تصویر فعلی از جهان امروز، دو شقه شدن و سست شدن زنجیره تامین جهانی را نشان میدهد. روسیه پیوندهای خود را با غرب از دست داده است و هر روز بیشتر به چین و هند متکی میشود. پوتین قصد دارد در چند سال آینده با سرمایهگذاری ۷۰میلیارد دلاری در زیرساختهای خود، تجارت با کشورهایی را که تامینکننده کالا برای روسها هستند، بیش از پیش تقویت کند. غرب نیز تکلیفش با روسیه مشخص است و آن هم بازآفرینی مدل شبه جنگ سرد است. اما این داستان تنها برای روسیه نیست، چین هم در حال کاهش پیوند اقتصادی خود با غرب است. آخرین آمار نشان میدهد که تنها ۱۳.۳درصد از واردات ایالات متحده از چین صورت میگیرد؛ رقمی که در سال۲۰۱۷، ۲۱.۶درصد بود.
درحالیکه چین در مقایسه با مجموع سایر کشورهای آسیایی، بیشترین سهم در واردات آمریکا را در گذشته داشته، اکنون آنها ۲۵درصد واردات آمریکا، یعنی قریب دوبرابر چین سهمیه در سبد تجارت ایالات متحده دارند. چین به سرعت در حال کاهش پیوندهای خود با غرب است و همزمان این کاهش را با تجارت و سرمایهگذاری با کشورهای در حال توسعه در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین جبران میکند. اگرچه ترامپ و دولت او آغاز کننده این روند بود، اما تجارت چین با آمریکا در یک روند نزولی ممتد حتی در دوره بایدن تداوم داشته است.
بنابراین بر خلاف روندی که از دهه آخر هزاره دوم شروع شد و حداقل نزدیک به سه دهه ادامه پیدا کرد و طی آن، کشورها به سوی گره زدن پای خود به اقتصاد جهانی بودند و گویی یک کل واحد را شکل میدادند، اکنون چند سالی است که کشورها در جهت عکس و یافتن جبهه خود هستند. غربیها سعی میکنند امنیت اقتصادی خود را تضمین کنند و وابسته به اقمار شرق نباشند و بازیگران جبهه شرق برآنند با کشورهای مستقل، توسعه خود را ادامه دهند. بزرگترین برندگان اما آنهایی هستند که توانستهاند دل هر دو جبهه را ببرند و متاسفانه رقبای منطقهای ما در این لیگ قرار دارند؛ از کشورهای عربی حوزه خلیجفارس بگیر تا ترکیه.
چرا باید استقلال ما، اقتصاد ما، رفاه فرزندان ما، پای اولویت شرقی ذبح شود که برخلاف گذشته و دوره جنگ سرد و کمونیسم، تفکر و هدف مشترکی نیست که سردمداران امروز آن را به هم پیوند زند. اگر غرب، مدعی لیبرال دموکراسی و آزادی و حقوق بشر است و اینها، مایه همبستگی و تشکیل یک جبهه واحد برای آن است، شرق امروز هیچ دلیل و بهانه و حرف مشترکی برای خود ندارد، به جز دشمنی با غرب. به عبارتی اگر غرب نباشد، دلیلی برای همبستگی در بین سران شرق نیست. زمانی که شرق مسلح به ایدئولوژی و کمونیسم بود راه به جایی نبرد، اکنون که اقماری وجود دارند که هر یک نژاد و فرهنگ خود را برتر میدانند، تکلیف مشخص است و ما کجای داستانیم؟
نظر شما