به گزارش خبرآنلاین، اقتصاد ایران در حالی تحت فشار تشدید تحریمهای امریکا، دومین رکود تورمی خود را در دهه نود تجربه میکند که بسیاری از اقتصاددانان منتقد سیاستهای بازار آزاد معتقدند انتخاب مکتبی دیگر و رفتن راهی متفاوت می توانست شرایط را امروز دستخوش تغییر نماید.
حسین راغفر از جمله اقتصاددانانی است که خود را به سوسیالیستها در ایران و جهان نزدیک میداند و سیاستهای اقتصادی ایران را نولیبرالیستی میخواند. او در سال گذشته چند اظهارنظر تند و تیز علیه دولت روحانی و تئوریسین های اقتصادی آن خصوصا مسعود نیلی داشت که البته این نظرات با پاسخ تند و جنجالی محمد طبیبیان همراه شد.
این نقد اما تنها معطوف به طیف نهادگرایان نیست، اقتصاددانان دست راستی نیز با خروج از دولت ترجیح دادند فعلا در نقش منتقد قرار گیرند. زاویه نقد تنها در این حوزه تفاوت دارد. این طیف اتفاقا دولت را متهم به عمل نکردن تام و تمام به سیاستهای مستند به اقتصاد بازار میدانند و دسته دیگر منتقدان، وضعیت کنونی را محصول سیاستهای اجرایی پیشنهادی از سوی طیف پیش گفته اعلام میکنند.
این اقتصاددان منتقد در گفت و گو با خبرآنلاین ضمن تشریح علل ضعف اقتصاد ایران طی دهه های گذشته گفت: سیاست بازار آزاد در کشورهای پیشرفته نیز ضعفهای زیادی را از خود نشان داده و در نتیجه تلاش شده است با محدود و قانونمند کردن آن، جلوی بروز ایرادات و بحرانها گرفته شود، این در حالی است که برخی بدون توجه به این ایرادات شیفتگی خود را به سیاست اقتصادی بر محور بازار آزاد نشان می دهند.
وی ادامه داد: بهترین گواه برای رد دعاوی طرفداران بازار آزاد، شرایط امروز ایران است. بنا بود بازار آزاد و تعدیل ساختاری توسعه را ممکن کند که نکرد و شرایط بدتر شد. هر چند نولیبرالهای وطنی همچنان خود را محق می دانند اما شرایط امروز در ایران نشان از چرایی بیراه بودن این راه دارد.
این استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا اضافه کرد: در سطح جهان هم این وضعیت وجود دارد، به همین دلیل بررسی سرانه میزان خوشبختی مردم نشان از آن دارد که مردم دانمارک، نروژ و سوئد بهترین شاخصها را دارند. حالا برای درک وضعیت بهتر است ببینمی حوزه مداخله دولت در این اقتصادها چگونه است.
راغفر در توضیح این مطلب افزود: در این کشورها دولت در اقتصاد به سود رفاه اجتماعی مردم دخالت می کند. از این رو به نظر میرسد بازار آزاد ناب آن طور که در ایران از آن صحبت می شود؛ جز در چند کشور آمریکای لاتین و آفریقا در هیچ کشوری اجرا نشده است.
مشروح گفت وگوی خبرآنلاین با این استاد دانشگاه را در ادامه بخوانید:
سوسیالیسم یا لیبرالیسم؟ از نظر شما کدام تفکر در دنیا راهبردی تر بوده است؟
دعوای سوسیالیسم یا لییبرالیسم، حالا دو قرن را به خود دیده است. از میانه قرن بیستم تنور دعوا در این بخش داغ شد؛ جهان در آن روزها برابر دو راه حل برای توسعه قرار داشت؛ توسعه بر مبنای رشد متوازن اجتماعی، یا توسعه بر مبنای اولویتهای فردی. پیش از پایان این قرن جهان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و دیگر حکومتهای چپ را نظارت کرد تا لیبرالها سند این تحولات را به نام خود بزنند و اینگونه برداشت کنند که شکست انها پیروزی ماست. تاچر و ریگان در دو سوی عالم نماد نسلی از رهبران جهان بودند که اعتقادی جدی به اغاز دوباره تاریخ داشتند. از سوی دیگر فروپاشی شوروی تمامی نیروهای رادیکال و سیاست ورزان چپ از موافقان تا منتقدان شوروی را مجبور به عقب نشینی کرد.
