به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، اگر در مورد هلاکت و عذاب ویرانگر اقوام گذشته چون قوم نوح، صالح، شعیب، هود و لوط، تحقیقی هر چند اجمالی داشته باشیم، درمییابیم که علت مهم ارسال عذابهای قهر الهی از آسمان و زمین بر آنها، تنها ظلم بوده است. کیومرث حبیبزاده، مفسر قرآن کریم در یادداشتی که در چندین شماره در اختیار ایکنای قزوین قرار داده به وضعیت اقوام گذشته در قرآن کریم پرداخته است که دومین شماره آن تقدیم مخاطبان ایکنا میشود.
بنا بر روایت ایکنا، اقوامی چون قوم لوط(ع) به خود ستم کردند و به سبب گناهانی چون لواط، هلاک شدند. اقوامی چون قوم شعیب(ع) نیز به سبب گناهانی مثل کمفروشی نابود شدند. اقوامی چون قوم نوح(ع) و نیز فرعونیان زمان حضرت موسی(ع) به خدا ستم روا داشتند و با بتپرستی و انسانپرستی غرق شدند.
سه آیه ذیل برداشت کلی ما را از علت هلاکت اقوام گذشته اثبات میکند:
۱- آیه ۱۳ سوره یونس «وَ لَقَدْ أَهْلَکنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ وَ ما کانُوا لِیؤْمِنُوا کذلِک نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ؛ ما امتهای پیش از شما را هنگامی که ظلم کردند هلاک کردیم، در حالی که پیامبرانشان دلایل روشنی برای آنها آوردند، ولی آنها ایمان نیاوردند، اینگونه مجرمان را کیفر میدهیم.»
۲- آیه ۵۲ سوره نمل «فَتِلْک بُیوتُهُمْ خاوِیةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِک لَآیةً لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ: این خانههای آنهاست (قوم ثمود) که بهخاطر ظلمشان خالی مانده است و در این نشانه روشنی برای آگاهان وجود دارد.»
۳- ۵۹ سوره قصص «وَ ما کنَّا مُهْلِکی الْقُری إِلَّا وَ أَهْلُها ظالِمُونَ: ما هرگز آبادیها را هلاک نکردیم مگر برای اینکه اهل آن ظالم بودند.»
آنچه کتاب خدا از اخبار قوم ثمود شرح داده این است که اینها قومی از عرب بودهاند، و این قوم بعد از قوم عاد پدید آمده و تمدنی داشتهاند که زمین را آباد میکردند و در زمین هموار قصرها و در شکم کوهها خانههایی ایمن میساختند و یکی از مشاغل آنان زراعت بوده، یعنی چشمههایی به راه انداخته و نخلستانها و باغها و کشتزارها پدید آوردند. قوم «ثمود» طبق سنت قبائل زندگی میکردند که پیرمردان و بزرگتران، در قبیله حکم میراندند و در شهری که حضرت صالح(ع) در آنجا مبعوث شد هفت طایفه بودند که کارشان فساد در زمین بود و هیچ کار شایستهای نداشتند و در آخر، در زمین طغیان کرده، بتها را پرستیدند و طغیان و سرکشی را از حد گذراندند.
بعد از آنکه قوم ثمود پروردگار خود را فراموش کرد و در فسادکاری خود از حد گذشت، خدای عزوجل حضرت صالح پیغمبر(ع) را بهسوی آنان مبعوث کرد. بعد از حضرت نوح(ع) و هود(ع)، حضرت صالح(ع) سومین پیغمبری است که نامش در قرآن آمده است. در سوره مبارکه «اعراف» و «هود» به سرگذشت قوم «ثمود» اشاره شده است.
از آنجایی که پرستش بت در قوم «ثمود» سنتی مستمر بوده و از نیاکان آن قوم به ارث مانده بود، حضرت صالح(ع) قوم خود را به دین توحید دعوت کرد و به آنها فرمود «خدا را بپرستید که به جز او هیچ معبودی ندارید.»
