به گزارش مبلغ همانطور که میدانید آموزه موعود یا منجی در اکثر ادیان و مکاتب بشری به نحوی و به گونه خاص خود وجود دارد. هر چند در نگاه اول این موضوع، یک فرصت برای همگرایی بشریت به سمت موعود یا منجی نهایی تلقی میشود با این حال عدم درک متقابل و مصداقگرایی افراطی ممکن است موجب انشقاق میان بشریت و پیروان ادیان مختلف شود در نگاه بسیاری از کارشناسان مهدویت، درک درست مبانی موعودگرایی و منجیگرایی در مکاتب مختلف و گفتگو بر مبنای آنها میتواند بشریت را از اختلافات احتمالی مصون بدارد.
خبرگزاری ایکنا در این راستا با علی موحدیان عطار به گفتگو نشسته است. وی نامی آشنا در حوزه دینپژوهی و مطالعات اسلام و ادیان است. از وی آثاری در حوزههای پژوهشی ادیان، موعودباوری، فلسفه دین و مطالعات قرآن و حدیث، به چاپ رسیده است. از این جمله میتوان به کتابهای مفهوم عرفان، درسنامه ادیان شرق، آیین هندو، از شک تا یقین، گونهشناسی اندیشه منجی موعود، تناسخ و جوهره مهدویت اشاره کرد. علاوه بر این، دهها مقاله تخصصی در همین موضوعات از وی به چاپ رسیده است.
در باب موعودباوری و مهدویت پرسشهای زیادی میتوان طرح کرد و پاسخهایی نیز در منابر و سخنرانیها بیان شده است. اما آنچه در این مصاحبه مطرح شده، پرسشهایی است که به نظر میرسد امروزه در ذهن بسیاری از افراد در خصوص منجی موعود و مهدویت مطرح باشد، پرسشهایی که از محقق و پژوهشگر حوزه دینپژوهی و مطالعات اسلام و ادیان میتوان انتظار پاسخ تخصصی و دقیقتری برای آنها داشت.مشروح گفتوگوی خبرنگار ایکنا با این پژوهشگر مطالعات اسلام و ادیان را بخوانید؛
این طور گفته شده است که مسئله منجی در همه ادیان مطرح است و جزء باور پیروان ادیان مختلف است. آیا میتوان موعود یا منجی که در ادیان دیگر مطرح است را همان امام مهدی(ع) مورد قبول تشیع دانست؟
بهطور کلی نه؛ زیرا برخی از منجیهای موعود ادیان، مانند حضرت مسیح(ع) شخص متعین و انسان مشخصیاند و نمیتوانند با امام مهدی(عج) که در اندیشه شیعی، شخصی متعین و فرزند حسن بن علی عسگری(ع) است، یکی باشد؛ و همچنین، در برخی ادیان و مذاهب، موعود فقط یک وضعیت کیهانی یا اجتماعی یا معنوی است؛ آشکار است که این نیز نمیتواند بر موعودباوری شیعی منطبق شود.
اما موعودهای غیر متعینی مانند کلکی در آیین هندو و سوشینت در آیین زرتشتی، که اگر هم شخصیاند، اما منحصر در یک فرد متعین نیستند و حتی اگر نسب آنها نیز ذکر شده، اما کلی است و میتواند بر مهدی موعود شیعی نیز منطبق گردد. همچنین میتریه در آیین بودا و ماشیح در آیین یهود که چندان متعین نیستند، به لحاظ منطقی کاملا میتوانند همان امام زمان شیعه باشند که در ادیان و فرهنگهای مختلف، با نامها و عناوین مختلفی وعده داده شده است.
با این حساب و به طور مشخصتر منجی موعود در ادیان مختلف اسلام، مسیحیت و یهودیت چه اشتراکات و چه تفاوتهای چشمگیری با هم دارند؟
نقطه اشتراک همه موعودباوریها را شاید بتوان انتظار بهترین و آرمانیترین وضعیتی که میتوان برای انسان و جامعه تصور کرد، دانست. همه موعودهای ادیان، با وجود تفاوتهای مبنایی که درباب وضعیت آرمانی دارند، چنین وضعیتی را نوید میدهند. همچنین دیگر نقطه اشتراکی که در بیشتر این ادیان میتوان یافت این است که موعود ادیان، معمولا شخصی انسانی، اما با روحی متعالی، یا فرهای ایزدی و یا با ولایتی الاهی است، روح و فرهای که در دیگر انسانهای معمولی نیست. البته همانگونه که یاد شد، این ویژگی، ویژگی غالب است، نه عام و همگانی؛ زیرا در یک یا دو تا از ادیان و مذاهب ممکن است چنین ولایت یا فره الاهی را برای موعود ذکر نکرده باشند یا مانند آیین هندو، موعود را خود خدا بدانند که در زمین تنزل میکند.
