تاجالملوک همسر رضاشاه پهلوی در کتاب "خاطرات تاجالملوک" میگوید: رضا[خان]، قزاقها را با وضع آبرومندانهای سامان میداد و خود نیز جلوتر از دسته، در حالتی که گل به سر و رویش مالیده بود و با پای برهنه راه میافتاد، سینه میزد. قزاقها نوحههای جالبی میخواندند؛ بهطور مثال، میگفتند اگر در کربلا قزاق بودی، حسین بییار و تنها نبودی.
حدود یک سال پیش از سلطنت رضا، احمد شاه به فرنگ رفته و در پاریس سکنی گزیده بود. در ایام عزاداری آن سال، شایعهای در تهران منتشر شد که وهابیها به مرقد مطهر حضرت محمد (ص) حمله کرده و آنجا را ویران کردهاند. در این شرایط، دستجات مردم از گوشه و کنار تهران به سمت میدان توپخانه، که محوطهای بزرگ و وسیع داشت، سرازیر شدند. دسته قزاقها نیز به جمعیت ملحق شده و به میدان توپخانه رسیدند.
مردم خشمگین و عصبانی مشتهای خود را به هوا تکان داده و مرتب فریاد میزدند: «یا محمدا! یا محمدا!» در این حین، عدهای متوجه حضور رضا، که در آن زمان فرمانده قزاقخانه بود، شدند و او را بر دوش خود بلند کردند. مردم همانطور که رضا را به آسمان بلند کرده بودند، به نفع قزاقها شعارهایی میدادند و تصور میکردند که قزاقها میتوانند به حجاز رفته و از حریم مرقد مبارک حضرت رسول (ص) دفاع کنند.
در آن زمان، وسایل فیلمبرداری و عکاسی پیشرفته و مجهز مانند امروز وجود نداشت و فیلمها نیز صامت بودند. یکی از افراد سفارت انگلستان از این مراسم فیلمبرداری کرده و آن را به پاریس برد و در برابر احمد شاه نمایش داد. احمد شاه مشاهده کرد که مردم مشتهایشان را به هوا تکان میدهند و صحبتهایی میکنند، اما از آنجا که فیلم صامت بود، محتوای کلام مردم برایش مشخص نبود. از افرادی که فیلم را برایش برده بودند میپرسد: «این مردم چه میگویند؟» و جواب میدهند که مردم علیه احمد شاه شعار داده و میگویند: «ما شاه را نمیخواهیم.» سپس در همان فیلم میبیند که مردم رضا را روی دست بلند کردهاند و دوباره میپرسد: «راجع به این بابا چه میگویند؟» پاسخ میدهند که مردم میگویند: «ما رضاخان را میخواهیم.»
راوی این داستان میگفت که وقتی احمد شاه این فیلم را دید، خشم مردم را متوجه خود دید و از آنجا که آدمی فوقالعاده ترسو و بزدلی بود، گفت: «من دیگر هرگز پا به ایران نخواهم گذاشت تا یک مشت رعیت وحشی جان مرا بگیرند.» رضا این داستان را بسیار دوست داشت و معتقد بود این حادثه، که هیچ ارتباطی با او نداشت، نقطه شروع موفقیت و حرکت او به سمت سلطنت و دستیابی به تاج و تخت پادشاهی بود.
شاه شدن رضا برای ما اصلاً باور نکردنی بود...
تحلیل و تجویز راهبردی
نشنیدن صدای مردم یا اشتباه شنیدن آن، همواره معضلی جدی در تاریخ است که در کنار عوامل دیگر، بارها باعث ناپایداری و بیثباتی در حکومتها شده است. فیلم صامت زمان احمد شاه، به عنوان یک تمثیل قوی، نشان میدهد که چگونه فقدان سازوکار مناسب برای شنیدن صدای مردم میتواند به درک نادرست از واقعیتهای اجتماعی منجر شود. در این موقعیت، حاکمان به جای فهم عمیق از نیازها و خواستههای مردم، با تصورات غلط و درکهای سطحی مواجه میشوند.
برای جلوگیری از تکرار چنین اشتباهاتی در نظامهای حکومتی، ایجاد سازوکارهای ارتباطی مؤثر، تقویت رسانههای مستقل، انجام تحقیقات و نظرسنجیهای اجتماعی منظم و پاسخگویی به نیازهای واقعی مردم میتواند در اولویتهای مسئولان قرار گیرد.
شاید اینها پیشنیاز وفاق ملی باشند.
216216
نظر شما