گزارش سفر عمره: 1390

بسم الله الرحمان الرحیم

ورود به مدینه

امسال روز پرواز ما 18 تیرماه ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه عصر بود. تقریبا سر ساعت پرواز کردیم. در داخل هواپیما در نزدیکی ما اطفالی بودند که مرتب صلوات خبر می کردند و سروصدا داشتند. یکی از میهمان داران مرد هم که شوخ مسلک بود و در این باره افراط می کرد.

حوالی هفت به وقت سعودی در فرودگاه مدینه نشستیم. در وقت ورود، بحث انگشت نگاری و عکس گرفتن از چشم مطرح بود. به همین دلیل صف طولانی و حرکت بسیار کند بود. شاید نزدیک یک ساعت و نیم ایستادیم تا نوبت ما شد. با این حال حضور دوستان و گفتگو در باره مسائل مختلف از جمله فیلم مختار و همین طور مقدمات ساخت فیلمی در باره حضرت محمد (ص) و جز اینها، گذشت زمان را آسان کرد. امسال آقای حجت الاسلام سید علی مصطفوی خمینی هم بودند و در همین صف بحثی در باره اقلیم خاطرات شد. ایشان گفت پیشنهاد وی این بوده که نام کتاب برف و آفتاب گذاشته شود. بعدا اقلیم خاطره انتخاب شد که به خاطر شعر وی که در آغاز کتاب آمده، اقلیم خاطرات انتخاب شد. در وقت گرفتن عکس از چشم یا صورت، باید عمامه را بر می داشتیم که برابر صف جمعیت صورت خوشی نداشت و گاه خنده ای هم در کار بود. اول چهار انگشت دست راست بعد چپ و بعد هم دو شست. بالاخره عبور کردیم. جالب این که امسال اصلا ساکها را باز نکردند. گرچه کیف دستی من را که لب تاپ در آن بود باز و کنترل کردند. متاسف شدم که چرا یک دوره هشت جلدی سفرنامه های قاجاری را برای مرکز تحقیقات مدینه منوره نیاوردم. ترس آن داشتم که طبق معمول در فرودگاه بگیرند. با این حال برخی از سفرنامه های مکه را که مستقل چاپ کرده ام، آوردم.

  

مسجد النبی تا صبح باز است

امسال تغییراتی هم در میهمانان این کاروان پدید آمده و تازه هایی هستند که اشاره خواهم کرد، گرچه اغلب همان همراهان قبلی اند. شب ساعت نه بود که وارد هتل شدیم. ساعت ده شام خوردیم و عازم حرم شدیم. هتل ما در سمت شمالی مسجد به نام دارالهجره دارای موقعیتی عالی است. مسجد را نیم دوری زده، در محل واقع میان حرم رسول و ائمه علیهم السلام قرار گرفتیم. خلوت بود. نزدیک مسجد شده، مشاهده کردیم که در مسجد باز است و رفت و آمد برقرار. داخل شدیم. معلوم شد سنتی که یک سال است آغاز شده، یعنی باز بودن درب مسجد در تمام ساعات شب و روز، خوشبختانه همچنان حفظ شده است. جمعیت حاضر مشغول نماز و زیارت بودند. قسمت قدیم مسجدی دو نیم شده، نیمی در اختیار مردان و نیم عقب تر در اختیار زنان است. غالب مردم در حال زیارت و گرفتن تصویر از حرم پیامبر با دوربین های موبایل هستند. درون مسجد رفتیم، زیارت کردیم و نماز خواندیم و برگشتیم. این یکی از بهترین کارهای سعودی هاست که اصلا انتظارش را نمی بردیم. جمعیت حاضر از تمام اقوام و ملل بود، اما حضور ایرانی ها محسوس تر. در هر حال مزاحمتی برای مردم و زایرین ندیدیم.

امروز که روز یکشنبه 19 تیرماه بود حال خوشی نداشتم. قدری استراحت کردم. اینترنت به صورت وایرلس هست و می‌شود اخبار ایران را دنبال کرد. قدری کارهای کتابخانه را نیز دنبال کردم. ظهر غسل کرده، عازم حرم شدم. ساعت دوازده و نیم اذان می گوید و بعد از تقریبا 17 دقیقه نماز ظهر اقامه می‌شود. نخستین ناهار دسته جمعی را در اطاقی کوچک در کنار دوستان صرف کردیم. عصری حالم بدتر شد. به داروخانه رفته، قدری داروهای مسکن و سرماخوردگی گرفتم. حول و حوش مغرب آقای سجادی را دیدم. همراه دوستان آقایان معراجی و مهدوی به اطاق وی که در هتل مبارک فیضی بود رفتیم. ساعت نه در هتل خودمان شام خوردیم. سر شام مقرر شد که دیگر کسی جلوی پای افرادی که وارد می شوند بلند نشود. همه  رعایت کردند، هرچند آقای شهرستانی به عنوان میزبان حاضر به قبول این قاعده نشد. اگر تا آخر رعایت شود از یکی از اعمال شاقه نجات پیدا کرده‌ایم.

ساعت ده شب بود که عازم حرم شدیم. خلوت شب ما را شیفته خود کرد. ساعتی در مسجد به خواندن دعا و نماز و زیارت گذراندیم. جالب است که در تمام این لحظات کارگران حرم مشغول تمیز کردن میله هایی بود که حد فاصله میان جلو مسجد با قسمت روضه است. همین طور برخی هم بر فراز بالابرها مشغول گردگیری بودند. به نظرم سعودی ها خیلی به خودشان فشار آورده اند که قبول کنند شب تا صبح مسجد باز باشد. این یک تحول جالبی است. حالم اصلا مساعد نبود و شب را تا صبح دوشنبه خواب درستی نداشتم. کما بیش تب و لرز بود.

 

دیدار از مرکز تحقیقات تاریخ مدینه

تا حوالی ساعت ده روز دوشنبه 20 تیرماه مشغول کارهای نوشتنی بودم. در این ساعت همراه دوستان به مرکز دراسات و بحوث مدینه منوره رفتیم. امسال به عکس سه چهار سال گذشته، رئیس آن که در واقع معاون است، یعنی دکتر عبدالباسط حضور داشت. حدود ده کتاب سفرنامه حج از کارهای خودم برای کتابخانه آنجا بردم. پیشنهاد کردم که اطلاعات مربوط به مدینه را از سفرنامه های فارسی درآورده و به آنان بدهم. وی گفت بهتر است در باره تمامی سفرنامه های حج با الداره که مرکزی در ریاض است مکاتبه کنید. افزود که ما هم در ارتباط با آنجا قرار گرفته ایم. در هر حال یک نامه عربی نوشتم و آمادگی خودم را اعلام کردم. دکتر عمار که معاون اوست آمد. مهم ترین کار انتشاراتی آنان در سالهای اخیر چاپ التحفه اللطیفه سخاوی است که تاکنون شش مجلد آن چاپ شده است. مجله المدینه المنوره هم تا شماره 36 رسیده است که چهار شماره اخیر را گرفتم. مقالات قابل استفاده دارد. مثلا در شماره 33 دکتر عبدالباسط تحلیلی در باره کتابهای منتشره در باره مدینه منوره در طول سی سال گذشته مورد بحث و بررسی قرار داده است. یک مقاله صد صفحه ای هم در باره نقاط جغرافیایی مسیر هجرت پیامبر (ص) دارد که سعی شده با تطبیق دوازده روز سفر با این اماکن، و همین طور با استفاده از نمودارها و تحقیقات، کار تازه ای ارائه دهد. درشماره 35 مقاله مفصلی در باره آثار جنگ احزاب دارد. همین طور مخطوطات قرآنی موجود در کتابخانه عارف حکمت فهرست شده است. به علاوه مقاله بلندی در باره صرّه حرمین شریفین دارد که در باره همان پولی است که هر ساله دولت عثمانی برای کمک به این دو شهر و مردمان و چهره های شاخص همراه محمل می آورد. گزارشی هم در باره تاریخچه کتابخانه حرم نبوی دارد. شماره 35 مقاله ای در باره تاریخ مدرسه علوم شرعیه مدینه دارد. همین طور مقاله ای در باره وادی فرع از نواحی اطراف مدینه در قرن سیزدهم هجری. در شماره 36 مقاله در باره ویژگی های طبیعی مدینه و تأثیر آن در جنگ احزاب، مقاله ای در باره طرحهای تمدنی در مدینه در دوره ملک سعود در زمینه آبیاری و کشاورزی، و مقاله ای در باره خصائص نبویه دارد. در همین شماره یک مقاله مفصل هم در باره وسائل شخصی پیامبر (ص) دارد که جالب است.

نزدیک ظهر برگشتیم. از تهران مقاله‌ای را که رجانیوز علیه مقاله من در باره میدان داری بهائیان و مسیحیان زده بود ارسال کرد. نوشته بود که چرا بدون اشاره به آمار به گسترش مسیحی شدن بچه مسلمانها اشاره کردم. جالب بود که سر سفره شاهد از غیب رسید. سید محمود سدهی روحانی که در طول سه دهه گذشته مقیم در سانتیاگو است، گفت که سالانه عده زیادی از ایرانی ها گرفتار این مشکل می شوند. بهائیان هم البته فعال هستند. البته بسا این آمار هم دقیق نبوده و اغراق باشد، اما به هر حال مشکل که عمده اش می تواند رویگردانی از دولت ایران طی حوادث پس از سال 88 باشد، جدی است. نویسنده مقاله رجانیوز بیشتر، از این که من از موسسه امام خمینی انتقاد کرده ام ناراحت شده است، به خصوص که گفته ام در سال گذشته اینها در گسترش جریان انحرافی کمک کرده اند.

از مؤسسات پژوهشی معروف سعودی که عمدتا کار عربستان شناسی دارند، یکی همین الداره است که در ریاض مستقر است و منشورات و مجله ای هم دارد. از فهرست مجلات آن که روی سایت گذاشته اند معلوم می شود که نشریه یاد شده به صورت فصلی از سال 1413 تاکنون منتشر می شود. مقالات به صورت پی دی اف قابل دسترسی و عمده آنها در حوزه تاریخ و جغرافی جزیرة العرب است. مقالات را می توان از روی مجله آنان با آدرس زیر برداشت: http://aldarahmagazine.com/index.php

عصری به بقیع مشرف شدم که سجاد هم همراه بود. بقیع ساعت چهار و نیم باز می‌شود، یعنی درست بعد از نماز عصر. هوا به شدت گرم است، اما عشق به زیارت مافوق گرمی هوا عمل می کند. عده زیادی از نمازگزاران پس از اتمام نماز عصر به بقیع مشرف می‌شوند. در آنجا اجازه خواندن زیارت از روی کتاب داده نمی شود. یعنی مرتب مأمورین بین جمعیت راه رفته و از مردم می خواهند تا کتاب را ببندند. دوستی گفت که دیروز دم در بقیع جلوی مردی را که نوجوانی را همراه داشت گرفتند. این نوجوان از نظر مأمور دختر بود، اما در واقع پسر بود. وقتی مأمور خواست تا گوش او را وارسی کند که گوشواره دارد یا نه مرد از او خواست میان پایش را ببیند تا مطمئن شود پسر است!