اما قوم ثمود بر همین سنت ریشهدار خود که آن را مقدس و سبب وحدت قومیتشان میدانستند اصرار کردند و دعوت به توحید حضرت صالح(ع) را یک بدعت ناروا دانستند و این دعوت را رد کردند، این قوم از صالح(ع) درخواست کردند که برای آنها ناقهای را از شکم صخره کوه بیرون بیاورد.
خدای متعال نبوت حضرت صالح(ع) را بهوسیله این آیت تأیید کرده و این معجزه را به درخواست قوم «ثمود» از شکم صخره کوه بیرون آورد، حضرت صالح(ع) بعد از اظهار این معجزه به قوم «ثمود» فرمود که چون ناقه مذکور، ناقه خداست پس بگذارید تا در زمین خدا بچرد. قوم «ثمود»، از آزاد گذاشتن ناقه در چریدن و گردش کردن، اکراه داشتند و گویا این معنا بر آنان گران میآمد و نمیخواستند زیر بار آن بروند، برای همین حضرت صالح(ع) آنها را اذیت کردن، زخمی کردن و کشتن شتر برحذر داشتند و تهدید کرد که اگر چنین کنند عذابی دردناک، نزدیک و بیمهلت آنان را خواهد گرفت.
در سوره مبارکه فصلت آمده است که قوم حضرت صالح(ع) مانند قوم عاد گفتند «اگر پروردگار ما میخواست، فرشتهای بهعنوان رسول میفرستاد به همین دلیل ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهاید کافریم.»
بالاخره قوم ثمود به صالح کافر شدند و رسالتش را نپذیرفتند و ناقه را نحر کردند و کشتند، و از امر پروردگارشان سرپیچی کردند. آنان از روی استکبار به حضرت صالح(ع) گفتند «اگر تو فرستاده خدا هستی آنچه از عذاب را که به ما وعده دادهای بیاور» و حضرت صالح(ع) فرمود «در شهرتان به مدت سه روز به عیش و تنعم در زندگی دنیا مشغول شوید که عذاب الهی قطعی است.» سرانجام صیحه آسمانی ستمکاران را گرفت و آن چنان در دیارشان به رو در افتادند که گویی اصلاً در آن مکان اقامتی نداشتند.
در آیات سوره مبارکه اعراف عذابی را که قوم صالح با آن به هلاکت رسیدهاند، «رجفة» خوانده، در آیه ۶۷ سوره هود آن را «صیحه» و در آیات ۱۷ سوره سجده و ۴۴ ذاریات آن را «صاعقه» نامیده است. این بدان علت است که گاهی صاعقههای آسمانی بدون صیحه یا همان صدای هولناک و نیز بدون رجفه یا همان زلزله نیست، چون معمولاً اینگونه صاعقهها باعث اهتزاز جو میشود، و اهتزاز جوی نیز وقتی به زمین میرسد باعث لرزیدن زمین شده و زلزله ایجاد میکند. ممکن است گفته شود وجه تسمیه «صاعقه» به «رجفه» این است که صاعقه باعث تکان خوردن دلها و لرزیدن اندام آدمی است.
در نتیجه صاعقه آنان را گرفت در حالی خودشان تماشا میکردند. در اثر آن عذاب، در خانههایشان به سینه درافتاده و چنان بیجان و منقرض شدند که گویی در آن مکان اقامتی نداشتند. براساس آیه چهار سوره حاقه این عذاب که مقصود از آن استیصال و انقراض قوم حضرت صالح(ع)، اثر کفر و ظلمی بود که نسبت به آیات خدا روا میداشتند و قیامت را تکذیب میکردند.
قوم ثمود، صالح(ع) را تکذیب کردند و خدای تعالی هرگز هیچ قومی را هلاک نکرد مگر آنکه پیش از عذاب پیغمبرانی را مبعوث کرد تا بهوسیله آنان حجت تمام شود.
طبق روایات اهل بیت(ع)؛ قوم «ثمود»، صالح(ع) را تکذیب کردند و خدای تعالی هرگز هیچ قومی را هلاک نکرد مگر بعد از آنکه قبل از آن پیغمبرانی برای آنان مبعوث و حجت را بهوسیله احتجاج آن رسولان بر آن قوم تمام کرد.
