فیلم تلویزیونی «قصه داود و قمری» به کارگردانی آیدا پناهنده جمعه شب 20 خرداد در قالب برنامه سینما چهار از سیما پخش شد. این فیلم را کیانوش عیاری تهیه کرده و در جشنواره بینالمللی فیلم فجر سال گذشته نیز به نمایش درآمد که با اقبال مخاطبین نیز مواجه شد.
پناهنده تحصیلکرده رشته سینماست و سال ها به ساختن فیلم کوتاه مشغول بوده است. فیلمهای کوتاه پناهنده نشان از استعداد و توانایی او در روایتی درست از یک اثر داستانی داشت که قرار بود در زمانی کوتاه بیان شود.
این تمرینها در نخستین فیلم بلند او نیز خود را به وضوح نشان میدهد. ما در فیلم «قصه داود و قمری» با یک صدابردار تازه کار سینما رو به رو هستیم که از سوی رئیسش ماموریت مییابد صدای یک قمری را ضبط کند. رئیس پرداخت قسط آخر کار قبلی را منوط به ضبط این صدا توسط جوان صدابردار میکند و این درحالی است که صدابردار یعنی داود در همان لحظه به پول احتیاج دارد.
نکته اصلی فیلمنامه و فیلم «قصه داود و قمری» از همین جا آغاز میشود. صدابرداری سینما یکی از شغلهای خاص سینما و به تبع جامعه است. پناهنده این نکته را میدانسته که ممکن است مردم با این حرفه و دغدغه هایش ارتباط برقرار نکند. شاید اولین سئوالی که برای یک بیننده عام که باید فیلم را در یک جمعه شب از تلویزیون ببیند این باشد که به من چه ربطی دارد که یک صدابردار سینما میتواند کارش درست انجام دهد یا نه؟»
اما نکته بارز و جذاب فیلم از همین سئوال آغاز می شود. مانفرد فیستر در کتاب نظریه و تحلیل روایت که مهدی نصراللهزاده آن را ترجمه کرده عقیده دارد که شکلگیری روابط در یک اثر هنری نمایشی به دو دسته کلی تقسیم می شود. اول روابط شخصیتها با یکدیگر درون یک اثر نمایشی. یعنی اینکه برای مثال در فیلم «قصه داود و قمری» روابط داود با همسرش، صاحبکارش و... چگونه است و نکته دیگر به ارتباطی بازمیگردد که باید با مخاطب ایجاد شود. در اینجا ما با یک زبان سینمایی روبهرو هستیم که باید بر مخاطب خودآگاه و ناخودآگاه در آشنایی با این زبان تاثیر بگذارد.
از سوی دیگر اگر ارتباط درون اثر ناقص باشد، ارتباط بیرونی نیز شکل درست خود را پیدا نمیکند. یعنی در ایجاد مجرای ارتباطی میان فرستنده (کار هنری) و گیرنده (مخاطب) پارازیت ایجاد شده و چرخه ارتباط ناقص میماند.
در فیلم قصه «داود و قمری» بعد از طرح فرض نخستین درباره وضعیت داود که اتفاقا وجه عام ندارد، کارگردان سعی میکند با استفاده از روزمرگیهای عمومی، دغدغه او را به یک شکل عام تبدیل کند. یعنی حالا ما میدانیم که اگر داود صدای قمری را ضبط نکند با بسیاری موارد از خرابی شوفاژ خانه گرفته تا گرسنگی و خفت در مقابل پدر همسر و.... روبهروست.
بنابراین یک مشکل کوچک خاص جای خود را به دغدغههایی عام میدهد که برای هر مخاطبی ملموس است و به این ترتیب فیلم وارد حوزه روزمرگیهایی در زندگی میشود که در داستانگویی از نکات دشوار بسیار دشوار است و هنرمند را روی یک خط باریک حرکت میدهد که ممکن است نزدیک شدن به آن تبعات منفی نیز در پی داشته باشد، اما پناهنده از این نکات به خوبی در تبیین و بسط داستان خود سود میجوید.
روابط داود و با اتفاقات و شخصیتها به گونه ای شکل میگیرد که کوچکترین حوادث فیلم به یک رویداد هستهای بدل میشود که رولان بارت از آن به عنوان نکته اصلی شاکله روایت یاد مینماید. حال که این چرخه درون اثر کامل میشود، این نگاه به بیرون نیز تسری می یابد و تماشاگر گام به گام بیشتر با مشکل داود همذاتپنداری پیدا میکند.
حال دغدغه داوود دیگر دغدغه یک صدابردار سینما نیست و میتواند با کمی تغییر به دغدغه من منتقد یا یک خواروبار فروش و یا یک مهندس و یک پزشک نیز تبدیل شود. نشانههایی که جایگزین مشکل نخستین میشود، بسیار حسابشده طراحی شده و پناهنده با این تمهید نشان میدهد به زبان سینما برای ایجاد ارتباط با تماشاگر آشناست.
5858
نظر شما