بهترین گواه برای رد دعاوی طرفداران بازار آزاد، شرایط امروز ایران است. بنا بود بازار آزاد و تعدیل ساختاری توسعه را ممکن کند که نکرد و شرایط بدتر شد. هر چند نولیبرالهای وطنی همچنان خود را محق می دانند اما شرایط امروز در ایران نشان از چرایی بیراه بودن این راه دارد.
وقتی همه منتقدند
کدام طیف اقتصادی با سیاستهای جاری دولتها در ایران موافقند؟ کدام طیف اقتصادی مسئولیت مسیر طی شده در سال های گذشته را میپذیرند؟
بحث اولیه ما این بود که کدام مکتب اقتصادی راهگشای اقتصاد ایران است؛ برای پاسخ به این سئوال طبیعی است که باید به گذشته نگاه کنیم تا مسیر آینده را دریابیم.
من معتقدم وضعیت کنونی ما ریشه در اجرای سیاست های منتسب به اقتصاد آزاد دارد در حالی که باید این دوستان توضیح دهند که منظورشان از اقتصاد بازار و اقتصاد آزاد دقیقا چیست؟اگر منظور از بازار آزاد اقتصادهایی چون ایالات متحده، انگلستان و ژاپن است، ما چیزی شبیه آنچه دوستان می گویند در این کشورها نداریم چرا که اقتصاد فعلی ما عملا اقتصاد غارتی است.
گرچه بازار آزاد و نظام لیبرالی کاستیهای فراوانی دارد اما این بحثها در ایران موضوعیت ندارد. اقتصاد امروز کشور ما ناشی از یکسری اصلاحات نولیبرالی است که نظام اقتصادی را به شرایط امروز کشانده و مانند دفعات قبل، با آغاز بحران مسببان خود را کنار کشیدند و توپ را به زمین دیگران می اندازند.
الگوهای جایگزین و موفق اقتصاد بازار آزاد چیست؟
اجرای سیاستهای مختلف سبب می شود مدل ناب هیچ مکتبی را مشاهده نکنیم، با این همه بسیاری از اقتصادهای نوظهور شرق مداخله مستقیم دولت را در چند دهه اخیر تجربه کرده و میکنند. به هر حال الگوهای مشارکتی و اجتماعی، بهترین جایگزین برای سرمایه داری حاکم بر جهان است.
ماحصل بازارگرایی چیست؟ از یک سو برخی معتقدند چین با لیبرالی شدن و آزاد کردن اقتصاد خودش توسعه یافت از سوی دیگر برخی معتقدند چین همچنان مسیر لیبرالی شدن را نپیموده است . این دعوای نظری هنوز هم ادامه دارد.
نابسامانی امروز ماحصل سی سال بازارگرایی است. جز در ایران هیچ کسی در کشورهای دیگر چین را اقتصادی لیبرال یا بازار آزادی نمی خواند. این تبلیغات ایدئولوژیک است که خریداری ندارد. در چین برنامه ریزی متمرکز دولتی وجود دارد و کنترل دولتی بر همه بخش ها حاکم است. آنها هیچ کدام از صنایع مادر و بزرگ خود را واگذار نکردند و اصلاحات پسا مائو نیز اجازه ایجاد بنگاهها را به بخش خصوصی داد وگرنه سیاستگذاری پولی کاملا در دست دولت است که بر اساس برنامهریزیهای مختلف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت تعیین می شود.
این روش کاملا پوچی است که معنا ندارد، چرا که هر کشور شرایط خاص خود را دارد و حتی در میان کشورهای پیشرفته نیز مدلهای مختلفی داریم، دانمارک و آمریکا هر دو توسعه یافته هستند اما با دو نظام اقتصادی و سطح مداخله گری مختلف دولتی. با این همه مقایسه کوبا با آمریکا و فرانسه با ویتنام کاملا عوامانه است. به هر حال بازار در برخی بخش ها و در کشورهای جهان موفق بوده اما در این کشورها که اغلب در غرب هستند، نهادها به شدت بر عملکرد بازار نظارت می کند و هر تخلفی از سوی سرمایه داران و قدرتمندان با پاسخ و اعتراضات اجتماعی مواجه می شود. وگرنه بازار به تنهایی و در غیاب قوانین ابزاری است برای چپاول مردم.
