نوعی از سینمای شهری و اجتماعی که در آن، برملا شدن رازها و پنهانکاریهای کوچک و بزرگ شخصیتها بر اثر بروز یک حادثه یا بحران، موتور اصلی درام است. رامتین لوافی در «هتتریک» در حد یک مقلد باقی نمانده و فیلم محصول نگاه، سلیقه او و اثری صاحب هویت است. برخلاف بسیاری از فیلمهایی که در این سالها، متاثر از فیلمهای فرهادی ساخته شدهاند، «هتتریک» فیلمی است که مستقل از تجربههای موفق فرهادی پیش میرود و فرصتی خلق میکند تا تماشاگر درگیر قصهای ظاهرا ساده، اما پرتعلیق و شبیه مناسبات جامعه امروز، پیچیده و گاه متناقض شود.
جذابیت فیلم در این است که شخصیتها و روابطش را درست معرفی میکند و هر نقطه عطفی که در قصه به وجود میآورد به موقع و جذاب است. قصه «هتتریک» خیلی زود شروع میشود، تماشاگر با شخصیتها همراه میشود و نخستین ضربه را زمانی دریافت میکند که هنوز تصور اولیهاش درباره کیوان (صابر ابر)، رها (ماهور الوند)، لیدا (پریناز ایزدیار) و فرزاد (امیر جدیدی) کامل نشده است. فیلم با ورود به منزل رها ادامه مییابد و فیلمساز در محیطی بسته، با چهار شخصیت تماشاگر را کاملا با قصه و شخصیتها درگیر میکند. نمایش جزئیاتی که در روابط امروز وجود دارد، فیلم را به اثری واقعگرا و تاثیرگذار تبدیل کرده است. فرزاد ماجرای شرط بندی را در چند مرحله و هر بار به نحوی، برای بقیه توضیح میدهد. کیوان مجبور میشود درباره مهاجرتش با رها صحبت کند و رها که اول فیلم، به نظر معصومتر از بقیه است، موضوعی مهم را از دیگران پنهان کرده است. مجموعه این پنهانکاریها و دروغهاست که قصه را پیش میبرد و داوری درباره فرزاد را سختتر میکند. چرا که بقیه هم به اندازه او، دروغ گفته یا پنهان کاری کرده و حتی شکست خوردهاند.
در موفقیت فیلم، انتخاب بازیگران و بازیها بسیار موثر است. امیر جدیدی در نقش جوانی که سوداهای بزرگ در سر دارد و بیشتر رویایی به نظر میرسد تا واقعگرا، درخشان است. او که در این سالها یکی از بهترین بازیگران سینمای ایران بوده، با جسارت بازی در نقشی را قبول کرده که آمیزهای از بلاهت، خودخواهی و غرور است. نگاههای گیج و بلاتکلیفش، مهربانیهای منفعتطلبانه و سکانس بحث کردنش با لیدا که سرشار از بیرحمی است از او شخصیتی متناقض ساخته که میتوانست کاملا منفی شود اما بازی جدیدی، فرزاد را به کاراکتری قابل ترحم و گاهی شیرین تبدیل کرده است. مثل سکانسی که روی شیشه برای لیدا قلب میکشد یا تلفنی میخواهد از او دلجویی کند و به او وعده آینده بهتر میدهد. پایان فیلم، میتوانست جایی باشد که خوششانسی موقتا به فرزاد لبخند میزند و او پس از تحمل یک دوره سخت، فاتحانه دستهایش را بالا میگیرد و البته پس از آن، روی سنگفرش خیابان مچاله میشود. گویی کسی آن بالا فرزاد را دوست داشته و معجزه رخ داده است. به نظر میرسد فیلمساز دلش نیامده پس از روشن کردن تکلیف رها و کیوان، از لیدا که تنهایی در خیابان میراند غافل شود. با این همه، پس از تماشای فیلم، بیش از همه فرزاد در ذهن تماشاگر میماند و خوشبختی شکنندهای که او را دوباره به زندگی پیوند میدهد و احتمالا دیری نخواهد پایید.
بعد از تحریر: گویا بداقبالی که گریبان «هت تریک» را گرفته، تمامی ندارد. در حالی که فیلم شایسته حضور در بخش سودای سیمرغ سی و ششمین جشنواره ملی فیلم فجر بود، از این رقابت دور ماند. آنهم در جشنوارهای که آثار نازل و متوسط به پایینش کم نبود. اکران عمومی فیلم در فصل مرده اکران هم، اتفاق تلخ دیگری است که برای این فیلم خوب رقم خورده است.
۲۴۱۲۴۳
نظر شما