مهدی وطنخواهان، سال ۶۱ در عملیات رمضان، به اسارت نیروهای رژیم بعث درآمد و بعد از تحمل سالهای سخت اسارت که در اردوگاه «موصل ۴» سپری شد، به وطن بازگشت. این آزاده در خاطراتی درباره مرحوم علی اکبر ابوترابی فرد بیان میکند: مرحوم ابوترابی تمام وقتش را صرف اسرا میکرد. از صبح که در باز میشد تا چهار عصر ایشان در اردوگاه همیشه با یک نفر قدم میزد و اگر کسی مشکلی داشت یا فشاری متحمل میشد با ایشان درمیان میگذاشت. بعضی از اسرا به واسطهی اتفاقات تلخی که پیش میآمد آشفته میشدند و ایشان مدام بین اسرا بود، پای حرفها مینشست و راهنمایی میکرد.
اما هرکدام یکسری شغلهایی داشتیم و خودمان را مشغول کرده بودیم. بنده زیاد حاجآقا ابوترابی را نمیدیدم و با ایشان مراودهی چندانی نداشتم. مسئولیت تدارکات آسایشگاه، تعمیر توپهای پاره شده و کارهای فرهنگی و ورزشی مانند برگزاری فوتبال و والیبال را بر عهده داشتم.
یکی از کارهای ما در دوران اسارت شیرازه کردن کتاب بود. از همان زمان اسارت این روحیه را داشتم که کارهای فنی و تعمیرات در حد امکانات انجام دهم. صلیب سرخ چند توپ فوتبال با تکههای شش ضلعی برای ورزش آزادهها به اردوگاه آورده بود که بعضاً با برخورد سیم خاردارها پاره میشدند و من با کمک تیغ اصلاح، تیوپ را از درون جلد چرم شش ضلعیاش خارج میکردم و با توپهایی که سالم بودند ولی بدنهاشان فرسوده بودند تعویض میکردم. یکبار هم یک کتاب پاره شده بود که با دقت روش شیرازه شدن آن را چشمی نگاه کردم و سعی کردم مشابه آن این کار انجام دهم و از آن پس کتابهای آسایشگاه را به همان شکل شیرازه میکردم.
یکبار بچهها برای برنامهی تئاتر با مقوا و امکاناتی که داشتیم ماکت «اسلحه ژ- 3» را باظرافت طراحی کرده بودند. گلنگدن را که میکشیدی صدا میداد. آن را در باغچه اردوگاه پنهان کردند. زمانیکه جاساز ماکت اسلحه لو رفت حتی تا وقتی که سرباز بعثی ماکت را گذاشت روی شانهاش متوجه واقعی نبودن آن نشد و سربازانی که از دور ما را نگاه میکردند از وجود اسلحه بین ما تعجب کرده بودند.
۲۴۱۲۴۱
نظر شما