نباید خودکامگی را مورد تمجید قرار دهیم

یکی از مهم‌ترین ضرباتی که خودکامگی رضاشاه به ایران زد، انعقاد قرارداد نفتی ۱۳۱۲ بود؛ قراردادی که بسیار خسارت‌بارتر از امتیاز دارسی بود. اگر این قرارداد... نبود، امتیاز دارسی در ۱۹۶۱ منقضی می‌شد و تمام دارایی شرکت بدون هرگونه غرامتی به ایران تعلق می‌گرفت...

آقای دکتر صادق زیباکلام مطلبی به مناسبت سالگرد کودتای ۳ اسفند نوشته‌اند (خبرآنلاین، ۳ اسفند ۱۴۰۳) که به لحاظ منطقی مغالطه‌آمیز و مملو از گزاره‌های درست و نادرست است. آقای دکتر حتما موافق‌اند که رضاشاه هرکه بود و هرچه کرد اکنون یک امر تاریخی است و پرداختن به آن طبعا باید برکنار از شیفتگی و کینه‌توزی و به دور از حب و بغض‌های جاری و مسائل روز انجام شود. با این ملاحظه در زیر به چند فراز از مطالب آقای دکتر با حداکثر اختصار می‌پردازم:

آیا کودتا انگلیسی بود؟

ایشان نوشته‌اند که «روح دولت انگلستان در لندن هم از انجام کودتا خبر نداشت، چه رسد به این‌که آن را طراحی هم کرده‌باشد.» این گزاره‌ای درست است، اما از آن‌جا که تنها نیمی از واقعیت را منعکس می‌کند، کم‌لطفی در حق مخاطب است. می‌دانیم که در آن دوره سیاست لرد کرزن، وزیر خارجه انگلیس، تحمیل قرارداد ۱۹۱۹ و قرار دادن مالیه و قشون ایران تحت کنترل مستشاران انگلیسی بود. اما با توجه به مخالفت ایرانیان، بخش‌های دیگر امپراتوری انگلیس با این سیاست موافق نبودند و این قرارداد را مغایرمصالح عالیه امپراتوری می‌دانستند. اسناد انگلیس که از محرمانه خارج شده، نشان می‌دهند که هرمن نورمن، وزیرمختار انگلیس در تهران، و دولت انگلیسی هند اصرار بر قرارداد ۱۹۱۹ را با توجه به احساسات ناسیونالیستی در ایران به ضرر منافع انگلیس می‌دانستند. این اسناد که در تلگرام‌های نایب‌السلطنه هند به وزارت امور هند در لندن منعکس شده، در کتاب Richard Ullman (Anglo-Soviet Relations vol. ۳, p. ۳۹۲-۳) مرور شده‌اند. به گفته دنیس رایت، در کتابthe British amongst the Persians، اردشیر ریپورتر که نماینده دولت انگلیسی هند در تهران بود، «در خاطرات منتشرنشده‌اش نوشته است که او رضاخان را در ۱۹۱۷ ملاقات کرده و او اول بار رضاخان را به آیرونساید معرفی کرده بود.» D. Wright, p. ۱۸۱)) آرین رنجی‌شری (شاهپور ریپورتر) فرزند اردشیر ریپورتر نیز در خاطراتش مطالبی در این مورد نوشته است. (آرین رنجی‌شری، به دام‌افتاده، نشر نی، ۱۳۷۷، صص. ۱۳-۱۲)

اما مسلم است که آیرونساید، فرمانده نیروی شش هزار نفری انگلیسی در شمال ایران، (Norperforce) نقش تعیین‌کننده‌ای در اخراج فرماندهان روسی نیروی قزاق و انتصاب رضاخان به عنوان فرمانده این نیرو و هدایت او در جهت حرکت به سمت تهران داشت. خاطرات مفصل آیرونساید که بخشی از آن منتشر شده، (The Ironside Diaries, ۱۹۶۲) تردیدی در این مورد باقی نمی‌گذارد. بخش‌های مهم‌تر خاطرات آیرونساید که در خاطرات چاپ‌شده، نیامده است، در کتاب‌های دنیس رایت و ریچارد آلمن منعکس شده است. خاطرات آیرونساید به‌وضوح روشن می‌کند که او و سرهنگ هنری اسمایس، عضو هیأت نظامی انگلیس در ایران، رضاخان را برای فرماندهی نیروی قزاق انتخاب کردند و قول و قرارهای لازم را با او گذاشتند. آیرونساید ضمن توصیف خصوصیات فیزیکی فرمانده آتریاد تبریز شامل قدبلند و نگاه نافذ، نام او را رضاخان ذکر می‌کند و می‌گوید: «ما تصمیم گرفتیم او را سریعا و حداقل به طور موقت فرمانده بریگاد قزاق کنیم.»  (Irosneside, ۱۹۷۲, p. ۱۴۹)

