حال، مهم است که بدانیم، آبه شینزو، با کدام اهداف راهی تهران شده است؟
مرحله دوم فشرده بررسی
با توجه به تنش ابرقدرتها در شرق پاسیفیک، نقش توکیو در صحنه سیاست آمریکا، و سفر اخیر ترامپ به ژاپن، به نظر میرسد، بیشتر، ارزیابی از توقعات طرف ایرانی و سنجش میزان آمادگی ایران برای معامله با آمریکا و بررسی ضریب آمادگی ما برای دو سر طیف احتمالات، از برخورد تا مصالحه، محور «ماموریت» نخست وزیر ژاپن در تهران باشد. معمولا در این شرایط و این گونه موقعیتها، رفتار طرف واسطه یا میانجی، عمدتاً وابسته به ماموریت محوله از سوی "طرف اعزام کننده" است!
نخستوزیر قاعدتا از طرف آمریکایی "دستورکار" دارد. برای طرف آمریکایی، اولا؛ تشویق ایران به ورود به یک بده-بستان، دوم؛ ارسال پیام سقف انتظارات برای طرف ایرانی از سوی طرف آمریکایی، سوم؛ سنجش طیف انتظارات "تقاضا-عرضه" طرف ایرانی و به خصوص، ابلاغ "هشدار هستهای" به طرف ایرانی است. البته، به نظر میآید در زیر آن همه مشاجرات طرفینی، یک لایه از هماهنگی و وساطتها موجود بوده است!
مرحله سوم شرح بررسی
۱- طی ماههای اخیر،در فضای مناقشات منطقه، تحرکات دیپلماتیک شدت یافته است. تحرکات، قاعدتاً باید به جریانات معنا دار دیپلماتیک، و در نهایت به «روند» هدفمند منتهی گردد. محور این تحرکات، البته دو نیروی متضاد و قدرتمند «ایران» و «آمریکا» هستند. همه دیگر اقدامات یا تلاشها، پیرامون یا ناشی از تحرکات یا علامات یا اراده این دو طرف شکل گرفته است. هنوز دو ماه نگذشته که شدت تنشها در محیط امنیتی و نظامی منطقه آنقدر بالا گرفت که وقوع برخورد نظامی بسیار نزدیک ارزیابی میشد.
۲- چه شد که ورق برگشت و صدای بلند طرف آمریکایی از تهدید و شانهکشی، به ندای «مذاکره طلبی» تبدیل شد؟
مهمترین عامل این چرخش چه بود؟
چه شد که موتور پروپاگندای ضد ایرانی رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی ناگهان فروکش کرد؟ چه شد که ترامپ و تیم درجه اول او، با شیب بسیار زیاد ناگهان تغییر موضع دادند؟ علت مواضع سینوسی کاخ سفید چه بوده و چه هست؟ چگونه شد که در دو ماه اخیر، هر کجا دیپلمات ارشد ایرانی حاضر بود، رد پایی مستقیم یا بهواسطه، از سوی آمریکا دیده شد؟ طی سفر ظریف به نیویورک، هند، ژاپن، پاکستان، عراق ، ترکیه بروکسل و... در هر کجا، پیش یا پس از حضور رییس دستگاه دیپلماسی ایران، مقامات بلندپایه آمریکایی نیز حضور داشتند یا، گفتوگوهایی در خصوص مسایل فیمابین دو طرف، با مقامات عالیترتبه کشور میزبان، انجام شد!
