با این حال، امروز پرسش اصلی این نیست که آیا قالیباف حایز رای حداکثری تهرانیها خواهد شد یا نه. سئوال اصلی این است که چه کسی قرار است در انتخابات آینده، ناخدای اصولگرایان باشد و به فرمان او اصولگرایان به اینطرف و آنطرف بچرخند. قالیباف؟ مرتضی آقا تهرانی یا علیرضا زاکانی؟ سه چهرهای که هر کدام نه فقط مدعی که برنامههایی نیز برای ادارهی اصولگرایان جوان دارند.
قالیباف پر از انگیزه و برنامه
برخلاف زاکانی و آقاتهرانی که تازه برنامههای خود را عملی کردهاند، محمدباقر قالیباف از دو سال پیش برنامهی خود را آغاز کرد. او وقتی قصد شرکت در انتخابات سال ۹۶ را داشت، نامهای به جوانان انقلابی نوشت که باید شیوه سیاستورزی متحوّل شود و از چهرههای نو، در مسیر «نواصولگرایی» استفاده کنیم. قالیباف منتقد بزرگ درونجناحی اصولگرایان بود. وی به شیوههای پوپولیستی احمدینژاد رای نمیداد و از شیوههای سنتی و خستهی موتلفه و جامعه اسلامی مهندسین و طیفهایی از این دست انتقاد میکرد. قالیباف راه اصلی را «کار» میدانست؛ نه شعار، نه تبلیغات، و نه هیاهو و جنجال. ادعایش ۱۲ سال شهرداری تهران بود. خیابانها و بزرگراههایی که زده بود. تونلهایی که حفر کرده بود. شهری که سبز شده بود و البته تفرجگاههایی که ایجاد کرده بود. یک کارنامهی روشن و پر از ادعا. کدامیک از اصولگرایان این کارنامه را داشتند؟ محمود احمدینژاد؟ او در دو سالی که در شهرداری تهران بود جز دوربرگردان و راهاندازی پله برقی چه کار دیگری کرده بود؟ و در ۸ سال ریاست جمهوریاش چه ارمغانی جز از دست رفتن سرمایهی اجتماعی اصولگرایان برای آنها انجام داده بود؟ دیگر اصولگرایان چه؟ کدامیک از آنها که در دایرهی اصولگرایی مانده بودند همچون قالیباف برنامه و کارنامهی روشن داشتند؟ پس بیراه نبود که قالیباف سال ۹۶ با انتشار یک بیانیه دربارهی نواصولگرایی نشان بدهد میخواهد راه خود را از آنها جدا کند؟ اما جدایی هزینهی بسیاری دارد و کمتر کسی است که بخواهد این هزینه را بپردازد. احمدینژاد وقتی دریافت که راهش از اصولگرایان جدا شده، این هزینه را پرداخت. او دریافته بود که «رای مردم» در آدرسی که اصولگرایان میدهند نیست و جای دیگری باید سراغ آن رأی را گرفت. اما قالیباف با علم به اینکه میدانست تجربهی ۱۲ ساله کار در شهرداری به او نشان داده است که اکثریت مردم چه میخواهند، نتوانست در سال ۹۶ راه خود را از اصولگرایان خسته جدا کند و جریان جدیدی را بهوجود بیاورد. به همین دلیل هم بود که نهایتا با نظرسنجیهای مختلفی که جلوی روی خود دید، مجبور به کنارهگیری از رقابتها شد.
اکنون دو سال بعد از آن ماجراها، همچنان میخواهد راه خود را برود ولو آنکه ذیل تابلوی اصولگرایی باشد. اما دو ماه پیش متوجه شد که نه او توانایی کشیدن اتوبوس کهنهی اصولگرایی را دارد و نه مسافران قدیمی این اتوبوس حاضرند با رانندگی قالیباف به دل جاده بزنند. پس دریافت که باید کار جدیدی را آغاز کند که نه جدایی از اصولگرایی تعبیر شود و سرنوشت احمدینژاد بر او آوار شود و نه ذیل دیگران فعالیت کند. بنابراین در قدم اول در غروب یک روز تابستانی هنگامی که روبهروی دوربین فیلمبرداری نشست، «جوانان انقلابی» را به میدان فراخواند. از آنها خواست خود را آمادهی شرکت در انتخابات مجلس کنند و بعد در سایتی که برای همین منظور تهیه شده بود ثبتنام کنند. این قدم اول، شوری را میان هواداران او بهوجود آورد. کسی پیدا شده بود که میخواست این دایره بسته را بگشاید و آنها را شریک بازی بزرگ خود کند. قدم دوم دیروز برداشته شد. وقتی او در ساعات پایانی ثبتنام از در دیگری به وزارت کشور رفت و ثبتنام کرد، در واقع گام دوم را برداشت و اکنون در گام سوم به پشتوانهی آن جوانانی که برای ثبتنام به مجلس فراخوانده، میخواهد ناخدای اصولگرایان باشد. حتی یکی دو روز قبل از ثبتنام در پیامی که برای «جبهه پایداری» فرستاد، هم روش اصولگرایی در ۲۰ سال گذشته را نقد کرد و هم به جبهه پایداری یادآور شد که از جوانان آنها استفاده خواهد کرد: «شاید برخی در حوزه پایداری من را قبول ندارند اما این مسائل برای من موضوعیت ندارد. از هر شخصی که چارچوب یک جوان انقلابی، مومن و مردمی را داشته باشد و فردمحوری و قبیلهگرایی نداشته باشد حتما استفاده میکنیم.»