اما تفاوتهای قابل توجهی نیز بین این اندیشه در میان ملل و ادیان و مذاهب مختلف دیده میشود. این تفاوتها را میتوان با تکیه بر یک دستهبندی گونهشناسانه در این اندیشه باز شناخت.
بر اساس یک مطالعه گونهشناسانه، موعودهای ادیان به لحاظ ماهیت به دو دسته تقسیم میشوند: موعودهای متشخص یا فردگونه؛ و موعودهای نامتشخص یا غیر فردی. مراد از موعود متشخص (Individuated) آن موعودهایی است که به لحاظ ماهوی یک شخص از اشخاص بشری یا غیر بشری باشد (مثلاً موجودی اساطیری). اما موعود غیر متشخص یا غیر فردی (Unindividuated) به موعودهایی گفته میشود که صرفاً وضعیتی کیهانی یا اجتماعی یا نظام حکومتی مخصوصی باشد، بدون آنکه بر شخص خاصی تأکید کنند، که البته کمتر میتوان برای آن نمونهای ذکر کرد. منجی موعود در اسلام، مسیحیت، یهودیت، آیین هندو، آیین بودا، آیین کنفوسیوس، آیین دائو و شای، آیین شینتو، موعودی متشخص است، یعنی فردی بشری و یا غیر بشری (مانند کلکین آیین هندو) است که ظهور خواهد کرد. اما اگر موعودهای متشخص بشری (Personal) باشند، که همانگونه که گفته شد، در بیشتر ادیان چنین است، یا آن شخص بشری متعین است، یعنی به عنوان یک شخص خاص وعده داده شده است، یا غیر متعین است، یعنی هرکس که شرایط چنین موعودی را احراز کرد، میتواند همان موعود باشد. اینجا تفاوتهای میان موعودهای ادیان نمودار میشود؛ برای مثال، موعود اسلام شیعی، مسیحیت و آیین زرتشتی یک شخص معین است که حتی پدر و مادر و نسب او معلوم است و کس دیگری نمیتواند منصب و موقعیت او را احراز کند و رسالت او را انجام دهد. اما موعود اسلام سنی اهل حدیث، آیین یهود، یک شخص متعین نیست.
باز یک موعود متشخص بشری ممکن است به یکی از سه صورت مطرح شود: در آینده متولد گردد، پس از رحلت رجعت کند، یا اینکه پس از غیبت ظهور کند. موعود اهل سنت، در آینده متولد میشود، موعود مسیحیت، رجعت میکند و موعود اسلام شیعی امامی، متولد شده است و پس از غیبت ظهور میکند.
دوباره که مینگریم موعودهای متشخص بشری میتوانند چهار صورت دیگر داشته باشند؛ یا تنزل خدا، در زمین تلقی شوند، مثل کلْکیِ هندوهای ویشنویی که یک اوتاره (avatatara) یا تنزل از تنزلات دهگانة خدا در این مذهب است؛ یا جنبهای از خدا باشد، مثل مسیح در موعودباوری مسیحی؛ یا مظهر یا حجت خدا باشد مثل حضرت مهدی (عج) در موعودباوریِ شیعی دوازده امامی؛ یا این که صرفاً بشری معمولی باشد، مثل مهدی موعود در اندیشه موعودی اهل سنت، به ویژه اصحاب حدیث از اهل سنت.
موعودهای ادیان اعم از متشخص و غیر متشخص، بشری و غیر بشری، به لحاظ کارکرد یا رسالت به سه گونهاند، یا صرفاً کارکرد و رسالت اجتماعی دارند، مثل موعود برخی ادیان سرخ پوستی و آفریقایی؛ یا صرفاً کارکرد نجاتبخشی معنوی دارند، مثل موعود بوداییان مهایانهای؛ یا کارکرد اجتماعی و معنوی را با هم دارند مثل موعود اسلامی، زرتشتی، مسیحی و غیره.