  

در کتابفروشی رشد و مغامسی

بعد از نماز مغرب به همراه دوستان مهدوی راد و مهریزی، عازم کتابفروشی رشد شدیم. کتابفروشی مغامسی هم در کنار اوست و هر دو در ابتدای شارع ابوذر هستند. عناوین تازه ای بود که برخی را برای کتابخانه مجلس و برخی را برای کتابخانه تاریخ خریداری کردم. مشکل بردن کتابهاست که در حال صحبت برای ارسال آنها با باربری از همین جا به تهران هستیم. یک کتاب که موضوعش برایم جذاب بود، کتاب «طریق الحج البصری» بود که با نقشه ها و عکسهای زیاد چاپ شده و مسیر حج را از بصره به مکه مورد بررسی قرار داده است. بنده قبلا کتاب «راه حج» را منتشر کردم و  این کتاب به طور ویژه این راه مورد بررسی دقیق قرار داده است.

یک سفرنامه حج هم از یک زن فرنگی با عنوان «حج الی مکه» چاپ شده بود که گرفتم. نام اصلی وی افلین کوبولد متوفای 1963 است که پس از مسلمان شدن، نامش را زینب گذاشته است. این کتاب توسط حسن بن علی خیاط به عربی ترجمه شده است. سفر حج وی در سال 1935 میلادی بوده است. از نکات شگفت در ترجمه این است که هر کجا در متن اصلی الخلیج الفارسی آمده، ضمن ضبط آن به عنوان فارسی، در پرانتز و با حروف درشت العربی نوشته شده است.

سال گذشته که در مدینه مشرف بودیم دیداری با مرحوم آیت الله عمری داشتیم. در واقع این رسم هر ساله دوستان بعثه آیت الله سیستانی بود. امسال که ایشان درگذشته، جایشان خالی است. دیشب کتابی با عنوان «آیت الله الشیخ محمد علی العمری، سیرة و عطاء» به قلم آقای شیخ صالح الجدعان دیدم. کتاب روی کاغذ گلاسه و بسیار خوش چاپ عرضه شده و حاوی زندگینامه مرحوم آقای عمری با عکسی روی جلد از دوران میانسالی ایشان است. امیدوارم بتوانم این شیخ را ملاقات کنم. بر اساس اطلاعات این کتاب، مرحوم آقای عمری از چهار همسر، 15 پسر و 14 دختر دارد. زاد و ولد در بین عربها طبعا زیاد است و برای اقلیت ها مطلوب تر. تصاویر بسیاری از اجازات علما به ایشان نیز در پایان کتاب آمده است. تصاویری از تشییع جنازه وی نیز که بسیار مفصل بوده در این کتاب درج شده است. آقای صالح جدعان نویسنده این کتاب را صبح سه شنبه ملاقات کردم. با دوستی دیگر. طرح هایی برای کار در زمینه تاریخ مدینه داشتند که توضیح دادند. به نظرم جوانان موفقی بودند.

  

امکان سفر سیاحتی به خیبر، بدر و ینبع

دو ساعتی در خدمت جناب آقای آیت الله سید علی محقق داماد که از زائران امسال کاروان ما هستند بودیم. داستان فعالیت های ذخیره علوی و بنای صفا شهر و یزدان شهر را به تفصیل نقل کردند که نوشتم و باید در وقت دیگری منتشر کنم.

نزدیک نماز ظهر از آیت الله محقق داماد خداحافظی کرده برای نماز جماعت عازم حرم شدیم. بعد از نماز همراه دوستان دیگر میهمان بعثه مقام معظم رهبری بودیم. این میهمانی هر ساله به افتخار صدیق محترم حضرت حجت الاسلام و المسلمین جواد شهرستانی داده می شود که ما هم شرکت کردیم. طی ناهار با برخی از دوستان قدیم از جمله جناب آقای فقیهی که مسوول عمره دانشجویی است صحبت کردیم.

در بازگشت در کنار یکی از راهروهای هتل خودمان که دارالهجره بود، چند جزوه تبلیغی ـ سیاحتی دیدم. یکی از آنها ارائه برنامه دو روزه بازدید از خیبر بود. طی این جزوه تمامی برنامه سفر به طور دقیق گزارش شده بود. در ضمن بازدید از چشمه ها ، قلعه های تاریخی، سدها، مناظر جغرافیایی و سنگهای حره‌ای یاد شده است. این مطلب که چنین سفرهای سیاحتی تنظیم کرده اند دست کم برای بنده کاملا تازه بود. 

از آن مهم تر جزوه ای در باره بدر و ترتیب برنامه سیاحتی برای دیدار از آن شهر بود. این برنامه دو روزه هم در نخستین مرحله شامل بازدید از مکان جنگ بدر است. خاطرم هست شش سال قبل که ما همراه سید انس الکتبی ـ که دیروز هم سری به ما زد ـ  به بدر رفتیم با چه ترس و لرزی توانستیم از لب دیوار نگاهی به داخل محوطه داشته باشیم. بازدید از میناء الجار یا بندر جار هم که یکی از بنادر کهن در حاشیه دریای سرخ است، جزو این برنامه می باشد. در این سفر دوستی را هم دیدم که از قبیله حرم از اطراف بدر بود و می گفت بخش اندکی از قبیله حرب شیعه هستند. همین طور قبیله مطیر هم شیعه اند و در آن نواحی سکونت دارند.

  

پای درس یک واعظ در مسجد النبی (ص)

عصر اندکی استراحت کردم. برای نماز مغرب عازم مسجد النبی (ص) شده پس از نماز پای منبر یکی از مدرسان نشستم. طبق معمول طلبه از طلاب متنی را می خواند و استاد شرح می کند. متنی که می خواند شرح چند مطلب در باره اسامی خداوند بود. اول با اشاره به روایت «لاتسبوا الدهر» گفت که ابن حزم به غلط تصور کرده است که دهر از اسامی خداوند است و از این بابت است که نهی از سب آن شده است. بعد از آن نقلی در باره بکار بردن الفاظی مانند ملک الملوک راجع به امرا کرد و این که اینها درست نیست، زیرا خداوند ملک الملوک است. همین طور به کار بردن تعبیر قاضی القضات هم درست نیست، زیرا خداوند شایسته این لقب است. دنبال همان روایت، سخنی از سفیان الثوری بود که گفته بود کلمه شاهنشاه هم در فارسی حکم همان ملک الملوک را دارد. بعد هم روایتی در باره تغییر کنیه ابوشریح پدر شریح معروف توسط پیامبر نقل کرد که اول اباالحکم بود و رسول الله فرمودند که خداوند حکم است و چون فرزند بزرگ تو نامش شریح است، همان بهتر که کنیه تو ابوشریح باشد.  

جلسه شبانه بین ده تا یازده برقرار بود و هر کسی اشعار خواند. من هم تعدادی از اشعار بانوی اصفهانی را خواندم. بعد هم ساعتی در اتاق اقای مهدوی راد همراه آقایان معراجی و عابدی بودیم و گفتگوهای متفرقه بود.

  

زیارت احد و فریاد حرام حرام

صبح چهارشنبه ساعت پنج و نیم عازم زیارت دوره شدیم. 62 نفر در یک  اتوبوس! فکر کردند افراد زیادی نخواهند آمد. مستقیم به احد رفتیم. هنوز کسی نیامده بود. تنها بساطی های خرمافروش و دیگر اشیاء حضور داشتند اما از زائر خبر چندانی نبود. همه با هم جلوی قبر حمزه شروع به خواندن زیارت نامه کردند. دو مأمور مرتب تذکر دادند اما حتی یک نفر به حرف آنان گوش نداد. زیارت نامه که تمام شد، همه جمعیت که اکثرا روحانی بودند، به طرف این دو نفر که حرام حرام می گفتند رفتند، و با عصبانیت اعتراض کردند. این هجوم به قدری شدید بود که این دو نفر خفه شدند. یکی از آنها رفت مأمور بیاورد که سر صبح مأموری در کار نبود. بعد هم، زائران با آرامی آمده سوار اتوبوس شده به سمت مسجد قبلتین رفتیم. از آنجا عازم قبا شده و ساعت هفت و نیم بود که به هتل برگشتیم. در این سفر سجاد هم همراه بود. به رغم آن که پایش درد می کند، اما سعی می کند همراهی خود را حفظ کند.

 

به یاد مرحوم آیت الله عَمری در حسینیه ایشان

امروز تا ظهر قدری استراحت کرده، نماز را به مسجد النبی مشرف شدم. بعد از نماز همراه دوستان عازم باغچه مرحوم آیت الله عمری شدیم. شیخ کاظم عمری فرزند بزرگ و جانشین ایشان، دم در به استقبال آمد و با گریه همه را درآغوش گرفت. هر سال این جمع خدمت آقای عمری می رسیدیم. از جمله سال گذشته که همگی حاضر بودند. دیشب فرزند دیگر ایشان که مدتی در قم بود آمد و جمع را دعوت کرد. ابتدا وارد حسینیه شده، سپس به اطاقی رفته، سی دی مفصلی از مرحوم عمری مشاهده کردیم. نسخه ای از آن را گرفتم. جملاتی از وی شاید از وصیت نامه اش هم در آن برنامه دیده شد. از جمله این عبارت: علیکم بالصبر، ثم الصبر، ثم الصبر. این روشی بود که آن مرحوم طی شش دهه رهبری شیعیان در مدینه و زیر فشار وهابیان داشت. تصویری به دیوار بود که محل دفن را در بقیع مشخص کرده بود. زیرا سعودی ها اثری از قبر جز یک سنگ میان سنگها که معمولا و به سرعت گم می شود، باقی نمی گذارند. آن مرحوم تقریبا ده بیست متری یا شاید بیشتر پایین تر قبر حلیمه سعدیه دفن شده است. آن تصویر را گرفتم، یعنی از روی دیوار کندم! چون چاره ای نداشتم. بعد از آن برای ناهار به قسمت فوقانی حسینیه رفتیم. ناهار عربی مفصلی بود. پس از آن آقای طلال آمد. دوستی که دو روز قبل برخی از تحقیقات خود را در باره مدینه برای بنده آورده بود. جوانی کوشا و فعال که آینده درخشانی در شناخت تاریخ مدینه خواهد داشت. وی با صالح جدعان پسر خاله و پسر عمه هستند. طلال کتاب تازه منتشره ای را که جدیدا در باره تراث شعبی در مدینه منوره در قرن چهاردهم و پانزدهم منتشر شده آورد که اثری نفیس در باره تاریخ اجتماعی این شهر است. نام این کتاب «موروث المدینه المنوره الشعبی» است که توسط محمد صالح حمزه عسیلان نوشته شده و به سال 2011 چاپ شده است. بخش مهمی از این کتاب در باره محله های قدیمی مدینه است که در تغییرات جدید گرفتار تغییر شده اند. اصطلاحات و لغات محلی و همین طور ضرب المثل ها و بسیاری از مسائل دیگر متعلق به مدینه در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته است. حوالی ساعت سه بود که از حسینیه آقای عمری برگشتیم.

عصری اندکی کارهای نوشتنی و اینترنتی داشتم. طبیعی است که اینترنت امکان کنترل از راه دور را در اختیار می گذارد و بنده هم تا سر حد امکان از آن برای برخی از امور اداری و سایت کتابخانه مجلس استفاده کردم. پیش از  غروب اندکی در بازار پرسه زدیم و برای نماز مغرب عازم حرم شدیم.

