خالق فیلم‌های «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» این روزها روی ««اختراع هوگو کاباره»» کار می‌کند، پروژه‌ای که اولین فیلم سه‌بعدی همین طور اولین فیلم کودکانه اوست.

به گزارش خبرآنلاین، مارتین اسکورسیزی در گفت‌وگو با نشریه آبزرور درباره «هوگو کاباره» فیلم سه‌بعدی جدید خود، جنون سینمایی دوران کودکی‌اش در نیویورک و اینکه ساخت سریال تحسین‌شده «امپراتوری پیاده‌رو تخته‌کوب» تا چه حد ذهنش را نسبت به آزادی‌های کار در تلویزیون باز کرد، صحبت کرده است.

مارک کرمود: «همیشه از سه‌بعدی خوشم می‌آمد». این را مارتین اسکورسیزی با خوشحالی می‌گوید؛ چشمان قهوه‌ای‌رنگ او پشت عینک قاب‌ مشکی‌اش - که مشخصه اوست - برق می‌زند، عینکی که در واقعیت بزرگتر از چیزی که هست به نظر می‌رسد.

«منظورم این است، ما سه‌بعدی اینجا نشسته‌ایم. ما در سه‌بعدی هستیم. ما سه‌بعدی می‌بینیم. پس چرا نه؟» اسکورسیزی طوری به من لبخند می‌زند که انگار از بدیهی‌ترین مسئله زمین صحبت می‌کند؛ در صورتش شور و شوقی پسرانه دیده می‌شود با اینکه تازه 68 ساله شده است.

موی خاکستری آراسته‌اش اقتدار یک دولت‌مرد را تداعی می‌کند. من هم لبخند می‌زنم. دلم پر از نگرانی نسبت به «آینده سینما» در دنیای سه‌بعدی پس از «آواتار» است . در این فکرم که آیا قهرمان من از پشت عینک‌هایی که برای دیدن فیلم جدیدش باید به چشم بزنیم، همچنان باابهت کامل به نظر خواهد رسید؟

اسکورسیزی در کویینز و بخش شرقی منهتن بزرگ شد. او که فرزند نسل دوم مهاجران سیسیلی (یک خیاط زن و یک اتوکش) بود، در میان اولین موج فیلم‌های سه‌بعدی مانند «خانه مجسمه‌های مومی»، «مخلوقی از تالاب سیاه» و «ام را برای قتل بگیر» بزرگ شد. این پسربچه‌ مریض‌احوال که گاهی هم در محراب کلیسا کار می‌کرد، از همان ابتدا سینما را عاشقانه دوست داشت. او یک بار گفت «فیلم‌ها و مذهب» تمام زندگی‌اش بودند. «همین و نه هیچ چیز دیگر.»

اسکورسیزی که دوره کارآموزی را نزد راجر کورمن گذرانده بود، در اوایل دهه 1970 با فیلم‌های عصبی مانند «خیابان‌های پایین شهر» و «راننده تاکسی» انقلابی در سینمای عامه‌پسند ایجاد کرد و فیلم‌های او به یک اندازه متاثر از موج نو سینمای فرانسه، نئورئالیسم ایتالیایی و راه و رسم سینمای بریتانیا و آمریکا بودند.

هرچند فیلم‌های اخیر اسکورسیزی به لحاظ مالی پرسودتر هستند («مردگان»، «هوانورد» و «شاتر آیلند» هر یک بیش از 100 میلیون دلار در بازار آمریکای شمالی فروش داشتند)، اما این کلاسیک‌های دوران اولیه کار اسکورسیزی هستند که در کنار «گاو خشمگین»، «سلطان کمدی» و «رفقای خوب» همچنان آثار تعیین‌کننده او به حساب می‌آیند. تمام این فیلم‌ها در عین حال ویترینی برای نمایش ارتباط کاری خلاقانه و بسیار درخور توجه او با رابرت دنیرو بازیگر اصلی فیلم‌هایش هستند.

اسکورسیزی سوار بر همان موجی که «توله‌های سینما» مانند استیون اسپیلبرگ، جرج لوکاس، فرانسیس فورد کوپولا و برایان دی پالما را تولید کرد، فیلم‌هایی ساخت که مظهر ضدفرهنگ امروزی و تصویری صحیح از حساسیت‌های «پاپ» بودند.

