تکیه گاه نواصولگرایی با سیاست نگاه به شرق با عملکرد چین در بحران بی سابقه ای فرورفته است. در جهانی که در حال عبور به دنیای چندقطبی است، اتخاذ سیاست هایی که به نوعی دوقطبی کاذب دامن می زند، اشتباهی نه تاکتیکی که استراتژیک است. این اشتباه در برابر سوال بدون پاسخ که آیا چین استراتژی تعاملی و غلبه اقتصادی خود را بر هزاره سوم جهان، بر حمایت از ایران در برابر شیوخ عرب و غرب ترجیح می دهد؟ رخ داده است.
شاید بتوان گفت سیاستمداران ایرانی تز سه جهانی مائو را هیچگاه به درستی درک نکردند. تزی که بی تاثیر از فرهنگ هیرارشی ناشی از کنفوسیوئیسم، تدوین نشده بود و بر اساس آن حزب کمونیست چین درک واقع بینانه ای از نظام جهانی به دست می داد. این فهم از نظام جهانی به چین کمک می کرد دست کم از نظر تئوری، که از متحدین اتحاد جماهیر شوروی به شمار می رفت، خود را از آسیب ها درگیری میان دو قطب جهانی به رهبری آمریکا و اتحادجماهیر شوروی برحذر بدارد. رهبران چین به درستی با شناخت اعوجاجات نظام بین الملل و تغییر پارادایمیک آن، در پی ایجاد فضای مانوری جدید بودند تا در برابر تهدیدهای احتمالی مسکو در آینده مقاومت کند. این امر محقق شد. شوروی رفت و آمریکا در خیال دنیای تک قطبی، ناگهان اژدهای جدیدی را در کنار خود احساس کرد. اژدهایی که در پشت بلندترین و طولانی ترین دیوار جهان سربرآورد.
به عبارت دیگر چین هرگز مایل نبود به عنوان متحد اتحاد جماهیر شوروی، در زیر مجموعه این کشور در آسیا و جهان معنا بدهد. به همین دلیل هوشیارانه خود را از شبه جنگی اتمی و نظام دوقطبی ساز حاصل از آن خود را دورساخت، و راهی سومی را در حوزه غلبه اقتصادی، و سیاسی به جای غلبه امنیتی و نظامی برای خود گشود.
تندروهای جمهوری اسلامی ایران فلسفه چنین گرایشی را هرگز درک نکردند. اتخاذ چنین رویکردی، به معنای عدم ورود چین به درگیری ها سنتی ناشی از سلاح اتمی بود. بن مایه چنین سیاستی هیچگاه در جهان سوم، سویه ایران را در استخوانبندی سیاست ایدئولوژیک و سیاست خارجی چین در جایگاه ویژه و یا حداقل با اهمیتی قرار نمی داد.
عدم درک چنین رویکردی ناشی از برداشت غلط از روندهای جهانی در نزد مسئولان سیاست خارجی از سوی اصولگرایان تندرو و یا به عبارتی نو اصولگرایان بود. آنان به اشتباه سیاست خاورمیانه ای خود را اعم از تقویت هلال شیعی و یا تقویت مرزهای تخاصم در محورهای استراتژیک در حوزه منافع غرب و آمریکا را به حوزه جهانی تسری دادند. هرچند موضع منطقه ای چنین سیاستی اکنون دشواری ها و بن بست های خود را به نمایش گذاشته، اما غلبه سیاست تخاصم و ستیز تحت عنوان انقلاب دائمی و صدور آن به جهان اجازه نمی دهد ابعاد این سیاست را به خوبی بررسی کرده و عیوب آن را به درستی مورد محاسبه و هزینه و فایده قرار دهد.
این سیاست با غلبه تشنج منطقه ای، عوارض خود را به داخل کشور سرایت داد. به عبارت دیگر به جای آن که سیاست خارجی جمهوری اسلامی تحت تاثیر سیاست های داخلی و ادامه آن از منظر علمی و واقعی باشد، به عکس سیاست های میدانی نظامی و تسری آن به داخل منتهی به هزینه سازی اقتصاد و سرمایه اجتماعی ناشی از انتخابات علیه مردمسالاری شد. این هزینه سازی، انتخابات های سال های ۱۳۹۸ مجلس شورای اسلامی و ۱۴۰۰ ریاست جمهوری را رقم زد.
چنین رویکردی سیاست نگاه به شرق به ویژه با تاکید به گرایش به روسیه را تقویت کرد. پتر کبیر در خواب هم نمی دید که روزی دسترسی کشورش به آب های گرم خلیج فارس این گونه تسهیل شود. به هر روی استراتژی درگیری در مرزهای جغرافیایی کشورهای دیگر، به دلیل عدم تغییر به موقع استراتژی تقابل و تخاصم در برابر تغییر وضعیت منطقه ای و جهانی، استراتژی عربستان یعنی کشاندن درگیری ها به داخل ایران را تقریبا به ذهن متبادر می کند.
در ایجاد چنین وضعیتی اکنون وزن چین در کنار شورای همکاری خلیج فارس و امضاء بیانیه ای در باره سه جزیره تنب کوچک، تنب بزرگ، و جزیرابوموسی ایرانی، موازنه استراتژیک در سیاست ایران وچین و منطقه را علیه ایران تغییر داده است.
با توجه به وضعیت روسیه و این که در باتلاق اوکراین، به شدت در حال تضعیف است، به نظر می رسد شورای روابط خارجی ایران در تجدید نظر سیاست گذشته به سرعت باید اقدام کرده و سیاست همه جانبه در اتخاذ روابط حتی با آمریکا و اروپا و تقویت آن را در پیش بگیرد. تعلل در این باره به معنای عدم درک سرعت تغییرات و تحولات داخلی و همچنین منطقه ای و بین المللی است.
سیاست ایجاد روابط با همه کشورها در راستای تحقق جهان چندجانبه خود نیازمند در پیش گرفتن سیاست داخلی با تکیه بر آراء عمومی است. چنین سیاستی، مشی میانه روانه ای را طلب می کند؛ مشی ای که به ویژه بتواند نیروهای نظامی را که قوی ترین نیروی نظامی منطقه نیز محسوب می شوند، حفظ کرده و سرمایه اجتماعی اعتماد را به عنوان پشتوانه نظام، کشور و نیروهای نظامی رقم بزند.
به هر روی چرخش در سیاست مذکور بزرگترین آزمایش سیاستمداران خواهد بود، کشوری که در هشت سال جنگ با مشارکت و پشتوانه مردم یک وجب از سرزمین اش را به دشمن با همه پشتوانه های بین المللی اش واگذار نکرد، اکنون بعد از انتخابات ۱۴۰۰ و حذف اکثر کاندیداها و هواداران آن ها و به عبارتی حذف میانه روی، بدون حل برجام، و اقتصاد داخلی و شرایط انتخاباتی، می رود تا به تدریج سیاست های جهانی علیه جمهوری اسلامی را بر تمامیت ارضی آن مستولی کند، آیا زمان تغییر سیاست های داخلی، منطقه ای و بین المللی فرا نرسیده است؟ هر نوع آسیب جدی به تمامیت ارضی به پای مذهب و مذهبی ها به ویژه مذهبی ها تندرو نوشته خواهد شد.
۲۱۶
نظر شما