  

خیابان سلطانه شیک ترین خیابان مدینه

شب هنگام همراه آقای معراجی برای خرید لباس عازم شارع سلطانه شدیم. شیاکه یکی از دو شرکت معروف تولید لباس دشداشه در اینجاست. شرکت دیگر الاصیل است و البته مراکز دیگر هم فراون. دو عدد لباس خریداری کردیم. شارع سلطانه در غرب مدینه، خیابان بسیار شیک مدینه و محل جولان دادن ماشین های مدل بالاست. اندکی که خلوت تر می شود، ماشین ها با صداهای مهیب و سرعت های سرسام آور در آن مانور می دهند. جوانانی که در این خیابان ظاهر می شوند، قیافه های کاملا متفاوت دارند. نسل جوان جدید سر و وضع خود را به صورت عجیب و غریب در آورده و موها و ریش های خود را به شکل شگفت انگیزی در می آورند. حتی جوانی که ما را سوار کرد با صدای بلند به عنوان سلام به سه خانم محجبه هم متلک گفت و بعد هم موسیقی رپ وحشتناک پر سر و صدا گذاشت. این صحنه در این خیابان مکرر دیده می شود.

برای شام عازم الطازج شدیم که غذای تازه ای دارد و آن جوجه های هفده تا بیست روزه است که تقریبا سه چهار ساعت پیش ذبح شده و به رستوران آورده می شوند! بعد از آن به سراغ مکتبه جریر رفتیم که بسته بود و فقط افرادی که داخل بودند اجازه خروج داشتند. ساعت یازده و نیم بود به هتل رسیدیم. هنوز محفل انس برقرار بود و ما به ثوابش رسیدیم. زان پس تا ساعت نزدیک دو با دوستان در باره مباحث مربوط به حوزه ارتباطات و نیز سیاست صحبت می کردیم.

 

در قلب نخلستانهای مدینه

صبح روز پنج شنبه 23 تیرماه ساعت شش و نیم همراه جوانی از اهل مدینه به دیدار مراکز مذهبی و سیاحتی شهر رفتم. طلال که معلم عربی در مدارس ثانویه است، علاقه مند به تاریخ مدینه و فردی مشتاق برای شناخت تاریخ و جغرافیای این شهر و آثار اهل بیت است. ابتدا از بستان صافی شروع کردیم. در سفرنامه ها خوانده بودم که در کنار بقیع یا در محله نخاوله باقی بوده است که حجاج ایرانی در نزدیک آن خیمه می زدند. آب فراوانی در قالب یک استخر در آنجا وجود داشته و حجاج ایام اقامت در مدینه را در کنار آن سپری می کردند. خوشبختانه اکنون این باغ باقی مانده، و در خیابانی در حاشیه هتل مواببیک در سمت قبله بقیع قرار دارد. (این غیر از هتل موابیک در شمال غربی مسجد النبی است). باغ صافی در ملکیت هتل درآمده، اما اطراف آن بسته شده و به شکل بستان حفظ شده است. راه ورودی آن هم از هتل است. آل صافی از سادات حسنی مکه هستند.

از انتهای همان کوچه وارد خیابان اصلی شده، به سمت باب الشامیه قدیم رفتیم. در آغاز شارع سلطانه که اکنون پل زیر گذر از آنجا در می آید، درست در آغاز شارع، سمت راست، دو هتل به نام دارالسعاده و لؤلؤة العاصمه هست که میان آنها یک فضای خالی است و یک نخل پلاستیگی و چهارچوبی در اطراف خودنمایی می کند. اینجا قبر نفس زکیه است. سالهاست صورت قبر را برداشته اند اما اجازه ساختمان هم روی آن نداده اند. این نقطه درست همان ثنیه الوداع است که دارالسعاده روی آن قرار گرفته است، محل وداع با کاروان هایی که عازم شام می شدند.

وقتی وارد شارع سلطان می شویم، تقریبا بعد از گذشت پانصد متر سمت راست کوه ذباب قرار دارد که روی آن خانه های فراوان ساخته و یک مسجد هم لابلای آنها هست که از دو طرف کوه پیداست. اینجا به نام حی الخندق نامیده می شود که نامی درست است. سمت دیگر شارع سلطان کوه سلع است که شب ها به صورت آبشار مصنوعی از روی آن آب پایین می ریزد و کسی که از انتهای سلطانه به سمت حرم می آید آن را مشاهده می کند.

در همین شارع سلطانه، اندکی بعد از کوه ذباب، سوق الدولی، یک ساختمان تجاری مهم در حاشیه خیابان است که دقیقا خندق در این نقطه قرار داشته است. روبروی در سوق الدولی هم خیابان است که امتداد خندق تا کوه سلع است. از سوق الدولی که عبور کنیم در واقع محل اسکان سپاه مشرکین در ماجرای خندق بوده است. خندق از اینجا تا حره شرقی به صورت یک قوس ادامه داشته است. پشت کوه سلع مساجد سبعه قرار داد. روبروی این مساجد در سمت شمالی مزارع جابر بن عبدالله انصاری است که بخشی از آن هم اکنون در اختیار شیعیان است و حسینیه ای هم در آن دارند. مزرعه انصاری در حال حاضر، پشت محطه یا پمپ بنزین مجیدیه قرار دارد. شیعیان بر این باور هستند که بئر امام زین العابدین در اینجا بوده است.

از اینجا به سمت میدان راه آهن قدیم مدینه یا عنبریه رفتیم. وقتی به میدان می رسید، روبروی شما ساختمان زیبای راه آهن هست. قبل از آن دست راست، یک موزه تاریخی است. ساختمان این موزه، دانشکده علوم نظامی از زمان عثمانی ها بوده که اکنون مَتحف یعنی موزه شده است. ساعت هفت و نیم صبح که ما آنجا بودیم در آن بسته بود. پست ایستگاه راه آهن، به سمت شمال، جایی است که شیعیان بر این باورند که مسجدی بوده و پیش از آن محل ورود اسرای کربلا به مدینه بوده است. نکته ای که صرفا شفاهی اما میان شیعیان شایع است. این مسجد تا سال 1402 وجود داشته و همان زمانها یک بار شیخ محمدعلی عَمری همراه با شیعیان آمدند و این مسجد را تمیز کردند. الان محل آن به پمپ بنزین تبدیل شده است. قاعده سعودی ها این است که اگر شما به جایی توجه کردید، تخریبش می کنند تا از اذهان محو شود.

وارد شارع عنبریه که بشویم، ابتدا مسجد سقیا کنار دیوار داخل محطه راه آهن پیداست. چندی که در همین شارع پیش برویم مسجد منارتین که بازسازی شده در کنار خیابان آشکار می شود. آخر عنبریه، حره غربی است که البته به دلیل تغییرات جدید و مسکونی شدن اثری از آن زمین های حره ای ظاهر نیست و باید برای یافتن نشانه های صخره ای جستجو کرد. این مسیر، همان مسیر قدیم مکه است که اکنون به طریق عمر بن الخطاب معروف شده و در نهایت به مسجد شجره می رسد. موازی آن راهی است که از قبا به شجره می آید.

وقتی از راه قدیم مکه می رویم سمت راست کوه جماوات است که پشت آن محله عزیزیه است که محله ای جدید در مدینه و یک شهرک بزرگ است. بادیه نشینیان طی سی سال گذشته به این بخش منتقل شده و این شهرک را پدید آورده اند. نکته مهم آن است که در قدیم مدینه اصلی دیوار داشت که بیشتر ساکنان آن مجاورین از اقوام مختلف بودند. خارج از سور، ساکنان اصلی بودند که اغلب آنان را شیعیان نخاوله و غیره تشکیل می دادند. از حوالی سال 1396 حکومت تلاش کرد تا بادیه نشینیان را به داخل شهر منتقل کند و شهرک عزیزیه یکی از آن شهرکهاست. این امر وضعیت گذشته را کلا بهم زد.

ما مسیر را تا مسجد شجره ادامه دادیم و از آنجا به سمت قبا رفتیم. در راه از وادی عقیق رد شدیم که پشت آن در این ناحیه منطقه حمراءالاسد قرار دارد. از آنجا راه را ادامه دادیم تا به وادی رانوناء رسیدیم. محلات شیعه نشین و گاه سنی نشین در اینجا هست. یک جا شعار روی دیوار علیه نخاولی ها نوشته بودند. در این شعار آمده بود: «النخاولی مالودیه، زی الحذیان المریه». نخاولی دیه ندارد و آنان مثل کفش پاره هستند. تصویری از آن گرفتم.

باید توجه داشت که مدینه چند وادی مهم در مرکز و غرب دارد. وادی رانوناء که به وادی بطحان می رسد و از آن به مذینب و سپس به عقیق. دو حره شرقی و غربی هست و یک حره جنوبی که حره شوران است و در سمت جنوب منطقه قبا و بسیار بزرگ است. در حال حاضر در منطقه حرّه شوران شهرک جدیدی در حال شکل گیری است که غالب آنها از جوانان شیعه هستند که توانایی خرید خانه داخل شهر ندارند و به آن نقطه کوچک کرده اند. در داخل محدوده کوه عیر آب ها باران که جمع می شود به وادی رانوناء می ریزد. در واقع صفح یا دامنه جبل عیر، محلی است که آب را گردآوری کرده و به سمت رانوناء هدایت می کند. وادی رانوناء به سمت قبا و منازل و مزارع بنی عمرو بن عوف می رود. در حال حاضر اعراب سلفی را در این منازل ساکن کرده اند. کنار آنان هم منازل مؤمنین شیعه است. اینجا همان منطقه العصبه است که در غرب قبا قرار دارد. گفتند که حدود سیصد سلفی در عاشورای سال قبل به یکی از حسینیه هایی که زنان در آن مشغول عزاداری بودند حمله کردند. البته متقابلا شیعیان نیز به آنان یورش بردند که گریختند و آنان را تا پشت خانه هایشان تعقیب کردند.

در اینجا به بستان یکی از مؤمنان رفتیم که در کنار وادی بطحان قرار دارد. مرزعه ای که وقف حسین بن علی علیه السلام است. جد صاحب آن یکی از علما بوده و مثل سایر این بساتین، حسینیه ای بسیار قدیمی در آنجا بود. می گفتند این قدیمی ترین حسینیه ای است که باقی مانده است. توجه داشته باشیم که در مدینه، وقتی به محله ای می رسیم که مسجد ندارد، یعنی ساکنانش شیعه هستند. دلیل این امر آن است که آنان فقط حسینیه دارند و نماز جماعت و مراسمات در حسینیه ها برگزار می شود. اگر مسجد ساخته شود طبق قانون در اختیار دولت سعودی خواهد بود. حسینیه ای که ملاحظه شد و متروکه شده بود، بسیار کهن بود. تصاویری از داخل آن گرفتم. دلیل متروکه شدن هم این بود که درست مقابل آن حسینیه تمیز و شیکی ساخته شده است. اینجا حتی در هر خانه ممکن است یک حسینیه باشد. ایام ویژه ای در آن مراسم برگزار می شود. در برخی که بزرگتر است طبق معمول نماز جماعت یومیه برقرار است. ایرانیان معمولا حسینیه مرحوم آقای عمری را می شناسند ولی در این شهر حتی بزرگتر از آن هم حسینیه وجود دارد. خیلی دلم می خواست این حسینیه قدیمی مرمت و بازسازی شود. البته نباید دست بخورد و فقط در همان قالب کهنه، تمیز و زیباسازی شود.