او توضیح می‌دهد: «موسیقی پاپ حاشیه صوتی زندگی من را شکل داد.» اسکورسیزی در حالی این را می‌گوید که فیلم‌هایش مملو از قطعات به‌یادماندنی راک هستند. او سال 1976 کنسرت خداحافظی گروه «بَند» را در فیلم مستند «آخرین والس» به تصویر کشید. این فیلم دو سال بعد اکران شد و ضمن اینکه ژانر «راک/مستند» را تعریف کرد، ناخواسته باعث تولد فیلم «این اسپینال تب است» شد که از آن به عنوان یکی از بهترین تقلیدهای شوخی‌آمیز از موسیقی راک یاد می‌شود.

«گاو خشمگین» در سال 1980 اولین نامزدی اسکار بهترین کارگردان را برای اسکورسیزی به همراه آورد، تحسینی که بعدها با فیلم‌های «آخرین وسوسه مسیح»، «رفقای خوب»، «دار و دسته نیویورکی» و «هوانورد» تکرار شد («عصر معصومیت» دومین نامزدی اسکار در بخش فیلمنامه را برایش به همراه داشت).

وقتی اسکورسیزی بالاخره در سال 2007 برای «مردگان» برنده اسکار شد، خیلی‌ها پذیرفتند این جایزه دیرهنگام هم یک عذرخواهی از سوی آکادمی برای کوتاهی در قدردانی شایسته از افتخارات او در گذشته بود و هم نوعی تمجید به خاطر بازسازی ماهرانه تریلر هنگ کنگی «روابط شیطانی». اسکورسیزی که تا پیش از آن به دفعات نادیده گرفته شده بود، پس از دریافت جایزه به شوخی، گفت: «می‌شود دوباره پاکت را ببینید؟»

اسکورسیزی که در میان «گانگسترها و کشیش‌ها» بزرگ شده، با فیلم‌های کوبنده خود به عنوان روایت‌گر قطعی جامعه جنایتکاران آمریکایی در سینما، حتی از فرانسیس فورد کوپولا کارگردان «پدرخوانده» هم پیشی گرفته است.

راه یافتن به قلب تماشاگر
با این حال، او اکنون با اقتباس از کتاب کودکانه «اختراع هوگو کاباره» نوشته برایان سلزنیک خلاف انتظارها عمل می‌کند، پروژه‌ای که اولین فیلم سه‌بعدی کارنامه او خواهد بود.

سلزنیک «هوگو کاباره» را «نه دقیقا یک رمان، نه کتابی کاملا مصور، نه رمانی گرافیکی و نه کتابی که بشود به سرعت ورق زد، بلکه تلفیقی از همه این‌ها» توصیف کرده است. آیا فیلم اسکورسیزی - که در آن بار دیگر با جان لوگان فیلمنامه‌نویس «هوانورد» همکاری می‌کند و بازیگرانی چون بن کینگزلی، کریستوفر لی، ری وینستون و ساشا بارون کوهن در آن بازی می‌کنند - سخت قابل رده‌بندی است؟ قطعا همین طور به نظر می‌رسد.         

داستان «اختراع هوگو کاباره» در پاریس دهه 1930 روی می‌دهد و درباره هوگو کاباره یک پسر بچه 12 ساله «یتیم، مسئول نگهداری ساعت و البته دزد» است که «میان دیوارهای یک ایستگاه قطار شلوغ در پاریس زندگی می‌کند و بقای او به رازها و گمنامی بستگی دارد.»

برخورد با دختری عجیب و غریب و صاحب یک کیوسک اسباب‌بازی‌فروشی در ایستگاه قطار ماجراهایی اسرارآمیز به همراه دارد که شامل کلیدی دزدیده‌شده، یک دفتر یادداشت ارزشمند، یک مرد مکانیکی معمایی (یا آدم‌ماشینی) و روبرو شدن با ژرژ ملی‌یس یکی از پیشگامان سینما در دنیای واقعی است. کل داستان تلفیقی از فانتزی و نکات تاریخی است.

اسکورسیزی توضیح می‌دهد: «این واقعا داستان یک پسربچه کوچک است، اما هوگو با ژرژ ملی‌یس پیر دوست می‌شود. ملی‌یس را سال 1927 یا 1928 در حالی که کاملا ورشکسته شده بود، در یک اسباب‌بازی فروشی پیدا کردند. بعدا او در سال 1928 در مراسمی باشکوه در پاریس احیاء شد. در فیلم من سینما، نقطه ارتباط است و آدم‌ماشینی و ماشین هم نقطه ارتباط پسر، پدرش، ملی‌یس و خانواده‌اش هستند. فیلم درباره این است که همه این‌ها چگونه کنار هم قرار می‌گیرند و آدم‌ها چگونه با استفاده از تکنولوژی خود را به لحاظ احساسی و روانی ابراز می‌کنند. این ترکیبی از آدم‌ها و چیزی است که از دست رفته است.»

