من هم مثل بسیاری از کثرت غرفه ها و محصولات ارائه شده تعجب کردم. حیرتی که البته عاری از تحسین نبود. شاید برای نخستین بار بود که می دیدم که اگر یک نهاد علمی از حالت جزیره ای خارج شود و به مجمع الجزایر بدل شود، چقدر توانمند خواهد بود. بی تردید دانشگاه آزاد را می توان یک امپراطوری دانست که خورشید در آن غروب نمی کند. اگر این گستره خیره کننده هماهنگ و با مدیریت صحیح با عنایت به توان مندی های بخش های متفاوت خود حرکت نماید، می تواند شگفتی آفرین باشد.
ضمن تبریک صمیمانه به همه دست اندرکاران برگزاری چنین نمایشگاهی، امیدوارم چنین حرکات شایسته ای متوقف نشود و روند کیفی مناسب را طی نماید و بتواند بیش از پیش در رفع بحران های متفاوت و متنوع کشور، نقش آفرین باشد. این را هم بگویم که تا حدی ( بسیار کم رنگ ) در جریان تدارکات لازم برای برگزاری چنین نمایشگاه عظیمی بودم و اندکی درک کرده بودم که چقدر دشواری به همراه داشت. اراده مدیریتی قابل توجهی نیاز بود که چنین حرکتی صورت گیرد. واقعا می بایست به بخش های مختلف اجرایی تبریک گفت و تلاش خستگی ناپذیر ایشان را ستود.
در این میان، تنها نکته ای که به نظرم می رسد و شاید بد نباشد به آن عنایت داشت مسئله به ظاهر بدیهی تعادل است. این که در یک مجموعه علمی و دانشگاهی، تعادل میان بخش های مختلف را چگونه می توان تعریف و ترسیم کرد، بحث مفصل خود را می طلبد. به طور بدیهی در دوران جنگ های پیدا و پنهان، کشوری که مورد هجوم قرار گرفته می کوشد تا دانش را در جهت تقویت بنیه دفاعی تجهیز و متمرکز نماید و یک جبهه مقاومت نیرومند پدید آورد. این نوعی حرکت هوشمندانه است و نمی توان به ان خرده گرفت. کشور ما هم مدت هاست درگیر جنگ های فرساینده اقتصادی با برخی قدرت های جهانی است و در این مسیر البته تکیه کردن به قوای داخلی کاملا قابل درک و توجیه است. منتهی مسئله این است که آیا تمرکز افراطی روی محصول گرایی، لزوما" ما را در مسیر این مقاومت یاری خواهد کرد؟ از آنچه در نمایشگاه دیدم و از گفتگوهایی که با بخش های مختلف داشتم به این نتیجه رسیدم که در حال حاضر تاکید بر محصول گرایی و بازارگرایی است ( تقریبا مطلق). این ضمن این که دلپذیر و امیدوار کننده است، می تواند نگران کننده هم باشد. اگر کلیت انرژی خود را به سمت محصول گرایی سوق دهیم و فضای آکادمیک را به طور مطلق به فضای تولید و ارائه محصول بدل نماییم، ثابت تعادل میان بخش های نظری و عملی دانش را به صورت افراطی یک طرفه نکرده ایم؟
هیچوقت با واژه کاربرد و دانش کاربردی ضدیتی نداشته ام. تنها معنی دقیق آن را متوجه نشده ام. آیا منظور از دانش کاربردی دانشی است که لزوما به تولید یک محصول قابل فروش در بازار منتهی شود؟ آن هم در کم ترین زمان ممکن؟ اگر معنی چنین رویکردی این باشد که حشو و زواید را تا آنجا که ممکن است بزنیم و مسیر را مستقیم انتخاب کنیم، البته هوشمندانه و ضروری است. اما اگر به این معنی باشد که صرفا به تولید و ارائه محصول در کوتاه ترین زمان ممکن فکر کنیم و استانداردها و قواعد را به صورت افراطی به هم بزنیم، البته در نهایت خوشبینی مسیر تقلید و کپی سازی افراطی از تکنولوژی غرب را برگزیده ایم. آن هم نه کپی فاخر که دست چندم و فاقد کیفیت. خوب، من در زمینه کار تخصصی خود غرفه هایی را دیدم که محصولاتی تولید کرده بودند. بسیار قابل تحسین و احترام منتها چون در بطن و حواشی تولید چنین محصولاتی مختصری تجربه دارم، می دانم که آنچه تولید و ارائه شده، بازتولید محصولات غربی است که در شرایط فعلی البته می توان آن را مطلوب و قابل قبول دانست اما در آینده که تولید کلان و ارائه به بازارهای بزرگ داخلی ( وحتی خارجی) در دستور کار قرار می گیرد، نیاز به مدیریت هوشمندانه و دقیق دارد. مطالعه سطحی و عمل گرایی افراطی برای چنین اهدافی سبب نزول کیفیت و سطحی گرایی خواهد شد.
