برنامه وفاق، ضعیف است به برنامه قوی تری نیاز داریم/ آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ / برخی سیاستمداران ایرانی دچار مردم هراسی هستند

آقای پزشکیان مطرح می کنند بسیار امور با سطح بالای نظام هماهنگ شده است، مردم می گویند حق و حقوق من چه می شود؟ نارضایتی های من دیرین است، ذهن و روح من زخمی است. در نتیجه نور وفاق به مثابه حق و عدالت باید منتشر شود. حق و عدالت هم باید توسط ملت، و نخبگان اجتماعی تعریف، تا از گفتمان تهی خارج شده ، دارای دال مرکزی مشخصی باشد که make sense  تولید معنا کرده، از این طریق برای جامعه آرامش، امید و اطمینان ایجاد شود که دارد اتفاقاتی رضایت بخش می افتد.

فروزان آصف نخعی: انتخابات ۱۴۰۳ یک موقعیت تاریخی بعد از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ محسوب می شود. همه دلسوزان کشور، مترصد آن هستند که نهال نحیف وفاق موجود را به درختی تنومند متناسب با شان تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران اسلامی تبدیل کنند. در نظریه وفاق اصل بر حفظ ایران، و توافق سازی میان همه جناح ها، حول این هدف سترگ است. این تقسیم بندی را از گفت و گو با دکتر رمضانی خورشیددوست دارم که در تعامل میان جامعه و حکومت، نیروهای سیاسی و اجتماعی، ۴ نوع رابطه می توان متصور بود: ۱-همکاری، ۲-ائتلاف، ۳-رقابت،۴-ستیز. در حوزه همکاری هدف و ابزار نزد همکاری کنندگان یکی است. در حوزه ائتلاف، ابزار و روش یکی است، اهداف متفاوت است. در رقابت، اهداف یکی است، اما ابزار و روش متفاوت است. اما در حوزه ستیز، هم هدف و هم روش و ابزار متفاوت هستند. بی تردید در وفاق میان حکومت و جامعه، نمی توان از ستیز، برای تعامل بهره برد. به اندازه کافی در این حوزه سرمایه های کشور به هدر رفته است. به نظر می رسد در سه حوزه دیگر مناسبات وفاق ابتدا در حوزه سیاسی، در حال شکل گیری است. اما چگونه؟ در این باره نگرانی هایی وجود دارد، برای فهم نگرانی ها نیازمند درک درستی از چگونگی افول نظم پیشین و رویش نظم نوین هستیم و این که وفاق در سطوح مختلف، در چه شرایطی قرار دارد و موانع تهدید کننده آن چیست؟ آیا برای حاکمیت سیاسی تحقق وفاق امری تاکتیکی است یا استراتژیک؟ آیا اراده ای برای تقویت میانه روی، و ایجاد وفاق اجتماعی در کنار وفاق سیاسی شکل گرفته است؟ برای مثال در انتخابات ۱۴۰۳ اراده وفاق میان بخشی از جامعه و بخش مهمی از حاکمیت سیاسی شکل گرفت، اما ۵۰ درصد در انتخابات شرکت نکرده به وفاق در حال شکل گیری ، در عمل رای منفی دادند. آیا امکان تحول در ۵۰ درصد مذکور به نفع وفاق وجود دارد، در چه شرایطی این تحول به منصه ظهور می رسد و تقویت سمن های و سازمان های مردم نهاد در این ارتباط چه تاثیری دارد؟ برای بررسی این سوالات در میزگری با حضور دکتر مقصود فراستخواه استاد برنامه‌ریزی توسعه در مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی وزارت علوم، دکتر داریوش رحمانیان دانشیار رشته تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه تهران، و دکتر حسین میرزایی دانشیار جامعه شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در خبرگزاری خبرآنلاین برگزار شد که مشروح آن در زیر از نظرتان می گذرد.   

***

سوال مرحله اول میزگرد حول انتخابات ۱۴۰۳ و وفاق حاصل از آن دور می زند. ایران در سال ۱۴۰۳ با پدیده جدیدی جدای از آنچه روال معمول بود مواجه شد. به نظر می رسد بخش هایی از جامعه و حاکمیت سیاسی نوعی روشن اندیشی نسبت به شیوه اداره کشور پیدا کرده اند. این روشن اندیشی حکایت از آن دارد که بازتوزیع قدرت، ایران روال عدالت آمیزتری به خود بگیرد، تا در خلال آن، مشارکت عینی و اقعی صورت بگیرد، و بر  اساس آن اعتماد از دست رفته با انتخابات ۱۴۰۲ با انتخابات سال ۱۴۰۳، مجددا تا اندازه ای بازسازی شود. چنین وضعیتی، خود ناشی از ظهور و بروز تشکل ها و نهادهای تقریبا ناشناخته ای همچون روزنه گشایان نیز بود. نکته اساسی در این است که انتخابات ۱۴۰۳ به این روند مهر تثبیت نسبی زد. زیرا با توجه به جو و نوع رویکردی که نسبت به مردم رای دهنده وجود داشت، و با آن که افراد می دانستند اگر رای بدهند دچار چه فشارهایی می شوند، با این همه حاضر شدند تحت همه فشارها، وارد میدان انتخابات بشوند؛ یک وفاق نسبی ایجاد شد، و نوعی توافق سازی خودش را در ترکیب هیات وزیران  و رای مجلس نیز نشان داد. اما آن چیزی که در این مرحله مهم به نظر می رسد انتقال وفاق به حوزه اجتماعی است با توجه به این که حداقل تا ۵۰ درصد صاحب رای در انتخابات شرکت نکرده و دارای مطالبات گرم و بعضا ستیزه جویانه هستند. همچنین با توجه به برنامه های اقتصادی که به اتمیزه شدن جامعه ایران منتهی شده، آیا وفاق در حال شکل گیری می تواند به یک وفاق پویا و ارگانیک منتهی شود؟ اراده نخبگان حاکم سیاسی در قدرت برای ریل عوض کردن و تثبیت و تعمیق وفاقی که در پیش گرفته اند، تا چه اندازه جدی است؟ و این جدی بودن از چه نشانگانی برخوردار است؟ بر این اساس سطح، افق و چشم انداز وفاق را چگونه می بینید؟    

 مقصود فراستخواه: با توجه به شرایط خطیر داخلی و خارجی تعادل جدید ایجاد شود

 وفاق از نظر من بالانس قدرت است؛ کشور دارای دو موجودیت entity حکومت و جامعه است. حال این دو موجودیت، در حال ایجاد تعادل نسبت به یکدیگر هستند. اگر تعادل قدرت، به سطحی معقول برسد، می توان از آن به consensus  ویا وفاق تعبیر کرد. البته وفاق هدف نیست، بلکه با وفاق، باید به رضایت عمومی، تامین حق و حقوق عامه، عدالت اجتماعی، و دیگر اهداف اصلی برسیم. 

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
دکتر مقصود فراستخواه استاد برنامه‌ریزی توسعه در مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی وزارت علوم

در این‌جا بررسی قدرت جامعه و قدرت حکومت و این که این ها تا چه اندازه می توانند به تعادل برسند، ضروری و حیاتی است. واقعیت آن است که تعادل میان حکومت و جامعه از بین رفته و یک بی‌تعادلی در قدرت ها به نحوی که برای جامعه فرساینده شده به وجود آمده است.

اجزای قدرت حکومت و جامعه در ایران

برای فهم ماهیت تعادل جدید، باید به این سوال پاسخ بدهیم که شاخصه های قدرت حکومت و قدرت جامعه ایران به چیست؟ ابتدا به مولفه های اصلی قدرت حکومت در ایران می پردازم:

اول: ثروت قابل هزینه حکومت شامل  نفت، زمین، مالیات، صندوق ارزی و ...
دوم: خشونتی است که حکومت با قوه قهریه از جمله پلیس و زندان، قادر است به صورت قانونی اعمال کند. 
سوم: رسمیت و حاکمیت بین المللی است حکومت به عنوان یک دولت توسط جامعه بین الملل  به رسمیت شناخته شده و می شود.  

چهارم: مشروعیت legitimacy  و مقبولیت یک قدرت سیاسی نزد مردم است. 
پنجم:توان بروکراتیک حکومت است. به‌عبارت دیگر درجۀ تنوع divercity و سطح پیچیدگی complexity که حکومت برای اداره کشور دارد. به‌عبارت دیگر تا چه اندازه کارآیی حکومت‌مندی governmentality برای اداره جمعیت دارد. 

ششم: قدرت روایت و بازنمایی است؛ این که حکومت چه اندازه می تواند روایت تولید بکند و خود را بازنمایی representation  بکند و  در رسانه ها و ...قادر است به تولید روایت بپردازد.
هفتم: مهارت های حاکمیتی است؛ یعنی حکومت تا چه اندازه می تواند نارضایتی ها، و اختلافات را کنترل و به نوعی مهارت های حاکمیتی را اعمال بکند؟

در کنار موجودیت و قدرت حکومت، جامعه هم برای خودش موجودیت  و قدرت  دارد مثلا:

اول: جامعه ایران دارای قدرت از منظر قابلیت های انسانی است. ایران دارای ۲۰ میلیون دانش آموخته یعنی ۲۲ درصد از جمعیت ۹۰ میلیون نفری است. این رقم نسبت به اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، چندین برابر شده است. 
دوم: ایران دارای قابلیت های جمعیتی است. شهری شدن، گسترش سواد، گروه های نوپدید جمعیتی مانند جوانان و زنان، گروه های جمعیتی نسلی، و ... از قابلیت های جمعیتی به شمار می روند. به عنوان مثال سهم زنان در آموزش عالی نسبت به ابتدای انقلاب ۱۷ برابر شده است. 