اکنون او میخواهد گام سوم را برای خود بردارد. ناخدا و پدرِ جوانِ جوانان انقلابی اصولگرا شود. جریانی که او را در تمام سالهای گذشته پس زده بود. آیا اصولگرایان و افرادی چون مرتضی آقاتهرانی، یا علیرضا زاکانی حاضرند خود را به سیاستهای قالیباف بسپارند و ذیل او تعریف شوند؟
زاکانی، حساس به فساد
علیرضا زاکانی نیز همچون قالیباف مدعی هدایت جریان اصولگرایی است. مجلسهای نهم و دهم مهمترین نقش را در هدایت مجلس زاکانی بر عهده داشت و او بود که «انقلابیون» را هدایت میکرد. از درون مجلس برای بیرون مجلس نقشه میکشید و از بیرون سیاستها را طراحی میکرد و برای دولت روحانی خط و نشان میکشید. با این حال او مقهور سیاستهای پنهان لاریجانی شد. قالیباف در ۱۲ سال مدیریت شهری، رقیب گردن کلفتی نداشت. یکهتاز میدان خود او بود. دولت احمدینژاد با او مخالفتهایی داشت اما توان تاثیرگذاری بر مدیریت شهری و سیاستهای آن را نداشت. بر خلاف قالیباف، کار زاکانی بسیار سنگین بود. مجلس ۲۹۰ نمایندهای دارد که هدایت همهی آنها ممکن نیست. خصوصا آنکه ریاست مجلس را هم در اختیار نداشته باشی. مخصوص آنکه علی لاریجانی را که سیاستمدار زیرک و گردنکلفتی است، مقابل روی خود داشته باشی. کسی که میتواند هر برگ پنهان تو را بخواند و تو را به میدان بازی خود بکشد. زاکانی در تمام روزهای آن دو سال پایانی مجلس نهم که روحانی رئیسجمهور بود و علی لاریجانی رئیس مجلس، بسیار تلاش کرد در دو جبهه مبارزه کند. هم علی لاریجانی را از صندلی ریاست کنار بزند و هم روحانی و دولتش را زمینگیر کند. کار بسیار سختی بود. مبارزه در دو جبهه با دستان خالی. برای همین بود که در روز فینال و تصویب برجام، در ۲۰ دقیقه مقهور علی لاریجانی شد. لاریجانی در آن مجلس موتلفان مهمی همچون محمدرضا باهنر داشت. خود در بالا سیاستها را تعیین میکرد و باهنر در پایین، زمینهچینی و اجرا میکرد. زاکانی در میانهی مثلث روحانی، لاریجانی و باهنر هر تلاشی میتوانست انجام داد. حتی به باور بسیاری از اصولگرایان خوش درخشید اما نتیجه بنابر سلیقه و خواست او پیش نرفت. اکنون اما فرصت دوبارهای برای او فراهم شده است. میدان فراخ و باز و گستردهای که میتواند به مدد تجربههای پیشین، در آن هماوردی کند. زاکانی یک نکتهی مثبت نیز در کارنامهی خود دارد. کارنامهی زاکانی نشان میدهد که او برخلاف قالیباف به فساد حساس است. قالیباف حساسیت زیادی نداشت اما زاکانی برخلاف اوست و در این زمینه خودی و غیرخودی، اصولگرا و اصلاحطلب نمیشناسد. پرونده سعید مرتصوی، پروندهی عبدالله جاسبی و دانشگاه آزاد دو نمونه از تلاشهای زاکانی در زمینه مبارزه با فساد است. این درحالی است که قالیباف قائممقامی چون عیسی شریفی داشته که هنوز نتوانسته است از زیر سایه آن بیرون برود.
آقاتهرانی، شیخ پردهنشین
و اما مرتضی آقاتهرانی. او ریاست مهمترین جریان سیاسی اصولگرایان را برعهده دارد. جبهه پایداری، حزبی مدعی رهبری جریان «اصولگرایی» به شیوهی نوین است. جوانان انقلابی عمدتا به این حزب گرایش دارند و از آن خط میگیرند. تندترین رفتارها را تئوریزه میکنند و از رادیکالترین کارها حمایت میکنند. تنها حزبی که از وقتی تاسیس شد روی خوش به جوانان نشان داد و سهمی برای آنها در ادارهی کشور در نظر گرفت. آقاتهرانی، روحانی پردهنشین است. پس بیش از آنکه کنش سیاسی برونگرایانه داشته باشد، سیاستمداری درونگرا است. حرف تندی نمیزند. حتی معلم و مدرس اخلاق میشود اما حزب او، جریانسازترین طیف اصولگرایی میشود و حوادث و وقایعی را رقم میزند که مستقیم به «کتابهای تاریخ» میروند. آنها اکنون نمایندهی همان جوانان عدالتگرایی هستند که کموبیش صدایشان را شنیدهایم. برای همین است که یکی از آنها در نقد قالیباف نوشت: «با توجه به افرادی که در انتخابات مجلس ثبتنام کردهاند، اگر قرار باشد واقعا یک مجلس انقلابی به معنای واقعی کلمه شکل بگیرد برای رئیس مجلس باید از «مشهورات کاذب» عبور کرد و به ریاست افرادی از این دست فکر کرد: حمیدرسایی؛ علیرضازاکانی، الیاس نادران و سیدمحمود نبویان».
اکنون دوباره به پرسش آغازین این نوشته برگردیم: «چه کسی قرار است در انتخابات آینده، ناخدای اصولگرایان باشد و به فرمان او اصولگرایان به این سو و آن سو بچرخند. قالیباف، مرتضی آقاتهرانی یا علیرضا زاکانی؟» پاسخ به این پرسش، عبور اصولگرایان از اولین و مهمترین چالش پیش رو است.
172727
نظر شما