در بین بعضی از فیلمهایی که در این دو روز و نیم جشنواره دیدهام («سلام بر فرشتگان»، «تلفن همراه رئیس جمهور»، «گشت ارشاد»، «خرس»)، مشکل ریتم به شدت جلوه دارد.
ریتم برآیندی از سه عنصر فیلمنامه، کارگردانی و تدوین است و در واقع در بین همه عوامل تشکیلدهنده هنر سینما، یکی از منحصر به فردترین و متمایزترین وجوه سینما است. این عنصر، بستری است برای پیش برد روایت در ساحت زمان و بسته به منطق و لحن صحنههای مختلف میتواند سرعتی کم و یا بیش داشته باشد. اینکه فیلمی طولانی مانند «هفت سامورایی» هرگز خستهمان نمیکند، یکی از دلایل مهمش تناسب ریتم آن با آهنگ وقایع و موقعیتهای اثر است.
ریتم برآیندی از سه عنصر فیلمنامه، کارگردانی و تدوین است و در واقع در بین همه عوامل تشکیلدهنده هنر سینما، یکی از منحصر به فردترین و متمایزترین وجوه سینما است. این عنصر، بستری است برای پیش برد روایت در ساحت زمان و بسته به منطق و لحن صحنههای مختلف میتواند سرعتی کم و یا بیش داشته باشد. اینکه فیلمی طولانی مانند «هفت سامورایی» هرگز خستهمان نمیکند، یکی از دلایل مهمش تناسب ریتم آن با آهنگ وقایع و موقعیتهای اثر است.
اما چنین نکتهای، پاشنه آشیل فیلمهای ایرانی است و اکنون در جشنواره امسال، یکی از بارزترین مختصات مشترک آثار. در فیلمها نکتهای واحد بارها تکرار میشود و برای طرح ایدهای کم حجم، فضای زمان بر فراوانی اختصاص داده میشود.
انگار دوستان سینماگر، دلشان نمیآید از تعریف داستانشان دل بکنند و تصور میکنند تماشاگران با دهانی کاملا باز از حیرت، چشم به ایدههای طلاییشان دوختهاند. آقایان! زمان، زمانه حکایتهای حسین کرد شبستری نیست. باور کنید بارها و بارها موقع تماشای این فیلمها، به جای چشم دوختن به پرده سینما، به ساعت خود چشم میدوزیم تا ببینیم چقدر به پایان سانس باقی مانده است، اما هر باز که گمان میبریم فیلمتان تمام شده است، با کمال تعجب میبینیم که از آستین مبارک، ادامهای دیگر برای روایتهای کسالت بار به درآمده است.
انگار دوستان سینماگر، دلشان نمیآید از تعریف داستانشان دل بکنند و تصور میکنند تماشاگران با دهانی کاملا باز از حیرت، چشم به ایدههای طلاییشان دوختهاند. آقایان! زمان، زمانه حکایتهای حسین کرد شبستری نیست. باور کنید بارها و بارها موقع تماشای این فیلمها، به جای چشم دوختن به پرده سینما، به ساعت خود چشم میدوزیم تا ببینیم چقدر به پایان سانس باقی مانده است، اما هر باز که گمان میبریم فیلمتان تمام شده است، با کمال تعجب میبینیم که از آستین مبارک، ادامهای دیگر برای روایتهای کسالت بار به درآمده است.
در بین فیلمهایی که تاکنون دیدهام، به نظرم دو فیلم «یک سطر واقعیت» و «پنجشنبه آخر ماه» (بیشتر به لحاظ فیلم نامه) کمتر واجد این مشکل بودند. این به معنای ضعف نداشتن این دو اثر نیست؛ اما دست کم روایت به گونهای گسترش مییافت که تماشاگر را با خود همراه میکرد؛ مخصوصا که هر دو فیلم، از عناصر محدود شخصیتی و مکانی بهره گرفته بودند و کنترل ضرباهنگ در چنین فضایی به هر حال دشوارتر از آثاری است که از تنوع شخصیت و لوکیشن برخوردارند.
تازه اول جشنوارهایم و ممکن است که این روند در روزها و سانسهای بعدی تغییر یابد و با فیلمهایی برخورد کنیم که در آنها نسبت به ریتم معرفت و شناخت وجود داشته باشد. منتظریم.
5858
5858
نظر شما