به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، چهل و یکمین سالگرد شهادت فرماندهای محبوب است؛ فرماندهای که بسیجیها عاشقش بودند و هر وقت به جمع آنها میرفت، گونههایش سرخ میشد، از بس که بسیجیها او را غرق بوسه میکردند. او فرماندهای بود که همراه نیروهایش به خط مقدم میرفت و اعتقاد داشت که «کربلا خون میخواهد». سرانجام خون این فرمانده در جزیره مجنون ریخت و حاج همت برای همیشه فرمانده فاتح خیبر ماند.
بنابر روایت فارس نیوز، اما شهادت حاج محمدابراهیم همت به همراه سیدحمید میرافضلی و شناسایی پیکر آنها بعد از ۳ روز از اتفاقهای جالب سرگذشت فرماندهان دفاع مقدس است.
باقر شیبانی کادر آزاد لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) که از نیروهای نزدیک به حاج همت بود و پیکر شهید همت را شناسایی کرد. او در کتاب «حبیب تولدی دیگر» آخرین دیدار با شهید همت را اینگونه روایت کرده است: «حاج همت وقتی میخواست برای گرفتن نیروهای کمکی به سمت خط لشکر ۴۱ ثارالله برود، رو کرد به من و گفت: شیبانی! تو اینجا بمون، هر وقت بچههای لشکر ۱۴ اومدن، اونا رو نسبت به خط توجیه کن. من ماندم و چند ساعت بعد بچههای لشکر ۱۴ امام حسین(ع) سوار بر موتور تریل آمدند؛ دست آنها را در دست سعید مهتدی و حسن قمی گذاشتم و با رضا پناهنده راهی قرارگاه نجف شدم. در چهار راه مرگ دیدم ۲ جنازه وسط جاده افتادهاند که صورتشان کاملاً متلاشی شده. جنازهها را کنار جاده کشیدیم تا بین تردد ماشینها له نشوند و رفتیم. بعد از ما بچههای تعاون این جنازهها را به اهواز بردند. وقتی به قرارگاه رسیدیم، از عزیز جعفری سراغ همت را گرفتم و گفت: چند ساعتی هست که به سمت خط خودشان رفته. از همت خبری نداشتیم و به شدت دلهره داشتم. سه روزی از این ماجرا گذشت و مطمئن شدیم که برای همت اتفاقی افتاده؛ اما جنازهای از او نداشتیم.»
برای پیدا کردن پیکر شهید همت، با بیسیم از باقر شیبانی میخواهند تا به قرارگاه خاتم برود. در آنجا آیتالله محلاتی به باقر شیبانی میگوید: «سه روزه که برادر همت گم شده، گویا جنازهش رو به صورت ناشناس به عقب منتقل کردن؛ همین الان برو اون طرف آب، ماشین بگیر و خودت را به کارخانه سپنتا اهواز برسون. داخل محوطه معراج شهدا ۳ کانتینر هست که شهدای مجهولالهویه را اونجا نگهداری میکنن، جنازه همت حتما توی یکی از کانتینرهاست، جسدش رو شناسایی کن و ببر تهران و بگذار توی سردخونه بیمارستان نجمیه».
شیبانی سریع خودش را به اهواز میرساند. پیکر ۷ شهید مجهولالهویه را میبیند اما خبری از همت نبود. تا اینکه نوبت به هشتمین پیکر میرسد. او شناسایی شهید همت را اینگونه توصیف میکند: «روکش نایلون و پارچه سفید را از روی هشتمین جسد کنار زدم. صورت شهید کاملاً متلاشی شده بود و تنها قسمتی از فک پایین و محاسن او سالم مانده بود. پیکر را وارسی کردم، به حاجمحمد عبادیان که در کنارم بود، گفتم: این جنازه حاج همتِ! گفت: از کجا اینقدر مطمئنی؟ به بادگیر حاج همت اشاره کردم و گفتم: یادت هست، دو تا بادگیر بهم دادی و گفتی یکی برای خودت و دیگری برای حاجی. بعد هم به چراغ قوه در جیب حاجی و زیرپیراهن عنابیرنگش اشاره کردم که همه اینها را عبادیان خودش به ما داده بود. بعد از توضیحات من حاجآقا عبادیان دو دستی بر سر خودش زد و گفت: آره این جسد حاج همتِ! این شلوار هم تا روز آخر تن حاجی بود.»
شهادت حاج همت در حالی اتفاق افتاده بود که نیروهای بسیجی از شهادتش خبر نداشتند؛ چون شنیدن این خبر تلخ، سبب میشد نیروهایش خط را رها کنند و عقب برگردند.
گلعلی بابایی نویسنده کتاب «حبیب تولدی دیگر» درباره فلسفه تأخیر در شناسایی شهید همت میگوید: «نکته جالب در شناسایی شهید همت این است که شیبانی در خط دنبال همت میگردد و متوجه نمیشود که این پیکر همت است که دارد به کنار جاده منتقلاش میکند. نکته این جاست که چرا شیبانی نباید همت را بشناسد! حسین بهزاد تحلیلی داشت که شیبانی با شنیدنش شدیداً به فکر فرو رفت. بهزاد میگفت: در این زمان، هنوز نیروهای همت درگیر هستند. هنوز خط تثبیت نشده و بچهها باید خط را نگه دارند؛ اگر میفهمیدند که همت شهید شده قطعاً خط را رها میکردند و میآمدند عقب.»
۳ روز از شهادت همت میگذرد و خط تثبیت میشود؛ عراق هم خط خود را تثببیت میکند؛ سیم خاردار میزند و مینگذاری میکند. بعد از شناسایی پیکر شهید همت، او را به بیمارستان نجمیه تهران منتقل میکنند و روز ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۲ اخبار سراسری رادیو خبر شهادت حاجمحمد ابراهیم همت فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) را اعلام میکند.
نظر شما