«هامون»، فیلم کالت محبوب ایرانی، دست کم برای یک نسل اثری مهم و عمیق است. بسیاری با این فیلم به سینما علاقهمند شدند و با آن زندگی کردند. فیلمی که بخشی از بحرانهای فردی، خانوادگی و اجتماعی زندگی یک روشنفکر در اواخر دهه شصت شمسی را بازنمایی کرده است. حالا که سی سال از ساخت و نمایش فیلم ستایش شده مهرجویی گذشته، میتوان با تماشای آن عناصری را کشف و بررسی کرد که ما را به شناخت بیشتر از دوران زندگی خود میرساند.
تماشای دوباره «هامون» به جز حسرت از دست رفتن خسرو شکیبایی نازنین و عزتالله انتظامی دوست داشتنی، به یادمان میآورد که کشف بیتا فرهی توسط مهرجویی چقدر هوشمندانه و در خدمت فیلم بوده و جنس بازیگری و نوع کشفهای آن سالها به شهادت همین فیلم (خسرو شکیبایی و بیتا فرهی) چقدر با امروز متفاوت است و عیار بازیگری چقدر پایین آمده است.
جدا از این موضوع، خط اصلی فیلم، حالا معنایی غریب پیدا کرده است. بخشی از سرگشتگی حمید هامون به خاطر از دست دادن عشق و محبت مهشید (بیتا فرهی) است. زنی از طبقهای دیگر که همچون او دلبسته هنر و ادبیات است اما دنیای این زن و شوهر با هم تفاوت دارد. طرد شدن از سوی مهشید، آنچنان روی هامون تاثیر میگذارد که او را به جنون میرساند. روشنفکر به آخر خط رسیده فیلم تصمیم میگیرد به سمت همسرش، عشقش و سهمش از زندگی شلیک کند.
امروز که جدایی و طلاق به اتفاقی عادی بین زوجها تبدیل و عمر روابط کوتاه شده است و آمارها از افزایش روز افزون طلاق خبر میدهد، باور این که مردی این چنین از جدایی آشفته شود، کمی دور از ذهن است. حالا دیگر بیقراری حمید هامون برای جلب توجه مهشید، به اتفاقی بعید و دور از ذهن تبدیل شده که فقط میشود در یک فیلم محبوب از روزگاری سپری شده به تماشایش نشست و متعجب شد.
عجیب است که بعضی مخالفان فیلم، «هامون» را ضد زن میدانستند. با این که راوی فیلم هامون است، اما فیلم مسیری را نشان میدهد که روشنفکر جهان سومی، ممکن است در یک رابطه عاطفی طی کند و باعث آزار همسرش شود. مردانی که از مهشید و مادرش بدگویی میکنند، ذهن عاشق را نسبت به معشوق بدگمان کرده و تصویر زن را در مقابل دیدگان مردی که تحمل پذیرش پایان رابطه را ندارد، مخدوش و رابطه آنها را بحرانیتر میکنند.
پایان فیلم که احتمالا برای اکران و رهایی از ممیزی این طور طراحی شده، زیادی خوشبینانه است. این که علی عابدینی، رفیق قدیمیاش را در آخرین دقایق زندگی از آب بیرون بکشد، برای آن روزها منطقی و امیدوارکننده محسوب میشده اما امروز، آنچه واقعی است، کابوسی است که هامون در آخرین دقایق غرق شدن میبیند و حتی در آن هم به مهشید و وصال با او نمیرسد.
نکته جذاب بعدی، تغییری است که جامعه در این سی سال داشته است. فیلم اصراری برای نمایش تجمل یا فاصله طبقاتی بین حمید و مهشید ندارد. اما کاملا مشخص است که بخشی از مشکلات این زوج که دبیری، وکیل هامون (بابازی انتظامی) هم به آن اشاره می کند، به همین تفاوت ربط دارد اما با تماشای دوباره فیلم حتی متوجه این موضوع میشویم که جنس این شکاف چقدر با امروز فرق دارد و جامعه دهه شصت کمتر با این بحران مواجه بوده است. تهران فیلم «هامون»، تهرانی از دست رفته است. تهرانی با خیابانهای دلباز و درختهای قدیمی. تهرانی که بالا و پایین شهرش هویت دارد و طبقه متوسطش میتواند در آپارتمانهای بزرگ و مدرن زندگی کند.
«هامون»مثل هر فیلم بزرگی، هنوز زنده و تازه است. میتوان از شکل روایت آن لذت برد. در فصلهایی از فیلم، بازی شکیبایی غافلگیر کننده است و بیننده متحیر می ماند که او چگونه این شخصیت را زندگی کرده و گیجی و پا درهواییاش را بدون آنکه تصنعی و نمایشی باشد اجرا کرده است.
«هامون» فیلمی مترقی است، در آن سالها که سینما سیاستزده بود، مهرجویی با فرار از ممیزی، باید و نبایدها و حتی با نشان دادن بخشی از آن گرایشهای عرفانی دستوری (رابطه علی عابدینی و حمید هامون) روایتی را به یادگار گذاشت که هنوز یکی از زندهترین تصاویر از زندگی هنرمندان و روشنفکران و آینه شکستها و تلخکامیهای آنان در این کشور است.
۵۷۵۷
نظر شما