بخشهایی از مصاحبه را میخوانید.
در شهریور 60 و انفجار دفتر نخستوزیری اتهامات سنگینی از سوی مرحوم لاجوردی به سازمان مجاهدین انقلاب نسبت داده شد. روایت شما چیست؟ آیا کشمیری را دیده بودید؟
بحثی کهنه مبنی بر اصطکاک بین نیروهای امت واحده و جمع دوستان آقای لاجوردی در زندانهای شاه وجود داشته است. متأسفانه برخی با استفاده از این اختلافات کهنه در تحلیلهای سیاسی شائبههایی به وجود آوردند. هیچ نسبتی بین کشمیری و سازمان مجاهدین انقلاب نبود اما چون بعضی اعضای سازمان در نخستوزیری و دستگاه اطلاعاتی فعالیت میکردند، از اختلافات قدیمی سوءاستفاده و اتهامزنیهایی مطرح شد. البته توجه کنید که عامل جذب کشمیری -که نیروهای امنیتی میدانند چه کسی است- چهار سال بعد از انفجار با دستور امام از زندان آزاد شد. او به اشتباه تصور میکرده کشمیری فردی انقلابی است و زمانی که آقای موسویخوئینیها دادستان بودند، پرونده را بررسی کردند و بسته شد. دستگیرشدهها از اداره دوم ارتش و اطلاعات نخستوزیری بودند.
عباس زریبافان چه کسی بود و چه نفوذی در سپاه داشت؟
عباس زریبافان یکی از نیروهای اطلاعات سپاه بود که در آستانه فرار بنیصدر همراه با رجوی مورد شک و تردید قرار گرفت و بازجویی شد، ولی در بازجوییها به جمعبندی نرسیدند که او را نگه دارند، بنابراین آزادش کردند و او هم متواری شد. اسم مستعار او «کمال» بود و همان روزها، بنیصدر مخفی و سپس پناهگاهش شناسایی شده بود. رجوی بعد از فرار در پاریس اعلام کرد که برادر «ک» موضوع را به ما اطلاع داد و ما بنیصدر را جابهجا کردیم.
همفکران و همحزبیهای شما نقش عمدهای در تعطیلی نشریات و چاپخانههای گروههای سیاسی در سال ۶۰ داشتهاند؛ شما هنوز به آن اعمال معتقدید؟
اهمیتی که امروز آزادی برای ما دارد، آن موقع برای استقلال قائل بودیم. ما در آن مرحله تازه از یک حکومت استبدادی وابسته رها شده بودیم و عنصر استقلال در نظرمان بسیار بااهمیتتر از آزادی بود و بالطبع این تصور را که آن اتفاقها میتواند چه پیامدهایی داشته باشد، نداشتیم. البته همان زمان هم حزب توده که یکی از جدیترین اتهاماتش در بازجوییها، هماهنگی مواضع و وابستگی آشکارشان با شوروی بود، هم چاپخانه داشتند و هم کارخانه نارنجکسازی. در اعترافهای سران حزب توده وجود دارد که سازمان مخفی حزب توده کارخانه نارنجکسازی داشت و محل آن نیز در بازجوییها مشخص و کشف شده است. میخواهم بگویم فقط چاپخانه آنها تعطیل نشده است، گذشته این حزب نیز این پیوند را دارد. ما کنار این نشریات جریان مبارزه مسلحانه را داریم و پیوند اینها انکارشدنی نیست. آرشیو نشریات پیکار، مجاهد، کار و... وجود دارد و قابل مشاهده است. قطعا تندرویهایی را که در برخوردها بود، رد نمیکنم اما مهم است که دقت کنیم امروز فهم دیگری از مسائل وجود دارد. بیانیه ۱۰مادهای دادستانی پیشنهاد دوستان ما به دولت بود؛ زیرا گروهها در سطح وسیع اسلحه داشتند و میخواستند کار سیاسی کنند. حزب دموکرات در کردستان در حال مبارزه مسلحانه بود و پادگان خلع سلاح میکرد؛ سال ۵۷ پادگان مهاباد خلع سلاح شد و بهار ۵۸ پادگان سنندج محاصره. یک بخش مسئله این است که نیروهایی مسئول در حکومت بودند که تجربه کافی در مدیریت نداشتند و یک بخش نیز نیروهای مبارز مسلح علیه جمهوری اسلامی بودند که باید هر دو را در کنار هم ببینید تا شرایط درک شود.
حضور شما در حراست وزارت ارشاد با شایعهها و اتهامهای زیادی همراه است؛ شما چه برخوردی با هنرمندان داشتید؟
من ارتباط زیادی با هنرمندان نداشتم و هنرمندان هم درباره من حرف نزدهاند؛ تنها یک تهیهکننده سینما به نقل از دوستش ادعایی کرده و او نیز تأیید کرده است. آقای حسین فرحبخش گفته من آقای عبدالله علیخانی را شلاق زدهام؛ ادعایی که نه مستندی دارد و نه منطقی. شما غیر از این چیزی شنیدهاید؟ آیا هنرمندان درباره اینکه من محدودیتی ایجاد کردهام، چیزی گفتهاند؟ من اصلا به لحاظ شغلی ارتباطی با آنان نداشتم. فقط قبل از اینکه من در حراست ارشاد مسئولیت بپذیرم، هنرمندان چون با پاسپورت دولتی در جشنوارهها شرکت میکردند، با مشکلاتی روبهرو بودند و باید تأیید صلاحیت میرفتند. من راه جدیدی ایجاد کردم که افراد با پاسپورت شخصی میتوانند بروند. علت ادعای آقای فرحبخش هم برای من روشن است. ایشان به من پیغام دادهاند که اگر میخواهی درباره تو حرفی نزنیم، در خانهات بشین و دم از اصلاحطلبی نزن. به نظر شما این حرف از جانب یک هنرمند است یا از جانب بازجوی من؟ ایشان در مصاحبهاش رسما گفته بود که عربسرخی به خانهاش برود و از اصلاحطلبی حرف نزند تا من با او کاری نداشته باشم. اتفاقا هنرمندان عمدتا هوادار اصلاحطلبان بودند. شما ببینید متن استعفای آقای خاتمی از وزارت ارشاد چیست. نگاه کنید در مراسم تودیع آقای خاتمی چه کسانی حضور داشتند. با رجوع به تاریخ و کنار هم گذاشتن خیلی از قضایا، مشخص میشود این شایعه از کجا و به چه هدفی منتشر شده است؛ آنهم زمانی که من در زندان هستم.
23302
نظر شما