۱۷ نفر
۱۴ شهریور ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۷
متهم پس از10سال، به قصد تلافی با خواهر قاضی ازدواج کرد

حرفه ی وکالت و شغل قضاوت از جهات مختلف واجد حواشی است. اینکه طرفین پرونده چطور و چگونه وارد کارزار شده اند و پیش و پس از پرونده رابطه ی این دو به چه شکلی بوده امری است نسبی. اما برای وکلا و قضات توقعات هریک از اصحاب پرونده می تواند دردسرساز یا موجب خیر شود.

یکی از تکالیف دوران کارآموزی وکالت مرور و مطالعه ی پرونده های جریانی و مختومه شده ی شعب مختلف دادگاه و تهیه گزارش از هر پرونده است.عمده ترین موضوعاتی که لازم است در گزارش ذکر شود شامل خواسته یا همان موضوع دعوی،دفاعیات و دلایل طرفین ادعا و درنهایت انتهای هر گزارش کارآموز تحلیل و نقد حقوقی خویش را راجع به تصمیم دادگاه و دفاعیات اصحاب پرونده ذکر می کند.انجام این تکلیف واجد فواید فراوانی است که آشنا شدن با محیط دادگاه،شناخت استدلال قضایی،مرور چگونگی انشاء و املاء عبارات حقوقی و از همه مهم تر شناسایی انواع دعاوی و اطلاع از تصمیماتی  است که در محاکم نسبت به هر موضوع گرفته می شود .
چند ماهی از دوران کارآموزی را در دادگستری قم گذراندم که ماحصلش آشنایی و رفاقتی بود با یکی از قضات حقوقی .شیخ ِخوش مشرب و خوش اخلاقی که همین حسن خلقش سبب شده بود غالبا اطرافش شلوغ باشد و اکثر قضات و وکلای جوان در اتاق شیخ دور هم جمع می شدند و بازار مباحث حقوقی داخل اتاق شیخ همواره گرم بود.رفت و آمدهای من و شیخ به مرور به خارج از محکمه و فضای دادگاه کشیده شد.همین رابطه ی دوستانه سببی بود تا راجع به تصمیم همشیره و دادمادشان که قصد مهاجرت به کانادا داشتند با من صحبت کند.بنا بر آنچه شوهرخواهر شیخ نقل کرده بود شرط گرفتن ویزا ،متارکه ی ایشان از خواهر شیخ بود که همین مسئله سبب نگرانی شیخ و چالش اصلی خانواده شده بود.مشکل از دو جهت قابل بررسی بود یکی مطرح شدن پرونده ی متارکه خواهرِ شیخ در دادگستری که برای موقعیت  وی پیامد مثبتی نداشت ،البته این چالش با پیشنهاد مطرح کردن پرونده در یکی از شهرستان های اطراف قابل حل بود ، مشکل اساسی پیش بینی وقایع و حوادث بعدی بود.

چندین هفته جلسه و گفتگوی من و شیخ با همشیره و شوهرش بی نتیجه بود و مرغ زوج جوان یک پا داشت و عزمشان جزم رفتن بود لذا با هماهنگی های لازم خودم از سوی همشیره و یکی از همکاران نیز به عنوان وکیل زوج پرونده ی طلاق توافقی را در یکی از شهرهای مجاور مطرح کردیم.با صدور گواهی عدم امکان سازش*و ثبت صیغه ی طلاق اولین گام در مسیر مهاجرت برداشته شد و مانده بود گام های بعدی که حیاتی بود و قابل اهمیت.نکته ی مبهم و تامل برانگیز قضیه،آماده شدن ویزای شوهر همشیره بلافاصله پس از ثبت صیغه ی طلاق بود انگار سفارت کانادا معطل دفترچه طلاق بود که هنوز مهر مطلقه شدن شناسنامه ی همشیره خشک نشده بود جناب داماد مقیم ونکور شدند.

