هرکسی نیما را از جنبهای مورد تحسین قرار داده است. بیشتر، او را برای به چالش کشیدن سنتها و ساختارهای شعر کهن فارسی و انقلاب شعرنو میستایند و به هنر رمز و راز گونه او در به کارگیری طبیعت در ترسیم جامعه استناد میکنند. اما من نیما را همانند بسیاری با سرودههایش از انسانگراییهای پرلطافت و شعر برای زندگی میستایم. حتی سرودههایش از دلتنگیها نیز نوعی سوگواری خلاقانه برای آیندهای روشن بر دل مینشیند.
میتوان نیما را شاعر شب و شاعر صبح امید نامید.
شب در شعر نیما به تصویر سالهای کودتایی تبدیل می شود.
هست شب،یک شب دم کرده وخاک
رنگ رخ باخته است
شبی چنان ایستا و مرگ آلود که هیچ نشانی از جنبش نمی دهد.با این حال نیما شاعریاس نیست،واقعیت یاس را خوب به تصویر می کشد،اما آن را مطلق نمی کند.نگاهی تاملی وبازتابی در شکست دارد،سوک او برکودتای ۲۸ مرداد سرشتی خلاقانه دارد.زیبایی نیما در آن است که از خود عبور می کند،گوش هایش را تیز می کند برای شنیدن صدای فردا:
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنکِ کاروانستم
با صدا های نیم زنده زدور
همعنان گشته، هم زبان هستم.
جاده اما از همه کس خالی ست
ریخته بر سرآوار، آوار
این منم مانده به زندانِ شبِ تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروان هستم
در دلتنگیهای عمومیت یافته این روزها، چقدر نیازمند تماشای طبیعت انسانی خود هستیم. نیما تا روزهای آخر آرمانگرا ماند. این روزها آرمانگرایی انسانی نیما را بیش از هر زمانی نیازمندیم. نیما را بخوانیم با همه لطافتهایش و زورق رویاهای مان را به سوی امید برانیم. .
۶۴۶۴
نظر شما