تضاد اصلی میان کار و سرمایه است
ارزیابی شما از سیاستهای اقتصادی ایران در سالهای پس از جنگ و به ویژه از سال ۸۴ به این سو و حاکمیت تفکر بازار آزاد بر اقتصاد کشور چیست؟
در این سال ها به نام آزاد کردن اقتصاد و به کام قدرتمندان، چه منابعی جابجا شد؟ نابرابریهای امروز ماحصل این ریل گذاری در کشور بوده و با نابودی حجم زیادی از منابع کشور، عملا معیشت خانوار را در شرایطی قرار داده که به مراتب از سال ۸۸ عقبتر هستیم اما درآمد ثروتمندان افزایش یافت.
حاکمیت بازار آزاد در ژاپن وجود ندارد. در این کشور سیاست اقتصاد آزاد متفاوت با ایران است، در این کشور هدف از رشد اقتصادی اشتغال و از این طریق کاهش نابرابری بوده است و برای این اقدامات گسترده ای برای سرمایه گذاری دولتی در بخش رشد منابع انسانی کردند که ثمره آن را امروز می بینیم. این در حالی است که ایران از این نظر روندی معکوس را پیش گرفت و به تدریج بازار را بر نظام آموزشی حاکم شد و از کیفیت فارغ التحصیلان نیز کاسته شد.
تضاد اصلی اقتصاد ایران، تضاد میان کار و سرمایه است و اغلب تحولات اقتصادی و اجتماعی نیز به دلیل بالا گرفتن این دعوا بوده است. تا کنون همواره سرمایه و طبقات بالا حاکم بوده اند و از مواهب اقتصاد کشور بهره فراوان بردند حال آن که کار پدید آورنده و منشا اصلی ثروت در اقتصاد ایران و دیگر کشورهای جهان است.
بانک ها را در خدمت سرمایه داران تجاری هستند. بخش خصوصی ایران هیچ شباهتی به بخش خصوصی کشورهای توسعه یافته ندارد. بازار محدود شده در کنار بخش خصوصی التزام یافته هیچ شباهتی به آن چه در ایران ظهور کرده ندارد. در ایالات متحده که خود بزرگترین قطب سرمایه داری جهان است نیز بخش خصوصی تا این حد هر چه خواست را انجام نداد. تفاسیری که نولیبرال های وطنی ما از بازار آزاد دارند در هیچ کشوری اجرا نشده به جز چند کشور فاسد آمریکای لاتین چون پاناما و چند کشور آفریقایی که بحران بقا در آن حاکم است.
تضاد اصلی اقتصاد ایران، تضاد میان کار و سرمایه است و اغلب تحولات اقتصادی و اجتماعی نیز به دلیل بالا گرفتن این دعوا بوده است. تا کنون همواره سرمایه و طبقات بالا حاکم بوده اند و از مواهب اقتصاد کشور بهره فراوان بردند حال آن که کار پدید آورنده و منشا اصلی ثروت در اقتصاد ایران و دیگر کشورهای جهان است.
طی سه دهه گذشته که دچار بحرانهای عمیق در اقتصاد کشور بودیم بیشترین حکومت اقتصادی از آن کدام مکتب فکری بود و چه نتیجه ای داشت؟
نولیبرالهای ایرانی را سیاست گذاران امروز و کسانی هستند که سه دهه مسئولیت داشتند اما یک روز هم پاسخگو نبودند. متاسفانه این طیف عملا بستر را برای سوداگران فراهم کرد و با توجه به حمایتی که از سوی قدرتمندان می شدند رسانه های زیادی در کشور را در دست گرفتند و صدای منتقدان را با هیاهو خاموش کردند. هر گاه هم بحران ایجاد می شود دولت را سرزنش می کنند.