از آنجا به سمت قبا و سپس مسجد جمعه آمدیم و به محله قربان رفتیم. قنات بطحان در قربان قرار دارد و در اینجا مشغول زدن پل بزرگی بودند. وادی مدینب با قنات کوچکی در اینجا به وادی بطحان متصل می شود. در این حوالی مزرعه عبدالرحمن بن عوف بوده که الان متعلق به اشراف مدینه است. این اشراف حسنی که هشتاد و پنج در صدشان سنی هستند، در مدینه صاحب املاک و موقوفات فراوان هستند. ساکنان منطقه قربان همگی شیعه اند. اینجا مسجد نمی بینیند و فقط حسینیه وجود دارد که به دلیل آن که شبیه منازل عادی است، از بیرون قابل تشخیص نیست. وادی بطحان در وسط محله قربان است و کنار آن هم مسجد شمس است. این نواحی کلا متعلق به بنی النضیر بوده است و نماز پیامبر هم که گفته می شود، رد شمس در آن رخ داده، در همین ناحیه است.

اشاره کردم که عصبه در غرب قبا است، اما وقتی به سمت جنوب شرق قبا می آییم در واقع به منطقه بنی قریظه آمده ایم. حره شوران در انتهای این منطقه قرار گرفته و همان جایی است که مشرکین نقشه ورود به مدینه را از آنجا می کشیدند. این منطقه باغ و بستان ندارد در واقع روی منطقه بلندی است که صخره ای و حره ای است. به این نکته هم توجه کنیم که قسمت جنوب مدینه بلند است و قسمت شمال پایین. برای همین قسمت جنوب را عوالی می گویند. اگر در یکی از مسیرهای اصلی از جنوب به شمال در حال حرکت باشید دقیقا این تفاوت ارتفاع آشکار می شود.

در بخش دیگری از همین وادی بطحان، نخلستان دیگری را دیدیم که در  درون وادی بود. از بالای آن که آمدیم صخره های حره ای فراوان بود. شیعیان بر این باورند که در آن نخلستان، چندین نخل بوده است که در وقت آمدن رسول الله و علی بن ابی طالب به اینجا، به آنان سلام داده است. جالب است که هیئت امر به معروف آمده و نخلهای این قسمت نخلستان را کنده به طوری که کاملا پیداست که این گوشه خالی مانده است.

نکته جالب سدّی بود که در سال 1386 ق روی بطحان زده بودند تا آب را در پشت آن گردآورند. اما به دلیل آن که مسیرهای آب از سمت طائف به این سوی، همه به سوی دریای سرخ هدایت شده، سالهاست که در اینجا آبی وجود ندارد و در دو طرف سد و در درون وادی، در واقع جایی که باید آب جمع یا خارج شود، همه مسکونی شده است.

وادی مهزور هم در همین نواحی است. یعنی در منطقه قریظه. در واقع ترتیب مناطق جنوبی به این شرح است. از شرق به سمت غرب، با جبل قریظه و حی مهزور شروع شده، اندکی به سمت شمال منطقه قربان قرار دارد. پس از آن طریق قبا است که شمالی ـ جنوبی است. درست در جنوب غرب قبا، حی العصبه قرار دارد. سه مسیر منطقه قبا را به مرکز شهر متصل می کند. نخست طریق قبا، دوم شارع علی بن ابی طالب که در وسط منطقه عوالی واقع شده و سومین راه که شرقی تر است، راه امیر عبدالمجید. منطقه قبا میان شارع علی بن ابی طالب و شارع قبا قرار دارد.

وادی مهزور در حال حاضر، میان مردم به سیل الفحل شهرت دارد. وادی مذینب بخشی از امتداد آن است که به بطحان و سپس بطحان به عقیق متصل می شود. اما بخشی از وادی مهزور که بسیار پهن است و حتی در نقطه ای به اسم بحر هم شهرت دارد، در سمت شرق به سوی شمال به وادی قنات متصل می شود که در پایین احد است و از آنجا به غابه و نهایت بطحان می رسد. اگر در امتداد مزارع بنی قریظه به سمت مرکز بیاییم به مسجد بنی قریظه می رسیم که به غلط به عنوان مسجد فضیخ شهرت یافته است. این مسجد تا چند سال پیش به شکل زیبایی در وسط یک محله قرار داشت، اما به دلیل رفت و آمد فراوان شیعیان، و شکایت سنی های همسایه مسجد، این مسجد زمان رسول الله کاملا تخریب گردید و الان یک زمین رها شده به صورت یک میدان گاه است.

در داخل عوالی، حوایط یا باغها و نخلستانهای هفت گانه قرار دارد که شرح مبسوط آنها را سمهودی این مورخ بسیار بسیار بزرگ مدینه در کتابش آورده است اما برخی از دوستان مؤمن، مدینه مشغول گردآوری اطلاعات بیشتر به ویژه از سرنوشت آنها در چند قرن اخیر هستند. باغاتی بسیار زیبا که راه قدیم عوالی از میان آنها می گذرد. در این باغات، که مشربه ام ابراهیم هم در میانه آنهاست، معمولا نخلستانی بزرگ است با یک چاه آب. در اینجا چاه هایی که آب برای نخل از آنها استخراج می شود دهانه های بسیار بزرگی دارد، اما چاه هایی که برای شرب آب است کوچک است. نمونه چاه کوچک در مشربه ام ابراهیم بوده است. باغاتی که در اختیار شیعیان است حسینیه های بزرگی دارد که از آن جمله مزرعه امّ غله است که حسینیه بزرگی هم دارد. این ها همه از اوقاف امیر المؤمنین است. در واقع اگر این اوقاف نبود اولا ممکن بود تشیع از میان رفته باشد ثانیا به زور ساکنان آنها عوض شده بودند. به عبارت دیگر، این باغات حافظ ساکنان اصلی است که هم موقوفات را اداره می کنند و هم تشیع را پاسداری. باید توجه داشته باشیم حایط آقای عمری سمت شرقی بیمارستان الزهراء و محله سُنح، جایی که نامش را در جریان وفات پیامبر (ص) داریم که ابوبکر آنجا بود و از سنح به مدینه یعنی محل مسجد و خانه رسول برگشت، در آنجا قرار داشته است.

این خلاصه ای از مطالبی بود که در حاشیه این سفر چهار ساعته به ذهن سپردم. طبعا بدون نقش درک آن مشکل است.

 

ادامه گزارش سفر

ساعت یازده بود که به هتل برگشتم. از آنجا مستقیم به دو کتابفروشی رشد و مغامسی رفتم تا خریدهایی که به همراه دوستان کرده بودیم حساب و کتاب کنیم. کتابهای تازه ای را هم انتخاب کردم. پول را دادیم و قرار شد کتابها را به مکه به مکتبه الرشد بفرستد تا همراه خرید های دیگرمان به ایران ارسال کنیم.

ناهار را در خدمت دوستان بودیم و بعد از آن هم قدری استراحت کردیم. شنیدم یک زائر جوان قمی در مدینه، از طبقه سیزدهم هتلی به پایین افتاده است. از جزئیات آن مطلع نشدم، اما گویا به تراست آمده و به نرده های چوبی که بیشتر حالت تزیینی دارد تکیه داده و مع الاسف پایین افتاده است. صحت و سقم خبر را هم نتوانستم بفهمم. عصری گزارش سیاحت صبح را نوشتم و سپس برای نماز مغرب همراه سجاد به حرم مشرف شدیم. پس از آن برابر حرم پیامبر (ص) رفته زیارت خواندیم. سپس نزدیک بقیع رفتیم. شب جمعه بود و به همین دلیل نیروهای سعودی بیشتر شده و به کنترل بخش پایین بقیع مشغول بودند. زیارتی خواندیم و به طرف هتل رفتیم.

سر شام شنیدم که در همان اطراف بقیع مشکلی برای حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی پیش آمده است. اندکی بعد خبر بردن آنان را به قسمت بالای مسجد النبی شنیدیم. تماسهایی گرفته شد تا عاقبت خبر رسید  که آمدند. ظاهرا بر سر خواندن زیارت نامه با مأموران سعودی درگیر شدند. آنان قصد بردن شماری را به داخل داشته اند که همه با هم رفته اند. نیم ساعتی بعد مصالحه کرده با عذرخواهی آنها را روانه می کنند. آقای شهرستانی از همراهان خواسته بود که ایشان را معرفی نکنند. من این خبر کوچک را تنظیم کرده به ایران فرستادم: برخورد نامناسب سعودی ها با نماینده آیت الله العظمی سیستانی در مدینه: روز پنج شنبه 23 تیرماه ساعتی پس از نماز مغرب، شماری از آیات، علما و فضلا ایرانی و عراقی به همراه حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید جواد شهرستانی ـ ریاست محترم دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی ـ برابر بقیع مشغول خواندن زیارت بودند که با اعتراض تند مأموران سعودی روبرو می شوند. این روبرویی، به گفتگوهای جدال آمیز میان دو طرف کشیده شده ومأمورن سعودی آنان را که نزدیک به بیست نفر بودند به سمت بخش فوقانی مسجد النبی (ص) هدایت می کنند. علمای حاضر به طور متحد و با شدت با این رفتار برخورد کرده و مأموران سعودی را به خاطر ایجاد مزاحمت برای زائران مرقد مطهر نبوی و قبور امامان آن هم در شب جمعه مورد اعتراض قرار می دهند. سعودی ها که در می یابند طرف آنان گروهی از علمای متشخص و مبرز هستند بتدریج سعی در آرام کردن آنان کرده و پس از نیم ساعت ماجرا را خاتمه می دهند.  شایسته است مقامات مسؤول در ایران، برابر این قبیل رفتارهای بی حساب و کتاب سعودی ها آن هم در کنار قبر رسول اکرم (ص) اعتراض کرده و مانع از رفتارهای ناشایست و اهانت آمیز آنان نسبت به مردم و علما شوند. (تمام).

گفتنی است که پس از آن که دوستان بالای مسجد الحرام رفته بودند، وقت عشاء شده، پایین آمده نماز را به جماعت خوانده و دوباره بالا می روند. این بار آنان عذرخواهی کرده و با چایی پذیرایی می کنند و تعدادی کتاب نیز به آقای آیت الله شیخ حسن جواهری به هدیه می دهند. این زمان ما بر سر سفره منتظر نشسته بودیم و دلهره داشتیم تا این که خبر رسید که در راه آمدن هستند.

