نمیخواهد به سالهای دورتر، مثلا به «هزاردستان» و اینها برگردیم، حتی دهه هشتاد هم برای تلویزیون یک رویا شده، در همان سالها سریال ماه رمضان «بزنگاه» بود که در جریانسازی و در تصویر کردن یک «معتاد» موفق بود و البته که هنوز بریدههایش در اکسپلور اینستاگرام خیلیها دیده میشود.
در این شرایط که پربینندهترین سریالها نه از شبکه سه و یا یک، بلکه از «آیفیلم» و باکس تکراریها سر درمیآورند، سری دوم «زیرخاکی» شاید بتواند تلویزیون را به جز «پخش زنده» مسابقههای فوتبال، مخاطبدار کند. در واقع حالا با شروع واکسیناسیون و افت قابل پیشبینیِ شیوع کرونا، تقریبا میشود گفت که صداوسیما سال و ماههای «در خانه بمانید» را برای جذب مخاطب از دست داد و در شرایطی که «نمایش خانگی» هم آنچنان پرزور نبود، شاید حسرت این فرصتسوزی تا سالها با مدیران فرهنگی بماند!
حالا خیلیها چشم انتظار فلان سریال خارجی هستند که یک کار باکیفیت و درجه یک ببینند و حتی زنان خانهدارو اقشار نه چندان حرفهایِ مخاطب فیلم و سریال هم بیشتر آمیخته «جِم» و امثالهم شدند و این شاید از خوششانسی جلیل سامان باشد که مردم بیحوصلهی این روزها دیگر حتی تاب و توان تماشای «پروانه» و «ارمغان تاریکی» را ندارند و روزگار او را به سمت «کمدی» هول داده.
«زیرخاکی» در سری اول بر مبنای «هجو» خنده میگرفت، یک بکگراند تاریخی که در دل خودش، موقعیتهای ظاهرا بیربط و سوتفاهمبرانگیز قرار داده بود، آدمی بیربط به فضا که تقدیرش را خودش رقم نمیزند و بیشتر تقدیر او را رقم میزند! البته که بیشباهت به خیلی آدمهای این دوره تاریخی نیست و انگار در نسبت جبر و اختبار، آن ورِ «جبر» این روزها زیادی پررنگ شده، فریبرز نماد و نشانی از این آدمهاست، رویاهای طول و دراز یکشبه دارند و اما «قدرت» ندارند، چون میخواهند اینی نباشند که حالا هستند، پس در مسیری میافتند که شاید لزوما و ذاتا متعلق به خودشان نیست و هجو از همینجا شروع میشود.
طراحی موقعیتی که در برخی کمدیهای پرفروش این سالهای سینما هم دیدهایم، نمونهی مشهورش شاید «نهنگ عنبر» باشد، عشقی که بیشتر یک سوتفاهم است و دائما سرنوشت «ارژنگ» را دچار تلاطم میکند و اصلا مسیر زندگیاش را عوض میکند، «نهنگ عنبر» هم البته زمان و مکان متعین دارد، اما نسبتش با زمان و مکان کمی دستچینشده و آکسسواری است، یعنی چیزهایی را از آن برهه برداشته و عینیت آنچنانی ندارد، در واقع نمیتواند بازتاب یک دوره تاریخی باشد و خب در این شرایط انگار چارهای جز این هم نیست و فیلمسازان در حال تعریف نسبت جدیدی با «زمان» و «مکان» هستند.
در هر صورت ماجراهای نمکین و موزیکال فریبرز، اگر با همان قدرت کارگردانی فصل اول ادامه پیدا کند، میتواند نوید بخش یک برگ برنده برای صداوسیمای عسرتزدهی این روزها باشد، پژمان جمشیدی جزو بفروشترینهای سینمای قبل کروناست، زوج او با ژاله صامتی هم کاملا جاافتاده و شیمی دارد، اگر که داستان خیلی ایدئولوژیزده نشود، اگر که سفارش این و آن پشت کار نیاید و آن جهان بکر فصل اول ادامه پیدا کند، احتمالا «زیرخاکی» یکی از معدود دنبالهدارهای موفق تلویزیون خواهد شد. به امید آن که از زیرِ خاک، چند لب لبخند برای این «مردم» دربیاید.
۵۸۵۸
نظر شما