این ناتوانی و قصور را بدخواهی نباید دانست، زیرا استفاده از علم، موقوف و مشروط به توسعه یافتگی یا لااقل در راه توسعه بودن است. کسانی که از آغاز کار پژوهش در کشور گزارش های علمی را به نام سیاست علم به فهرست ها و بایگانی های بین المللی حواله داده اند نیز بدخواه علم کشور نبودند. بلکه راهی دیگر نمی شناختند و البته از نسبت پیشرفت علم با توسعه، آگاهی نداشتند.
نکته مهم دیگری هم که به آن کمتر توجه شده است، احساس بی نیازی از درک و فهم تاریخی و اهمیت تحقیق در علوم انسانی و اجتماعی برای یافتن و گشودن و پیمودن راه توسعه است. یکی از حوادث امیدوارکننده این بود که وقتی در دهه ٤٠، کشور از بهت کودتای ٢٨ مرداد بیرون می آمد، به همت دکتر احسان نراقی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی تاسیس شد و پژوهش در علوم اجتماعی را به صورتی کمابیش سازمان یافته آغاز کرد، اما نمی دانیم چرا بساط آن خیلی زود برچیده شد و پژوهش ها هم ادامه نیافت. دانشمندان و پژوهشگرانی که به آنجا آمدند هر یک به راه خود رفتند.
مشکل بزرگ و عجیب، سوتفاهم در معنی توسعه و بدگمانی نسبت به آن است گویی نمی دانند که مخالفت با توسعه، مخالفت با صلاح و بهبود زندگی مردمان است. این را هم بگویم که شرط توجه به تحقیقات اجتماعی، توجه اهل سیاست و دانشمندان علوم انسانی-اجتماعی به نیازها و امکان های کشور و سعی در یافتن طریق بهبود زندگی برای آینده مردم است.
رغبت حکومت به توسعه و پیشرفت پژوهش در شناخت امکان های کشور و تدوین برنامه توسعه، اموری به هم بسته اند یعنی با هم به وجود می آیند و اگر یکی نباشد، آن دیگری هم نمی تواند وجود داشته باشد. در این شرایط اندیشیدن درباره علم و شرایط بهره مندی کشور از آن، وظیفه همه دانشمندان علوم اجتماعی و همه کسانی است که می توانند در ساختن آینده ایران شریک باشند.
* ۱۱ آذر ۱۴۰۳
نظر شما