مارتین اسکورسیزی

مارتین اسکورسیزی در پشت صحنه فیلم سینمایی «شاتر آیلند» با بازی لئوناردو دی‌کاپریو

این دل‌مشغولی اصلی اسکورسیزی است: توانایی سینما به عنوان یک روند مکانیکی که به نوعی به قلب یک تماشاگر راه پیدا کند. شاید این دلبستگی و رویارویی تکنولوژی و تعالی، سرنخ اصلی علاقه او به سه‌بعدی باشد. ملی‌یس شعبده‌بازی بود که از تخیل برای زنده کردن واکنش‌های احساسی استفاده کرد. به همین شکل به نظر می‌رسد ورود اسکورسیزی به دنیای سه‌بعدی در دنیای مدرن نوعی بازگشت به تولد سینما و لحظه‌ای باشد که تصویر متحرک قالب هنری اصلی قرن بیستم شد.

و در پایان یک روز کاری سخت در استودیوهای شپرتون، اسکورسیزی که درمورد احتمالات قالب سه‌بعدی به هیجان آمده، مشتاقانه می‌گوید: «هر نمای سه‌بعدی سینمایی است که مجدد بررسی ‌شده است، داستانی از نو بررسی‌شده. اینکه چگونه داستانی را با تصویر بیان کنی. نمی‌گویم باید دائم به طرف دوربین نیزه بیندازیم. نمی‌گویم به عنوان یک حقه از آن استفاده کنیم، اما رهابخش است. هر وقت می‌خواهی نمایی را طراحی و حرکت دوربین را مشخص کنی، واقعا مانند یک مکعب روبیک است. در عین حال، زیبا هم هست. آدم‌ها مانند یک مجسمه متحرک به نظر می‌رسند. آنها مانند یک تندیس حرکت می‌کنند، انگار تندیسی مانند رقصنده‌‌ها به حرکت درآمده باشد...»

شاید اسکورسیزی بتواند با «هوگو کاباره» همان کاری را انجام بدهد که هیچکاک با  «ام را برای قتل بگیر» انجام داد و راهی پیدا کند که سه‌بعدی، همچنان دیده شود (بجای آنکه اجازه بدهد سه‌بعدی از او استفاده کند)، شاید هم نتواند، اما او آشکارا مجذوب چالش‌ها و مضامین «هوگو کاباره» است و می‌گوید استفاده از تکنولوژی جدید او را در ذهن پابلو پیکاسو و ژرژ براک قرار می‌دهد و اینکه آنها چگونه تحت تاثیر سینمای ملی‌یس و برادران لومی‌یر قرار گرفتند.

او کوبیسم را نوعی واکنش هنری به ظهور سینما می‌داند و بار دیگر به این نکته اشاره می‌کند که سینما ماشینی است که یک جورهایی شکاف زندگی احساسی آدم‌ها را پر می‌کند و با حرکت سلولوئید از طریق یک پروژکتور گوشت و خون را کنار هم قرار می‌دهد. اسکورسیزی می‌گوید: « آدم‌های زیادی را می‌شناسم که بی آنکه چیزی به هم بگویند با هم می‌روند سینما و زندگی را به آن شکل تجربه می‌کنند.»

تقارن زمانی عجیبی است. اسکورسیزی همزمان با پنجاهمین سال نمایش «چشم‌چران» («Peeping Tom») تریلر جنجالی مایکل پوئل با من حرف می‌زند. «چشم‌چران» یکی از فیلم‌های محبوب اوست، اما نمایش این فیلم در سال 1960 خشم خیلی‌ها را برانگیخت. شخصیت اصلی یک شیفته سینما و در عین حال مردی روانی است که قربانیان خود را در حالی از پا در می​آورد که یک دوربین حس وحشت آنها را پیش از مرگ ثبت می‌کند.