علاوه بر این، تحرک واسطهای سنتی آمریکا، «سوییس و عمان» نیز در همین مدت، قابل ملاحظه بود. چه شد که زمزمه میانجی و واسطه، به فریاد گفتوگو و پیامرسان و مذاکره غیرمستقیم تبدیل شد؟
۳- هر چه هست، نقش ابتکار عمل ایران در دیپلماسی چند لایه، و بازیسازی راهبردی با مشارکت اکثر اهرمهای قدرت ملی و منطقهای خود، در تغییر مسیر آمریکا، قابل انکار نیست! این یک "روندسازی" هوشمندانه است که تا کنون توانسته فرصت مناسبی برای «إعمال دیپلماسی همه جانبه» فراهم کند. البته واضح است که هیچگاه همه جزییات و شرایط محیط تعامل، رقابت و کشمکش، در اختیار یک طرف نخواهد بود. هر لحظه ممکن است حریف، مسیر تحولات را غافلگیرانه تغییر دهد یا فاکتوری غیر قابل پیشبینی معادلات صحنه را دگرگون سازد.
۴- هنوز اما از سطح التهاب منطقه، تا مرز حصول اطمینان، کاسته نشده. هنوز همه طرفهای مربوط و نامربوط، روی لبه خطر برخورد بزرگ قرار دارند. هنوز اهداف و دستورکار های اساسی طرفها، تغییری نکرده. هنوز فضا تنش آلود است و طرفها در حال ارزیابی یکدیگرند. ماهیت ها و منافع پایدار و اساسی طرفها، هنوز از منطق ثابت پیشین برخوردار است. بازیگران صحنه، هنوز در اندیشه تسلط خود بر حریفاند. هنوز فضا، فضای "غلبه ولو با قهر" است.
اما، آنچه تغییر یافته، اراده طرفها برای فرصت دادن به دیپلماسی، در حد مهار سطح فزاینده تنش است. این خود، یک مساله بسیار مهم و یک فرصت بسیار مغتنم است، هرچند که چرخش استراتژیها نیست، ولی چیزی فراتر از تاکتیک ارزیابی میشود!
۵- بررسی عملکرد هر قدرت یا بازیگر موثر، در این موقعیت، برای داشتن یک تصویر واقعی از روند تحولات، اهمیت خاص دارد.
ایران، محیط داخلی را با قوت کنترل کرد، در مساله اقتصاد تحمل عمومی را افزایش داد، کمی با مساله آسیبهای داخلی جدی برخورد کرد، از قدرت موازنه ساز منطقهای خود برای مدیریت حریف به خوبی در قامت دیپلماسی امنیتی بهره جست، قدرت نظامی خود را در قالب دیپلماسی نظامی به کار گرفت، و البته با منطق حریف روی دست حریف بازی مبتکرانه را اداره کرد!
آمریکا، دریافت که هیچ شانسی برای تشدید برخورد احتمالی با ایران ندارد! نه متحدی پای برخورد میایستد و نه شریکی در منطقه تحمل ضربات مهلک احتمالی را دارد. آمریکا دریافت که خطر تشدید جوّ تنش، مافوق ضرورت و منطق است، آمریکا دریافت که ایران میتواند «طرح بدیل» فروپاشی برجام را فرا تر از حد انتظار غرب، اجرا کند،آمریکا مجددا به تمرکز بر پروژه «نمد» تا اقناع ایران به پذیرش شرط گفتگو بازگشت!
اروپا، قدرتهای محور (فرانسه-المان و انگلیس)، روسیه، چین، عوامل واسط (نظیر عراق، سوییس، عمان، ژاپن، ...)، قدرتهای منطقه (سعودی، ترکیه، رژیم صهیونیستی، مصر، پاکستان) ، سایر قدرتها نظیر هند، و البته طرف اصلی ما، آمریکا،، مهم است که جزییات تحرکات و اقدامات و مواضع هر یک با دقت و پیوسته رصد و تحلیل و ارزیابی شود.
به عنوان نمونه، اروپا در سفر وزیر خارجه المان به تهران، طرف صلب و سخت مواضع جبهه غرب را به ایران نشان داد. از مجموع آثار سفر آقای ماس به منطقه و تهران، میتوان درک کرد که، اروپا خواست عجز خود را در ایجاد تغییر بر صحنه محاصره اقتصادی ایران، با حفظ پرستیژ خود، به تهران منتقل کند. از اروپا بیش از دعای خیر و التماس امتیاز و حفظ پرستیژ ایشان، نباید و نمیتوان انتظار داشت! البته، اروپا پیام مشابهی هم به آمریکا داد. «اروپا مایل نیست که در جنگ آمریکا را همراهی کند.»