  

کتابی در باره علائم آخر الزمان

روز پنج شنبه ضمن خرید کتابها، کتابی با عنوان «نهایة العالم، اشراط الساعه الصغری و الکبری» خریدم. نویسنده سعودی و استاد عقیده و ایمان در دانشگاه ملک سعود است. کتاب مصور با عکسها و نقاشی ها و نقشه ها و در باره آخر دنیاست. در انتخاب تصاویر رفتار کودکانه هم شده است، اما در فروش کتاب بی نهایت مؤثر بوده است. این چاپ دهم کتاب بود. پایین آن هم نوشته بود: در طول 150 روز 520 هزار نسخه از این کتاب منتشر شده است. از همین جا می توان دریافت که علاقه به این مباحث چه اندازه است. آدمی فکر می کند فقط ما از این دست افراد داریم و این قبیل سی دی ها و کتابها را منتشر می کنیم. باید توجه داشت که این مباحث شیعه و سنی هم ندارد. برای مثال وی 131 علامت از اشراط ساعت یعنی قیامت بیان کرده و برای هر کدام روایتی و تصویری و نقشه ای بیان می کند. بحثی در باره دجال دارد. از جمله روایتی که می گوید: «یتبع الدجال من یهود اصفهان». بعد هم نقشه ای از اصفهان چاپ کرده است! یا این روایت: ان الدجال یخرج من ارض المشرق یقال لها خراسان یتبعه اقوام وجوههم المجان المطرقه. بعد هم چند عکس از تصاویر مغولها گذاشته است! به هر حال حکایتی است. اگر کسی در فکر پول درآوردن از کتاب است می تواند این اثر را ترجمه کند یا آن که مشابه آن را تألیف نماید! البته روی جلد آمده که به سه زبان تاکنون ترجمه شده. نمی دانم فارسی هم هست یا نیست. محتمل است که باشد.

  

منازعه بر سر یک کتاب

برابر هتل ما یک کتابفروشی کوچک به اسم مکتبه مالک بن انس هست که از مغازهای هتل مقابل و بیشتر تبلیغاتی است. با این حال دوست ما آقای معراجی کتابی با نام امتاع السامر بتکملة متعة الناظر از انتشارات الداره خریده بودند. این کتاب مفصل در انتقاد از کتابی با همین نام است که چند سالی پیش از شخصی به نام شعیب بن عبدالحمید بن سام الدوسری چاپ شده است. این کتاب معلوماتی از تاریخ و انساب طوایفی از نجد دارد که به طایفه های نزدیک به حکومت برخورده است. اصل کتاب را از اینترنت گرفتم. پسر مؤلف در مقدمه نوشته است که سالها پیش این اثر در خانواده آنها بوده و اکنون فرصتی برای چاپ فراهم آمده است. فرزند مؤلف هم قبل از پنجاه سال درگذشته است. جالب است که جوابیه الداره به کتاب حجمی دست کم سه برابر اصل کتاب دارد. بخش عمده ای از این نقد بر حواشی کتاب امتاع السامر است که از اصل آن مفصل تر می باشد. منتقدان مدعی هستند که در این کتاب اسامی دهها کتاب به عنوان منبع آمده که اساسا شناخته شده نیستند.

امروز که روز جمعه 24 تیرماه است آماده برای رفتن به مکه می شویم. صبح مشغول نوشتن چند مطلب شدم. یکی یادداشتی در باره ابن خلدون بود که در وبلاگ خبر آنلاین گذاشتم، دایر بر این که چرا ما فقط یک ابن خلدون داریم. دیگر مقدمه ای بود که برای چاپ تفسیر قرآن موزه توپقاپی نوشتم. ظهر ناهار را با دوستان بودیم. یادداشتی از آقای انس الکتبی که در روزنامه صوت الامه در مصر به تاریخ 2/ 5/ 2011 چاپ شده به دستم آمد. وی در باره وضعیت سعودی، انقلاب مصر و تلاش های رژیم استبدادی سعودی برای مقابله با جریان شورش وزدن انگ ایرانی و شیعی بودن به آنها، به تفصیل سخن گفته است. وی از تلاش های گسترده سعودی برای تقویت گرایش وهابی در مصر یاد کرده است.

  

حرکت به سمت مدینه و خراب شدن اتوبوس

عصر روز جمعه، همراه سجاد و علی نماز عصر را در مسجد خوانده، برای خداحافظی و وداع با رسول الله و ائمه بقیع ـ علیهم صلوات الله الملک العلام ـ زیارت خوانده دقایقی هم در بقیع بودیم و به هتل برگشتیم. عصرها از ساعت چهار و نیم تا شش بقیع باز است. لحظه ای که نماز تمام شد، تمام مردم به سمت در پایین برای رفتن به سمت بقیع هجوم آوردند. زن و مرد. اما به زنها گفته شد که آنها را راه نمی دهند. در این وقت بود که دیدم زنها گریه کنان و ناامید بازگشتند. ظاهرا زنها نه تنها به درون بقیع راه ندارند که بالای پله ها جایی که پشت دیوار بقیع نیز هست اجازه رفتن ندارند.

وقتی آمدیم همراهان سوار اتوبوس شده بودند. به زحمت جایی پیدا کردیم و سوار شدیم. ساعت پنج و نیم در شجره بودیم. نماز مغرب و عشاء را خوانده و سوار اتوبوس شدیم. تمام این برنامه ها منظم و یک نواخت است. وقتی اتوبوس حرکت می کند، چند لبیک می گویند و سپس تقسیم شام. حرکت کردیم. بنده که به سرعت خوابیدم. یک وقتی با صدای راننده بیدار شدم که فریاد می زد بر برّ. یعنی بیرون بیرون. چند زن هم با بچه و بدون بچه از ترس در حال رفتن به پایین بودند. متوجه چیزی نشدم. فقط سعی کردم زودتر پایین بروم، البته با لب تاپ که بعدهم مورد تمسخر بچه ها قرار گرفتم. یا با لب تاپ یا هیچ! وقتی پایین رفتم از عقب ماشین دود در می آمد. یکی دو بار هم آتش از اگزوز بیرون زد و صدای مهیبی کرد. معلوم شد مشکلی پیش آمده و از ترس آتش گرفتن همه با عجله پایین رفتند. خوشبختانه این عجله که معمولا مشکلاتی ایجاد می کند، تلفاتی نداشت. هوا تاریک بود. برخی چیزی پهن کرده روی خاک نشستند و تعدادی هم ایستادند. روحانی کاروان ما آقای مهدوی راد همان ابتدا پارچه ای پهن کرد و نشست و تا آخر. کاروان ما جمعا سه اتوبوس بود. دو اتوبوس رفته بود و سومین مانده بود. شماری هم با ماشین شخصی رفته بودند. بر اثر تماسهایی که از طرف آقای معراجی گرفته شد، یک ربع ساعت بعد از آن یک نفر از ستاد که در یکی از مقرهای بین راهی بود آب آشامیدنی آورد. ساعتی بعد ماشینی برای تعمیر ماشین از شرکت سابتکو آمد، اما معلوم شد که قابل تعمیر سریع نیست و در نهایت بعد از یک ساعت و نیم اتوبوسی رسید. این اتوبوس از فاصله هشتاد کیلومتری آمده بود. راننده ای قوی هیکل با سبیل مخصوص. در این فاصله افراد گروه گروه ایستاده و در تاریکی صحبت می کردند. حالا که خطر دفع شده بود، به نظر می آمد تفریح خوبی بود. اتوبوس حرکت کرده چند دقیقه بعد در ایستگاه حرمین توقف کردیم. همراهان نفسی تازه کرده حرکت کردیم. دوستانی که در این اتوبوس با ما بودند آقایان مهدوی راد، معراجی، عابدی، و مهریزی، انواری، محتاج، آیت الله تهجدی و عده ای دیگر. حوالی ساعت سه بعد از نیمه شب به مکه رسیدیم. فرصت رفتن به مسجد الحرام برای اعمال نبود، زیرا وقت ضیق بود و به علاوه شب نیمه شعبان به وقت اینجا که شلوغ است. استراحت کردیم و صبح ساعت پنج و نیم به حرم مشرف شده، مشغول اعمال شدیم. به رغم این که تصور می کردم سجاد به دلیل درد پا و روماتیسم نتواند به راحتی اعمال را انجام دهد، اما از لطف خداوند و عنایت باری، به راحتی و بدون کمترین زحمتی انجام داد، هرچند باید اندکی آرام تر حرکت می کردیم. در میانه طواف یکی از ولیچرها به پای بنده خورده از پشت زخم شد که به اجبار کنار آمده و پس از توقف خون آن را تطهیر کرده و اعمال را ادامه دادم.

ساعت نه و ده دقیقه اعمال تمام شد. همراه خانم و علی و سجاد و بعثت راهی هتل شدیم. راه اندک بود اما به خاطر پادرد سجاد تاکسی گرفتیم. تاکسی که دید، علی عربی صحبت می کند جزواتی به او داد. این اولین بار بود که می دیدم راننده تاکسی جزوات تبلیغی توزیع می کند. صفة صلاة النبی از بن باز، صلة الارحام، سه گرانقدر مقاله از شیخ ابن باز، العمل العمل یا معشر الشباب، جزواتی بود که مرکز خدمة المتبرعین بالکتاب، یعنی جمعیت متبرعین کتاب، آنها را در قالب پالتویی چاپ و توسط تاکسی ها و لابد مراکز دیگر توزیع می کنند. انتشارات جزوات تبلیغی توسط تاکسی ها می توانند جالب باشد، مشروط به این که سیاسی نشود و اشاره ای هم از سیاست و آرم های سیاسی روی آن نباشد و صرفا جمعیت های بی طرف آنها را نشر کنند.

  

خرید کتاب از مکتبة الاسدی

عصر شنبه 25 تیرماه نگران حال سجاد بودیم که بحمدالله بهتر شد. ساعت پنج عازم حرم شده، مجددا طوافی کردم و از آنجا به عزیزیه رفتم. مکتبه الاسدی کتابفروشی پررونقی است که در سالهای اخیر خرید ما از آن فراوان بوده است. کتابهای تازه به سرعت به آنجا می رسد و مشتریان فراوانی آنجا رفت و آمد دارند. هنوز نرسیده از آقای معراجی پرسید که اگر بگویم شهرت وی در میان کتابفروشان مکه و مدینه بسیار شگفت است، نباید تعجب کنید. سالهاست که کار خرید کتاب برای چندین مرکز به عهده ایشان است و با حافظه دقیق به تهیه کتاب مشغول است. رفاقت وی با بسیاری از کتابفروشان این دو شهر، سبب شده است تا آنان هر گونه همکاری را با ما داشته باشند. با اسدی صحبت کردم که کتابهای خریداری شده را توسط باربری به ایران بفرستد، همان طور که سال پیش فرستاد. آن گاه به جدا کردن کتاب مشغول شدم. تا ساعت هفت کتاب جدا کرده و پس از آن به هتل برگشتم، چون به نماز مغرب نمی رسیدم.