مارک لوییس (کارل‌هاینس بوم) که دنیا را تنها از پشت دوربین خود می‌بیند، تجسم چیزی شد که اسکورسیزی «آسیب‌شناسی، مشغله ذهنی و وسواس سینما می‌داند. جنایات او «خطر خیره شدن» را دراماتیزه می‌کند. این نگاه ویرانگر شاید همان «ارتباط احساسی» باشد که در «هوگو کاباره» مورد کندوکاو قرار می‌گیرد.

اما این «آسیب‌شناسی» چگونه خود را در فیلم‌های اسکورسیزی ابراز می‌کند؟ او می‌گوید: «خب، فکر می‌کنم در فیلم‌هایم موضوع معمولا مربوط به شخصیت‌هایی است که می‌شناسم، جنبه‌هایی از خودم، دوستانم و این جور چیزها. و سعی می‌کنیم کار این طور پیش برود. منظور از پیش رفتن، انجام شدن کار در این سیستم است. این نگاه در فیلم‌هایی چون «خیابان‌های پایین شهر» یا «راننده تاکسی» بر مبنای فیلمنامه پل شریدر و بخصوص در «گاو خشمگین» بود. در پایان آن فیلم، دنیرو مشکلی نداشت، اما من شخصیت جیک لاموتا را به جایی رساندم که بیشتر از خودم با خودش کنار آمده بود. من امیدوار بودم به همان لحظه‌ای برسم که او در پایان «گاو خشمگین» به آن رسید، لحظه‌ای که خودش را در آینه نگاه می‌کند. دوست داشتم خودم به آنجا برسم، اما نرسیده بودم. به نظرم همان قضیه زندگی از میان سینماست.»

حلقه گمشده بین «دار و دسته نیویورکی» و «رفقای خوب»
به عنوان کسی که چنین نگاه عمیقی به سینما دارد، جای تعجب دارد که بعضی موفقیت‌های اخیر او در تلویزیون حاصل شده است، رسانه‌ای که درباره‌اش می‌گوید: «تلویزیون تجسم چیزی است که اواسط دهه 1960 به آن امید داشتیم... یک نوع آزادی و توانایی خلق دنیایی دیگر از طریق قالب طولانی توسعه و گسترش یک شخصیت در یک داستان.»

سریال «امپراتوری پیاده‌رو تخته‌کوب» که اسکورسیزی به عنوان مدیر تولید با آن همکاری دارد، مدتی است از شبکه اچ‌بی‌او روی آنتن می‌رود و در خود آمریکا به یک اندازه مورد استقبال تماشاگران و منتقدان قرار گرفته است.

ترنس وینتر نویسنده مجموعه موفق سریال «خانواده سوپرانو»، خالق مجموعه «امپراتوری پیاده‌رو تخته‌کوب» است که اسکورسیزی - که اپیزود اول را هم کارگردانی کرد - آن را «چشم‌اندازی حماسی از تاریخ آمریکایی یا به بیان بهتر فرهنگ آمریکایی می‌داند.»

این مجموعه که داستان آن در دوره ممنوعیت تولید مشروبات الکلی در آمریکا (1933-1920) روی می‌دهد، شاید حلقه گمشده بین «دار و دسته نیویورکی» و «رفقای خوب» باشد و وقایعی را مستند می‌کند که «نیت‌های خوب بانیان قانون ممنوعیت به شکلی عجیب اجازه داد چهره‌های تبهکار آن دوران سازمان‌یافته و قدرتمندتر شوند.»

هرچند داستان فیلم در سال‌های دور روی می‌دهد، اما اسکورسیزی به من اطمینان می‌دهد آن دوران را خوب می‌شناسد. او می‌گوید: «برایم من به گونه‌ای است که انگار درباره دهه‌ 1980 یا اواخر 1970 حرف می‌زنیم. برایم مثل دیروز است. دهه 1920 همیشه در ذهن من حاضر است، برای اینکه پدر و مادرم همیشه از آن حرف می‌زدند: موسیقی، آدم‌ها، لباس‌ها. تمام آهنگ‌های آن دوران را می‌شناسم. همه فیلم‌های آن دوران را می‌شناسم. بنابراین یک گذار طبیعی بود، اما می‌دانی، واقعا دوست داشتم با تری وینتر و این آدم‌ها کار کنم و بیش از 13 ساعت درمورد این شخصیت‌ها، شکل دادن آنها و داستانشان و پیامدهای فساد در سیاست از نوع آمریکایی حرف بزنیم.»