سوم: جامعه دارای قابلیت های مالکیتی شده است. ایران دارای یک بخش خصوصی هرچند با مشکلات زیاد، ولی دارای مشاغل فکری تخصصی و با سهم ۲۶.۸ درصدی شاغلین دانش آموخته است. این رقم در زنان به چهل و چنددرصد افزایش یافته است. به عبارت دیگر نصف زنان شاغل ایران دارای تحصیلات عالی هستند. هرچند که آنان با مانع مشارکت اقتصادی روبه رو هستند ونرخ مشارکت زنان ما متأسفانه در حد ۱۴ درصد و کمتر از ترکیه (۳۵ درصد) و بسیار کمتر از امارات متحده (بالای ۵۰ درصد) و نیز پایین‌تر از از متوسط کشورهای عربی (حدود ۲۰ درصد) است، با وجود این، سطح تحصیلات بخش غیر دولتی و خصوصی ایران بالا رفته و این قدرت مهمی برای  جامعه است.بر این اساس می خواهم بگویم جامعه ایران را دست کم نگیریم. این جامعه دارد روز به روز توان عرفی خودش را ارتقا می دهد.

چهارم: قابلیت نهادی جامعه شامل نهادهای سمنی، مدنی، صنفی، و حرفه‌ای با تمام ضعف‌هایشان است.
پنجم: قابلیت های ارجاعی است. به این معنا که جامعه ایران، در تاریخ معاصر به تمدن، و گذشته تاریخی اش از جمله عباس میرزا، مشروطیت، نهضت ملی نفت ، مصدق و ... ارجاع داده و دائم قدرت ارجاع خود را تقویت می کند. 
ششم: قابلیت های ذهنی و فنی و مهارت های جدید  جامعه ایران و جوانان آن بسیار بالاست و روز به روز، بر آن قابلیت های تازه ای افزوده می شود. فقط نسل «Z» ده میلیون از جمعیت ایران و دارای انواع مهارت های جدید و توان تحرک است.

هفتم: قابلیت های رسانه ای و ارتباطی جامعه، قدرت های تازه ای هستند شامل رسانه، اینترنت، شبکه های اجتماعی، متاورس، دیجیتالی شدن، و ... که جامعه از آن ها بهره مند است. 
هشتم: جامعه ایرانی دارای قدرت و قابلیت های کنش های نخبگانی در درون و بیرون مرزها است شامل حداقل دو میلیون نفر در کانادا و آمریکا شمالی، یک میلیون نفر در خاورمیانه، و تعداد زیادی در اروپا که تعلق خاطر به ایران دارند. زیرا اینان دارای قدرت مهم مشروعیت بخشی به حکومت و مشروعیت ستانی از حکومت هستند.
نهم: در نهایت جامعه ایران دارای قابلیت های تنوعات قومی، زبانی و هنجاری است. 

بدین ترتیب بخشی از عقلای نظام متوجه شده اند که  تعادل های سنتی میان حکومت و جامعه برهم خورده است وباید در مناسبات بین آن دو تجدید نظر بشود وتعادل رضایت بخش‌تری بین‌شان برقرار بشود و در این راستا وفاق کوششی است که می خواهد پاسخ درخوری  برای بازتولید رضایت و جلوگیری از تنش و نارضایتی نظم کهن باشد.

نتیجه گیری اینجانب در این قسمت آن است که  با توجه به افزایش قدرت جامعه، اگر حکومت نتواند با آن تعادل تازه پویایی ایجاد بکند که نکرده، جامعه ایران دچار بی تعادلی های فرساینده و توسعه کشور ناممکن می شود. شکاف ملت و دولت در شرایط جهانی  ومنطقه ای امروز (اسرائیل و...) برای ایران، خطر بزرگی است و می تواند کشور را دچار آنتروپی و زوال بکند.

پس حفظ کیان و توسعۀ کشور مستلزم آن است که قدم های زیاد ومؤثر وسازنده ای از سوی حکومت به سوی جامعه برای معنادار کردن مناسبات خودش با جامعه برداشته بشود. در این میان فعالیت های کنشگران مرزی، که تحت عنوان روزنه گشایی و ... صورت گرفت، تلاش هایی در ایجاد تعادل تازه میان دولت و جامعه بود و وفاق تعبیری است از این تقلا و کوشش. 

 دولت پزشکیان اجازه ندهد وفاق تبدیل به کلیشه شود

دولت آقای پزشکیان، نباید اجازه بدهد وفاق تبدیل به یک کلیشه شود که به نظر من خیلی امکان دارد این اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر، گفتمان وفاق دولت چهاردهم، نباید تبدیل به یک گفتمان تهی با دال های شناور شود؛ به این معنا که در بالا کسانی وفاق کرده اند، و جامعه می گوید به ما چه ارتباطی دارد؟

آقای پزشکیان مطرح می کنند بسیار امور با سطح بالای نظام هماهنگ شده است، مردم می گویند حق و حقوق من چه می شود؟ نارضایتی های من دیرین است، ذهن و روح من زخمی است. در نتیجه نور وفاق به مثابه حق و عدالت باید منتشر شود. حق و عدالت هم باید توسط ملت، و نخبگان اجتماعی تعریف، تا از گفتمان تهی خارج شده ، دارای دال مرکزی مشخصی باشد که make sense  تولید معنا کرده، از این طریق برای جامعه آرامش، امید و اطمینان ایجاد شود که دارد اتفاقاتی رضایت بخش می افتد.  

 داریوش رحمانیان: وفاق را باید در دایره مشروطه درک کنیم

به نظرم، بحث وفاق را باید فراتر از انتخابات سال ۱۴۰۳ و به تفسیر شما اراده ای که برای تحقق آن شکل گرفته، باید دید. بله، اراده ای برای وفاق شکل گرفته است و نشانه هایی هم دیده می شود، ولی این که وفاق چیست، و نزد کسانی که از آن سخن می گویید، چگونه تعریف می شود، و برایش چه ابزار، حد و حدود، شیوه ها و روش ها، و اهدافی تعریف و تعیین کرده اند، نیازمند آن است که در باره آن ها بسیار بیندیشیم. شما می گویید که در بالادست اراده ای پدید آمده و تحولات اخیر از جمله انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ نیز از نشانه های چنین نیت و خواست و اراده و طرح و برنامه ای است.

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
دکتر داریوش رحمانیان دانشیار رشته تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه تهران

البته این نگاه در بخشی از مردم هم هست؟

بله. در بخشی از مردم هم هست، قبول دارم.  اما مایلم بحث کلی تری را مطرح کنم و سپس وارد مصداق ها بشوم. در طول این سال ها و ماه ها، به ویژه در همین انتخابات هر کسی از من پرسشی از شرایط کنونی می کرد، تا آستانه انتخابات پاسخم این بود که من سرگردان هستم. زیرا مساله خیلی پیچیده تر از این حرف ها است.

همچنین در باره چشم‌انداز ایران نیز سوال می کردند، به عنوان یک شاگرد خیلی کوچک تاریخ، باید بگویم نشانه های امید کم نیستند، زیرا ایران کشوری ریشه دار است. ایران با کشورهایی که در یکی دو سده اخیر در منطقه متولد شده اند، بسیار متفاوت است. ایران دارای حوزه تمدنی فرهنگی فوق العاده پیچیده، غنی و ژرف با سرمایه های بی نهایت است؛ بزرگترین ثروتش هم خود مفهوم ایران است.

در عین حال، وقتی به آینده ایران می اندیشم، مشاهده می کنم چالش ها و خطرات زیادی در مقابل اش قرار دارد. ولی ایران بیدی نیست که از این بادها بلرزد. هرچند ضربه  و آسیب خواهد خورد. بنابراین وقتی می خواهم در باره الآن داوری بکنم، با یک نگاه تاریخی به کل ماجرای ایران، یعنی نه فقط ۱۴۰۳، نه این دو سه دهه اخیر، نه ماجرای اصلاحات خرداد ۷۶ و نه جمهوری اسلامی، بلکه یک مقداری، کلی به مسایل ایران نگاه می کنم.

در این بخش از بحث، باید بگویم مشروطه به عنوان سرفصل تاریخ معاصر، زادگاه مفهوم مدرن "مردم" در ایران و مانند خیلی جاهای دیگر است. واژه مردم در تاریخ قدیم ایران نیز وجود دارد، ولی زادگاه مفهوم مدرن مردم، انقلاب مشروطه است.