بنا بر برنامه ی طراحی شده ی آقای داماد قرار بود در کمتر ازشش ماه ویزای همشیره نیز صادر شود که دقیقا 179روز پس از عزیمت ایشان به خارج از کشور تمام راه های ارتباطی با آقای داماد قطع ،دلشوره و نگرانی آوار شد سر زندگی شیخ و خانواده، تلاش های من وشیخ برای دسترسی به داماد فراری بی ثمر بود و هیچ رد و نشانی از وی دسترس نبود تا اینکه از اکانتی مجهول و ناشناس ایمیلی دریافت کردم به این مضمون که آقای وکیل به آن رفیق و همشیره اش بگو بیخود منتظر ویزا نباشنددر عوض منتظر سرازیر شدن پرونده های چک برگشتی علیه همشیره باشند!!انتهای پیام چند استیکر خنده بیانگر طراحی نقشه ای بود که من و خانواده ی شیخ از آن بی اطلاع بودیم.صلاح دیدم مراتب دریافت ایمیل را حضورا با شیخ در میان بگذارم لذا به بهانه ی مشورت و گپ و گفت راجع به موضوعی با شیخ قرار ملاقات گذاشتم.

رنگ از صورت شیخ رخت بست و دهانش به قدری خشک شد که قادر نبود کلامی به زبان آورد.سعی کردم با سکوت به بازگشت حال وهوای شیخ به وضعیتی طبیعی کمک کنم.چند دقیقه بعد بدون آنکه بداند شماره تماس همشیره را گرفت،زنگ اول به دوم نرسیده بود که تماس برقرار شد،مشخص بود که تماس از سرناچاری وبدون هدف برقرار شده است و شیخ به دهنه ی گوشی نگاه می کرد و نمی دانست برای چه در این شرایط به خواهرش زنگ زده،فرصت مناسبی بود تا با رفتارم به شیخ بفهمانم برای حل مشکل از همین آغازِراه کنارش هستم لذا گوشی را از شیخ گرفتم و پس از حال و احوال با همشیره سعی کردم با سوالاتی مرتبط با پرونده ی طلاق و آثار آن برای گرفتن ویزا و...مانع دلشوره و نگرانی موکلم شوم.تماس که قطع شد بوسه ی شیخ به پیشانی ام با ادای عبارت برادر، حسابی به دلم نشست،به موازات لطف شیخ بازوانش را بین دستانم گرفته و گفتم اصلا نگران نباش تا آخر قصه خدمت شما و همشیره هستم بالاخره راهی پیدا می کنیم تا مردک تاوان نامردی اش را بدهد.

عشق وعلاقه همشیره به همسرش و اعتماد ناشی از این عشق نزد وی به حدی بود که روزها و ساعت ها فرصت لازم بود تا از بلایی که این اعتماد بر سرهمشیره آورده پرده برداری کنیم.در نقل موضوع هنوز جملاتی ابتدایی به پایان نرسیده بود که همشیره نقش بر زمین شد و دهانش قفل.بیماری صرع عود کرده بود واوضاع جسمانی موکل تعریفی نداشت،یک هفته بستری در بیمارستان و چندین روز مراقبت ویژه در منزل تا حدودی حال جسمانی وی را ببهبود بخشید اما بنا به توصیه پزشک شرایط روحی وی به گونه ای نبود که بشود راجع به مسئله ی چک ها و احتمال صدور حکم جلب و...با او صحبت کنیم.روزها به سرعت می گذشتند و هر یکساعت بدون اقدام برابر بود با امکان صدور حکمی جدید لذا لازم بود بدون فوت وقت از ایشان وکالتی اخذ کرده و راهی دادسرا و دادگاه شوم،با توجه به شرایط روحی همشیره،شیخ به عنوان وکیل رسمی*خواهرش ذیل وکالتنامه را امضاء کرد.چند روز بعد آمار پرونده ی چک هایی که داماد فراری خرج کرده مشخص شد.20فقره چک جمعا به مبلغ یک میلیارد تومان یعنی کل زندگی شیخ و خاندان شیخ.*حال و احوال همشیره که بهتر شد از افتتاح حسابی مشترک به بهانه ی واریز وام ازدواج و گرفتن دسته چک برای فعالیت اقتصادی مشترک مطلع شدم و شروع کردم به شناسایی کسانی که دامادفراری با خرج کردن چک ها از ایشان پول نزول کرده بود.چندماهی با پرداخت سود پول به دارندگان چک ها،آنها را راضی کردم تا از پیگیری پرونده ها و اجرای حکم جلب امتناع کنند.در این بین اثبات نامشروع بودن طریق تحصیل چک ها به عملکرد داماد شیخ ارتباط مستقیم داشت.اعتبار و جایگاه خانواده شیخ دررسیدن به نتیجه کمک می کرد اما موضوع اصلی طرح شکایت علیه وی به اتهام سوء استفاده از سفید امضاء*و تحصیل ما از طریق نامشروع*بود.

