به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین،کوثر عظیمی نویسندۀ معاصر الجزایریالاصل، در اولین داستانش از زندگی خانوادهای صحبت میکند که انگار فقط در سختیها و تلخیهای روزمرگیهایشان با هم شریکاند. در داستان پیش رو، هر شخصیت فرصت دارد بخشی از دغدغههایش را برای خواننده بازگو و او را با خلوت خود همراه کند. تلاقی رخدادها و چندصدایی روایتها از جذابیتهای اصلی این رمان است.
برشی از کتاب:
«… بابا ما را ول نکرده است. قرار است برگردد. برمیگردد. مامان میداند. برای همین جلوی پنجره منتظر مینشیند و دستش را در موهایم میکند. او برمیگردد و من دیگر موهای سفید نخواهم داشت. موهای سفید نبود باباست. آنها روزهای بدون بابا هستند. همینکه برگردد، موهای سفید هم میروند.»
۲۲۰
نظر شما