در مقابل آن مفهوم نامردم قرار دارد. من معتقدم از انقلاب مشروطه به این سو جریان وروندی با پیشینه آغاز شده، که آن را جنگ مردم و نامردم نام گذاری می کنم. اساسا شاخص اصلی مدرنیته به عنوان یک پدیده فرهنگی و اجتماعی، بلوغ، برآمدن و چیرگی مردم و همچنین مردمی شدن ساحت های گوناگونی است که قبلا زیر سلطه خواص بودند. به نظر من این گونه هم می توان مدرنیته ایرانی را فهمید. اگر به موضوع از این زاویه نگاه کنیم، درخواهیم یافت که دیگر مساله ما ۱۴۰۳ نیست.

در تاریخ معاصر ایران، انقلاب مشروطه، نماینده یک گسست تاریخی – دورانی، از یک شیوه حکمرانی، سیاست ورزی، منطق و چارچوب مناسبات مردم به عنوان حکومت شوندگان با حاکمان و اربابان قدرت است. انقلاب مشروطه، ما را به راه جدیدی انداخت و ما هنوز در همان راه هستیم. از این رو من وفاق ۱۴۰۳ را در این قالب تحلیل می کنم.

قابل پیش بینی بودن ایجاد شرایط وفاق

از این رو اگر بخواهیم تاریخ معاصر ایران را درک بکنیم، باید  تحولات گفتمانی  را  بفهمیم؛ به این معنا که چگونه انقلاب مشروطه بالا آمد و به پیروزی رسید، گفتمان discourse و پیام آوران آن و همچنین سخنگویانش کیستند، و چگونه روی ذهن، و رفتار جامعه تاثیر گذاشتند، بشناسیم، و در راستای منطق لاکلاو و موفه، یعنی هژمون شدن گفتار و مسایل مطرح در آن را بفهمیم. 

با این نگاه، از چند سال پیش قابل پیش بینی بود که چنین اراده ای شکل بگیرد. در محافل خودمان و فضای مجازی اندیشمندان و دغدغه مندان سخن از حکمرانی خوب را آغاز کردند. همانطور که آقای دکتر فراستخواه مطرح کردند گویی حافظه تاریخی ما سرشار از کینه و نفرت شده، و شکاف میان ملت و دولت را به وجود آورده است. در باره آن به گونه های مختلف اعلام خطر می شد؛ نمونه آن مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که در آخرین گفتارهایش تاکید می کرد شکاف ها باید ترمیم بشود به نحوی که اگر به آن توجه نشود، جامعه گرفتار خطرهای عدیده می شود.

در این جا می خواهم با تعبیر شما مبنی بر این که جامعه ایران ستیزه گر است مخالفت کنم. البته مانعی ندارد با احتیاط ، دقت و منطق ویژه ای از این لفظ استفاده کنیم. ولی من به جای ستیزه گر،  مایلم ایران را جامعه پرتحرک بنامم. در سده نوزدهم و اوایل سده بیستم شرق شناسان  به ایران فرانسه آسیا می گفتند. این تعبیر درستی است. ایران مانند انگلیس و یا آلمان نیست. بلکه مانند جامعه فرانسه پر تب و تاب است. ایران به دلیل ویژگی های منشی، فرهنگی، اندیشه ای و روانشناسی تاریخی، نخستین کشور آسیایی، شرقی و مسلمان است که مفهوم انقلاب را به معنای مدرن کلمه، وارد تاریخ آسیا، شرق و جهان اسلام کرده است. از این رو، جامعه ستیزه گر نیست، شاید جامعه ناآرام، ناراضی و البته به تعبیر انگلیسی ها نق نقو است. شکایت می کند. جاهایی هم به ستیزه گری هم می انجامد.

دولت محوری بودن وفاق و توسعه در تاریخ ایران و ابزاری شدن عدالت و آزادی

اما محور اصلی وفاقی که از آن سخن می گویید، دولت است. در نقد آسیب شناسانه برنامه های توسعه در ایران از دوره قاجاریه تا کنون از جمله از برنامه امیرکبیر گرفته تا رضاشاه، الگوی توسعه، دولت محور و اسیر کلان روایت حکومت و دولت بوده، می خواهد دولت را قوی کرده یا نجات بدهد. مفهوم و جایگاه مردم در چنین نگاهی غایب است. بر این اساس، در آسیب شناسی اندیشه سیاسی قدیم ایران، مفهوم نظریه «عدالت ابزاری»، به معنای ابزاری شدن عدالت را ساخته ام. عدالت هرچند ابزار حکومت که حتما  غایت، آرمان، هدف و ارزش  است. زمانی که عدالت را به ابزار و روش فروکاستید، نابودش می کنید.

سخن بزرگان اندرزنامه نویسی ایران، به فرمانروایان و ارباب قدرت چیست؟ برای استحکام پایه های حکومت خود، عدالت بورزید. این سخن نه تنها ناصواب نیست، که درست است، ولی به دلیل ذات پیش‌رونده و گسترنده قدرت، و مستی آورندگی اش مهار زدن به آن سخت است، قدرت در سرشت خود، صاحب اش را پندار زده می کند. به تعبیر قرآن، صاحبان قدرت، در شنیدن از گوش عزل می شوند. عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ. یا سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم هرچه انذار بکنید، به گوش او نمی رود. این تاریخ، تاریخ توهم و بی خردی به ما نشان می دهد اگر عدالت خواهی را به ابزار فروبکاهید، آنوقت یک سعدی پیدا می شود که در  ( قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ ) در مدح امیر انکیانو   می گوید:

بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا در نبندد هوشیار

...

آنچه دیدی بر قرار خود نماند
واین چه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار

و الی آخر. سعدی درست می گفت:

سعدیا چندان که می دانی بگوی   
حق نشاید گفت الا آشکار 

وفاق بدون ریشه حکومت بودن مردم، راه به جایی نمی برد  

اما کو گوش شنوا. حال در نقد اندیشه سیاسی خودمان به نقد آزادی ابزاری می پردازم. شما ممکن است به داریوش رحمانیان بگویید دنبال آزادی برود تا کشورش به استقلال رسیده، از شر نظام سلطه رهایی یابد. اما خیر، آزادی غایت و جوهر وجودی من است. من نمی توانم به هیچ بهانه دیگری آزادی را فرو بکاهم.

و در آخر، اگر وفاق، مردم محور نباشد، و هدف مردم محور کردن حاکمیت و حکومت نباشد، بر اساس اصل suverynity  حاکمیت مردم، و برگشت حق به مردم نباشد، راه به جایی نمی بریم. مردم در ذات خودشان متکثرند، حق دارند دگراندیش و دگرخواه باشند، و زیست خودشان را شکل بدهند. بنابراین تعریف سطح ، معنا، و جایگاه مردم در وفاق را باید روشن بکنیم. با چند شعار در صدا و سیما، و چند اصلاح اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی، بدون آن که مردم ریشه حکومت، دولت و جامعه شناخته شوند، وفاق به یک ابزار فروکاسته خواهد شد

 حسین میرزایی: ایران ۱۴۰۳ جامعه ای رشد یافته و متفاوت با گذشته تاریخی است 

  نکته اول اینکه باید بپذیریم جامعه ایران به خصوص از مشروطه یعنی از سال  ۱۲۸۵ به این سو، بر اساس شاخص های مختلف بسیار متفاوت شده است. یکی از این شاخص ها آموزش است؛ بر اساس آمار در سال ۱۳۰۱، از جمعیت حدود ۱۰ میلیون نفری ایران در آن مقطع، تقریبا حدود ۵۰ هزار نفر یعنی نیم درصد در معرض آموزش مستقیم در مدرسه ها بودند و اگر مکتب خانه ها و با سوادان قبل از آن را هم اضافه کنیم یکصد سال پیش  حداکثر ۳ تا ۵ درصد جامعه ایران با سواد بوده اند. 

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
دکتر حسین میرزایی دانشیار جامعه شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران  

این رقم ۵۰ سال بعد، با رشد عظیمی در جمعیت دانشجویی، به حدود ۲۰۰ هزار نفر می رسد. فراموش نکنیم که دانشگاه تهران، در آغاز کمتر از ۲۰۰۰  دانشجو داشت. در سال ۱۳۹۳ یعنی ۸۰ سال بعد از تاسیس دانشگاه تهران تعداد دانشجویان  ایران حدود ۴ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر ، و حدود ۱۴ میلیون نفر جمعیت دانش آموزی است. در حال حاضر نیز حدود ۳ میلیون نفر جمعیت دانشجویی و حدود ۱۷ میلیون نفر جمعیت دانش آموزی داریم. 

بنابراین با توجه به نکته آقای دکتر فراستخواه در باره ۲۰ میلیون نفر فارغ التحصیل آموزش عالی، به این بحث رهنمون می شویم  که جامعه ایران، توانمندتر، و بسیار بالغ تر از آن چیزی است که در قرن گذشته بوده است و بخش عمده ای از آنان در فرآیند نوسازی به این مرحله رسیده اند. بنابراین صحبت از ایران ۱۴۰۳، صحبت از جامعه ای بالغ و رشد یافته با  سرمایه انسانی بسیار بالا به عنوان مهم ترین سرمایه این جامعه است.