  

دو کتاب در باره جغرافیای شیعه

از جمله کتابهایی که خریداری کردم و البته مربوط به دو سال پیش است، کتابی است با عنوان «البعث الشیعی فی سوریه 1919 ـ 200» این کتاب گزارش مفصلی است از تاریخ شیعه در سوریه با تأکید بر جریان پیشرفت آن طی سالهایی که معین شده است. مقدمه کتاب با عبارت «سنهزم امریکا و اسرائیل فی لبنان» از آیت الله خامنه ای آغاز شده است. نام نویسنده ای روی کتاب نیامده و تنها عبارت المعهد الدولی للدارسات السوریه با حروف اختصاری IISS روی جلد دیده می شود. در این کتاب تلاش شده است بدون موضعگیری آشکار و صرفا بر اساس داده هایی که ارجاعات خاص خود را دارد و نیز با روش علمی، بحث گسترش تشیع در سوریه پیگیری شده و آمار دقیقی از رشد تشیع در ابعاد امامی، اسماعیلی، علوی و سنیان شیعه شده به دست داده شود. روشن است که رقم ها چندان بالا نیست و بع عکس محدود اما با دقت و بسیار ریز است. این که در هر شهری یا روستایی چه کسانی، چه مقدار و از چه خانواده هایی شیعه شده اند به طور خاص مورد توجه است. فصول کتاب به این شرح است: فصل اول مقدمه در باره اصل وجود شیعه در سوریه، فصل دوم: اتحاد علویان و شیعیان، فصل سوم توافق ایرانی ها و سوری ها. فصل چهارم اشغال مرکز. فصل پنجم طرح های شیعی در سوریه. جدای از این فصل تلاش مولف آن است که نشان دهد بی طرفانه به موضوع می نگرد در حالی که به صراحت برای ایجاد تحریک در میان سوری ها علیه شیعه و ایران و حزب الله تلاش می کند. این کتاب مدل خاصی از گرایش تحریک آمیز را دنبال می کند که امروزه آثارش را در سوریه ملاحظه می کنیم.

دقیقا در همین زمینه کتاب دیگری هم امروز خریداری کردم. عنوان آن «حرکة‌ التشیع فی الخلیج [الفارسی] بود که البته آگاهیم که این سالها جای فارسی چه کلمه ای گذاشته می شود. این کتاب رشد تشیع را در کشورهای منطقه خلیج فارس از سال 1391 ق تا سال 1431 (1971 ـ 2010) بررسی کرده است. ناشر آن المرکز العربی للدراسات الانسانیه و نویسنده عبدالعزیز بن احمد البدّاح است. این کتاب نیز که با ارجاعات بی شمار به نگارش درآمده فهرستی از تلاش های صورت گرفته توسط شیعیان را در کشورهای مزبور طی این چند دهه مورد بررسی قرار داده است. این کتاب رساله دکتری مؤلف در دانشگاه اسلامی ام درمان در سودان بوده که در سال 2010 از آن دفاع شده است.

جمعه شب پس از مغرب یادداشت های سفر را تنظیم کرده و باز هم فرصتی برای مقابله سفرنامه مکه سیاح با سجاد گذاشتم. ساعت دوازده نیز محفل انس دوستانه با حضور حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی بود که تنی چند از دوستان از جمله آقایان مهدوی راد و آقای تبرائیان اشعاری در ستایش امام زمان (ع) خواندند. آقای مهدوی شعر مرحوم قدسی را خواند و آقای تبرائیان سروده ای از خودش را. اکنون ساعت یک بامداد است که در اتاقم در هتل رمادا نشسته ام و این مطالب را یادداشت می کنم. این هتل 29 طبقه است که هشت طبقه آن از کف تا هشتم مقدماتی و از طبقه یکم یا بیستم نیز اتاق است. امسال ما در طبقه بیستم هستیم. در طول این سه سال که مکه مشرف شده ایم در همین هتل بوده ایم و جالب است که پشت این هتل یکسره مشغول برداشتن کوه بودند. امسال که آمدیم یک که چه عرض کنم چند کوه بزرگ کاملا از صفحه جغرافیایی مکه فقط در اینجا حذف شده است. لابد بزودی در این زمین ها هتل هایی ساخته خواهد شد.

 

خرید از کهنه کتابفروش

حوالی ساعت ده روز شنبه نیمه شعبان بود که به آدرسی که از یک کتابفروشی با کتاب های دست دوم داشتم رفتم. این کتابفروشی به نام شمس العلوم در خیابان ستین واقع در خیابان السراء جنب مسجد امیره شیخه بود. این زن گویا والده ماجد بن عبدالعزیز یا فهد است و سه مسجد در مکه ساخته که این یکی از آنهاست. یک پاکستانی مسوول فروش بود و گفت صاحبش نیست. دو ساعتی کتاب های مورد نیازم را جدا کردم. به نظرم اارزان بود. در این فاصله شخصی آمد و بنده را اشتباها کتابفروش تصور کرده گفت: من مغازه حلاقی یا به اصطلاح آرایشگاه دارم. کتابهایی می خواهم که مشتریانم در فاصله ای که معطل می شوند آنها را بخوانند. او را راهنمایی کردم به بخشی که هر کتاب یک ریال است برود و جزوات مورد نیازش را فراهم کندد. ساعتی بعد بیست سی جدا کرده خرید و رفت. شاید بیش از دویست عنوان کتاب جدا کردم که به قیمت به نسبت ارزانی فاکتور کرد. قرار شد عصر یا شب مراجعه کنم تا با صاحب مکتبه به مستودع یا انبار وی برویم.

امروز ظهر ناهار را در خدمت دوستان بودیم. هیجده نماینده مجلس نیز به میهمانی آقای حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی آمدند. بعد از میهمانی نیز جلسه کوتاهی با آقای حجت الاسلام سید علی خمینی داشتند. روز شلوغی بود. مجددا جلسه انسی در اتاق آقای شهرستانی داشتیم و ساعت سه برای استراحت به اتاق رفتم.

ایمیل تبریکی برای دوستان فرستادم. یکی از دوستان از تهران (آقای باستانی راد) این متن را نوشت: چند روز پیش، پس از مدت‌ها فرصتی پیش آمد تا یکی ـ دو روز را به خواندن و دیدن اطلس شیعه بپردازم. الحق که کاری است کارستان. دست شما و همکارانتان درد نکند. شنیده بودم که به علامه قزوینی می گفته‌اند علامۀ دقت؛ به همشهری ما سعید نفیسی هم گفته‌اند علامۀ ...ت، نسخه‌بازان و کتاب‌بازان خطی خوب می دانسنند که چقدر نسخۀ خطی از چهارگوشۀ جهان برداشت و با خود به زادگاه آن نسخ خطی در ایران آورد. اگر راستش را بخواهید به شما مانند شادروان ایرج افشار می‌گویم علامۀ سرعت و دقت، او که هم زیاد کار کرد و هم دقیق؛ اما برای شما چاپ دهها کتاب و صدها مقاله و این روزها در کتابخانۀ مجلس چاپ دوازده شماره از پیام بهارستان که هرکدامشان را یک تریلر باید بکشد، و بیش از صد کتاب در آن انتشارات و راه‌اندازی کتابخانۀ دیجیتال با همکاری دوستان پرکارتان که هرکدامشان علامۀ سرعت و دقت هستند، واقعا کاری شایان تقدیر است؛ راستی این همه کار در حَضَر و سفرهای مکرر چگونه است؟ شنیدم که در جوار بارگاه باری‌تعالی و در کنار قبۀ‌الخضر پیامبر هم «لپ‌تاپ» را گذاشته‌اید وَرِ دست و هم «ذکر می‌گویید» و هم «ذکر می‌نویسید». اینجاست که باید گفت: سعیکم مشکور و حجّکم مقبول [چون تعریف بنده را کرده بود آوردم!! حتما برای تشویق نوشته اند.].

بعد از نماز عصر با آقای مهدوی راد به انتشارات دار منهاج رفتیم. یکی از ناشران سلفی که آثار متعلق به گرایش خود را بسیار شیک چاپ می کند و ارزان هم می فروشد. بیش از هزار دلار خرید کردم. برخی برای کتابخانه مجلس و شماری هم برای کتابخانه تاریخ. یک عراقی نزدیک شد و گفت: من ابوبکر هستم. شما از ترکیا هستید. گفتم: ایران. گفت: سنی. گفتم نه شیعه. خیلی درهم شد. قیافه هم کاملا سلفی بود. در حال حاضر کاروان های عراقی هم کمابیش دیده می شود. جالب است که برخی از کاروان دارهای عرب شیعه دفاتر مشترکی در سوریه، بیروت و عراق دارند. تعداد زائران عراقی فراوان بود. بعد از شام عازم حرم شده و دو ساعتی با بچه ها و دوستان بودیم. گاه صحبت می کردیم و گاه  نماز و دعایی می خواندیم.

  

راننده تاکسی:‌ آیا در ایران بازار نیست؟

صبح ساعت نه بعد از مرور بر اخبار و ایمیلها راهی کتابفروشی اسدی شدم. کتابهای تازه ای گرفتم. حساب را پرداخت کردم و قرار شد با باربری مذاکره کند. فکر می کنم بیش از پانزده کارتن کتاب خواهم داشت. دوستان هم هر کدام چند کارتنی دارند. از آنجا به دارمنهاج آمدم. باز کتابهای تازه ای انتخاب کردم. پشتوانه منهاج پول های خیریه باید باشد، زیرا کتابهایشان بالنسبه ارزان است. تا ساعت دوازده آنجا بودم و کتابها را خودم کارتن گذاشته بستم. از آنجا به هتل آمدم.

در راه راننده تاکسی آدم پر حرفی بود. چند ایرانی را دید. فریاد زد: بازار بازار! باوارث بلازا و اسم چند جای دیگر. بعد گفت: مگر در ایران شما بازار نیست که این ایرانی ها این قدر بازار دوست دارند؟ از احمدی نژاد پرسید. گفتم خوب است. البته به نسبت سالهای قبل که علاقه مندانی داشت، اکنون یا فراموشش کرده اند یا بی تفاوتند. گاهی کسی اسمی بپرسد. در باره علی دایی هم همین طور بود. چند سال هرچه ما را می دیدند سراغ علی دایی را می گرفتند. یک طنز واقعی هم بگویم بد نیست، گرچه ربطی به ماجرای ما ندارد. یک یا زدوستان گفت: قدیم قدیما، سالهای اول بعد از انقلاب، یکی از علما در سعودی به ارشاد راننده ای پرداخته بود و بعد از دو ساعت صحبت با وی که تصور کرده بود، کاملا ارشاد شده، ملاحظه کرده بود که راننده می گوید: شیخنا! غوغوش حی؟ گوگوش زنده است؟ تازه این عالم جلیل دریافته بود که برای چه کسی حرف زده است!

 

سه کتاب تازه در باره شیعه

اسدی سه کتاب تازه در باره تشیع داد که یکی جدید نبود، هرچند من ندیده بودم و خودش هم گفت که در بازار نبوده است. دو کتاب تازه هم بود که هر دو جالب توجه بود. یکی کتاب «التشیع بین مفهوم الائمة و المفهوم الفارسی» از محمد البنداری چاپ سوم و با مقدمه سعید حوی بود. چاپ اول 1988 بوده است. این کتاب به رغم پذیرفتن اصل اختلاف میان امام علی و برخی از صحابه و در ادامه مسائلی که مطرح شده سعی دارد میان تشیعی که امامان طرح می کنند با تشیعی که در ایران یا به عبارت وی در مفهوم فارسی آن مطرح است، تفاوت بگذارد.

«التشیع فی افریقیا، تقریر میدانی» نام کتاب بسیار مفصل دیگری است که توسط مرکز نماء للبحوث و الدراسات در بیش از 750 صفحه با بهترین کاغذ و با تصاویر رنگی منتشر شده است. نویسنده با یاد از تک تک کشورهای افریقایی مناسبات ایران را با آنها بحث کرده، از بناهای ایرانی و مساجد و حسینیه ها یاد کرد و از تمامی چهره هایی که به نوعی در این حوزه فعال هستند سخن گفته است. چاپ اول این کتاب 2011 یعنی همین امسال است.