منتقدان اقتصاد آزاد و طیف چپ اقتصادی چرا در عمل کاری نکردند و تنها به انتقاد دست زدند؟
باید از دولت ها پرسید چرا علی رغم این همه مشکلی که تئوری های این افراد ایجاد کرده نمی توانند از این طیف دست بکشند؟ به هر روی دولت خود منافع عده ای را باید تامین کند و در همین راستا مسئولان را انتخاب می کنند. با این همه به جای انتقاد به اقتصاددانانی که هیچ گاه فرصتی برای ارائه و اجرای پیشنهادات خود نداشتند باید به بررسی انتقادی کارنامه کسانی دست زد که اکنون در جایگاه مخالف و اپوزیسیون آدرس غلط می دهند. صنایع فولاد و پتروشیمی را چه کسانی با بودجه دولت ایجاد کردند و همواره نیز از نعمت رانت بهره مند می کنند ولی به بودجه بهداشتی و آموزشی دائما ایراد می گیرند؟ چه کسی به پتروشیمی ها غیرقابل توجیه ایران لقب پیشران اقتصادی داد؟ آن چه امروز به عنوان بازار آزاد در ایران تبلیغ می شود دگماتیسم نقابداری است که کشور را به آزمایشگاه تئوری های خود تبدیل کرد.
ایشان در جلسه ای گفته اقتصاد علمی چون فیزیک است با قوانین مشابه! این آقا بارها به عنوان وزیر در اقتصاد کشور سیاستگذاری کرد و در عرض پنج سال دوره وزارتش در وزارت راه رسما مسکن کشور را رها کرد و حالا در جایگاه یک کارشناس اقتصادی صحبت می کند حال آن که او باید پاسخگو باشد. همین آقایان معتقد به بازار توضیح دهند چرا در حالی که مسکن آزادترین بخش اقتصاد کشور است و عملا در دستان بازار رها شده است، مافیایی تو در تو بر آن حاکم شدند و مسکن لوکس بیش از نیاز و تقاضا است ولی مردم فقیر از داشتن یک مسکن بی بهره هستند. به کوه، جنگل و ساحل رحم نکردند و کشاورزی در شمال کشور را نابود کردند چون نه قانونی وجود دارد و نه نظارت اصولی تا سوداگران در آرامش تعطیلات خود را در بکرترین مناطق کشور خوشگذرانی کنند و بابت نابودی محیط زیست نیز حتی مالیات نمیپردازند. اما مالیات کارگر و کارمند پیش از پرداخت حقوق از حسابش کسر میشود. خندهدارتر این که نولیبرالهای وطنی این اقتصاد در خدمت ثروتمندان را سوسیالیستی می داند.
بهره گیری از الگوی توسعه بازار چطور؟ آیا این الگو می تواند در حل معضلات راهگشا باشد؟
به هیچ عنوان، تجربه همین سال ها در ایران واهی بودن این ادعا را نشان میدهد و این الگویی شکست خورده برای نابودی کشورهای در حال توسعه است. اغلب کشورهای پیشرفته دخالت دولت، تخصیص منابع و سیاستهای تکلیفی را اجرا کرده و پس از توسعه یافتن حامی تجارت آزاد شدند. چین نیز از همین مسیر پیروی کرد و هم اکنون نیز برای چند دهه آینده برنامه ریزی دقیقی دارد اما در ایران همه برنامه ریزی ها در خدمت منافع سرمایه داران است.
این آزادی اقتصادی کجا وجود دارد؟
همین حالا می بینید ۳۰ میلیارد دلار از کالاهای مورد نیاز مردم را صادر کردند و ۳۰ میلیارد دلار آن را بازنگرداندند تا وقتی دوباره قیمت ها بالا رفت به کشور بیاورند. این آزادی اقتصادی کجا وجود دارد؟ اقتصاد ما تحت حاکمیت سرمایه تجاری است به همین دلیل سوداگری در آن بیشترین سوددهی را دارد و در حالی که مردم بسیاری زیر خط فقر مطلق هستند، ماشین های لوکس وارد کشور می شود.
ادامه این روند بقا را تبدیل به مساله اصلی جامعه خواهد کرد. به طولانی شدن صف کلیه فروشی و بچه فروشی دقت کنید، این نتایج واقعی نولیبرالیسم است. این ها در کشورهایی چون یونان، کلمبیا، اندونزی و... نیز نتایجی مشابه داشتند و حالا به جای منتقدان باید از مدافعان سرمایه داری بازاری پرسید، وعده هایی که دادید چه شد؟ چند دهه دیگر فقیرسازی باید ادامه یابد تا به شما ثابت شود که نظراتتان نه تنها غلط بلکه ویرانگر است؟ این سیستم را من سرمایه داری غارتی می نامم، یک نولیبرالیسم وطنی نامسئول و دگم که هرگز حاضر نیست از اشتباهات خود دست بکشد.