خط روسیه، کماکان بازی در عرصه منطقه، استفاده از فرصتهای بافت منطقهای، حفظ موازنه منطقهای در رقابت با آمریکا و تداوم الگوی مناسبات موجود با قدرتهای منطقه. طبعا در این مدل، روسیه از وقوع جنگ (بین ایران و آمریکا یا شرکا) استقبال نمیکند، و البته انتظار حل و فصل دشمنی دو طرف را هم ندارد.
چین، برای شکست دادن آمریکا در جنگ تجاری، به فرصت منطقه و فرصت ایران، نیاز دارد. اصولاً چین خالق راهبرد «تولید قدرت بزرگ، از فرصتهای کوچک» است! از این رو، حتی روزانه یک میلیون بشکه نفت ارزان و نسیه هم اهمیت راهبردی دارد. پس، ایران در این "مناقشه"! برای چین مهم است. برای چین هم وقوع جنگ بین ایران و آمریکا (یا شرکا)، به دلایل متنوع، مطلوب نیست، اما،
چین ها هم بازرگانان جنگی خوبی هستند!
ژاپن، اما، در این میان، دورترین فاصله امنیتی-سیاسی را با این سیستم منطقهای دارد. ژاپن یکی از مصرف کنندگان سنتی نفت ایران بوده است. زمانی که نخستین تحریم نفتی از سوی آمریکا علیه ایران اعمال شد، ژاپن از مشتریان مطرح نفت ما بود. در زمان کلینتون، چین قصد ورود به بازار نفت ارزانتر ایران را داشت، اما، مقامات نفتی ایران، پایداری دیرین توکیو بر خرید از ایران را، عامل تخفیف قیمت میدانستند.
ژاپن که جزو ۸ کشور دارای مجوز واشنگتن برای خرید نفت ایران، در زمان تحریم بوده است، کمترین سقف خرید را داراست. حدود ۱۶۶ هزار بشکه در مقابل بیش از ۳۶۰ هزار بشکه کره جنوبی یا بالاترین رکورد خرید که متعلق به چین و هند است، رقم قابل ملاحظهای نیست!
۶- آن چه مسلم است این که، ژاپن از "ظرفیت اعتماد و پرستیژ" خوبی برای تبادل پیام و انتقال نظرات طرفین مناقشه برخوردار است. اما، حتما فاقد ظرفیت کافی برای ایفای نقش «میانجی» است، خاصه آن که، بعض نشانههای تمایل طرفین برای گشودن "دریچه تنظیم تنش"، (مثل رها سازی زندانی)، خارج از حیطه عمل ژاپن بروز یافت.
همان طور که گفته شد: نخست وزیر آبه، قاعدتا از طرف آمریکایی "دستورکار" دارد. برای طرف آمریکایی، اولا؛ تشویق ایران به ورود به یک بده-بستان، دوم؛ ارسال پیام سقف انتظارات برای طرف ایرانی از سوی طرف آمریکایی، سوم؛ سنجش طیف انتظارات "تقاضا-عرضه" طرف ایرانی و به خصوص، ابلاغ "هشدار هستهای" به طرف ایرانی است.
برای ایران، همین که نخست وزیر ژاپن پس از ۴۱ سال برای نخستین بار با ماموریت یا پیام دولت آمریکا به تهران آمده، خود نشانه اقتدار و ابتکار راهبردی است. ضروری است که نخستوزیر همین پیام (ابتکار و اقتدار راهبردی) را دریافت کند و به طرف مقابل به خوبی منتقل کند؛ ضروری اما، نه کافی!
نظر شما