سومین کتاب با عنوان هذه هی الحقیقه «الأعداد و النسب السکانیه لأهل السنة و الشیعة فی العراق» به بحث در باره تشیع در عراق و نسبت جمیعتی آنها با یکدیگر پرداخته و در ظاهری پژوهشی تلاش کرده است تا دیدگاه خود را در این زمینه اثبات کند. نویسنده طه حامد الدلیمی و ناشر دارنهاوند للتألیف و الطباعة و النشر و سال نشر 2009 است. این کتاب هم به صورت رنگی و با جداول مختلف جمعیتی چاپ شده است. بخشی از این کتاب رد کتاب بطاطو است که آمارها وی همگی حکایت از برتری عدد شیعه بر دیگران دارد. مولف تلاش کرده است تا مطالب بطاطو را رد کند.

دو کتاب دیگر هم جلب توجه کرد. نخست کتاب احکام الدُف فی الفقه الاسلامی که بسیار مبسوط و با حروف ریز در 320 صفحه توسط مریم بنت ولی علی احمد حکمی در همین امسال یعنی 1432 منتشر شده است. آدمی فکر می کند اگر احکام دف این قدر طولانی است، با احکام دیگر چه باید کرد؟

کتاب جالب دیگر از این بابت که در حوزه بحثی است که این روزها در ایران هم هست، با عنوان الاختلاط بین الجنسین توسط خالد بن عثمان السبت توسط دارمنهاج در همین امسال یعنی 1432 در 288 صفحه منتشر شده است. این همان موضوع تفکیک جنسیتی است که این روزها در ایران هم سیاسیا مطرح شده است.

  

اهانت به دو روحانی

ناهار را خدمت دوستان بودیم. پس از ناهار حجت الاسلام و المسلمین خطیب از روحانیون مشهد گفتند که امروز صبح با زائران برای زیارت حجون رفتیم. بعد حرم رفتم. در راه بازگشت نزدیک پل سلیمانیه چند نفر که بعدا فهمیدم توطنه مشترک داشتند، ابتدا یک نفرشان سریع آمد و از پشت سر عمامه مرا برد. دو نفر دیگر آمدند و گفتند چه شده و در حال صحبت عبای من را هم کشیده و فرار کردند.

چند روز قبل هم نمونه توهین دیگری به یکی از روحانیون ایرانی بود که شخصی از داخل ماشین به او آب دهان انداخته بود. طبیعی است که تبلیغات سعودی ها علیه ایران چنین بازتابی میان مردم اینجا داشته باشد.

  

شرح احوال یکی از دوستان میهمان در کاروان ما

یکی از میهمانانی که این چند سال در این کاروان خدمتشان بودیم، حضرت آیت الله سید محمدصالح تهجدی فرزند آیت الله سید علی (م 1339 و مدفون در داخل مقبره ابن بابویه قم) هستند که بنا به گفته خودشان به سال 1315 در ساوه متولد شده، در سال 1329 برای تحصیل عازم نجف شده و سال 1355 به ایران برگشتند. خانواده ایشان از خانواده های روحانی اصیل ساوه بوده و اسناد و مدارکی که برجای مانده، در مجله پیام بهارستان شماره 10 منتشر کردیم. مرحوم آیت  الله سید مرتضی عسکری عموی ایشان بوده و به دلیل این که در سامرا متولد شدند، به نام عسکری نامیده شدند. قبل از پدر فامیل این خانواده شیخ الاسلام بود که پدر ایشان با استدلال به این که افراد ملقب به شیخ الاسلام بیسواد هستند، فامیل را عوض کردند. آقای تهجدی سطح را نزد شیخ مجتبی لنکرانی، شیخ غلامرضا باقری اصفهانی، شیخ علی فلسفی و اندکی هم نزد آقا موسی صدر خواندند. درس خارج را نزد آیت الله مستنبط، آیت الله خویی، مرحوم امام خمینی (در تمام سالهای اقامت امام شاگرد ایشان بودند). در وقت های تعطیلی از جمله ماه رمضان مرحوم میرزا باقر زنجانی تحصیل می کردند. طی این سالها به جز پنج شنبه و جمعه که قم هستند، باقی ایام را در ساوه بوده و در مسجد جامع ساوه معروف به مسجد قرمزی مستقرند. پدر ایشان هم در همین مسجد نماز می خواندند. ایشان تا سال گذشته هم یک درس لعمه در مدرسه ولی عصر داشتند. یک درمانگاه شبانروزی به نام امام حسن مجتبی (ع) ساخته اند. جنب آن هم مسجدی به نام امام حسن (ع) است. درآمد درمانگاه هم برای بیماران کلیوی است. زمین میان این مسجد و درمانگاه نیز مرکز علمی پژوهشی امام صادق (ع) خواهد شد. در روستاهای ساوه نیز بناهای متعددی داشته اند از جمله روستای سوقانلیق دو باب حمام زنانه و مردانه، در روستای هریسان مسجد و آب انبار، روستای کوهپایه یولاق مسجد، روستای مرقکان تکمیل درمانگاه. در سالهایی که امام نجف بود، در درس شرکت کرده و در بیت هم رفت و آمد داشتند روابط خانوادگی با حاج آقا مصطفی سبب شد تا چند بار همسر ایشان به ساوه آمدند. گاهی که امام اجازه می دادند و معمولشان این بود که دو نفر گواهی کنند، از ایشان می خواستند که گواهی کنم. ایشان از شیخ آقابزرگ طهرانی اجازه روایتی دارند. از آیات حکیم، میرزا عبدالهادی شیرازی، سید محمود شاهرودی، امام، و آقای خویی اجازه امور حسبه دارند. این مطالب از زبان مبارکشان نقل شد.

کتاب محمد طاهر کردی در باره تبرک الصحابه

عصر قدری سفرنامه حاج سیاح را با سجاد مقابله کردیم. ساعت پنج و نیم به سراغ کتابفروشی شمس العلوم رفتم. امروز صاحب کتابفروشی را که جوانی از فارغ التحصیلان ام القری بود دیدم. اسامه بن مسلم بن حامد حازمی که رساله ای هم در نحو به نام اللطیفه البکریة و النتیجة الفکریة فی المهمات النحویه را تصحیح و چاپ کرده است. به انبار وی رفتیم. زمان اندک بود. کتابهای تازه ای از میان کهنه ها یافتم که خوب بود. یکی از بهترین ها کتاب کوچک اما ارزشمند تبرک الصحابه از محمد طاهر کردی نویسنده تاریخ القویم در تاریخ مکه است. کتاب کاملا با موضع نوشته شده و علیه وهابیت است. این کتاب در سال 1385 ق در مصر چاپ شده و نمونه های جالبی از تبرک صحابه را آورده و آنچه از میراث رسول الله در طول تاریخ مانده و مورد تبرک بوده را نیز بحث کرده است. امیدوارم این کتاب مجددا چاپ و حتی به فارسی ترجمه شود. (در کتابفروشی اسدی فهرست انتشارات دار منهاج جده را که غیر از منهاج سلفی است دیدم و دانستم که کتاب تبرک الصحابه در حال تصحیح و نشر مجدد است.) نماز مغرب را در مسجدی در نزدیکی همان مستودع رفتم. تابلوی ورودی مسجد نوشته بوده به نفقه مادر عبدالاله کعکی ساخته شده است. معلوم می شود زنها علاقه خاصی به ساختن مساجد دارند. گفتنی است که در مکه، اغلب مساجد بدون تابلوی اسم است و شاید بزرگترین استثناء مسجد بن باز است که تابلوی عظیمی بر سردر آن نصب است. البته مساجد اسم دارد اما وهابی ها علاقه ای به این مساجد را با نامشان بشناسند ندارند. زمانی سعی کردند شماره گذاری کنند که آن هم نگرفت. اما این که چرا در باره مسجد بن باز استثناء قائل شده اند، معلوم است.

  

استاد سید مهدی خرسان در کاروان ما

امشب سر شام آقای سید مهدی خرسان آمده بود که از علمای برجسته عراق و شهر نجف است. ایشان به قم آمده بودند و مشهد. اما با تلاش جناب آقای شهرستانی عازم عمره شده در مکه به ما پیوستند. کتاب مفصل وی در شرح حال عبدالله بن عباس به تازگی در ایران منتشر شده است. این کتاب در چندین مجلد خواهد بود و تاکنون پنج جلد آن نشر شده است. آقای شهرستانی بنده را به اسم معرفی کرد، بلافاصله گفت: کتابخانه مجلس؟

صبح سه شنبه دیداری با آیت الله مقتدایی داشتیم و در باره برخی از تحولات در حوزه در سال گذشته با ایشان صحبت کردیم. به جز این، قدری مطالعه کرده و اخبار را مرور می کردیم. امسال در هتل رمادا در مدینه که ما مستقر هستیم، اینترنت تنها در طبقه همکف وجود دارد و یکی هم طبقه M. بنابرین هر بار باید پایین رفته نیم ساعتی اخبار را نگاه کنیم و برگردیم.

عصر روز سه شنبه باز برای خرید کتاب و حساب کتاب به کتابفروشی شمس العلوم که کتابهای کهنه دارد رفتم. کتابهای تازه ای جدا کرده بود. صورت همه را نوشت و مجموعا سه کارتن کتاب را به سه هزار ریال حساب کرد. پرداخت کردم. قرار شد همه کارتن ها در کتابفروشی اسدی جمع شده و توسط باربری به ایران ارسال شود. چند معلم در کتابفروشی بودند که گفتگوهای زیادی شد. علاقه مند به تاریخ جزیره العرب بودند. بحث هایی هم در باره مسائل مذهبی شد. یکی از آن معلمان گفت: می گویند در تهران اصلا مسجد نیست و فقط حسینیه است. توضیحاتی دادم. از درصد اهل سنت در ایران پرسید. گفتم آمارها مختلف است اما توجه داشته باشید که اهل سنت بیشتر در شهرهای مرزی هستند و مناطق حدودی کم جمعیت است. اما به هر حال اختلاف هست. در باره عاتق بن غیث بلادی صحبت شد. گفت چون نجدی نبود چندان تحویلش نمی گرفتند. گفتم که من در ایران یادداشتی در باره درگذشت وی نوشتم و از او ستایش کردم. به وی گفتم که ما بارها به منزل وی رفتیم. او تایید کرد که خود عاتق به ما می گفت که تعدادی ایرانی نزد وی می آیند. خاطرم هست تا همین اواخر آقای قاضی عسکر هر سال هدایایی برای وی می آورد.

