آیا اسطوره ساختن از این جریان به نفع عاشورا است ؟ و اینکه می گویند عاشورا جریان ، انقلاب ، نهضت ، حماسه و قیام است کدام ارجح است ؟ و کدام یک از این عناوین را به کربلا می دهند ؟
در ابتدا تفاوت بین اسطوره و تاریخ :
(تاریخ ) واقعه ای است که اتفاق افتاده حال ممکن است چاشنی آن دروغ هایی هم باشد . اما واقعه ای است که اتفاق افتاده : به این می گویند (تاریخ) : اما هر گاه این تاریخ : با افسانه هایی آمیخته شود و تمام حقیقت معلوم نباشد و بخشی از آن پشت پرده قرار گیرد و این افزوده ها از جنسی باشند که بیشتر رنگ تخیل داشته باشد به آن اسطوره می گویند . پس یک پایه ی اسطوره تاریخ است . و پایه ی دیگر آن تخیل و ساخته های ذهنی انسانی است .
ما اسطوره کم نداریم ، حالا اسطوره های ملت های دیگر بماند اما یونان باستان لبریز اسطوره ها ست ، اسطورهای ایرانی را هم می شناسید . در شاهنامه فردوسی هم با اسطوره ها سر و کار داریم : اما کربلا تاریخ است ، حادثه ای است که اتفاق افتاده ، ولی از جنس حادثه های عادی و معمولی نیست ، و الا مثل همه ی حادثه های دیگر رنگ می باخت و گم می شد و تنها اهل تحقیق تاریخی می توانستند در انبوه تاریخ یک صفحه پیدا کنند و آنجا یک عنوانی : که در کربلا روزی روزگاری ، مثلا یک کسی آمد در یک جایی با این تعداد جنگید و قصه تمام شد و چون حادثه اش هم خیلی کوچک بوده ، قطعا سریعتر از بسیاری از حادثه های دیگر گم می شد .
در جنگ جهانی دوم که فاصله اش با روزگار ما زیاد نیست _ هستند کسانی که جنگ دوم جهانی را تجربه کرده اند _ تعداد کشتگان بسیار زیاد بود . شاید به اندازه 40 میلیون انسان کشته شده اند ، که 19 میلیون آن فقط در منطقه شوروی و سمت اروپا بوده ، این قدر انسان کشته شده و الان از این حادثه فقط یک یادی می کنند . خوب کربلا در مقایسه با جنگ دوم جهانی از نظر کمیت که چیزی نیست ؟ اگر این جا تراژدی است ، آنجا هم تراژدی ، اگر اینجا اتفاقی افتاده آنجا هم ، اگر اینجا بچه را تیر زده اند ، آنجا هم ، اگر اینجا کشتند آن جا هم ، اگر این جا اسب بر بدن ها تاختند ، آن جا با تانک ازروی بدن ها گذشته اند ، خیلی حادثه های تلخ اتفاق افتاده اما اگر کربلا از جنس آنها بود باید خیلی زود تمام و فراموش می شد ، اما این ماندگاری رازی دارد _ و من در اول یکی از کتابهایم نوشته بودم . شگفت است گویی خداوند به زمان ماموریت متفاوتی نسبت به کربلا داده است که آن حادثه (جنگ دوم جهانی ) از زمان
ولادتش هر چه فاصله می گیرد بیشتر رنگ می بازد ، اما کربلا هر چه از روز گار خودش بیشتر فاصله می گیرد صیقل خورده تر ، درخشان تر و زیباتر در دل ها و چشم ها می نشیند . اگر کربلا اسطوره بود باید تمام می شد .
کشت !؟ علی اکبر چندتا کشت !؟ و ابا عبدالله !؟ میشد یک میلیون و خورده ای !!! اما ما تحقیق کرده ایم ، و اگر خیلی خوب فکر کنیم ، شمشیری که یکی را در یک ثانیه و یک ثانیه زمانی برای کشتن یک نفر باشد ، یک میلیون و خورده ای را اگر حساب کنیم به اندازه ی روز عاشورا نمی رسد ژس برای حل این مجبور به ساختن اسطوره ای جدید شدند و آن هم اینکه خدا آن روز را طولانی کرده یعنی به جای اینکه روز 24 ساعت باشد ، 72 ساعت شده ، تا بتوانند توجیهی برای مسئله کشته شدن این همه درست کنند.
