الهه جعفرزاده: «خودکشی پزشکان» در ایران دیگر یک رخداد نادر نیست؛ به بحرانی تکرارشونده تبدیل شده که هربار با شگفتی و سکوت به فراموشی سپرده میشود. اگر چه موج خودکشیها در سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ بارها خبرساز شده، اما واکنش رسمی به آن محدود بوده است.
زنجیره خودکشی پزشکان در سال ۱۴۰۳، با مرگ دکتر پرستو بخشی، در آغازین روزهای نوروز آغاز شد و محرکی برای شتاب دومینوی مرگهای خودخواسته در جامعه پزشکی بود.
متأسفانه بهار امسال هم با این اخبار تلخ و ناگوار همراه بود؛ مرگ خانم دکتر نرگس محمدپور، رزیدنت سال چهارم رشته زنان دانشگاه علومپزشکی تبریز، تنها یکی از خودکشیهای گزارششده اخیر است.
دکتر هادی یزدانی، پزشک، دکترای حرفهای پزشکی و فعال صنفی، در گفتوگویی صریح با خبرآنلاین، از ابعاد این فاجعه پرده برمیدارد و از ناکارآمدی سیستم، فشارهای غیرانسانی و تبعیض در ساختار پزشکی کشور سخن میگوید که ریشه در وقوع این فجایع دارند. او تأکید دارد که این مرگها قابل پیشگیری بودند، اگر گوش شنوایی وجود داشت.
این گفتوگو، دربرگیرنده فریاد جامعه پزشکی است که در سکوت سیستم، هر روز بلندتر میشود.

نرگس محمدپور؛ قربانی فشار و نابرابری
دکتر نرگس محمدپور، دوره رزیدنتی را در یکی از دشوارترین رشتهها، یعنی زنان، سپری میکرد. به گفته یزدانی، او با چالشهای خانوادگی سنگینی دستوپنجه نرم میکرد: «فوت پدر و ابتلای مادرش به سرطان، هزینهها و فرسودگی ناشی از این بیماری، بار سنگینی بر دوش او نهاده بود.»
اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود؛ یک پرونده قصور پزشکی، زندگی او را به نقطه فروپاشی رساند.
یزدانی در اینباره توضیح میدهد: «در سال سوم رزیدنتی، پروندهای مربوط به یک زایمان پرخطر برای او تشکیل شد. تحت فشار سیاستهای وزارت بهداشت برای کاهش سزارین و افزایش زایمان طبیعی، این زایمان بهصورت طبیعی انجام شد و نتیجهاش تولد کودکی با فلج مغزی بود. هرچند فلج مغزی همیشه به لحظه زایمان مربوط نیست، اما تولد با این معلولیت برای همه دستاندرکاران یک فاجعه است.»
هیئتهای قصور؛ عرصه تبعیض و بیعدالتی
در بررسی این پرونده، هیئت نظام پزشکی تبریز ۱۲ درصد قصور را به دکتر محمدپور نسبت داد؛ یعنی بالاترین درصد در میان تیم پزشکی شامل رزیدنت سال چهارم و متخصص زنان شد.
یزدانی با ابراز ناراحتی در اینباره متذکر میشود: «این میزان قصور برای کسی که اعلام کرده بود برای تأمین هزینههای بیماری مادرم در تنگنا هستم، غیرقابل تحمل است. این قصور نهتنها در پرونده حرفهای او تا ابد ثبت میشود، بلکه مشخص نیست در این هیئتها چه رخ داده که بیشترین تقصیر را به رزیدنت نسبت دادهاند.»
خواست جامعه پزشکی: بازنگری و حقیقتیابی
او روند بررسی قصور پزشکی در نظام پزشکی را ظالمانه و نابرابر میداند و با انتقاد شدید از این روند میگوید: «ما به نحوه کارشناسیها، انتخاب هیئتها و برخورد دوگانه با اساتید برجسته و رزیدنتهای بیپناه مانند نرگس محمدپور معترض هستیم. این روند نیازمند اصلاح است و این اصلاح به منزله حذف قدرت از نظام پزشکی نیست، بلکه خواسته ما تشکیل گروه حقیقتیاب مستقل از نهادهای رسمی و نظارت بر احکام هیئتهای قصور است، باید نظارت وجود داشته باشد و این عرصههای غیرشفاف روشن شوند.»