وضعیت تازه؛ فشار مهاجران و بحران تحصیل کرده ها 

بر اساس رویکرد نوسازی و نهادمندی هانتینگتون مورد اشاره در کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی» ، در جامعه ایران، اگر نهادسازی لازم برای طبقه تحصیل کرده صورت نگیرد، بحرانی خواهد شد؛ با توجه به ۲۰ میلیون نفر فارغ التحصیل دانشگاهی و نرخ باسوادی حدود ۹۰ درصد، و همچنین جمعیت زنان تحصیل کرده و آموزش دیده بسیار زیاد، اگر ساختار مناسبی برای حضور و جایگیری آنان در جای مناسب خود فراهم نشود، این نیرو خود به یک سپاه ذخیره تبدیل می شود. از این بپذیریم یا نپذیریم، این جامعه خودش را تحمیل خواهد کرد. زیرا ما با یک جامعه قوی مواجه هستیم. 

  مهاجرت نخبگان نیز ذیل همین موضوع قابل فهم است. جامعه قوی، بدون ساختارهای متناسب در درون، دارد به جای دیگری می رود که در آن جا می تواند وضعیت متفاوتی برای خود و برای جامعه ما به وجود آورد. علت این که در تحولات ۵ سال اخیر، دیاسپورا و جامعه نخبگانی خارج از کشور  تبدیل به یک چالش در ساحت بین المللی برای ایران شده، همین است، زیرا ظرفیت های داخلی ناتوان از استفاده از استفاده چنین جامعه ای است . نکته مهم تر آن که، در طول سده اخیر، معمولا مهاجران کسانی بوده اند که می رفتند ،نه این که بروند و فشار بیاورند. از این رو، این وضعیت تازه ای است که ما با آن مواجه شده ایم.

شتاب تغییرات تدبیرهای آنی می طلبد

به هر روی، همانطور که آقای دکتر فراستخواه هم اشاره فرمودند، تعادل یابی جدید، نباید به طور کامل به سمت جامعه یا دولت باشد. از ماتریس میان جامعه و دولت مبتنی بر جامعه قوی، دولت قوی، جامعه ضعیف – دولت ضعیف، دولت قوی – جامعه ضعیف و بالعکس، آن چه مطلوب به نظر می رسد وجود جامعه قوی/توانمند و دولت پاسخگو است، نه جامعه /دولت ضعیف و ناتوان.  البته جامعه ایرانی با حضور در جهان فضای مجازی و ارتباطات بین المللی، دارای ساحت های متفاوتی نسبت به گذشته شده است. این جامعه، در همه پلتفرم های بین المللی حضور فعال دارد و از این نظر دارای بالاترین رتبه ها است. این ها نیز خود نشانه ای از جامعه قدرتمند و قوی است. 

علیرغم نقدهایی که به آموزش عالی توده ای می شود، به نظرم همین آموزش عالی منتهی به آگاهی بخشی هایی شده که این جامعه را متفاوت کرده است. به همین دلیل تحولات سیاسی و اجتماعی که هر چند  ۱۰ سال، صورت می گرفت، در چندین سال اخیر، فاصله تحولات به ۲ الی ۳ سال کاهش یافته است و در آینده  فاصله های آن کمتر هم خواهد شد و هر واقعه یا حادثه ای با منشا بیرونی یا درونی می‌تواند تاثیرات مخاطره آمیزی داشته باشد و شتاب تغییرات به گونه ای است که باید تدبیرهای آنی و روزانه کرد.

وفاق در شرایط تغییرات سریع؛ روایت دبیرکل حزب الله از همزیستی گروه ها در لبنان

حال در این شرایط در حال تحول، وفاق زمانی معنا می یابد که بپذیریم تنوع، تکثر و تفاوت  وجود دارد، و همه مانند ما فکر نمی کنند، و بالضروره و با تعقل، به این رسیده باشیم که  باید، با هم وفق و مدارا کنیم. و حق دیگری را به رسمیت بشناسیم. با تحقق این شرط، سخن از وفاق و مدارا می تواند مطرح باشد. به نظر می رسد به درستی جامعه و حاکمیت ایران وارد فضای به رسمیت شناختن یکدیگر شده اند. این یک طلیعه مثبت است. اما تا زمانی که نهادمند نشود، امید به پایداری آن نمی توانیم داشته باشیم و کاملا شکننده است.

همان طور که می دانید لبنان به لحاظ سیاسی بسیار متکثر و شکننده و البته دارای همزیستی بالا است، شنیدم از دبیر کل حزب ا...  لبنان پرسیده بودند به رغم تفاوت ها، چگونه با یکدیگر همزیستی دارید.در پاسخ گفته بودند  ما به تجربه دریافته ایم که باید برای مخالفانمان بیش از وزن واقعی شان، احترام قائل باشیم و همین‌گونه عمل می کنیم این جمله بسیار مهمی است. پیش شرط وفاق این است که همه گروه های سیاسی، وجود دیگری را به رسمیت بشناسند و بپذیرند که باید برای دیگری بیش از وزن واقعی اش احترام و وزن و حق قائل باشند این جا است که وفاق معنا می یابد.

دولت، مجلس، و اتفاق کم نظیر در مورد کابینه پزشکیان

درباره وضع موجود ایران در شهریور ۱۴۰۳ که درباره آن سخن می‌گوییم و هفته گذشته رای اعتماد به کابینه آقای دکتر پزشکیان صورت گرفت مایلم چند نکته عرض کنم . معتقدم این کابینه، نه وفاق ملی که شاید شبیه کابینه ائتلافی و از این منظر  اتفاق کم نظیری بود. این یک ابتکار عمل بود که با وجود چالش هایی که این مدل عمل کردن دارد، یک فرصت سازی برای وفاق سیاسی به وجود آورد.اما این که وفاق حاضر در چه سطحی قرار دارد، و چگونه دارد به پیش می رود، به نظرم برای اولین بار است در مجلس به طرز باورنکردنی ای، آدم هایی که معروف به تندروی هستند، به دیگران می گفتند آقای پزشکیان آبروی خودش را وسط گذاشته، بنابراین باید جامع رای بدهیم و حتی کسانی که منتقد برجام بودند، الآن مطرح می کنند اگر بخواهد برجامی رخ بدهد، حمایت می کنند.

البته این بحث در سطح سیاسی است و امیدوارم برای اثرگذاری، تداوم داشته باشد. آمدن آقای پزشکیان هم محصول یک وفاق است. نمی گویم توافق. ببینید روز اعلام تایید صلاحیت شدگان، وقتی ترکیب را دیدم،گفتم معنای این نوع تایید صلاحیت ، ریاست جمهوری پزشکیان است و در بدبینانه ترین تعبیر، نتیجه انتخابات می تواند رییس جمهور شدن پزشکیان باشد. از نظر من حاکمیت به این رسیده بود، ولو اولویت نخست اش پزشکیان نباشد، ولی اگر او در انتخابات رای بیاورد، می پذیرد و تمکین می کند و در عمل هم چنین شد.  

گفتمان سوم حرکت از عدالت به آزادی

در نهایت باید بگویم این امر  نشان می دهد تغییرات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران، توافق و وفاق را ممکن کرده و خود می تواند مقدمه ای برای وفاق در سطح اجتماعی باشد. بنابراین آن چه در عرصه سیاسی ایران رخ داده، شاید گفتمان سومی است که دال محوری اش، به جای آزادی، عدالت قرار دارد. حرکت از عدالت به سمت آزادی است. آقای پزشکیان با گفتمان آزادی مبنایی اصلاح طلبی قبلی هرچند مخالفتی ندارد، اما شاید گفتمان او گفتمان سومی است که از عدالت به آزادی حرکت می‌کند نه بالعکس.

تحلیل آراء انتخابات نشان می دهد مجموع آراء اصولگرایان در دور  نخست انتخابات، کمی بیش از ۱۲ میلیون نفر است. به نظر من بخش قابل توجهی از آراء اصولگرایان، در همان مرحله اول، به سبد ایشان یعنی پزشکیان ریخته شده است. در دور دوم  ۱۶.۵ میلیون نفر آقای پزشکیان، و ۱۳.۵ میلیون  رای آقای جلیلی است. بنابراین در یک بازه زمانی سه ساله، ۱۸.۵ میلیون رای آقای رئیسی (اصولگرایان) ، به ۱۳.۵ میلیون رای تقلیل یافته، بقیه این آراء کجا رفته است؟

نقش ۵۰ درصد رای نداده ها در وفاق چیست؟

از همه این حرف ها گذشته، باید یادمان باشد داریم راجع به وفاق ملی ای با ۵۰ تا ۵۵ درصد جمعیت رای دهنده  صحبت می کنیم. سوال بنیادین این است که ۵۰ درصد دیگر جامعه، در این وفاق چه نقشی دارند؟ هرچند آن ۵۰ درصد دیگر، معاند و معارض نیستند، ولی به طور قطع، بخش قابل توجهی از آن ها، دارای مسایل جدی هستند. بنابراین داریم راجع به دو فضا سخن میگوییم و راجع به جامعه ای کاملا دو  قطبی سخن می گوییم. همکار گرامی آقای دکتر جوادی یگانه از آن به دو جامعه ای یاد می کند. من خیلی با آن تعبیر موافق نیستم. ولی می توانم بگویم این جامعه حداقل  دو قطبی و بلکه با توجه به تکثر موجود، چند قطبی است و این وضعیت بسیار پرمخاطره و چالش آفرین و بحران آفرین است و نحوه مواجهه حاکمیت با آن تعیین کننده آینده است و به تعبیر توماس کوهن در ساختار انقلاب های علمی، به میزان توان پاسخگویی و کارآمدی نظم مستقر به بحران‌ها، بقا یا تغییر آن رقم می خورد.