غافل از اینکه آنهایی که در کربلا بودند انسان بودند. اباعبدالله انسان است ، حالا خود امام و یاران توان ویژه ای هم داشته باشند اما انسانند ، خسته می شوند ضمنا تشنه هم بودند زخم هم برداشته بودند ، در تیر باران صبح عاشورا یاران بدون اسثناء تیر خورده بودند ، خوب زخم برداشته باشند ، آب هم نیست. خستگی ، سنگینی زره و... ( یکی دو بار من خودم تصمیم گرفتم یک زره بپوشم برای اینکه من مرتبا درباره کربلا حرف میزنم ، در حالت خوشی سیر هم آب بخورم ، غذا هم بخورم ، یک زره هم بپوشم ، یک سپر و شمشیر دست بگیرم و یک تیر دان به خودم ببندم ، مثلا یک مسیر 480 متری را که عمق کربلا بوده حدود 15 بار بروم و بیام ، ببینم می شود !؟ یکبار این کار را بکنید ببینید چقدر سخت است ! )
اسطوره است که می افزایند و مسائل عجیب و غریب طرح می کنند ، بخشی از اینها دروغهای بنی امیه است ، من بحثی داشتم در باب ابن عساکر ، گفتم چه دروغهایی بسته اند به اباعبدالله که ممکن است من و شما هم بدمان نیاید ، آسمان اینجور شد ، طوفانی مزید آن جور شد ، در حالیکه می دانیم هیچکس گزارش این حرف ها را هم ندارد. این منتسب کردن واقعه به اسطوره است و این اسطوره گاه باعث می شود اصل حادثه گم شود.
مقام معظم رهبری در باب مداحی سخنانی مطرح کرده بود که یک کسانی درباره چشم و ابروی گفته بودند . چشمات اینطوره ، لبات اینطوره ، توضیحات آنجوری ، مقام معظم رهبری گفته اند : آخر چه نیازی دارد ؟! اولا اباالفضل (ع) را دیده ای که میگویی چشم و ابروی او آنجوری بود ؟! تازه از این چشم و ابروها اینقدر زیاد هست .
ارزش اباالفضل به این چشم و ابرو که نیست ، ارزش اباالفضل به نگاه حسین یاب است به چشمی است که در آن ایمان موج دارد ؛ به پیشانی فراخی است که گفته اند ، وقتی سرش را بر نیزه هم کرده بودند ، " بین عینیهم من اثر سجود " اثر سجده بر پیشانی حضرت عباس روی نیزه کاملا معلوم بود. ارزش اباالفضل العباس به اینهاست. بعضی ها هم توصیف های امروزی اروپایی می کنند : چشمان آبی ، اباالفضل چشم آبی ، اصلا عرب و چشم آبی ؟! اینها هم به زیان جریان کربلاست و اسطوره سازی است.
اما اسم کربلا را چه بگذاریم ؟
جریان ، انقلاب ، نهضت ، حماسه ، قیام.... ؟
واقعیت این که کربلا از همه اینها بالاتر است. حماسه ؟ نه حماسه لباسی متناسب برای اندام کربلا نیست ، بگوییم انقلاب ؟! انقلاب هم اینجوری نیست ؛ بگوییم قیام ؟! بگوییم نهضت ؟! می شود از سر ناگزیری از همین واژه ها استفاده کرد . اما اگر از من بپرسند اسم کربلا را چه بگذاریم ؟ به گمان من زیباترین و مناسب ترین نام همان است که خود ابا عبد الله بر سر نیزه گفت ؛ خود را آیه عجیبی نامید ، به نظر من مناسب ترین نام آیه شگفت است . آری کربلا آیه ای شگفت است و این بار معنای عجیب خودش را دارد . همه ی شما شنیده اید که ابا عبدالله بر سر نیزه سوره کهف را خواند . (من ایاتنا عجبا )
62
نظر شما