مشارکت، فرایند نشان دهندۀ حضور مردم در صحنۀ تعیین سرنوشت عمومی و یکی از ضروریترین و اساسیترین بنیانهای اجتماع و جامعه است. با مشارکت میشود جامعه را سر و سامان داد و بدون مشارکت جامعه بر اساس و قوام خودش قرار نمیگیرد.
مادۀ مشارکت ناشی از «احساس نیاز» هست. انسانهای اولیه که جامعه را تشیل دادند احساس نیاز کردند. نیازهای آنها در زندگی انفرادی تأمین نمیشد و مجبور شدند تن به جامعه دادند؛ برای اینکه لذتها، سودها، منافع، تکامل و سعادت آنها در جامعه تأمین میشد و با تعاون، همیاری و همکاری دیگران میتوانستند نیازها و ضرورتهای خود را تأمین کنند.
بنابراین اگر بخواهیم بحث «مشارکت» را به صورت یک فرایند ترسیم کنیم؛ مرحلۀ اول آن احساس نیاز اولیه بود که انسانها به سمت جامعه بیایند. مرحله بعدی انسانها نیاز به «آگاهی» دارند که چطور در جامعه نیاز آنها رفع میشود. چطور در جامعه با دیگران تعامل کنند تا به کمال برسند و امنیت برای آنها ایجاد و مشکلات آنها رفع شود.
وقتی انسانها احساس نیاز کردند، آگاهی هم پیدا کردند و با جامعه هم وارد مشاوره و تعامل شدند، این فرایند انسان را تبدیل به شهروند میکند. در علوم اجتماعی میگویند شهروند کسی است که منزلت اجتماعی، جایگاه و حق و حقوقی دارد. سرویس به جامعه میدهد و سرویس از جامعه میگیرد. شهروندی در واقع مقدمه اساسی ورود به «مشارکت» هست.
بنابراین مجموعهای از احساس نیاز، اراده به تأمین نیاز، حضور در جامعه، مشاوره و در واقع تأمین منافع، لذات و .... اینها همه مواد مشارکت هستند. اینها همه امور عقلی هستند. یعنی اصلاً دین هم به ما نگوید، همه انسانها این را حس میکنند حتی اینها قبل از انبیاء هم در جامعه وجود داشته است.
خداوند طبق آیه213 سوره بقره، میفرماید: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»مردم، امت واحد بودند و اختلافی نداشتند. بعد آخرهای آیه میگوید:«فَاخْتَلَفُوا».علامه طباطبایی(ره) «فاختلفوا» را به اول آیه میچسباند، میگوید: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا» یعنی بعد اختلاف کردند. عمده دلیل اختلاف انسانها این سه چیز است؛ ثروت، قومیت، سیاست یا قدرت.
قرآن میفرماید وقتی اختلاف شد ما انبیاء را مأمور کردیم که رفع اختلاف کنند. به انسانها یاد بدهند که چگونه از مواهب طبیعی، از لذتها و منافع و سودمندیها استفاده کنند تا به کمال برسند.«فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین» بهشت و جهنم و خوبی و بدی و ارزشها را به آنها یاد بدهند و اینکه سر ثروت باهم مشکل پیدا نکنند. بنابراین مشارکت به لحاظ دینی هم یک امر ضروری است، همانطوری که به لحاظ عقلی ضروری است. در واقع عقل و دین مبنای فکری ما هستند تا به مقوله مشارکت توجه کنیم.
من برای اینکه مبنای دینی بحث تقویت شود، به چند آیه معروف از قران اشاره میکنم:«قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی» مردم برای خدا قیام کنید به صورت جمعی یا اگر نشد فردی. اما اول جمعی را میگوید؛ جمعی یعنی مشارکت.
آیه دیگری که به مشارکت تأکید میکند میفرماید که «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» امت در اینجا یعنی اجتماع هماهنگ، همسو، همفکر و یک جمع. به صورت جمع وارد مشارکت و اصلاح اجتماعی شوید. دعوت به خیر کنید، امر به معروف و نهی از منکر کنید.
خداوند در آیه دیگر میفرماید«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُما بِقَوْمٍ»، هیچ قومی و جمعیتی جامعهای را تغییر نمیدهد مگر این که خواست و اراده آنها باشد. نمیگوید بعضی از افراد بخواهند یا حکومت یا رهبران آنها بخواهند. «حَتَّی یُغَیِّرُواما بِأَنْفُسِهِم» یعنی همه آنها اراده تغییر داشته باشند، همه آنها در تغییر مشارکت کنند.