  البته در تحلیل انتخابات چهاردهمین دوره ریاست جمهوری ، من میزان آراء مرحله نخست را جدی تر می دانم از این رو به یک معنا داریم در باره وفاق  ۴۰ درصدی سخن می گوییم. در ارتباط با مرحله دوم، دلایل مختلفی باعث افزایش ۱۰ درصدی شد و  تاحدود زیادی ناشی از واهمه و ترس از رقیب (هواداران رقبا از هم) بود و با ورود ۱۰ درصد جامعه چنین تحولی رقم خورد. از این رو در شرایط دوقطبی کنونی، مهم امکان تبدیل وفاق با صورت دیگر جامعه است که در انتخابات شرکت نکرد. در صورت تحقق این مزیت از وفاق، امکان حل مشکلات وجود دارد، تا زمانی که به این توافق نرسیم مشکلی حل نمی شود. 

دارودسته های نیویورکی

فیلم دارو دسته های نیویورکی از این جهت فیلم  بسیار جذابی است. در جامعه غرب هم، وقتی اختلافات به اوج رسیده، جامعه در موقعیت وحشتناک قرار گرفت، نطفه همزیستی، و ضرورت به رسمیت شناختن همدیگر، به وجود آمد و هنر ما این است که بتوانیم از تاریخ بشر درس بگیریم و با کمترین هزینه، اجماع سازی و وفاق کنیم. البته قرار نیست ما هم مانند آن ها بشویم؛ ایران نیز به وضعیت  دارودسته های نیویورکی نرسیده و قرار هم نیست که برسد، ولی مهم این است که با پذیرش تفاوت های همدیگر، کنار هم زندگی کنیم. 

 با توجه به پرداختن به سطح وفاق و موانع آن ، بهتر آن است که در بخش دوم، به شیوه های پایدار سازی وفاق کنونی بپردازیم.  همانطور که مطرح شد ما وارد دورانی با تعادل یابی جدید شده ایم، و اگر این تعادل صورت نگیرد، ایران دچار خسارت های فراوانی خواهد شد. اگر زمینه های معقول پیوستن آن ۵۰ درصد به انتخابات آتی فراهم نشود، در نهایت، هر دو گروه قانع نشوند که اتفاقی در حال رخ  دادن است، ایران با موقعیت خطیری مواجه خواهد شد. برای تقویت وفاق کنونی، و دستیابی به وفاق پایدار، چه باید بکنیم؟

مقصود فراستخواه: بخشی از سیستم اصرار دارد زندگی در ایران را مستعمره بکند

به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. ما نیاز به تفکر داریم. سیستم دچار ناشنوایی سیستماتیک شده بود، و بخشی از آن اصرار دارد  زندگی در ایران را مستعمره colonize بکند. به عبارت دیگر، سیستم در عوض اینکه به زندگی مردم  سرویس بدهد می خواهد زندگی مردم را به قلمرو مستعمراتی خود تبدیل بکند . در حالی که فلسفه سیستم، ارائه خدماتی به زندگی مردم در متن جامعه است نه مستعمره کردن قلمروهای زندگی، مانند مدرسه، فرهنگ، خیابان، سبک زندگی، حتی دین و مسجد و ...

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
دکتر مقصود فراستخواه استاد برنامه‌ریزی توسعه در مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی وزارت علوم

گفتمان وفاق باید ساختارشکنی و شالوده گشایی Deconstruct بشود. برای مثال در حول نظم دسترسی محدود، که نورث در باره آن مفصل بحث کرده است، چه وفاقی می تواند شکل  بگیرد؟ حول  نابرابری، هیچ توافق و وفاق پایداری صورت نمی گیرد. آن گونه که دورکهایم در باره همبستگی مکانیکی و ارگانیکی مطرح می کند، وفاق آن طور که رسما عنوان می شود، گویا نوعی همبستگی مکانیکی را تداعی می کند. اما پژوهش های دورکهایم پدر جامعه شناسی معاصر، نشان می دهد نظم مکانیکی برای مسایل دنیای امروز، پاسخگو نیست. از این رو نیازمند نوعی نظم های ارگانیک یا به تعبیر نورث، نیازمند نظم دسترسی باز هستیم.

تعارض محتوای جامعه با حکمرانی؛ نیاز شدید به سطح میانی جامعه و دولت

در واقع جامعه دچار تعارض شکل و محتوا شده، محتوای جامعه با این شکل از حکمرانی هماهنگی ندارد و باید مناسبات حکمرانی  و جامعه  دوباره جفت و جور شود . برای این منظور  احساس می کنم روز به روز به سطح میانی جامعه، و سطح میانی دولت نیاز بیشتری داریم. سطح میانی جامعه شامل نهادهای مدنی وسمنی وصنفی وحرفه ای ومحلی است و سطح میانی دولت،  شامل کارشناسان و مدیران وعقلایی از حکومت است که بتوانند مشکلات جامعه را به زبان فنی در سطح حکمرانی دنبال بکنند و به سمت حل رضایتبخش پیش ببرند  و افرادی است که می توانند درفضاهای میانی، ترجمه دقیقی از وفاق بکنند.

ما به  برنامه ای قوی ، برای وفاق نیازمندیم. فعلا شاهد یک  برنامه  ضعیف هستیم. زمانی هیچ  پاسخی به جامعه نمی دهیم. اما زمانی پاسخ ضعیف می دهیم که نه تنها توجیه پذیر نیست، بلکه مشکلات  ذهنی و روحی جامعه را بیشتر می کند. جامعه ایران، بالغ است، و می خواهد autonomy و خودگردانی  داشته باشد، به نظرم حکومت فرصتی تاریخی یافته، که اگر آن را از دست بدهد، می ترسم دور دیگری از ناامیدی شکل بگیرد. این نگرانی وجود دارد که موفق نشویم مخاطرات را مدیریت کنیم. از این جهت برنامه گفتمانی آقای پزشکیان نیازمند ویرایش قوی است. برای مثال آیا می توانیم اختلاف داشته باشیم، و با هم  توافق بکنیم؟ آیا  این وفاق، همان وحدت کلمه است  که در ۴۵ سال گذشته در ایران مطرح شده است؟ خیر. برای جامعۀ عرفی شده ومتکثر شده و جهانی شدۀ ایران دیگر وحدت کلمه مکانیکی، پاسخگو نیست. این جامعه متکثر است، این دولت باید خودش و جامعه را توانمند بکند. تا از نظر فنی، اجرایی، مدام به جامعه سرویس بدهد، و برای تحقق این هدف  باید از نظر مدیریتی، بوروکراتیک، کارشناسی ، سیاستگذاری،  دیپلماسی بین المللی، و اندیشیدن به سبک زندگی جامعه، خود را توانمند بکند.

ضریب جینی ایران از مرز ۴۰ گذشته و فقر زنانه شده

دائم هراسان هستم، اگر دختران ما، برای رفت و آمدشان در خیابان و مترو، اضطراب داشته باشند، دوباره مشکلات بزرگی به سمت جامعه می آید. شکاف های متعدد اقتصادی  وفرهنگی واجتماعی و دیپلماتیک و اقلیمی و....  همدیگر را تشدید می کنند  دولت باید با سطوح بالای نظام به یک تصمیمات حیاتی سازنده دربارۀ  دیپلماسی، فرهنگ، آزادی های اجتماعی، حقوق اجتماعی، اقوام، فرهنگ های مختلف، و حل مشکل فقر ونابرابری ها به نتایج مشخصی برسند. بر اساس گزارش توسعه انسانی  Human development report ۲۰۲۴  ضریب جینی ایران از ۴۰  گذشته است. در دنیا، کشورهای در حال توسعه نسبتا موفق، با دو الگوی سیاست رفاه اجتماعی، یا سیاست چپ توزیعی، به ضریب جینی قابل قبولی رسیده اند و توانسته اند رفاه نسبی تولید بکنند .

ضریب جینی در ایران قبل از انقلاب، به ۵۰ رسید که کشور با انقلاب مواجه  شد. در حال حاضر ضریب جینی بالای ۴۰ ، برای جامعه ای که در بیش از ۴ دهه دم از عدالت می زند، اصلا خوب  نیست. در انتخابات ۱۴۰۳ فردی بر سر کار آمده که بیش از روسای دولت های قبلی، از ابتدا مساله فقررا مطرح کرد و گفتمان اش در جامعه انتظار ایجاد کرده است. حاکمیت و دولت با زنانه شدن فقر در ایران چه می خواهد بکند؟ در حال حاضر مادران سرپرست خانوار، با  مشکلات فراوان و سیه روزی ها در جامعه مواجه هستند.

ورود حوزه  میانی و مسئولیت پذیری آن

برای زخم های جامعه، باید مرهم های موثری فراهم شود. در این زمینه به ویژه حوزه میانی باید فعال‌تر شود. نقش جامعه، اعلام نارضایتی در باره حقوق از دست رفته خودش است. ممکن است روزی هم به خیابان  بریزند. می خواهند صدا داشته باشند. اما نقش نهادهای  مدنی ، نقش حوضچه  های آرامش بخش برای مطالبات جامعه است.  