او معتقد است اساتید برجسته با نفوذ محلی، مانع اجرای عدالت برای رزیدنتها و بیماران میشوند و قصور سنگین به افرادی تحمیل میشود که کمترین توان دفاع از خود را دارند.
رشتههای جهنمی: از زنانِ تبریز تا ارتوپدی همدان
رشتههای دشوار یا جهنم رزیدنتها؟ یزدانی، رشتههای سخت مانند زنان، جراحی و ارتوپدی را «جهنمی» توصیف میکند؛ که رزیدنتها در آن زیر فشارهای غیرانسانی له میشوند. او با اشاره به موردی دیگر میگوید: «در پذیرش این قبیل رشتهها در برخی شهرهاست باید بازنگری جدی صورت گیرد. در یک سال گذشته هم دو رزیدنت ارتوپدی در همدان خودکشی کردهاند. ما به نمایندگی از فعالان صنفی به وزارت بهداشت اعلام میکنیم که برخی رشتهها و شهرها باید از پذیرش رزیدنت محروم شوند.»
مرگ خانم دکتر محمدپور قابل پیشگیری بود. نمیتوان آن را به سوءمصرف دارو یا افسردگی نسبت داد؛ این بهانهها بارها برای رفع مسئولیت تکرار شدهاند، اما در این مورد بیاعتبارند.
به گفته او، فضای ترس و سرکوب در این رشتهها به حدی است که دانشجویان جرئت اعتراض و شکایت در صفحات شخصیشان را هم ندارند؛ مبادا که اساتید مانع از ارتقا و ادامه تحصیلشان شوند: «خانم دکتر محمدپور نیز در پیامهای خصوصیاش نوشته بود که نمیتواند در اینستاگرام علیه گروه حرفی بزند یا درددل کند. او از ترس اساتید و مسئولان رشته در تبریز، حتی در شبکههای اجتماعی نیز جرئت ابراز ناراحتی نداشت؛ از ترس اینکه مسئولان رشته مانع امتحان ارتقای سالانه شوند و او مجبور شود یک سال دیگر این شرایط طاقتفرسا را تحمل کند.»

فریاد ناشنیده و پایان یک رزیدنت/ مرگی که تقدیر نبود
یزدانی با استناد به پیامهای قدیمی نرگس محمدپور میگوید: «۹ ماه پیش به دوستش گفته بود خودکشی احمقانه است و اگر بعد از این دنیا، دنیای بدتری باشد چه؟ اگر جهنمی واقعی وجود داشته باشد چه؟ اما در این ۹ ماه، چنان تحت فشار قرار گرفت که این باور را رها کرد و مرگ را به ادامه زندگی ترجیح داد. تصمیم به خودکشی، ماحصل سیستمی بیمار است؛ اینجا جایی است که فرد از جهنم فعلی به سوی جهنمی دیگر میگریزد که خود میداند ممکن است هولناکتر باشد؛ جایی که به معنای واقعی کلمه، انگار حضور خدا نیز احساس نمیشود. افرادی هم هستند که با اتکا به جایگاه استادی یا بهرهگیری از رانت، سهمیه و امتیازهای ناروا، برای خود اقتداری ساختهاند که نه به خدا پاسخگو هستند و نه بندگان او. هیچ نیرویی نمیتواند جلوی قدرتنمایی آنها را بگیرد. آنها رزیدنتها را به لبه پرتگاه میرانند و با بیرحمی به ورطه نابودی هل میدهند.»
او قاطعانه میگوید: «مرگ خانم دکتر محمدپور قابل پیشگیری بود. نمیتوان آن را به سوءمصرف دارو یا افسردگی نسبت داد؛ این بهانهها بارها برای رفع مسئولیت تکرار شدهاند، اما در این مورد بیاعتبارند. سیستمی او را به این نقطه رساند که با وجود اعتقاد به احتمال وجود جهنمی دیگر، آن را به ادامه زیستن در این شرایط ترجیح داد. اگر فشارها کم میشد، اگر نظارتی بود، اگر به جای سختگیری حمایت میشد، او الآن زنده بود. این مرگ تقدیر نبود؛ نتیجه بیتوجهی سیستمی بود که میتوانست درست عمل کند و نکرد.»