آیا شما خود را نهادگرا می دانید؟
نهادگرا کدام است؟ این هم از آن حرفها است که نولیبرال ها آن را مطرح می کنند. مساله مشخص است در جایی که منابع از تقاضا خیلی کمتر است باید سهمیه بندی را حداقل برای کوتاه مدت انجام داد و این مهم در انگلستان جنگ دوم هم اجرا شد. اگر در این شرایط سهمیه بندی صورت نگیرد، کالای اساسی به فقرا نخواهد رسید و باید از مرگ چند میلیون نفر استقبال کرد. فراموش نکنیم که کالاهای اساسی، برای ادامه حیات ضروری است و سپردن حداقل های یک زندگی به دست بازار آن هم در شرایط بحرانی کاری است که می تواند در صورت حاد شدن شرایط به مرگ بسیاری بیانجامد. این نهادگرایی نیست، این جلوگیری از فجایع احتمالی است که میتواند به خطرات امنیتی در کشور هم منجر شود.
انگلیس با ۴۰۰ سال سابقه سرمایه داری صنعتی بهداشت، سلامت و آموزش عمومی رایگان و دولتی دارد و اساسا این امکان حتی برای مارگارت تاچر هم نبود که به آن چنگ بیاندازد. این میان انگلستان یکی از مراکز پولشویی باندهای مافیای مواد مخدر و اسلحه است و مرز اقتصادی آن دوبی محسوب می شود. با این همه افزایش جرم و جنایت و نابسامانی ها محصول خانم تاچر و تیم دست راستی اوست. البته در انگلستان هم بازار آزاد مانع زندگی بهتر مردم است. تحولات حزب کارگر انگلیس و افزایش تمایل به این حزب که پس از چند دهه دوباره سیاستمداران رادیکال و چپگرا را به کانون این حزب آورد، نشان از تمایلی چشمگیر برای کنار گذاشتن سیاست های بازاری به سود سیاست های اجتماعی است.
فراموش نکنیم که کالاهای اساسی، برای ادامه حیات ضروری است و سپردن حداقل های یک زندگی به دست بازار آن هم در شرایط بحرانی کاری است که می تواند در صورت حاد شدن شرایط به مرگ بسیاری بیانجامد. این نهادگرایی نیست، این جلوگیری از فجایع احتمالی است که میتواند به خطرات امنیتی در کشور هم منجر شود.
در رابطه با تفکر و سیستم اقتصادی حاکم بر امریکای فعلی چه نظری دارید؟ آیا می توانیم از الگوی اقتصاد آمریکا برای مقابله با آن استفاده کنیم؟
آمریکا با این همه ادعای بازار آزاد و لیبرالیسم اکنون خود بزرگترین ناقض انواع تجارت آزاد شده و رسما هر کاری می خواهد انجام می دهد. هیچ کشوری هم نمی تواند به این کشور اعتراض کند. درنتیجه بازار آزاد توهم است و در همه کشورها محدود می شود. در همه کشورها قیمت گذاری در مورد برخی کالاها و خدمات اجرا می شود ولی در ایران تقبیح می شود.
با این همه الگوی آمریکایی برای ایران کارا نیست. ما نباید حتما خود را با ابرقدرتها مقایسه کنیم، چرا نروژ، فنلاند، ایسلند، دانمارک و سوئد با بالاترین سرانه رضایت و رفاه که ماحصل دولتی مداخله گر و برنامه ریزی در کنار بازار است را به عنوان مدل های موفق بشناسیم. در این کشورها سرمایه داران و ثروتمندان بیشترین مالیات را می پردازند و فقرا و بیکاران نیز بهترین امکانات رفاهی را دریافت می کنند. این کشورها مانند انگلیس و امریکا استعمارگر نیستند و مردم آن نیز از سطح بالای زندگی برخوردارند. بازار در این کشورها در خدمت جامعه قرار دارد و به بازار اجتماعی معروف است. از قضا توسعه یافتگی آن ها از هر کشور دیگری بالاتر و نسبت جرم و جنایت نیز اندک و ناچیز است. در هر حال حتی شاخصهای توسعه نیز نشان می دهد اغلب کشورهایی که شاخصهای بالای اقتصادی و اجتماعی را دارند بازار را به سود اجتماع مهار کردند و این برعکس ادعای نولیبرالهای ایرانی است.
۲۲۳۲۲۳
نظر شما