در باره نکته ای که آقای آصف در باره رواج اخلاق ستیزه در جامعه مطرح کردند، می خواهم مقداری با ایشان همدلی کنم. این به آن معناست که در جامعه، مطالباتی بسیار گرم وجود دارد، و این مشکل نهادهای مدنی، سمنی، حرفه ای، صنفی و محلی است که قادر نیستند مطالبات را به یکسری بسته های سیاستی تبدیل و نقش حوضچه های آرامش دهنده را ایفا کنند. چرا؟ چون بنای حکومت تا کنون تضعیف چنین نهادهایی بوده است.

آزمایش دولت آقای پزشکیان و گذار از جامعه تعلیقی به جامعه در حال انتظار

در شرایط کنونی دولت آقای پزشکیان را باید تست کرد. آیا دولت می تواند بدون ان جی اوها، فقر را ریشه کن کند؟ با توزیع برخی منابع مالی که به تنهایی توسعه پیدا نمی کنیم. لذا برای تحقق سیاست های رفاهی، نیاز به سمن ها و سازمان های مردم نهاد و نهادهای مدنی داریم. آیا در این راستا، نهادهای مدنی حمایت خواهند شد؟ آیا برای درخواست تاسیس نهاد مدنی، دیدگاه های امنیتی  تعیین کننده خواهد بود؟ این دولت چقدر قدرت گفت و گو و متقاعد سازی با بالا را خواهد داشت که بتواند در این دست از سیاست ها، تغییرات کافی صورت بدهد؟

به نظر من جامعه با انتخابات ۱۴۰۳، کار خودش را کرده، الآن نوبت دولت، نخبگان  اجتماعی، و سطوح میانی است که زخم های در حد چگالی بحرانی  critical mass درآمده جامعه را مدیریت کند. تعداد باسوادان شهری در زمان مشروطه در بهترین حالت سه تا  ۵ درصد بودند. اما در حال حاضر، سواد، آی تی، و ارتباطات مردم، بسیار دگرگون  شده است.

جامعه ما در وضعیت تعلیق بود؛ وضعیت تعلیق به معنای فنی کلمه بسیار خطرناک است. ولی الآن جامعه در حالت انتظار است. باید خوشحال باشیم جامعه ای در حال تعلیق، به جامعه  در حال انتظار، گذر کرده است. گوش ها و چشمان جامعه به دولت دوخته شده تا ببیند، آیا می تواند به آن امید ببندد یا خیر؟ 

حسین میرزایی: راه سوم؛ در حال حاضر وفاق سیاسی صورت گرفته ولی نیاز ایران وفاق اجتماعی است

به تعبیر برخی سفرنامه نویسان، جامعه ایران، در طول تاریخ، دارای یک نبوغ بقاء بوده و از حداقل ها به صورت حداکثری استفاده کرده و می کند و با این قدرت خلاقیت، همواره خود را چالاک و پویا نگاه داشته و می دارد. ولی در باره وفاق انجام شده، باید بگویم در حال حاضر، بیشتر وفاق سیاسی صورت گرفته ولی آن چیزی که ایران به آن نیاز دارد، وفاق اجتماعی است. سلائق مختلف در حوزه هنجاری از پوشش گرفته تا ... اگر به رسمیت شناخته شوند، به نظرم با رویداد بسیار بزرگی مواجه خواهیم بود. زیرا وفاق اجتماعی، خود پیش نیاز وفاق سیاسی و حتی  مهمتر از آن به عنوان وفاق پایدار که به این مرحله هنوز دست نیافته ایم.

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
دکتر حسین میرزایی دانشیار جامعه شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران  

فضای حاکم، به نوعی از عدالت به آزادی می رود، حکایت از وفاق ملی می کند. این راه سومی است که از دل گفتمان اصلاح طلبی بیرون آمده، اما می توانست از دل گفتمان اصولگرایی درآید. به همین دلیل یک فرصت تاریخی برای بازسازی و احیای گفتمان اصلاح طلبی نیز به شمار می رود تا قادر شود بقایش را تضمین بکند. از این  حیث یک فرصت بسیار مناسبی نیز برای گفتمان اصلاح طلبی به وجود آمده است. 

 در حوادث ۱۴۰۱، همیشه می گفتم کسی که شعار می دهد که امور باید اختیاری باشد، حتما خود باید طرف مقابل خودش را که ظاهر دیگری برخوردار است،همانگونه که هست بپذیرد. اگر این اتفاق نیفتد، وفاقی در لایه های مختلف شکل نخواهد گرفت و بالعکس آن هم همینگونه است.

به انتخابات برمیگردم ،آن چه که در عمل در انتخابات اسفند ۱۴۰۲ نیز رخ داد، آقای دکتر فراستخواه و تعدادی از نخبگان آبرویشان را وسط گذاشتند و بیانیه روزنه گشایی را صادر و به همراه آن برخی مسیرهای مهم را نیز تعیین کردند هرچند تحت تهاجم شدید بی سابقه ای هم قرار گرفتند. بخشی از وجود نمایندگان مستقل در مجلس که بیش از ۸۰ نفر هستند، محصول همان فضاسازی جامعه نخبگانی و اندیشمند بود. کنش این دوستان، ریشه در تاریخ ایران دارد و مطابق با کنشگری مرزی، مترصد آن بود که با دفاع از جامعه و در تعامل با دولت و حاکمیت بتواند حداقل هایی را نگاه بدارد و بخشی از بقای جامعه ما محصول کنشگری و کنشگران مرزی است.

تعبیر رهبری در باره جمهوریت نظام هنگام رای  دادن

 به نظر می رسد دو رکن اصلی  گفتمان موجود جمهوریت و اسلامیت است. زمانی چالش ایجاد می شود که یکی از این دو اصل لطمه ببینند. برای مثال رهبری هنگام رای دادن در انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری تاکید کردندکه همه چیز این نظام به جمهوریت اش وصل است. این تعبیر، تعبیر بلندی است. بنابراین مشارکت مردم بسیار مهم است.

من بعد از انتخابات  به جلسه ای برای بحث مشارکت در انتخابات دعوت شدم، یکی از مدعوین نظرش این بود که اینهمه تاکید که شما جامعه شناسان به مشارکت می کنید و آنرا مقوم  سرمایه اجتماعی  می دانید لزوما اینگونه نیست و چه کسی گفته است حتما  مشارکت  باید بالا باشد، درحالی که مثلا در سوئیس مشارکت انتخاباتی  ۲۵ درصدی مشاهده می شود و اتفاقی هم نمی افتد. در آن جلسه گفتم خداوند را شاکرم  در راس حاکمیت کسانی هستند که نظریه مشارکت ۲۵ درصدی برای اداره جامعه را قبول ندارند و گرنه معلوم نبود چه بر سر این مردم می آمد.  هستند افرادی که در حوزه  نخبگان سیاسی و ... اساسا قائل به چیزی به نام مردم  نیستند و معتقدند با مشارکت حداقلی نیز میتوان به اهداف خود رسید.

به هرحال ما در چنین جامعه ای زندگی میکنیم و با این همه نباید حرکت خود را وابسته به وضعیت طرف مقابل کنیم بلکه با گفت و گو باید به تقویت مردمسالاری و تقویت نگاه به مردم ، باید همت کرده  به گونه ای که گفتمان افراطیون دو طرف در جامعه منزوی شود و رشد جامعه مدنی و تقویت جامعه در این میان مهمترین رکن است. 

حل شکاف های اجتماعی و نابرابری ها؛ جامعه آستانه ای نوسانی ایران

به نظر می رسد تقویت نگاه به مردم نیز با توجه به ضرورت تقویت بنیه اقتصادی، که به نوعی رویکرد نهادگرایی است، با وجود آقای دکتر میدری به عنوان وزیر تعاون،کار و رفاه اجتماعی دنبال می شود اهمیت دارد. زیرا آن چه گفتمان حق و عدالت، راه سوم و یا سوسیال دموکراسی پزشکیان را محقق می کند، نگاه نهادگرایی قرابت بیشتری دارد و با توجه به شرایط بغرنج کشور می تواند به کاهش شکاف های اجتماعی و نابرابری ها منتهی شود.

یادآوری می کنم که جامعه ایران یک جامعه آستانه ای نوسانی است به این معنا که با کوچکترین تدبیری، حالش خوب و با کوچکترین بی تدبیری حالش بد می شود. زیرا در یک وضعیت پایدار و نهادینه شده ای قرار ندارد. برای مثال با وجود آن که با انتخاب آقای پزشکیان هنوز تحولی رخ نداده، ولی متفق القول هستیم که مردم امیدوار شده اند. ضمن این که ایشان تنها رئیس جمهوری است که بدون دادن وعده ای به مردم، و یا ارائه برنامه جدیدی رئیس جمهور شده  و دایم فقط به برنامه هفتم توسعه اشاره کرده است. شاید بشود گفت ما به agent  عامل، اعتماد کردیم. این agent عامل می تواند اثبات کند کی رئیس جمهور باشد، مهم است.