روزنوشت آیرونساید در مورخ ۲۴ دسامبر ۱۹۲۰ [۳ دی ۱۲۹۹] حاکی از آن است که او در این فکر بود که هرچه سریع‌تر نیروهای انگلیسی را از ایران خارج کرده و یک عنصر جدید، یعنی «یک دیکتاتوری نظامی»، را وارد سیاست ایران نماید؛ به نحوی که از این طریق انضباط لازم برای جلوگیری از تجاوز شوروی به ایران در نیروهای مسلح ایران برقرار شود. آیرونساید همچنین در یک «گزارش وضعیت» که در ۸ دسامبر به وزارت جنگ انگلیس فرستاده، خاطرنشان ساخته که «دیکتاتوری نظامی بسیاری از مشکلات ایران را حل خواهد کرد و به ما اجازه خواهد داد تا به آرامی و محترمانه خارج شویم.» (Ullman, p. ۳۸۴) آیرونساید که در پایان ماموریتش در بغداد بود، با شنیدن خبر کودتا در تهران در یادداشت‌های خود مورخ ۲۳ فوریه (۴ اسفند ۱۲۹۹) نوشت: «رضاخان کودتایی در تهران انجام داده، اما همان‌طور که به من قول داده، وفاداری خود را به شاه اعلام کرده است. تصور می‌کنم که همه فکر می‌کنند که ترتیب کودتا را من دادم. فرض من این است که به معنای دقیق کلمه همین‌طور است.» (D. Wright, p. ۱۸۱)

اسناد جای تردید باقی نمی‌گذارد که آیرونساید با همراهی ضمنی وزیرمختار انگلیس و مقامات دهلی و بدون اطلاع لندن به این نتیجه رسید که تنها راه‌حل ممکن برای ایران یک دیکتاتوری نظامی است، و در شرایطی که انگلیس باید به حکم‌ پارلمان و به خاطر صرفه‌جویی نیروهایش را در آوریل ۱۹۲۱ از ایران خارج می‌کرد، تنها راه برای جلوگیری از تهدید ایران توسط بلشویسم را ایجاد یک دیکتاتوری نظامی دانستند. طی چند سال بعد از کودتا نیز انگلیس (بر مبنای اسناد آزادشده انگلیس) با رضاخان برای بی‌اثر کردن مجلس و قبضه کامل قدرت همکاری کرد. اگرچه تردیدی در نقش تعیین‌کننده آیرونساید در برکشیدن رضاخان وجود ندارد، اما من رضاخان را آدم یا عامل انگلیس نمی‌دانم. آیرونساید درواقع رضاخان را توانا برای انجام ماموریت یافت و کار را به دست او سپرد. از طرفی، مطالبه عمومی برای شکل‌گیری یک حکومت مقتدر مرکزی با خواست انگلیس برای بستن راه ایران بر بلشویسم با هم منطبق شد و راه را برای موفقیت کودتا فراهم کرد. رضاشاه در طول حکومتش درواقع حوزه دخالت انگلیس در ایران را محدود کرد.

احیای وحدت کشور همراه با تعطیل مشروطه

با سخن دکتر زیباکلام مبنی بر این‌که رضاشاه «مجدداً وحدت و یکپارچگی ایران را رقم زد» موافقم. اما این نیز یک روی سکه است. ایجاد یک قشون متحدالشکل برای امنیت داخلی و سرکوب نیروهای گریز از مرکز دو خدمت مفیدی بود که رضاخان به کشور کرد. در پرتو تمرکزی که او ایجاد کرد، تجددخواهان اقتدارگرا مانند تیمورتاش، داور، نصرت‌الدوله و... توانستند اقدامات مفیدی برای ایجاد نهادهای حکومتی انجام دهند. اما خودمحوری رضاشاه عملا این نهادها را در غیاب بانیان آن‌ها که یا مقتول شدند، یا محبوس یا خانه‌نشین به زائده‌های حکومت فردی تبدیل کرد. یکی از مهم‌ترین ضرباتی که خودکامگی رضاشاه به ایران زد، انعقاد قرارداد نفتی ۱۳۱۲ بود؛ قراردادی که بسیار خسارت‌بارتر از امتیاز دارسی بود. اگر این قرارداد و تمدید ۳۰ ساله آن نبود، امتیاز دارسی در ۱۹۶۱ منقضی می‌شد و تمام دارایی شرکت بدون هرگونه غرامتی به ایران تعلق می‌گرفت و اساسا نیازی به ملی کردن صنعت نفت نبود. (ر.ک.: حکمرانی خسارتبار، کوروش احمدی، دنیای اقتصاد، ۱۲/۳/۴۰۳)