به زبان ساده، شروعی خجسته است ولی در صورت هدایت نشدن می تواند به فرجامی به معنی واقعی ناخوشایند و حتی فاجعه انگیز بدل گردد. انگار که رفته رفته هسته را از میان برده باشیم و همه انرژی خود را به رنگ و لعاب زدن پوسته اختصاص داده باشیم. چقدر خوب بود که مجال داشتم در این زمینه به تفصیل و با ارائه مستندات کافی سخن بگویم تا خدای نکرده زحمت و رنج محققان برجسته و دلسوز کشور خود را بیهوده زیر سوال نبرم. به هیچ عنوان مسئله شخصی نیست. اگر چنین ادعایی می کنیم با توجه به تجربه طولانی مدت در کار تخصصی خود و از منظر مدیریت آینده و استراتژیک است. آمار نشان می دهد که در این زمینه ( حوزه کاری تخصصی من )، روزبروز بر شمار افرادی که به سمت تولید محصول (به هرشکل ) گرایش می یابند بیشتر می شود و در عین حال از شمار افرادی که در حوزه های بینادین نظیر تاکسونومی ( طبقه بندی )، اکولوژی، فیزیولوژی، فلسفه و ....به طور حرفه ای مشغول هستند کاسته می شود. بدین ترتیب احتمال زیاد دارد که در آینده، محصول گرایی جای تفکر گرایی را بگیرد و با حذف تحقیقات پایه، شاخص های ارزیابی کمرنگ شود. نتیجه این که کشور به بازار در همی از کالاهای فاخر و نازل بدل گردد که متر و معیار مناسبی برای غربال این از آن نیست. انحرافی که هم به ضرر علم است و هم اقتصاد. محتمل است سیستمی که پایه گزاری شده تا بنیادهای مقاومت اقتصادی را تقویت کند خود ضربات شدیدی به این بنیاد بزند.
خوب ما فجایع زیادی را تجربه کرده ایم. ورود چشم بسته سرخس آزولا به عنوان کود زیستی و بکارگیری آن در شالیزارهای استان های شمالی، بدون توجه به بررسی های ضروری و بنیادین و به صورت کاملا عملگرا، مشتی از این خروار است. بودند افرادی که در آن زمان به شدت به این عملگرایی افراطی معترض شدند اما در برابر وسوسه تحقیقات کاربردی و محصول گرا، کاری از پیش نبردند. البته آزولا در آسیای جنوب شرقی برای قرن هاست که به عنوان کود زیستی مورد استفاده قرار می گیرد. کیست که نداند کودهای شیمیایی تا چه حد مضر هستند و بکارگیری کودهای بیولوژیک رویکردی به نهایت منطقی است. منتها به دلیل تاکید بر کوتاه کردن زمان و دست یابی فوری به محصول، غربالگری های پایه انجام نگرفت و راه میان بری انتخاب شد که متاسفانه تنها در جهت آسیب رسانی میان بُر بود. نتیجه این که فاجعه تمام عیار زیست محیطی به بار آمد.
آزولا افسار گسیخته شد و شالیزارهای استان های شمالی کشور را مغول وار نابود کرد و هرچه هم کردند نتوانستند آن را مهار کنند. خوشبختانه مثل بسیاری مواقع مهندس اصلی یعنی طبیعت به کمک آمد و در نهایت جلوی پیشروی افراطی آزولا را گرفت. هرچند در این مدت بسیاری از زیرساخت های کشاورزی ما نابود شده بود. واقعا چه اشکالی داشت اگر اینقدر در ارائه محصول تعجیل نمی کردیم و اجازه می دادیم که متخصصان به غربالگری های لازم دست بزنند؟ حتی اگر می خواستیم به اصطلاح زمان را کوتاه کنیم و از بررسی های تکمیلی غیر ضروری بزنیم، حداقل می بایست روی این مسئله اساسی درنگ می کردیم که آیا آنچه در آسیای جنوب شرقی روی داده لزوما در ایران هم مشابه خواهد بود؟ یعنی این صرف وقت ناچیز هم با روح دانش کاربردی اینقدر در تعارض بود؟ شاید به این نتیجه می رسیدیم که ورود آزولا با همه منافعی که در آسیای جنوب شرقی دارد به صلاح نیست و اگر هست می بایست با روش های خاص خود باشد. بدین ترتیب از یک فاجعه زیست محیطی و کشاورزی پیشگیری می شد و هزینه وحشتناک اقتصادی به کشور تحمیل نمی شد. واقعا اینقدر تعجیل در محصول گرایی برای چه بود؟ گیرم دو سال، سه سال یا پنج سال بعد تکنولوژی آزولا به عنوان کود زیستی را کلید می زدیم. چه ضرورت و تعجیل افراطی پشت این مسئله بود؟ تا آنجا که می دانم بعد از گذشت بیش از دو دهه، هنوز هم تکنولوژی کود زیستی به آن شکل در کشور فراگیر نشده و در گام های نخست خود است.
جای آن دارد که از خود سوال کنیم واقعا چه کسی مسئولیت نابودی شالیزارهای شمال کشور است؟ چه کسی هزینه وارد شده به کشاورزان را جبران کرده و خواهد کرد؟ اگر طبیعت خود وارد عمل نمی شد آینده آزولا به کجا می انجامید؟ همانطور که اشاره کردم آزولا مشتی نمونه خروار است. اما می تواند درس های زیادی داشته باشد. فعلا که نمایشگاه در مراحل نخست خود است و حالت خمیر نرمی را دارد که می توان هوشمندانه به آن شکل داد، چقدر عالی است که قدری عمیق تر در فعالیت های انجام شده نگریسته شود و در صورتی که نیاز است با راهکاری مدیریتی مناسب، تعادل برقرار گردد.
جلوی افراط و تفریط ها گرفته شود و استانداردهایی تدوین شود که از تولید بی رویه کالاهای نازل و کپی برداری شده فاقد کیفیت جلوگیری کند. همان طور که تاکید کردم، قطعا کنترل در این مرحله به مراتب ساده تر خواهد بود تا در آینده که خدای نکرده در مواردی سیستم حالت غده سرطانی به خود بگیرد و فاجعه آزولا در محدوده کلان تکرار گردد. جدال با سرطان به هیچ عنوان کار ساده ای نیست. این را همه می دانند. پیشگیری به مراتب منطقی تر از درمان است و این را هم همه می دانند.
نظر شما