در حالی که فرق فلسفه سیاسی جدید و  قدیم در آن است که  در فلسفه سیاسی جدید به چگونه حکومت کردن اهمیت می دهند نه به چه کسی حکومت کردن. اما اکنون در عمل این ظرفیت یک شخص است که باعث شده جامعه اعتماد بکند و بر اساس همین ۵۰ درصدی که پای صندوق رای آمده، امیدوار شده است. این خود طلیعه و امیدی شده است که البته باید کاملا مراقب شکنندگی آن بود و ماه عسل ها همیشگی حداکثر سه ماه بیشتر وقت ندارد . البته  برای نخستین بار بعد از ۲۷ سال ، رای اعتماد جامع از مجلس برای کابینه نوید خوبی است ولی مشکلات و تقاطع آنها بسیار جدی تر و واقعی تر از آن چیزی است که فکر میکنیم و ابهامات وضعیت بین المللی و عدم قطعیت های پیش رو ضرورت داشتن ایده محوری و تدبیر مضاعف را بیشتر می کند. 

 داریوش رحمانیان: تجدیدنظر در باورهایمان و غیبت مردم در تاریخ توسعه ایران

  ببینید، تاریخ یک حالت تدریجی دارد، خیلی بد است که ما به یک جامعه وعده های بزرگ بدهیم، و مطالباتش را خیلی بالا ببریم، به نحوی که گویی حکومت یخچال است، عوض اش می کنیم، و یک یخچال دیگری جایش می گذاریم. خیر. من در نقد مشروطه خواهان و مبلغان اندیشه مشروطه به ویژه ملکم گفته ام که هرچند خیلی خدمت  کرده اند، ولی یکی از آسیب های بزرگ به خواست مشروطه خواهی، وعده های خیلی بزرگ آنان بود که اگر مشروطه شود، تلگراف می آوریم و در مدت شش ماه ایران ویران ، گلستان می شود. همین ها آسیب جدی برای کشور بود. وقتی به مردم القا کردید با اصلاحات در طی شش ماه، یا حتی ۴ سال، وضع تان خوب می شود، چون در واقعیت امکانپذیر نیست، اوضاع خراب تر می شود.  بنابراین اگر من در شرایط کنونی عرضی دارم، منظورم آن نیست که می خواهم خیلی سقف مطالبات را بالا ببرم، یا خیلی کمال طلب باشم.

اما در باره ریشه دواندن وفاق گرایی، هرچند به طول خواهد انجامید، ولی به نظرم باید ابتدا در باورها و ارزش هایمان، تجدید نظرهای اساسی را آغاز و در عمل به صورت گام به گام، عینی و ملموسشان کنیم. این همان بحث بازگشت به مردم و مردم محوری است. غیبت مردم در تاریخ توسعه   در ایران، از همان اوایل دوره قاجاریه تا کنون وجود داشته است. اگر بخواهیم توسعه را صرفا به دلیل نجات دولت یا نظام انجام بدهیم، یا دولت را قوی بکنیم. توسعه تامین نخواهد شد. از این رو اگر قرار است وفاقی صورت بگیرد، در یک روند تدریجی، شالوده اش باید محکم و حول مردم باشد. هرچند موانع زیاد است، ولی باید در چند مانع اصلی در حوزه های اخلاق، فرهنگ و فکر سیاسی خود که در حقیقت کشور را گرفتار پیچش ها، چالش ها و حتی بیماری به شکل بنیادین کرده تجدیدنظر کنیم.

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
دکتر داریوش رحمانیان دانشیار رشته تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه تهران

تفاوت حکمرانی در عهدباستان و مدرنیته

همانطور که آقای دکتر میرزایی اشاره کردند، در اندیشه سیاسی قدیم، مساله اصلی چه کسی حکومت بکند بود، اندیشه سیاسی مدرن، یک گسست از این نگاه است زیرا پرسش را بر چگونگی حکومت و اعمال قدرت استوار می کند. از این رو در اندیشه و فرهنگ سیاسی قدیم، مثل سیاست افلاطونی، و ارسطویی و ...، رابطه حاکمان و حکومت با مردم، رابطه استاد و شاگرد است. اساسا مفهوم سیاست در زبان عربی از تربیت و رام کردن اسب سرکش آمده است. سیاست کردن به معنای دیگر نیز یعنی شکنجه دادن، و رام کردن با ابزار شلاق و خشونت بوده است.

این رابطه را به نوعی در انتخابات اخیر با توجه به نام آقای مسعود پزشکیان، و تخصص اش که پزشک است، مشاهده کردیم. بسیاری می گفتند ما بیماریم، جامعه ناسالم است، ای پزشک، شما بیا و ما را درمان بکن. گویی رابطه جامعه و حکومت، رابطه مریض و پزشک است. جامعه مریض است، ولی حکومت به معنای دانای کل پاک است، و بیمار نیست، و مریض خود را در مقام ابژه قرار می دهد و بر آن اعمال قدرت می کند. این رابطه یکسویه از بالا به پایین که منتهی به وفاق نمی شود. 

یک بعد دیگر اصلاح رویکرد نادرست مردم است. با ظهور آیت الله خمینی در عرصه سیاست ایران، به عنوان یک شخصیت مقدس و کاریزما، که مردم می پندارند تصویر ایشان در ماه افتاده است، یک رابطه مراد و مریدی پدید آمد. در سیرو سلوک، و عرفان، چنین سیستمی کارکرد و قابلیت های مثبت بسیار بالایی دارد، راه پرسش و انتقاد بسته است. پیر، احکام، روش ها و توصیه هایش مقدس هستند، و مرید خواهان نجات است و اساسا در احکام مراد جای نقد و چون چرا وجود ندارد مانند نسخه پزشک به بیمار. بنابراین:

به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید
که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل ها

اما این روش عرفانی، به سیاست، حکومت و کل جامعه و مدیریت کشور و بوروکراسی آن تعمیم پیدا کرد. این در حالی است که با تعمیم این نوع نگاه به جامعه و مدیریت کشور، نمی توانیم به وفاقی که تکثرات را به رسمیت بشناسد، به گفت و گو انتقادی دست یابیم. به قول آقای دکتر میرزایی، وفاق در جایی که همه با هم می اندیشند و یکی هستند که معنا ندارد.

انتخاباتی متفاوت از همه انتخابات های ۱۱۸ سال گذشته ایران

اما در تفسیر انتخابات ۱۴۰۳ باید بگویم، ایرانیان ۱۱۸ سال است از ۱۲۸۵ تا ۱۴۰۳ که به معنای مدرن کلمه دارند انتخابات برگذار می کنند. اما انتخابات سال ۱۴۰۳ یک پدیده استثنایی و کاملا ویژه در تاریخ معاصر ایران است. شما هیچ انتخاباتی را در طول این ۱۱۸ سال نمی توانید پیدا بکنید که رای دهندگان و آنانی که  می خواهند رای بدهند، تا این اندازه با ترس و لرز، و انواع تردیدها و همچنین با انواع افترا، تهمت ، و سرزنش مواجه باشند. برخی مطرح می کردند رای دهندگان، دست در خون جوانان دارند، خیانت به ملت و کیان ایران می کنند. این که در چنین فضای پرتنش، و بسیار سختی، این مقدار از مردم با هر نیت و فکری رای دادند، خیلی معنا دار، خاص و استثنایی است. به گمان من، از سوی بخشی از مردم، اراده ای برای وفاق به طرزی بسیار هوشمندانه ظهور و بروز پیدا کرده است.

 به تعبیر زیبای دکتر میرزایی، نبوغ بقاء، مستشرقان را در باره ایران به حیرت وا داشته  است، برخی می گویند در این کلان روایت، غلو کرده اند، ولی این گونه نیست. ببینید معجزه استمرار حیات ایران، نه به دست کوروش ها، و داریوش ها ،و شاه عبارس ها که در همین نبوغ بقاء در فرهنگ ایرانی و مردمش است که باعث شده همه طوفان ها و بزنگاه های تاریخی را از سرگذرانده و ایران را نگاه بدارد. ایرانی ها در ماجراهایی که در این چنددهه دارد اتفاق می افتد، نشان داده  اند که برخلاف این که می گویید جامعه ستیزه گر است، اتفاقا مردم ایران، مردمی نجیب، و فهیم هستند.

در این جا این را ذکر کنم که به ویژه در حرکت «مردم نامه ای» را که تاسیس کرده ایم، تاکید کرده ام که نمی خواهم مردم را تطهیر کنم و از آنان قهرمان ساخته، آنان را به جای قهرمانان قدیم بنشانم. مردم بیماری، کاستی و نقص زیاد دارند. اما زمانی که می گویید در دوره مشروطه تا ۵ درصد مردم بیشتر سواد نداشتند، به نظرم یک قیاس مع الفارق است مردم در حالی که بی سواد هستند، ولی فرهیخته اند. چون دارای یک تاریخ پرفراز و نشیب بوده، و دارای یک حوزه تمدنی فرهنگی بزرگ هستند، نمایندگان این تمدن، و فرهنگ کسانی هستند به قول مرحوم شایگان در کتاب اقلیم حضور در زندگی ایرانیان، حضور دارند. این ملت ولو بی سواد است، اما فردوسی، حافظ، سعدی، عبید زاکانی، مولوی و صدها ستاره درخشان دیگر و جشن های سده، مهرگان، شب چله، نوروز، و خیلی چیزهای دیگر دارد، که او را فرهیخته اش می کند. بنابراین، ایران دارای یک نظام دانایی است.