نزدیک به دوسال طول کشید تا محکومیت داماد به مرحله ی اجرای حکم رسید،نوبت هماهنگی با پلیس اینترپل*برای دستگیری متهم بود.حسب آخرین اطلاعاتی که از محل اقامت وی به دست آورده بودیم  اصلا کانادایی در کار نبود،وی به طور مستمر در کشور ترکیه و امارات رفت و آمد داشت و در هر کشور اقامتگاه داشت.تامین هزینه های پلیس اینترل برای ردیابی وی در هر دوکشور به طور همزمان دشوار بود اما چاره ای جز این نداشتیم،کافی بود وی از روند کار مطلع می شد تا ازطریق یکی از این دو کشور به کشور ثالثی عزیمت کند.شیخ در امارات و من در ترکیه شبانه روز در جستجوی متهم بودیم تا بالاخره پس ازچند هفته تلاش و پیگیری شبانه روزی توانستم وی را در استانبول ببینم و ...

24ساعت بعد با همکاری سفارت ترتیب انتقال متهم به تهران داده شد.پرواز استانبول-تهران ساعت هشت صبح بود و من به اتفاق متهم و دو مامور بدرقه پلیس اینترپل حدود ساعت شش صبح وارد فرودگاه شدیم.دوساعت تا پرواز وقت مناسبی بود تا با متهم راجع به دلیل چنین رفتارهایی صحبت کنم.با شناختی که تا قبل از وقوع این حوادث از عباس داشتم هنوز هم علیرغم اینکه دستبند به دست روبه رویم نشسته بود باور نمی کردم که وی در حق همسری که مدعی بود عاشقانه وی را دوست دارد چنین کند.هنوز کلام اول احوالپرسی تصنعی ام به کلام بعدی نرسیده بود که شروع کرد به حرف زدن انگار ماه ها و سال ها منتظر چنین فرصتی بود.پیش ازشروع قول گرفت تا ریز به ریز آنچه می گوید را برای شیخ نقل کنم...

سال76-77 داشتن موبایل نشانه ی پولداری و باکلاسی بود و من نوجوان هجده ساله ای سرشار از آرزوهای دست نیافتی که کارگر قنادی در بالاشهربودم،هرروز انواع و اقسام کیک های چند طبقه برای جشن تولد،نامزدی و عروسی درست می کردم و مشتری ها گوشی به دست وارد قنادی می شدند تا با نامزد و بچه هاشون برای نوشتن جمله و کلمات روی کیک هماهنگ کنند.هربارکه یکنفرگوشی به دست وارد قنادی می شد دلم برای لحظه ای داشتن گوشی و حرف زدن با آن لک می زد.صاحب قنادی هم چند روزی بود موبایل خریده بود وبه کمربندش آویزان می کرد.صاحبکارم داخل قنادی زندگی می کرد وهیچکس نداشت که باهاش حرف بزنه اما بیخود و بی جهت هر چند ثانیه گوشی را از کیف کمری اش در می آورد و میگذاشت سرجاش هربار که اینکار و می کردم می خواستم بهش بگم که برای یک روز هم که شده گوشی اش را امانت به من بده تا باهاش داخل محل پوز بدهم که...بالاخره یک روز دل زدم به دریا و زمانی که داشت لباسش و عوض میکرد تا دوش بگیره،گوشی از داخل کمربندش برداشتم و پا گذاشتم به فرار،دو روز بعد با مامور آمد داخل محل و بازداشتم کردند.صبح که با مامور کلانتری رفتم دادگاه قاضی جوانی پشت میز نشسته بود که تا چشمش به من افتاد شروع کرد سرم داد زدن،هرچه می خواستم براش توضیح بدهم گوش نمی کرد و با حکم آن قاضی شش ماه افتادم زندان.