اگرچه دکتر زیباکلام خود به‌درستی به عقب رفتن ایران در اموری مانند «توسعه سیاسی، آزادی بیان، انتخابات آزاد و حاکمیت قانون» اشاره کرده است، اما این اشاره گذرا به عنوان امری غیرمهم در در یادداشت تمجیدآمیز ایشان گم است. این خصایص ریشه در ماهیت میلیتاریستی حکومت رضاشاه داشت. رضاخان که از ۱۴ سالگی نزدیک به ۳۰ سال در نیروی قزاق بالیده بود، به همراه هم‌قطارانش شدیدا تحت تاثیر فرماندهان روسی تزاری و فرهنگ ضدمشروطه آن قرار داشت. او بعد از کودتا قشون متحدالشکل و دولت خود را حول و حوش شماری از هم‌قطاران قزاق وفادار و فاقد هرگونه آموزش بنا نهاد. رضاخان بنا بر آموزه‌های قزاقی فردی عملگرا بود و به هیچ فکر و ایده و اندیشه مشخصی مقید نبود و همین امر نقش مهمی در پیشرفت کار او در قبضه کردن قدرت داشت. در دوره قبل از کودتا نشانه‌ای وجود ندارد که حاکی از ملی‌گرا بودن رضاخان یا داشتن رویکرد سیاسی خاصی باشد. او همواره تابع فرماندهان تزاری بود و برای خلع سرهنگ کلرژه لیبرال‌منش که منصوب منشویک‌ها بود، در ۱۲۹۷ به افسران تزاریست کمک کرد و بعد از برگشتن بخت تزاریست‌های نیروی قزاق، با آیرونساید، اسمایس و ژنرال دیکسون انگلیسی علیه آن‌ها ساخت.

رضاخان با چنین روحیه‌ای، انتخابات مجلس پنجم را از طریق فرماندهان لشکرهای تماما (جز تهران و چند شهر بزرگ) فرمایشی برگزار کرد و در مجلس موسسان حتی یک نماینده مستقل نیز امکان حضور نیافت. مسئله خلع قاجاریه و شاه شدن رضاشاه یک تحول بسیار مهم تاریخی در جهت تعطیل جنبش مشروطه و از سرگیری بی‌قانونی، تعطیل مطبوعات مستقل، منع هرگونه تشکل سیاسی و مدنی و تجدید خودسری شخص همایون بود. دکتر مصدق تنها نماینده مجلس پنجم بود که طی نطقی محتوایی که می‌توان آن را مانیفست زندگی سیاسی او دانست، ضمن انتقاد از سلسله قاجاریه، گفت: «خوب اگر ما قائل شویم که آقای رئیس‌الوزرا [رضاخان] پادشاه بشوند، آن‌وقت در کارهای مملکت هم دخالت کنند و همین آثاری که امروز از ایشان ترشح می‌کند، در زمان سلطنت هم ترشح خواهد کرد، شاه هستند، رئیس‌الوزرا هستند، فرمانده کل قوا هستند. بنده اگر سرم را ببرند تکه‌تکه‌‏ام بکنند و آقا سید یعقوب هزار فحش به من بدهد، زیر بار این حرف‌ها نمی‌روم... » (نطق‌های مصدق، ص. ۱۳۹-۱۳۸)

فساد ساختاری و سیستماتیک

تاکید دکتر زیبا کلام مبنی یر این‌که  «اقدامات و اصلاحات رضاشاه ظرف ۱۶ سال بعدی چهره ایران را تغییر داد» نیز از این جهت که در دوره رضاشاه اقداماتی در جهت تغییر چهره شهرها، ایجاد راه و راه‌آهن و تاسیس برخی کارخانه‌ها و... صورت گرفت، درست است. اما به قول مهدی قلی‌خان هدایت (مخبرالسلطنه) که دو سال نخست‌وزیر رضاشا بود، «از سال هفتم و هشتم سلطنت پهلوی امیدها به یأس مبدل شد، نظم کلی در امور، دایر شدن کارخانه، ساختمان راه‌آهن، گشاد کردن خیابان‌ها جلوه‌ای کرد و اموری بود شدنی. پایه عدالت متزلزل شد و تمام محسنات به این عیب نمی‌ارزد.» (هدایت، خاطرات و خطرات، ص. ۴۰۳)

احتمالا دکتر زیباکلام خود موافق‌اند که توسعه فیزیکی را نمی‌توان مبنای قضاوت قرار داد. اگر بنا بر این بود استالین را باید در رأس موفق‌ترین حکام تاریخ به شمار آوریم. اگر رضاشاه هزار کیلومتر راه‌آهن ساخت (آن هم با حرف و حدیث‌های بسیار) استالین طی ۲۰ سال تا قبل از جنگ دوم ۲۰ هزار کیلومتر راه‌آهن ساخت.