سکوت در برابر فاجعه/ جامعه پزشکی در انتظار موضعگیری وزیر بهداشت
یزدانی از بیتوجهی وزارت بهداشت جدید انتقاد میکند: «با تغییر دولت و آمدن، وزیر جدید، آقای ظفرقندی، امیدی ایجاد شد و خوشبختانه تا چند ماه خودکشی نداشتیم، اما اکنون چه؟ در بهار چند پزشک را از دست دادیم؟ ما به این وزارتخانه امید بسته بودیم، اما هیچ تغییر بدون بازگشتی رخ نداده است. اصلاً بررسی کردهاند یا قصد دارند همه را با گذر زمان به فراموشی بسپارند؟ وزرای پیشین بهداشت درباره ماجرای دکتر بخشی موضعگیری کرده بودند، اما با وجود طرح موضوع «خودکشی پزشکان» در برنامه پیشنهادی وزیر جدید، یک موضعگیری صریح از ایشان یا روابط عمومی نمیبینیم. با نمایش نمیتوان کشور را اداره کرد. در این مملکت بیدولتی محض حاکم است و هیچکس به هیچچیز پاسخگو نیست.»
او همچنین انتقاد میکند: «هنوز که هنوز است ما نمیدانیم رزیدنتی شغل است یا تحصیل؟ اگر تحصیل است، چرا رزیدنت مسئول قصور میشود؟ اگر شغل است، چرا درآمدی ندارد؟ ما در وضعیتی دوگانه گرفتار شدهایم.»
همچنین بخوانید:
خودکشی از رزیدنتها به پزشکان رسیده؛ چرا دکتر سمیرا آلسعیدی خودکشی کرد؟ / «خودکشی پزشکان بهمثابه یک انتحار اجتماعی است»
رزیدنسی بهمثابه یک زندان بزرگ/ تقسیم پزشکی به رشتههای لوکس و غیرلوکس/ رزیدنت را یک نیروی کار نزدیک به رایگان میدانند
«پزشکی»؛ از مرجعیت تا فروپاشی
دکتر هادی یزدانی وضعیت کنونی حرفه پزشکی در ایران را بحرانی توصیف میکند که دیگر نه از نظر مالی جذابیت دارد و نه از منظر اجتماعی جایگاه گذشته را حفظ کرده است. او میگوید: «پزشکی در ایران به بازاری شکستخورده تبدیل شده است. اگر کسی برای پول یا منفعت مالی وارد این حرفه شود، ضرر خواهد کرد.»
او افزایش بیرویه ظرفیت پذیرش پزشکی را یکی از علل اصلی این وضعیت میداند: «با پذیرش سالانه بیش از ۱۶ هزار پزشک از داخل کشور و تعداد زیادی از خارج، پزشکی از اعتبار تهی شده و دیگر آن حرفهای نیست که افراد برای شأن یا درآمد انتخاب کنند. ظرفیتهای بیرویه، آن را به سطحی رسانده که نه تنها مرجعیتش از دست رفته، بلکه به سیکلی معیوب منجر شده است. این سیستم، پزشکانی تربیت میکند که خود قربانیاند و بعدها ممکن است به ظالمان بعدی تبدیل شوند.»
یزدانی هشدار میدهد: «فشارهای کنونی ممکن است کار را به جایی برساند که رزیدنتها دست به خشونت بزنند. جوانترها یا مهاجرت میکنند یا خودکشی، اما اگر روزی یکی از آنها به جای خود، اساتید را هدف قرار دهد، دیگر نمیتوان آن را انکار کرد. همه که خودشان را نمیکشند، ممکن است روزی استادی را که این فشارها را وارد میکند، از میان بردارند. از آن روز باید ترسید.»
۴۷۲۳۲
نظر شما