سینمای ایران در سالهای اخیر تمرکز ویژهای بر طبقه متوسط داشته است. نگاهی که از منظر بیرونی و در زمانی باید سالها بعد آن را مورد بازخوانی قرار داد و شاید امروز شرایط مناسبی از منظر علمی برای بازخوانی این فیلمها وجود نداشته باشد.
باید سالها بگذرد تا ما بتوانیم دریابیم آیا فیلمهایی که امروز روی پرده سینما دیدهایم برای سالها بعد میتوانند سند فرهنگی مناسب برای بازخوانی و بازتعریف اجتماعی باشند یا خیر.
باید سالها بگذرد تا ما بتوانیم دریابیم آیا فیلمهایی که امروز روی پرده سینما دیدهایم برای سالها بعد میتوانند سند فرهنگی مناسب برای بازخوانی و بازتعریف اجتماعی باشند یا خیر.
طبقههای مختلف اجتماعی همانگونه که شخصیتهای متفاوت هر جامعهای این امکان را دارند که روی پرده سینماها بازنمایی شوند و امکان عرضه داشته باشند، میتوانند در قالبهای مختلف ظاهر شده و عرض اندام کنند. کارگردان یک فیلم نیز لزوما نباید جامعهشناس خوبی باشد، کافی است بتواند روح اجتماعی دوران خود را درست به تصویر بکشد، آنگاه بعدها در رجوع به فیلم در مییابیم شرایط اجتماعی فلان دهه چگونه بوده و یا اینکه رفتار طبقاتی در یک دهه دیگر چه نشانههایی داشته است.
اصغر فرهادی در این سالها جزو فیلمسازانی بوده که توانسته به خوبی رفتار طبقاتی طبقه متوسط را به تصویر بکشد. لازم نیست ما بگوییم که از این رفتار خوشنودیم و یا آن را سیاهنمایی میدانیم.
مهم اینجاست که این رفتار وجود دارد و فیلمسازی همانند فرهادی مقصر وجود این رفتار نیست. او در این سالها نه تنها رفتار این طبقه را به خوبی تصویر کرده که تقابل آن را با طبقات دیگر نیز به چالش کشیده و نشان داده از منظر اجتماعی طبقات در ایران نسبت به یکدیگر تا چه اندازه دارای گسست هستند.
مهم اینجاست که این رفتار وجود دارد و فیلمسازی همانند فرهادی مقصر وجود این رفتار نیست. او در این سالها نه تنها رفتار این طبقه را به خوبی تصویر کرده که تقابل آن را با طبقات دیگر نیز به چالش کشیده و نشان داده از منظر اجتماعی طبقات در ایران نسبت به یکدیگر تا چه اندازه دارای گسست هستند.
از منظر جامعهشناسانی که بر جامعهشناسی هنر بحث و نظر داشتهاند، جامعه به قطبهای مختلف فرهنگی تقسیم میشود. قطبهایی که بنا بر عادات طبقهای، داراییهایی را برای خود اندوخته میکنند.
این داراییها هر اندازه به سمت سرمایهداری حرکت میکنیم شکل مادی به خود میگیرد و هر اندازه جامعه فرهیختهتر میشود جای خود را به کالاهای فرهنگی میدهد. برای مثال قشر سرمایهدار که به داد و ستد و امور بازرگانی مشغول است بیش از هرچیز بر داراییهایی تکیه میکند که بتواند از آن کسب سرمایه فیزیکی داشته باشد. یعنی کالاهایی را برای خود جمعآوری میکند که بتواند آن را به سرمایه مادی نزدیک کند، اما سرمایه طبقه فرهنگی در یک جامعه عموما مادی نیست.
ممکن است این طبقه در یک دوران از یک فیلم سینمایی حمایت کنند و یا یک کتاب خاص را به عنوان سرمایه خود ذخیره کنند. این نگاه جامعه را بخشبندی میکند و با ریز شدن در جزئیات آن میتوان یارکشیهایی را که در یک جامعه توسط گروههای خاص انجام میشود شناسایی و بر پایهای علمی تجزیه و تحلیل کرد.
بحث فرهادی به میان آمد و فیلمی همانند «جدایی نادر از سیمین» که در آن چگونه این قطبها نمود خود را مشخص میکنند و افرادی که در این طبقهها زندگی میکنند تا چه اندازه دارای داراییهای متناقض هستند. اصولا همین مقوله است که آثار فرهادی را دارای بار دراماتیکی جذاب میکند.
ما با آدم هایی روبهرو هستیم که دچار استیصال هستند و دائم با فرار از یقین خود را واسازی میکنند. در «جدایی نادر از سیمین» میبینیم خانواده راضیه به عنوان طبقه سنتی جامعه بر چه داراییهایی تکیه میکنند و در جایی همانند یک دادگاه چگونه میکوشند از این داراییها به نفع خود استفاده کنند و بازپرس را قانع کنند با آنها همراستا شود، اما در جایی دیگر خانواده از هم گسیخته نادر قرار دارد که او هم از ابتدا سعی دارد با تکیه بر داشتههای طبقاتی خود دادگاه را بر صدور رای به نفع خودش تحت تاثیر قرار دهد.
نکته اینجاست که همین دادگاه و حضور بازپرس باعث میشود ما بتوانیم تصویر تقریبا یکدستی از تلاش هر طبقه برای ایجاد داراییها و قطببندی اجتماعی که صورت میگیرد داشته باشیم. خود فرهادی نیز به این بازی تن میدهد و دائم تماشاگر را از زوایای مختلف با موضوع درگیر میکند.