این که رهبری میفرماید که امسال سال تولید ملی و مشارکت مردم هست، چه کسی باید این مشارکت را در مردم ایجاد کند؟ اگر مردم در صحنه نیایند یا منفعل و بیتفاوت شوند آیا دولت باید زمینه را فراهم کند یا رهبران و نخبگان جامعه باید این کار را بکنند؟
در میان بنیاسرائیل، وقتی حضرت موسی(ع) مبعوث شد که 70سال از چالش آنها با فرعون گذشته بود، حضرت مبارزه میکند ومیجنگد و برای قوم خود تبلیغ میکند؛ تبلیغ حضرت موسی برای چیست؟ برای این که زمینه مشارکت فراهم شود.
خداوند یکی از بهترین بندگان خود یعنی حضرت موسی را فرستاده تا کمکشان کند. به وسیله حضرت موسی رود نیل شکافته شد و آنها عبور کردند و حکومت تشکیل دادند؛ یعنی مردم در کار مشارکت کردند. در این داستان یک جاهایی از مردم تعریف و جاهایی انتقاد میکند. انتقاد میکند که چرا در تعیین سرنوشت مشارکت نمیکنید؟ چرا موسی را تنها گذاشتید؟
یک وقتی هست ما قبل از دولت هستیم. یعنی اجتماع تشکیل شده است، جامعه وجود دارد اما دولت نداریم یا دولت مطلوب و دولت اسلامی نداریم؛ مثل زمان شاه. این جا چه کسی باید مردم را مشارکت بدهد؟ چه کسی باید آن جنس اولیه مشارکت را فراهم کند؟ این جا هست که نقش رهبران، نقش بزرگان و عالمان برجسته میشود.
لذا در شرایطی که جامعه اهل مشارکت نیست خداوند میفرماید که یکی از راههای اصلی آن این هست که ما نخبگان، بزرگان، انبیاء و اولیاء خود را فرستادیم تا زمینۀ مشارکت را ایجاد کنند و انبیاء هم همین کار را کردند. در دوره عصر غیبت هم مخصوصاً در زمان شاه چه کسی باید این کار را میکرد؟ در این دوره هم امام راحل در ادامه انبیاء و اولیاء وارد آگاهیبخشی و زمینهسازی برای حضور مردم شد. امام راحل نظرش بود که مردم باید پای کار بیایند و مشارکت کنند. مردم باید بیایند حکومت را تغییر بدهند، مردم باید سرنوشت خود را تعیین کنند.
زمینهسازی برای مشارکت یکوقت قبل از تشکیل دولت است، مثل قبل از انقلاب و یکوقت برای بعد از تشکیل دولت است مثل الان . وقتی دولت اسلامی داریم چه کسی باید زمینه مشارکت را فراهم نماید ؟ آیا منظور رهبری این بود که دولت این کار را بکند؟ رهبران جامعه بیایند این کار را بکنند؟ مثل ما قبل اجتماع و ما قبل دولت، یا اینکه خود مردم قیام به این کار کنند؟
برای مشارکت جامعه اولین وظیفه بعد از تشکیل دولت و حکومت اسلامی وظیفه دولت اسلامی هست که با کمک نخبگان و فعالان جامعه، بستر مشارکت را فراهم کند. یعنی اولین کاری که الان میشود برای فعالسازی جامعه انجام داد، دولت شروع کند شرایط را فراهم کند. یعنی موفقیت و کارآمدی خود را بالا ببرد، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و.... را درست کند.
الان موشکهای ایران اسلامی در گوشه و کنار به سمت نقطه اسرائیل در حرکت هستند. این روزها خبری را دیدم که چینیها سفارش پهباد و روسها سفارش موشک بالستیک از ایران داشتهاند؛ این یعنی مشارکت فعال. ما جزء فروشندگان تسلیحات در دنیا مطرح هستیم و اینها نشان میدهد که اگر ما زمینههای مشارکت، حضور و فعالیت را آماده کنیم میتوانیم نقشآفرین و تأثیرگذار باشیم. دراقتصاد، در اخلاق وحوزههای دیگر هم باید به همین شکل باشیم.
خداوند میفرماید«وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» آن امت، نخبگان جامعه هستند. دولت این نخبگان را به میدان بیاورد و با کمک آنها آگاهیبخشی و آمادهسازی کند و جامعه را به سمتی ببرد که «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی» مسئولیت اجتماعی برای جامعه ایجاد کند. اینها به شرایط و زمینهسازی نیاز دارد که همه عواملی که تأثیرگذارهستند باید این کار را بکنند.
برای ایجاد مشارکت در جامعه باید انسجام اجتماعی، وحدت و عقلانیت ملی شکل بگیرد. استدلالها برای جامعه و مردم معقول و منطقی باشد و رفتارها، کردارها و گفتارها باید توجیه شوند. جامعه باید به لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، معنوی واخلاقی احساس آرامش کند. اگر احساس آرامش بوجود آمد؛ جوهره و جنس اولیه مشارکت در نظام مردمسالاری دینی فراهم میشود.
نظر شما