آن‌چه دکتر زیباکلام به آن نپرداخته، شکل‌گیری فسادی ساختاری و سیستماتیک در دوره رضاشاه است. به قول مویداحمدی، نماینده مجلس سیزدهم، در نشست ۱۲ بهمن ۱۳۲۰ «رضاشاه چهل‌وچهار هزار سند مالکیت به نام خود صادر کرده‌اند، تقسیم که بکنیم [به تعداد روزهای سلطنت او] روزی هفت سند مالکیت ایشان گرفته‌اند. ملاحظه می‌فرمایید که کار یک شاهی و صد دینار نیست.» (برای تفصیل بیشتر در مورد فساد، ر.ک.: حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج۶ صص ۶۱ تا ۶۵) در آن دوره صدها هزار یا به قولی یک میلیون ۵۰۰ هزار از مرغوب‌ترین املاک به زور گرفته و به نام شاه سند زده شد. و این علاوه بر کارخانه‌ها، هتل‌ها، املاک شهری و... بود. و فساد تنها محدود به این نبود. شاه دست وفاداران به خود به‌ویژه ارتشیان را کاملا باز گذاشت و به آن‌ها گفت: «املاکی برای خود تهیه کنید.» و آن‌ها هم الحق هیچ مضایقه نکردند.

نقش یافتن وزارتخانه‌ها و شهرداری‌ها و دادگستری و... در خدمات‌رسانی مجانی به املاک سلطنتی به گسترش فساد در سطح کل سیستم کمک کرد. شعبات «اداره املاک اختصاصی» تحت فرماندهی افسران ارتش که حقوق از ارتش می‌گرفتند و عملا مباشر شاه بودند، تسمه از گرده زارعان می‌کشیدند. شاه موقع عزیمت از ایران در اصفهان یک چک ۶۸۰ میلیون ریالی (۶۸ میلیون تومان) به دکتر سجادی وزیر راه وقت که امین شاه بود، داد که به شاه جدید برساند. (مکی، ج ۸، ص ۹۱) اسدالله علم در خاطراتش این رقم را هفتاد میلیون تومان می‌گوید. (یادداشت ۹/۹/۴۹، جلد دوم ص ۱۳۹) و این در حالی است که حقوق یک دبیر دبیرستان در آن زمان ۴۰ تومان در ماه یعنی ۴۸۰ تومان در سال یعنی ۱۴ هزار ۴۰۰ تومان در ۳۰ سال بود.

به باور من سرایت جنگ دوم به ایران و فاجعه عظیم بشری ناشی از آن کاملا قابل پیش‌گیری بود. حذف سیاستمداران لایق و آشنا به امور جهان و ترس موجودین از گفتن سخنی خلاف میل شاه موجب شده بود شاه در آستانه تجاوز به ایران کاملا منفعل و بی‌اطلاع از امور جهانی باشد. تاسف‌آور این‌که به قول عباسقلی گلشائیان، کفیل وزارت دارایی، شاه در نشست کابینه همان روز، ۳ شهریور ۲۰، فکر خروج از کشور را مطرح کرد و روز بعد تصمیم قطعی خود مبنی بر خروج از کشور را به کابینه اعلام کرد. (گلشائیان، یادداشت‌های شهریور ۲۰، ص ۳۱-۲۹) او یک بار در ۸ شهریور به تصور این‌که قشون شوروی در حال نزدیک شدن به تهران است، در حال سوار شدن برای رفتن به اصفهان بود که هیأت دولت رسید و او را مطمئن کرد که خبری از آمدن روس‌ها نیست. مهم این‌که که برخلاف برخی اقوال هیچ سندی حاکی از این‌که انگلیس او را از ایران تبعید کرد، وجود ندارد. به عبارت دیگر او در سخت‌ترین زمان برای قشون و مردم، عملا کشور را رها کرد و از هم پاشیده شدن قشون نیز برخلاف تبلیغات، هیچ ربطی به سرتیپ ریاضی و سرلشکر نخجوان نداشت و آن‌ها به دستور شاه عمل کرده بودند. (خاطرات محمد سجادی، سالنامه دنیا شماره ۱۸)

و نهایتا این‌که ما اگر برای امروز و فردای کشور خود حکومت قانون و مردم‌سالاری می‌خواهیم نمی‌توانیم و نباید خودکامگی در گذشته از هر نوع را مورد تمجید قرار دهیم. برعکس باید با ذره‌بین در تاریخ خود بگردیم و مواردی هرچند جزئی از حکومت قانون و مردم‌سالاری را بیابیم و برجسته کنیم.

*دیپلمات سابق

۲۵۹

کد خبر 2029146

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 5 =