این داراییها هر اندازه به سمت سرمایهداری حرکت میکنیم شکل مادی به خود میگیرد و هر اندازه جامعه فرهیختهتر میشود جای خود را به کالاهای فرهنگی میدهد. برای مثال قشر سرمایهدار که به داد و ستد و امور بازرگانی مشغول است بیش از هرچیز بر داراییهایی تکیه میکند که بتواند از آن کسب سرمایه فیزیکی داشته باشد. یعنی کالاهایی را برای خود جمعآوری میکند که بتواند آن را به سرمایه مادی نزدیک کند، اما سرمایه طبقه فرهنگی در یک جامعه عموما مادی نیست.
ممکن است این طبقه در یک دوران از یک فیلم سینمایی حمایت کنند و یا یک کتاب خاص را به عنوان سرمایه خود ذخیره کنند. این نگاه جامعه را بخشبندی میکند و با ریز شدن در جزئیات آن میتوان یارکشیهایی را که در یک جامعه توسط گروههای خاص انجام میشود شناسایی و بر پایهای علمی تجزیه و تحلیل کرد.
بحث فرهادی به میان آمد و فیلمی همانند «جدایی نادر از سیمین» که در آن چگونه این قطبها نمود خود را مشخص میکنند و افرادی که در این طبقهها زندگی میکنند تا چه اندازه دارای داراییهای متناقض هستند. اصولا همین مقوله است که آثار فرهادی را دارای بار دراماتیکی جذاب میکند.
ما با آدم هایی روبهرو هستیم که دچار استیصال هستند و دائم با فرار از یقین خود را واسازی میکنند. در «جدایی نادر از سیمین» میبینیم خانواده راضیه به عنوان طبقه سنتی جامعه بر چه داراییهایی تکیه میکنند و در جایی همانند یک دادگاه چگونه میکوشند از این داراییها به نفع خود استفاده کنند و بازپرس را قانع کنند با آنها همراستا شود، اما در جایی دیگر خانواده از هم گسیخته نادر قرار دارد که او هم از ابتدا سعی دارد با تکیه بر داشتههای طبقاتی خود دادگاه را بر صدور رای به نفع خودش تحت تاثیر قرار دهد.
نکته اینجاست که همین دادگاه و حضور بازپرس باعث میشود ما بتوانیم تصویر تقریبا یکدستی از تلاش هر طبقه برای ایجاد داراییها و قطببندی اجتماعی که صورت میگیرد داشته باشیم. خود فرهادی نیز به این بازی تن میدهد و دائم تماشاگر را از زوایای مختلف با موضوع درگیر میکند.
داراییهای اجتماعی این شخصیتها در یک نگاه اولیه دارای نشانههایی برای شناسایی است. مهمترین دارایی طبقه سنتی جامعه باورهای دینی است. باورهایی که شخصیتها میکوشند دائم با تاکید مستقیم و غیر مستقیم بر آن وجوه متمایز خود را از طبقه متوسط بیان کنند.
این باورها در این طبقه منسجمتر است، اما در طبقه متوسط فیلم داراییها بیشتر متناقض هستند. ما با خانوادهای روبهرو هستیم که از یک سو بر حضور سنتی پدر در خانواده تاکید میکند و از سویی دیگر دست به دروغگویی میزند که میتواند حقایقی را درباره یک قتل پردهپوشی نماید.
همین خانواده بر سر حضانت فرزند جدل میکند، اما از سوی دیگر چشم بر مرگ فرزند دیگری میبندند. تصاویر فرهادی از داراییهای این طبقه در عین تضاد نکته مهمی را گوشزد میکند و آن اینکه همان مردی که هنگاه استحمام پدر سر بر شانهاش میگذارد و میگرید، جایی دیگر برای حفظ منافع - البته بدون داوری که حق دارد یا نه!- تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد.
این باورها در این طبقه منسجمتر است، اما در طبقه متوسط فیلم داراییها بیشتر متناقض هستند. ما با خانوادهای روبهرو هستیم که از یک سو بر حضور سنتی پدر در خانواده تاکید میکند و از سویی دیگر دست به دروغگویی میزند که میتواند حقایقی را درباره یک قتل پردهپوشی نماید.
همین خانواده بر سر حضانت فرزند جدل میکند، اما از سوی دیگر چشم بر مرگ فرزند دیگری میبندند. تصاویر فرهادی از داراییهای این طبقه در عین تضاد نکته مهمی را گوشزد میکند و آن اینکه همان مردی که هنگاه استحمام پدر سر بر شانهاش میگذارد و میگرید، جایی دیگر برای حفظ منافع - البته بدون داوری که حق دارد یا نه!- تا چه اندازه میتواند خطرناک باشد.
اما اینکه چرا در این یادداشت به فرهادی و «جدایی نادر از سیمین» رسیدم، راستش نیت بود تا درباره «سعادتآباد» مازیار میری بنویسم و نگاه تازه که این فیلم در خوانش خود پیشنهاد میدهد، اما بحثهایی در هفته گذشته بعد از اظهار نظر عجیب ابراهیم حاتمیکیا مطرح شد که ناخواسته بحث را به سمت فرهادی کشاند و «سعادتآباد» را برای نوبتی دیگر به تاخیر انداخت.
5858
5858
نظر شما