سرداری که در اوج اقتدار، خادم مادران شهدا بود!

همون سالی که حاج قاسم به شهادت رسید با حاج قاسم و خانواده‌شون، که برای برگزاری مراسم روضه به کرمان می‌اومدند، همسفر شدم. من کمرم آرتروز داشت و کیفی دستم بود. حاج قاسم به سمتم اومد و گفت: کیف‌تون رو بدید به من. گفتم: نه ممنون! براتون زحمت می‌شه.[به شوخی] گفت: می‌ترسید پولاتونو بدزدم؟

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، خاطره‌ای از مادر شهید علیرضا اختراعی در مورد شهید سردار قاسم سلیمانی تقدیم شما فرهیختگان می‌شود.

بنابر روایت حوزه، همون سالی که حاج قاسم به شهادت رسید، وقتی من با هواپیما، از تهران به کرمان برمی‌گشتم.

با حاج قاسم و خانواده‌شون، که برای برگزاری مراسم روضه به کرمان می‌اومدند، همسفر شدم.

من کمرم آرتروز داشت و کیفی دستم بود.

حاج قاسم به سمتم اومد و گفت:

«کیف‌تون رو بدید به من».

گفتم: «نه ممنون! براتون زحمت می‌شه».

[به شوخی] گفت: می‌ترسید پولاتونو بدزدم؟

کیفم رو بهش دادم‌.

من نمی‌تونستم تند تند راه برم، حاج قاسم آروم راه می‌رفت.

مرتب به عقب برمی‌گشت که هم‌قدم با من راه بره.

اون روز حاج‌قاسم تا پایین پله‌های خونه‌ی ما، کیفم رو آورد.

بعد چادرم رو بوسید و خداحافظی کرد.

منبع: مصاحبه‌ با روزنامه کیهان

کد خبر 2056127

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =