بخشهای مهم این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- ریشههای من در ایران است. ما در خارج از ایران توریست هستیم.
- مهم نیست من در ایران باشم یا نه، خاطرههای من ایرانی است و پاسپورت ایرانی دارم و با هیچ پاسپورت دیگری سفر نکردهام. من وابسته به ایرانم و همه در این سرزمین میآیند و میروند و هیچکس ابدی نیست و تا وقتی زندهام ریشههای من ایرانی است.
- ترجیح من این است که آثارم به دست مخاطب ایرانی برسد. جدا از دلایل هنری و عاطفی یک دلیل مهم آن اقتصادی است. شما میدانید نمایش آثار ایرانیان در گالریهای خارج از کشور در صورتی برای گالری به صرفه است که قیمت آثار را متناسب با قیمت معمول در آن کشور ارایه بدهد اما قیمتگذاری با دلار و یورو خیلی با قیمتگذاری در ایران فاصله دارد. اگر کارها مثلا در پاریس ارایه شود برای اینکه برای گالری بصرفد باید بالای ۵۰ هزار دلار بگذارد، خب، این رقم در ایران یک عدد بزرگ میشود که فراتر از توان بازار هنر ایران است.
- اگر چه یک زمانی ما کشوری مهاجرپذیر بودیم اما الان مهاجرفرست هستیم و در میان مهاجران ایرانی هنرمندان بزرگی هستند که در جهان حرفی برای گفتن دارند. هرچند این انتقاد هم به اغلب آنها وارد است که نسل دوم ایرانیهای مهاجر اصلا بلد نیست فارسی حرف بزند.
- پولدارهای ما الان همه نوپا هستند. میدانید میخواهم چه بگویم؟ آن بخش از ثروتمندانی که سابقه و تحصیلی داشتند را به دلایل مختلف طرد کردیم. و از ۴۵ سال پیش شروع کردهایم دوباره یک طبقه برگزیده جدید بسازیم. تحصیلکردههای ثروتمند از دیدگاه حکومت، مضر به نظر آمدند و اینها را طرد کردیم.
- در حالی که خانواده من پیشینه روشنی دارد اما گویی میخواهند مرا به دلیل فامیل بودن با ملکه سابق ایران تنبیه کنند. در حالی که منطقی ندارد و من سیاسی و کارمند دولت نبودهام و فعالیتم در موزه افتخاری بوده است. تلاشم برای موزه را خدمت به کشورم میدیدم نه برای مال اندوزی.
بیشتر بخوانید:
۲۱۶۲۲۰
نظر شما