قوم ثمود نیز از این سنت مستثنا نبودند، خدای عزوجل حضرت صالح(ع) را بر آنان مبعوث کرد و این قوم دعوتش را اجابت نکرده بر او شوریدند و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر بعد از آنکه از شکم این صخره، ماده شتری حامله برایمان درآوری، و به قسمتی از کوه و یا به صخرهای که صماء بود (سنگ بسیار سخت) اشاره کردند، جناب صالح(ع) نیز بر طبق خواسته آنها معجزهای کرد و ماده شتر آبستنی را از آن صخره بیرون آورد.»
خدای تعالی سپس به صالح وحی فرستاد که به قوم «ثمود» بگو «خدای تعالی آب محل را بین شما و این ناقه تقسیم کرد، یک روز شما از آن بنوشید و روز دیگر این ناقه را رها کنید تا از آن استفاده کند، و روزی که نوبت ناقه بود آن حیوان آب را مینوشید و بلافاصله بهصورت شیر تحویل میداد و هیچ صغیر و کبیری نمیماند که در آن روز از شیر آن ننوشد و چون شب تمام میشد صبح کنار آن آب میرفتند و آن روز را از آن آب استفاده میکردند و شتر هیچ از آن نمینوشید. مدتی بدین روش گذراندند.
بار دیگر سر به طغیان برداشته و دشمنی با خدا را آغاز کردند، نزد یکدیگر میرفتند که بیایید این ناقه را بکشیم و چهار پایش را قطع کنیم تا از شر او راحت شویم، چون ما حاضر نیستیم آب محل یک روز مال او باشد و یک روز از آن ما، آنگاه گفتند «کیست که کشتن او را به گردن بگیرد و هر چه دوست دارد مزد دریافت کند؟ «قدار» مردی احمر (سرخ روی) و اشقر (مو خرمایی) و ازرق (کبود چشم) که از زنا متولد شده بود و کسی پدری برایش نمیشناخت او شقیی از اشقیا بود و در نزد قوم «ثمود» معروف به شقاوت و شئامت بود که داوطلب شد این کار را انجام دهد، مردم هم مزدی برایش معین کردند.
همین که ماده شتر متوجه آب شد، «قدار» مهلت داد تا آبش را بنوشد، حیوان بعد از آنکه سیراب شد و برگشت «قدار» سر راهش کمین کرده بود، برخاست و شمشیرش را به جانب آن ناقه فرود آورد ولی کارگر نیفتاد، بار دیگر فرود آورد و او را به قتل رساند، ناقه به پهلو به زمین افتاد و بچهاش فرار کرد و به بالای کوه رفت و سر خود را به سوی آسمان بلند کرد و سه بار فریاد برآورد.
قوم ثمود از ماجرا خبردار شدند همه سلاحها را برگرفتند و کسی از آن قوم نماند که ضربتی به آن حیوان نزند و آن گاه گوشت او را بین خود تقسیم کردند و هیچ صغیر و کبیری از آنان نماند که از گوشت آن حیوان نخورده باشد.
صالح(ع) چون این را دید بهسوی آنان رفت و گفت «ای مردم، انگیزه شما در این کار چه بود و چرا چنین کردید و چرا امر پروردگارتان را عصیان کردید؟ آنگاه خدای تعالی به وی وحی کرد که قوم تو طغیان کردند و از در ستمکاری ناقهای را که خدای تعالی بهسوی آنان مبعوث کرده بود تا حجتی علیه آنان باشد، کشتند با اینکه آن حیوان هیچ ضرری به حال آنان نداشت و در مقابل، عظیمترین منفعت را داشت، به آنان بگو که من عذابی بهسوی آنان خواهم فرستاد و سه روز بیشتر مهلت ندارند اگر توبه کردند و بهسوی من بازگشتند من توبه آنان را میپذیرم و از رسیدن عذاب جلوگیری میکنم و اگر هم چنان به طغیان خود ادامه دهند و توبه نکنند و بهسوی من باز نگردند عذابم را در روز سوم خواهم فرستاد.»