در بازگشت برای نماز به مسجد الحرام رفتم. نماز مغرب و عشا را خواندم و سپس همراه آقایان عابدی و مهریزی برگشتیم. در راه دوستان قصد داشتند از صرافی پولی بگیرند. کتابهای ضد شیعه به صورت انبوه، کنار دست صراف بود که توزیع می کرد. یکی را خواستم، چندین عدد داد. یکی از آنها کتاب «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان ... شد»‌ است. به نظرم تقلیدی از کتاب ثم اهتدیت، آنگاه هدایت شدم است. شبهاتی را در باره شیعه از زاویه تاریخی در 186 مورد مطرح کرده است. کتاب دیگر با نام «راهی دیگر برای کشف حقیقت» در باره غدیر خم است. نویسنده این کتاب که به نظر می رسد نام مستعار باشد محمد باقر سجودی است. مترجم هر دو کتاب اسحاق دبیری (دبیره) است. مؤلف کتاب اول سلیمان الخراشی است. یک کتاب هم چند روز پیش توزیع کرده و سجاد نمونه ای را آورد با نام «عجیب ترین دروغ تاریخ» در باره مهدویت از نظر شیعه است. نویسنده آن عثمان بن محمد الخمیس و باز مترجم همان اسحاق دبیری است. کتاب «حقیقت توحید از دیدگاه ائمه» باز اثر دیگری از همین دست و همان مترجم است.

  

خبر اعدام شانزده پلیس پاکستانی توسط طالبان وهابی

خبر پخش ویدئو کلیپ مربوط به اعدام شانزده پلیس پاکستان بهت آور بود. پس از دیدن آن این یادداشت را در اتاقم در مکه نوشتم:

خبر کشتن شانزده پلیس پاکستان توسط طالبان و انتشار فیلم آن در رسانه ها خبری وحشتناک بود. تمام این جنایات به نام اسلام صورت می گیرد، اسلامی که عربستان سعودی مبدأ و مروج آن است و سالانه میلیاردها دلار برای ترویج آن در کشورهای مختلف از جمله شبه قاره صرف کرده و اساس آن ایجاد نفاق و شقاق میان مسلمانان است.

این شانزده پلیس همه از اهل سنت بودند، طالبان نیز مدعی داشتن مذهب اهل سنت از نوع وهابی آن هستند. اما دست سیاست و افراط گری برخاسته از تربیت ویژه مذهب وهابی، سبب شد تا این افراد این چنین به جان هم افتاده و در مرئی و منظر شش ـ هفت میلیارد انسان، دست به این جنایت هولناک بزنند. تازه با افتخار از آن فیلم گرفته و منتشر می کنند تا درس عبرت برای دیگران باشد.

در حال فکر کردن در باره این جنایت هولناک بودم که جزوات تبلیغی سعودی ها را در مراکز مختلف در مکه دیدم. محتوای آنها را نگاه کردم، دیدم تبلیغ دشمنی و نفاق میان مسلمانان است، تلاش برای این که از زاویه دیگر مسلمانان را به جان هم بیندازد و جز وهابیت باقی مسلمانان را منحرف بنمایانند.

اصلا فرض کنید صدها فیلم در تبلیغ اسلام بسازند، و هزاران کتاب به زبان های مختلف منتشر کنند، و دهها مسجد در گوشه و کنار عالم بسازند، و برنامه های سخنرانی را از دهها شبکه که با پول نفت اداره می شود، پخش کنند....

اما هیچ می دانند که کشتن شانزده مسلمان توسط یک گروه افراطی، و متهم کردن آنان به منحرف شدن از راه حق و صدور حکم اعدام به نام اسلام و بعد انتشار فیلم آنها چه چیزی از اسلام در میان مردم جهان و حتی جوانان مسلمان باقی می گذارد؟

در چنین شرایطی کدام آدمی در دنیا پیدا می شود که اسلام را مظهر رأفت و مهربانی و محبت بداند و مطالبی را که در باره خلق و خوی پیامبر گفته می شود بپذیرد؟

چه کسی است که در دنیای امروزی که نه فقط روی حقوق بشر بلکه روی حقوق حیوانات نیز تا این اندازه تأکید می شود، زندگی کند و آن وقت بتواند چنین حادثه ای را هضم کند؟

در چنین شرایطی وقتی به اسلام و مسیحیت مقایسه می شود، چه نتایجی گرفته می شود؟ آن افریقایی سیاه که هر روز با تبلیغات مداوم مسیحیت روبروست و فقط و فقط ندای آرام و تبلیغ سکون و گذشت و محبت را می شنود، در کنار اخبار چنین کشتارهای وحشتناکی چه تصوری از اسلام و تبلیغات اسلامی خواهد داشت؟

روزگاری بود که اسلام صوفیانه وارد ماوراءالنهر شد و تا مرز چین رفت و میلیونها نفر را به اسلام جذب کرد و اسلام را بدون خشونت در آن نواحی منتشر کرد. ... به عکس روزگاری هم عثمانی ها با خشونت هرچه تمام تلاش کردند اسلام را در اروپا گسترش دهند... کدام موفق شد؟ بدون تردید اولی و بدون شک دومی نه. و هنوز هم خاطرات آن خشونت ها باقی است.

از اسلام و تبلیغات اسلامی که بگذریم... این رفتارها بشدت در توجیه رفتارهای تند و کشنده غربی ها با ما در اذهان مردم دنیا نیز تأثیر خود را خواهد داشت. آنها به مردم دنیا خواهند گفت که ما قصد داریم ریشه این قبیل آدمهای خشن را از دنیا براندازیم... و آنگاه هواپیماهای بدون سرنشین و دهها نوع سلاح دیگر را به جان مردم این نواحی انداخته و همه آدم کشی های خود را توجیه می کنند.

دست کم بر مراکز دینی ماست که این قبیل اقدامات را به طور رسمی محکوم کنند.

حوزه علمیه قم می تواند به طور رسمی این جنایات را محکوم کند و دست کم نشان دهد که این رفتارها نشانی از اسلام ندارد.

همچنین دولت ایران می تواند و باید  این خشونت ها را به طور رسمی محکوم کند و بگوید که مدافع حقوق این مسلمانهاست، مسلمانان مظلومی که در پاکستان و افغانستان این چنین گرفتار خشونت شده اند.

  

ساعت بزرگ در کنار مسجد

امشب شام را با دوستان بودیم. پس از آن در ساعت ده همراه با سجاد حرم مشرف شدیم. در شرایط خلوتی مسجد توفیق طواف و نماز را داشتیم. ساعت دوازده و نیم بود که به هتل برگشتیم.

بنای ساعت بر روی وقف عبدالعزیز کاملا مسجد الحرام را تحت الشعاع قرار داده است هرچند مکه را زیبا کرده و از هر نقطه مکه می توان موقعیت مسجد الحرام را به خوبی به دست آورد. برج ساعت زیباست و به دلیل موقعیت کوهستانی مکه از هر نقطه مکه نوعی خاص از تصویر و نما را به نمایش می گذارد. در حال طواف نگه کردن به آن چندش آور است و به نظرم به تدریج وضعیت آن بدتر هم خواهد شد. به هر حال از دید معماری، مسجد و کعبه را تحت الشعاع قرار داده است.

آبادانی در مکه بیشتر شده و تعداد تونل های مکه هم زیادتر شده و حیرت انگیز است گرچه کثافتی که در بسیاری از کوچه پس کوچه ها و خیابان های کوچک دیده می شود توجه برانگیز است.

  

دوباره در کتابفروشی اسدی

صبح ساعتی اخبار و ایمیل ها و کارهای کتابخانه را دنبال کردم. ساعت ده برای خرید کتاب و کار ارسال آنها ابتدا به مکتبه منهاج و سپس به مکتبه الاسدی رفتیم. آقایان مهدوی و عابدی و مهریزی هم بودند. آقای معراجی هم همراه آقای سید مهدی خرسان به ما ملحق شد. در کتابفروشی منهاج آثار تازه ای دیدیم که از آن جمله کتابی در باره سن عایشه در وقت ازدواج بود. یک کتاب مفصل! آثار دیگری هم خریداری شد. در مکتبه اسدی با محمد علی یمانی آشنا شدیم. گفت که در موقع ... در اینترنت مطالبی در باره علمای مکه می نویسد. اما نه از علمای وهابی. ایشان با آقای خرسان گرم گرفت و مدتی با هم در کنجی گفتگو کردند. باز هم کتابهایی برای مجلس خریداری کردم. از جمله کتابی در باره دکتر سامی النشار و موضع او در قبال فرق اسلامی. هر لحظه کتابهای تازه ای به این کتابفروشی می رسد. شگفت است. ساعت دوازده بیرون آمدیم. یک اغذیه فروشی معروف در مکه با نام ... هست که بسیار شلوغ است و به رغم بدی اسمش در فارسی، غذایش مطبوع است. ناهار را آنجا صرف کردیم. پس از آن به هتل برگشتیم. روز آخر است و باید وسائل را جمع و جور کرد. امسال شاید جمعا پنج دقیقه در بازار غیر کتاب گشتم. این هم اتفاقی بود. جمعا برای ارسال کتابها 2400 دلار برای باربری باید بپردازیم که پرداختم.

عصر چهارشنبه 29 تیرماه پس از  دو سه ساعتی استراحت عازم حرم شده تا مغرب بودیم. پس از آن برگشته شام صرف شده مجددا حرم مشرف شده، طواف وداع کردیم. در آنجا گفته شد که از حوالی ساعت شش تاکنون یعنی تا ساعت یازده و ربع از آقای سید مهدی خرسان خبری نیست. همه نگران بودند. عازم هتل شدیم. نزدیک هتل گفتند که ایشان حرم مشرف بوده و برگشته است. آخرین محفل انس شبانه برگزار شد و حوالی ساعت یک بود که به اتاق برگشتیم. قرار است صبح ساعت پنج عازم فرودگاه جده شویم.

ساعت پنج و نیم بود که از هتل عازم فرودگاه شدیم. ساعتی بعد در جده بودیم. مراحل تحویل ساک و گذرنامه را پشت سر گذاشته و ساعت نه و نیم بود که آماده سوار شدن شدیم. وقتی سوار شدیم، معلوم شد که هر کسی هر کجا خواسته نشسته است، یعنی شماره ای در کار نیست. این امر سبب منازعه و جدالهایی شد که دامنه آن دست کم در اطراف ما تا ایران ادامه داشت. در بازگشت هم گرفتار یک میهماندار مرد دیگر بودیم که به بهانه حرف زدن انگلیسی مرتب با خانم های جوان صحبت می کرد. خاطرتان باشد، اول این سفرنامه را هم با مطلبی شبیه به این آغاز کردم. اما دردناک تر از همه این بود که کتابهای خوبی که جدا کرده بود که به دست خودم به ایران بیاورم، در فرودگاه نرسید. تا لحظه ای هم که بودم یافت شد. شاید بعدها جایی پیدا شود. ساعت به وقت ایران، چهار بود که در فرودگاه پیاده شده به خانه آمدیم. یک بار دیگر خدای را شاکرم که نه تنها توفیق عمره را نصیب کرد که فرصت نوشتن این یادداشت ها را نیز به من داد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کد خبر 163652

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • طیبه KW ۱۳:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۴/۳۱
    0 0
    روی ماه خدا را ببوس... خدا قسمت کند ما نیزمیهمان خدا در بزم عاشقانه اش شویم التماس دعا
  • بدون نام IR ۱۸:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۰۷
    0 0
    آقای جعفریان من تا حالا فکر می کردم این همه روحانی می روند مکه تاثیر هم دارند یا نه؟! با توضیحات شما قانع شدم که درصد اندکی از آنها موثرند وبقیه فقط می روند که بروند.....! والله ولی التوفیق