که فضای شادی دارد، بعد یک کار اجتماعی به شدت رئال مثل «تا ثریا» یا «زیر هشت». کار بعدی من شاید یک کار تاریخی باشد. احساس میکنم چیزهایی را باید تجربه کنم که تا امروز تجربه نکردم.
امیر جعفری و هومن برقنورد در صحنهای از سریال «چک برگشتی»
به نظر میرسد طی چند سال گذشته میل شما برای همکاری با بازیگران تئاتر بیشتر شده است. دلیل این اتفاق چیست؟
فیلمنامه و فضای قصه داد میزند من را چطور بسازید. «چک برگشتی» را میشد با لحن جدی ساخت تا تبدیل به یک کار تراژیک شود، اما من ترجیح میدادم این سریال با لحن کمدی روایت شود.
در انتخاب بازیگر مثلا زمانی که باید نقش کریم مشرقی را در «چک برگشتی» انتخاب میکردم، تنها دو گزینه در ذهن من وجود داشت: محسن تنابنده و هدایت هاشمی. من به هیچ وجه هدایت هاشمی را نمیشناختم، غیر از اینکه فقط یک کارنامه درخشان بازیگری در تئاتر را از او در ذهن داشتم و نقش بسیار متفاوتی که در فیلم «لطفا مزاحم نشوید» ایفاکرده بود.
همیشه فکر میکنم چه مسیری را بروم که دیگران نرفته باشند. مثلا اگر میخواستم هومن برقنورد را در نقش «لطیف» قرار دهم باز «ساختمان پزشکان» یا «اشکها و لبخندها» را تکرار کرده بودم، اما در «چک برگشتی» هومن برقنورد تبدیل به مظلومترین آدم قصه شد.
از طرف دیگر انگیزه و تعهد و دغدغههایی که برای کار نمایشی در بازیگران تئاتر دیدم فوقالعاده است. آن هم به این دلیل که شیوه متفاوتی از حضور در نقش را فرا گرفتهاند. یک بازیگر تئاتر شش ماه بدون چشمداشت مالی و بدون نگرانی از معیشت روزی سیزده ساعت تمرین میکند تا فقط ده شب یک نمایش را شبی چهل دقیقه بازی کند.
به نظر من این کار انگیزه زیادی میخواهد. از طرف دیگر بچههای تئاتر معتقد به تحلیل نقش هستند. یعنی تا کار و نقش تحلیل نشود، تا علتها و معلولها کشف نشود، نمیتوانند با نقش ارتباط برقرار کنند. مثلا در طول کار زوایایی از شخصیت کریم مشرفی توسط هدایت هاشمی به من نشان داده میشود که من هنوز نشناختم. طرح سئوال و ابهامات بازیگری باعث میشود ما به یک کریم مشرفی پختهتر برسیم به همین خاطر هر وقت من با بازیگران تئاتر کارکردم، هم به کلیت کار من چند پله اضافه کردند و هم به فضای کار کمک میکنند.
در مورد انتخاب فیلمنامهنویس در آثارتان صحبت کنید. معمولا اینطور به نظر میرسد هر وقت به سراغ مضامین طنز قدم بر میدارید شخصی مثل محسن تابنده را کنارتان دارید.
بسیاری معتقدند وقتی با یک تیم کار میکنید بهتر است این همکاری ادامه داشته باشد، چون حرفهای هم را خوب میفهمید، اما ممکن است محصول و خروجی این تیم به سالی یک بار محدود شود.
بله. من در آثاری که کمی مایههای طنز دارد قطعا محسن تنابنده را کنارم دارم چرا که خودم تبحر زیادی در ساخت سریال طنز ندارم و مطمئن هستم اگر محسن باشد، اتفاق خوبی خواهد افتاد. همانطور که در نوشتن آثار ملودرام تجربه همکاری با سعید نعمتالله را داشتم، چرا که نوع نگاهش و قلمش را به شدت دوست دارم و اگر باز هم فرصتی پیش بیاید دوست دارم باز با هم همکاری داشته باشیم. ممکن است در کار بعدی اسمی را به عنوان نویسنده ببینید که از قرار گرفتن اسم ما کنار همدیگر غافلگیر شوید.
عکسها: ایسنا و فارس
5758
نظر شما