صالح نزد آنان آمد و فرمود: «ای قوم، من از طرف پروردگارتان پیامی برایتان آوردهام، پروردگارتان میگوید، اگر از طغیان و عصیان خود توبه کنید و بهسوی من بازگشته، از من طلب مغفرت کنید شما را میآمرزم و من نیز به رحمت خود بهسوی شما برمیگردم و توبه شما را میپذیرم.» همین که صالح این پیام را رساند عکسالعملی زشتتر از قبل از خود نشان داده و سخنانی خبیثتر و ناهنجارتر از آنچه تاکنون میگفتند به زبان آوردند؛ براساس آیه ۷۷ سوره اعراف قوم ثمود به حضرت صالح گفتند: «یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ؛ اگر از پیامبران هستی عذابی که همواره به ما وعده میدهی، بیاور.»
حضرت صالح(ع) فرمود: شما فردا صبح رویتان زرد میشود و روز دوم سرخ میشود و روز سوم سیاه میشود، و همین طور شد، در اول فردای آن روز رخسارهها زرد شد، نزد یکدیگر شده و گفتند که اینک آنچه صالح گفته بود تحقق یافت، طاغیان قوم گفتند: ما به هیچ وجه به سخنان صالح گوش نمیدهیم و آن را قبول نمیکنیم هر چند که آن بلایی که او را از پیش خبر داده عظیم باشد، روز دوم صورتهایشان گلگون شد باز نزد یکدیگر رفته و گفتند که ای مردم، آنچه صالح گفته بود فرا رسید؛ این بار نیز سرکشان قوم گفتند: اگر همه ما هلاک شویم حاضر نیستیم سخنان صالح را پذیرفته، دست از خدایان خود برداریم، خدایانی که پدران ما آنها را میپرستیدند.
در نتیجه توبه نکردند و از کفر و عصیان برنگشتند به ناچار همین که روز سوم فرا رسید چهرههایشان سیاه شد باز نزد یکدیگر شدند و گفتند: ای مردم، عذابی که صالح گفته بود فرا رسید و دارد شما را میگیرد، سرکشان قوم گفتند: آری آنچه صالح گفته بود ما را فراگرفت.
نیمه شب، جبرئیل به سراغشان آمد و نهیبی بر آنان زد که از آن نهیب و صدا، پرده گوشهایشان پاره و دلهایشان چاک و جگرهایشان متورم شد و چون یقین کرده بودند که عذاب نازل خواهد شد در آن سه روز کفن و حنوط خود را به تن کرده بودند و چیزی نگذشت که همه آنان در یک لحظه و در یک چشم برهم زدن هلاک شدند، چه صغیرشان و چه کبیرشان حتی چهارپایان و گوسفندانشان مردند و خدای تعالی آنچه جاندار در آن قوم بود هلاک کرد و فردای آن شب در خانهها و بسترها مرده بودند، خدای تعالی آتشی با صیحهای از آسمان نازل کرد تا همه را سوزانید.
براساس آیه ۳۱ سوره انسان «یدْخِلُ مَنْ یشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً؛ خداوند هر کسی را شایسته بداند در رحمت خود قرار میدهد و برای ظالمان عذابی دردناک آماده کرده است» و آیه ۷۲ سوره مریم «ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیاً؛ سپس تقواپیشهگان را از جهنم رهایی بخشیم و ظالمان را در حالی که از ذلت به زانو درآمدهاند در آن رها میکنیم» میتوان جمعبندی کرد.
نگاهی گذرا به علل وجود عذاب و یا ثواب در قیامت، و جمعبندی علل و عوامل شقاوت و سعادت انسان ما را به این نکته رهنمون میکند که عامل شقاوت، ظلم و عامل سعادت، عدل است و هرکس هرگونه عذابی در جهنم ببیند به واسطه ظلم او و نیز آنکه بهرهای در بهشت بیابد بهواسطه عدل وی بوده است.
نظر شما