همزمان با موفقیت «امپراتوری پیاده‌رو تخته‌کوب»، نیکلاس پیلگی فیلمنامه‌نویس هم از احتمال ساخت یک پیش‌درآمد تلویزیونی بر «رفقای خوب» خبر داده است، پروژه‌ای که اسکورسیزی تایید می‌کند ساخت آن «محتمل است»، اما می‌گوید: «هنوز نمی‌دانم، اما ما دراین‌مورد با اروین وینکلر (تهیه‌کننده «رفقای خوب») صحبت می‌کنیم.»

در همین حال، «سخنرانی عمومی»، مستند جدید اسکورسیزی درباره فران لبوویتس نویسنده و مفسر اهل نیویورک روز 22 نوامبر (اول آذر) از شبکه اچ‌بی‌او پخش شد. لبوویتس کار به عنوان ستون‌نویس را در مجله «اینترویو» اندی وارهول آغاز کرد و مدتی نیز عضو شورای سردبیری نشریه «ونیتی فیر» بود.

او در فیلم اسکورسیزی در خیابان‌های نیویورک درمورد موضوعات مختلف از جنسیت گرفته تا نژاد، فرهنگ چهره‌های سرشناس، ممنوعیت استعمال سیگار و انتخاب باراک اوباما صحبت می‌کند. اسکورسیزی پس از آن «زندگی دنیای مادی» را دارد که فیلمی درباره جرج هریسن یکی از اعضاء گروه بیتلز است، فیلمی که در ادامه علاقه دیرین اسکورسیزی به قالب راک/مستند ساخته می‌شود.

درمورد پرده بزرگ، «شاتر آیلند» تازه‌ترین فیلم سینمایی اسکورسیزی - که نوعی بازگشت به قواعد فیلم‌های درجه ب با استفاده از آسایشگاه‌های گوتیک، روان‌پزشکان اهریمنی و توفان‌های همراه با رعد و برق شدید است - به عنوان یکی از رقبای فصل جوایز سینمایی امسال مطرح است. «شاتر آیلند» به لحاظ مضمونی با بازسازی «تنگه وحشت» اسکورسیزی پهلو می‌زند و وامدار «لارا» اوتو پرمینجر، «دالان شوک» ساموئل فولر و به نظرم «ترکیب نهم» ویلیام پیتر بلتی است.

این فیلم همچنین چهارمین همکاری او با لئوناردو دی‌کاپریو است، کسی که به نظر می‌رسد به عنوان منبع الهام محبوب کارگردان جایگزین دنیرو شده است. وقتی دی‌کاپریو خبر بازی خود را در فیلم زندگی‌نامه‌ای کلینت ایستوود درمورد جی ادگار هوور تایید کرد، به این هم اعتراف کرد که حس می‌کند به اسکورسیزی خیانت کرده است.

در همان حال که گفت‌و‌گوی ما با اسکورسیزی به پایان می‌رسد، به این فکر می‌کنم که اکنون فیلم بیشترین امکانات خلاقه را در اختیار او قرار می‌دهد یا تلویزیون؟ او آشکارا شیفته آزادی‌های روایی است که یک سریال تلویزیونی در اختیارش می‌گذارد و به نظر می‌رسد بدون هیچ مشکل می‌تواند هر قدر بخواهد پروژه تلویزیونی در اختیار داشته باشد (چه سریال چه مستند).

با این حال، او به عنوان کسی که همچنان دغدغه «صدای دندانه چرخ» و «حس 35 میلی‌متری» را دارد و هنوز دلش آن قدر جوان هست که وارد حوزه سه‌بعدی شود، آیا از محدودیت‌های پرده کوچک به خود نمی‌لرزد؟ به عنوان مثال، آیا «امپراتوری پیاده‌رو تخته‌کوب» روی پرده بزرگ بهتر از کار درنمی‌آمد؟

اسکورسیزی با شیطنت لبخند می‌زند. «خب، می‌دانی. ما آن را برای چیزی ساختیم که شما به آن پرده کوچک می‌گویید، اما آن را مانند یک فیلم سینمایی ساختیم؛ به نوعی یک فیلم درجه ب حماسی. و می‌دانی، آن پرده‌های کوچک دیگر کوچک نیستند!»

آبزرور / 21 نوامبر / ترجمه: علی افتخاری 

کد خبر 111283

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۷:۴۸ - ۱۳۸۹/۰۹/۱۳
    0 0
    در صورتش شور و شوقی پسرانه دیده می‌شود با اینکه تازه 68 ساله شده است. " BACHEGAANEH " doroste na pesaraneh.