مردم هراسی در بخشی از سیاستمداران ایرانی

آقای دکتر فراستخواه  تاکید کردند که برای مثال اجازه بدهید ان جی او ها ساده و آسان و سریع شکل بگیرند. این همه دست انداز سر راه تاسیس ان جی او ها نباشد. آقای دکتر میرزایی در باره بحث آقای پزشکیان بر محور عدالت و این که جایگزین اولویت آزادی شده است، تاکید داشتند. خیلی ساده  می گویم تا زمانی که ۱- فرهنگ و سیاست شخص باور به طور ریشه ای مورد نقد قرار نگیرد به نظر من وفاق به آن معنایی که شما می خواهید و آرزو می کنید در یک روند تدریجی درازمدت پیش نخواهد آمد. ۲- آقای دکترمیرزایی به بحث عدالت اشاره کردند ، دوگانه عدالت / آزادی، در سده بیستم خیلی مورد بحث  قرار گرفته از جمله در آثار راولز و آمارتیاسن. از نگاه  آمارتیاسن عدالت در آسمان نیست بلکه عدالت دارای نشانه های عینی بر روی زمین و زیست عادی آدمیان دارد. 

عدالت اقتضاء می کند که از مردم خودمان نترسیم. فیلترینگ نمونه خیلی روشن این بحث است. مردم هراسی، یک بیماری در سیاست کنونی بخشی از سیاستمداران ما است. به همین دلیل مشاهده می کنیم که صدور مجوز برای ان جی او به سختی انجام می شود. من رحمانیان شهروند این کشور هستم، مایلم موسسه تاسیس و کار بکنم. چرا برای تاسیس یک موسسه تا این اندازه تحت سوال و جواب باشم. خود من این مراحل را طی کرده ام. ۴ سال به طول می انجامد.  

چندصدهزار کیلومتر کاریز را مردم ساختند نه دولت ها؛ توان مردم در تله امنیتی سازی

من که دانش آموز خیلی کوچک تاریخ هستم دارم به شما می گویم مسایل ما به راحتی قابل حل است.  بحران در ایران همواره وجود داشته است. ایران یک کشور خشک است. چگونه ایرانی ها در یک دوره ای از تاریخ خود توانسته اند، مشکلات خودشان را علاج و کنترل کنند؟ یکی از محققان به درستی گفته که صدها برابر دیوار چین، چندصدهزارکیلومتر کاریزسازی ایرانیان عظمت دارد. چه کسانی این کاریزها را ساختند؟ چه کسانی این ها را نگهداری می کردند؟ خود مردم انجام می دادند. حکومت به مثابه لوایاتان نبود که بخواهد دائم در همه جا مجوز بدهد. الآن نیروی مردم در تله بوروکراسی و نگاه امنیتی قرار دارد. دائم می خواهند مردم طبق قواعد و چارچوبی، در پروتکل ها و نظم از پیش تعریف شده ای، کار و فکر بکند، و کنش داشته باشد. این وضعیت جامعه را از بین می برد.

بسیاری از بحران ها مربوط به این است که ما مردم باور نیستیم، مردم باوری در سیاست ورزی چنددهه ایران، مترادف با کفر شده است. به جایش شخص پرستی به یک اصل مقدس تبدیل شده است. این ها گرفتاری های ما است. و بدون تجدید نظر در چنین ارزش ها و باورهایی، سخن گفتن از وفاق تنها محدود به این امر می شود که تنها یک حال خوبی برای ما فراهم می شود. بد هم نیست. ولی باز با تغییر ساده ای، مانند همان آب حوض، به محض این که پای خود را در آن می گذاریم، لجن آب بالا می آید.

هابز گفت مردم گرگ یکدیگر هستند، او چنین دیدگاهی را در فلسفه سیاسی پرابلماتیک کرد، و الا مفهوم شبان و رمه گی همان مفهوم هابز را بیان می کند که مردم را ول کنید، هرج و مرج می شود. بنابراین خشونت را این گونه توجیه می کند، که تا نباشد چوب تر،  فرمان نبرد گاو و خر. همین تفکر به روابط حکومت با جامعه آسیب جدی وارد کرده است. این در حالی است که در واقعیت ماجرا این گونه  نیست. مردم ما دارای یک فرهنگ ریشه دار و نظام دانایی هستند. فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا، ناصر خسرو ، عبید زاکانی  و صائب دارند. با مردم هراسی، شکاف ایجاد شده، با شعار و چند سخنرانی حل و فصل نمی شود. 

موضع رهبری در باره جمهوریت نظام / آیا حاکمیت در تغییرخواهی جدی است؟ /  انتخابات متفاوت 403 علیرغم فقدان وفاق اجتماعی به کجا می انجامد؟
از راست به چپ: دکتر مقصود فراستخواه، دکتر حسین میرزایی و دکتر داریوش رحمانیان

کلام آخر

دکتر میرزایی: نکته ای  که آقای دکتر رحمانیان مطرح کردند، تاکید بر چگونگی به جای چه کسی حکومت کند بود و در باره  وضعیت آن در انقلاب ایران ، و کم و کیف آن می توان بحث تخصصی کرد. از نظر برخی از  متخصصین حوزه جامعه شناسی انقلاب،در انقلاب اسلامی  به  رغم این که رهبر آن ،  ظرفیت کاریزماتیک ویژه ای داشته اند، اما جمهوری اسلامی را در ۱۲ فروردین سال ۱۳۵۸ به رای گذاشتند و تدوین قانون اساسی در اولویت قرار گرفت و سعی بر قانونی شدن امور بود هرچند البته چالش هایی هم در عمل به خصوص در  سال های اول آن وجود داشت. به هر حال  تاکید بر این که در جهان مدرن باید فرآیندها و چگونگی ها را بیشتر مورد توجه  قرار داد و  عرصه مدرن دولت ، عرصه مرید و مرادی  نیست قابل توجه است .

دکتر فراستخواه: برای وفاق و رضایت وسازگاری عمومی نیاز مبرم  داریم  که خود را از درک ایدئولوژیک وکلیشه های این چند دهه رها کنیم و به درکی عقلانی از سیاست ورزی به مثابه یک دانش فنی ادارۀ کشور روی بیاوریم، به خرد سیاسی و عقلانیت اجتماعی توجه کنیم. به جای پوپولیسم و توده انگیزی و دامن زدن به قطبی شدگی جامعه، نیازمند یک عقلانیت فرهنگی  وگفت وگویی هستیم. به یک سیاست ورزی واقع بینانه ( real politic ) نیاز داریم. به تقویت وتوسعه سطوح میانی بین حکومت وجامعه نیاز داریم تا به امید حق از این طریق شکاف های مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وفرهنگی و شکاف بزرگ دیپلماسی را تا دیر نشده به نحو رضایت بخشی رفع و رجوع بکنیم وحکومت متوجه بشود که در معادله قدرتش با جامعه ای که خیلی عرفی ومتکثر و جهانی و مطالبه گر شده  و خواستار زیست برازنده ای برای خود هست تجدید نظر جدی و عملی بکند.  

دکتر رحمانیان: وقتی از عدالت، عدالت علی (ع) و گزاره ها و  آموزه هایی که در نهج البلاغه است سخن به میان می آید، هرچند به چندصدایی در حاکمیت معتقدم، ولی برخی به راحتی مجال می یابند بگویند کشور مال حزب اللهی ها است، بقیه اگر دوست ندارند، بروند. باید گفتن چنین سخن یاوه ای در جامعه سخت و توام با پرداختن هزینه بشود. در صورت آغاز چنین روندی آن زمان می گویم بله، روند شروع شده است. البته الآن هم امیدوارم، ولی آن زمان می گویم وفاق آغاز شده است.

دکتر میرزایی: شعار برای ایران و  اقبال به آقای پزشکیان  و این شعار ایشان  به نظرم  مهم است.ایران با قدمت چند هزار ساله متعلق به همه شهروندان آن  با همه  ادیان، مذاهب، تنوعات قومی و زبانی است و  ان شاالله که بتواند هر روز وفاق در جامعه بیشتر شود، چون ما راهی غیر از وفاق برای پیشرفت و آبادانی و حضور در عرصه های بین المللی  و اعتلای ایران نداریم.

بیشتر بخوانید:

آشوب یا توسعه؛ ملت و دولت کدام را انتخاب می کنند؟ / فرمول های آشتی برای توسعه ایران چیستند؟ / امکان ایجاد «مساله مشترک» میان مردم و دولت چقدر است؟
 دولت ها نمی توانند بهشت بسازند / لاک پشت ها برنده اند نه خرگوش ها
سهم علوم انسانی اسلامی در تولید قدرت علمی کشور، در مقیاس جهانی، بسیار ناچیز است / برندگان جایزه شهید صدر را به مراکز علمی جهان میفرستیم
ببینید | ساکت: ما وارد کننده تفکر هستیم/ نفت ما را از تخصص بی‌نیاز کرده است/ دانشجویان علاقه ای به مباحث درسی دانشگاه ندارند

۲۱۶۲۱۶

کد خبر 1968150

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 1 =