تمام بلاهایی که داخل زندان سرم آوردند را به خاطر سپردم تا روزی تلافی کنم،قبل از اینکه برم خواستگاری می ترسیدم من و بشناسه اما به خودم گفتم تلافی آن بلاها ارزش ریسک کردن و داره،وقتی من و نشناخت خیالم راحت شد،اولین مرحله ی نقشه ام که به خوبی نتیجه داد،برای قدم های بعدی مصمم شدم تا عقده هایی که ده سال همراهم بوده خالی کنم،اگر آن روز چند دقیقه به حرف های من گوش کرده بود امروز این بلاها سر من و خانواده اش نیامده بود.طوری پشت میزش تحکم می کرد و داد می زد انگار صاحب اختیار دنیا و آخرت من بود.

پی نوشت:
*زمانی که طلاق و متارکه زوجین با توافق انجام شود دادگاه دادنامه ای که صادر می کند را گواهی عدم امکان سازش می داند که برای اجرا و ثبت صیغه طلاق بیشتر از سه ماه مهلت ندارد.

*وکالتنامه ای که در دفتر اسناد رسمی را وکالتنامه رسمی می گویند که با آن امکان انعقاد قرارداد وکالت با وکیل دادگستری وجود دارد اما با این نوع وکات رسمی نمی توان در دادگاه حاضر شد.

*این خاطره مربوط به دهه هشتاد است که با یک میلیارد می شد چند آپارتمان در شهرستان و حتی تهران خرید

*ماده673و674راجع به سوء استفاده از سفید امضاء و خیانت در امانت انشاء حکم کرده که یکی از مصادیق آن زمانی است که شخصی از چک سفید آمضاء دیگری بدون اطلاع و برخلاف توافق فی مابین سوء استفاده کند

*جرم تحصیل مال از طریق نامشروع از جمله جرایمی است که غالبا در جرایم علیه اموال تعریف می شود و به قول جامعه ی حقوقی هرجا که با کمبود عنوان مجرمانه برای رفتار متهم مواجه شویم از این عنوان استفاده می شود ماده596در این موضوع قابل استناد است.

*برای بهره مندی از امکانات پلیس اینترپل علاوه بر وجود قرارداد با کشور مورد نظر تامین هزینه های پلیس بر عهده ی متقاضی است.

* وکیل دادگستری

کد خبر 1551331

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 8
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۰۹:۰۵ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
    2 0
    یاد داستانهای مجلات زرد دهه هفتاد افتادم که در ترمینال داخل اتوبوس های بین شهری ، سه تا صدتومن میفروختند
  • IR ۰۹:۵۳ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
    1 0
    چه داستان مسخره و آبکی ای
  • TR ۱۰:۴۷ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
    0 0
    خبرآنلاین سایت خوب و وزینی هست به نظر من. ولی لطفا یک نگاه به ویرایش این متن بندازید. پر از غلط های املایی. قسمت مربوط به خاطره ی جوان 18 ساله به زبان محاوره ی غلط نوشته شده و اینجور خبر نویسی تخریب زبان فارسی هست. شما که اینقدر خوب هستید لطفا برای ویراستاری بیشتر هزینه کنید.
  • زهرا IR ۱۵:۳۳ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
    0 0
    عالی بود.دست مریزاد
  • علی IR ۱۶:۵۴ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
    0 0
    نو مردی دمت گرم
  • من IR ۲۳:۳۶ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۴
    0 0
    ایول به قلمت....همیشه از نوشته هات لذت میبرم....
  • IR ۱۰:۴۰ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۵
    0 0
    اگر یه ادم عادی بود اینکارها میکردید؟
  • پروین IR ۰۶:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۶/۱۶
    0 0
    دمش گرم واقعا