تقسیمات دیگری نیز در گونهشناسی موعودباوریها و موعودهای ادیان هست که مجال بیشتری برای توضیح میطلبد. حال با این دستهبندی میتوان جایگاه و نوع موعود و موعودباوری هر یک از ادیان را معلوم کرد، که به تبع بخشی از شباهتها و تفاوتهای ماهوی و نوعیِ آنها نیز واضح خواهد شد. اما در اینجا به همین باید اکتفا کرد که بگوییم، بیشتر این انواع و گونهها را میتوانیم در موعوداندیشی ادیان مختلف بیابیم و نشان دهیم.
آیا فرقههای اهل سنت هم چیزی به عنوان منجی یا موعود در اندیشه خود دارند؟
اندیشه منجی موعود در اهل تسنن از دو منظر قابل بررسی است؛ اول از منظر کتب و منابع حدیثی اهل سنت؛ و دوم از منظر فرقهها و جریانات سنی.
اگر کتب و منابع حدیثی اهل سنت را ملاک قرار دهیم، مطابق روایاتی که مورد قبول عموم آنهاست، آموزه منجی موعود، با محوریت شخصی ملقب به مهدی (هدایتگر هدایتشده) غیر قابل انکار و بلکه از مطالب و موضوعات بسیار پربسامد در روایات اهل سنت است. کارکرد مهدی از منظر روایات منقول در کتب حدیثی اهل سنت، عبارت است از برپایی دین و زدودن ظلم و جور از جهان؛ او در برههای از تاریخ خواهد آمد که جهان پر از ظلم و جور شده باشد.
اگر بخواهیم ویژگیها و مطالبی را که درخصوص مهدی موعود در روایات اهل سنت مطرح است فهرست کنیم، میتوانیم اینگونه برشماریم؛
مهدی از نسل پیامبر(ص) است
از اولاد فاطمه(س) است
به دنیا نیامده
همنام پیامبر(ص) است
جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، پس از آنکه پر از ظلم و جور شده باشد.
اما از منظر دوم، یعنی از نگاه جریانات و فرقههای مختلف اهل سنت که بنگریم، آموزه مهدی موعود با اقبال و ادبار متفاوتی روبهرو بوده است. در مجموع این موضگیریها را میتوان در نگاه سه گروه نشان داد.
اهل حدیث (وهابیان و سلفیان) ایشان بیش از ۳۰۰ روایت را در کتب خود درباره مهدی موعود نقل کردهاند، که رقم بسیار بالایی در میان موضوعات و آموزههای دیگر است و از این رو نیز در حد متواتر بوده و میتوان اصل این آموزه را به عنوان یک آموزه اسلامی، دانست. علاوه بر این، یک تحقیق آکادمیک که در دانشگاه ام القرای مکه توسط دکتر عبدالعظیم بستوی صورت گرفته است، از میان این احادیث، دستکم ۴۰ حدیث را معتبر (یعنی حسن یا لااقل موثق) دانسته و بقیه احادیث نیز تکرار مضامین همین ۴۰ روایت تلقی شده است.
مطابق این روایات، مهدی موعود از پدری با نام «عبدالله»، از مجددین و امامی عادل است. اما با وجود این حجم از روایات معتبر، توجه به اندیشه مهدویت در میان پیروان جوامع وهابی و اهل حدیث، به هیچوجه در حدی نیست که بتوان آن را یکی از آموزههای دینی قابل اعتنا دانست؛ یعنی انتظار آمدن مهدی و توجه به این آموزه برای پاسخ به نیازهای معنوی و اجتماعی، نه در میان طبقه عالمان دینی و نه در میان مردم عادی، چندان که باید مطرح نیست.
سنیان متشیع (اهل تصوف و ...)؛ در میان اهل تصوف، که از نظر آموزههای کلامی به تشیع نزدیکترند، اندیشه منجی موعود به طور جدیتری مطرح است؛ به طوری که تقریباً همه عقاید شیعی درباره مهدی را میپذیرند. در عین حال چنین به نظر نمیرسد که مانند تشیع، بهویژه شیعه دوازده امامی، تا این حد به این آموزه توجه و اعتنا داشته باشند.
منکرین (ابن خلدون و روشنفکران)؛ گروه سومی که میتوانند نماینده یکی از سه موضعگیری درباره مهدویت در اهل تسنن باشد، کسانی مانند ابن خلدون و روشنفکران سنیاند. ایشان بیتوجه به روایات نبوی، و به دلایل غیر دینی به انکار مهدی میپردازند.
آیا کارکرد امام مهدی(عج) در اندیشه شیعی تفاوتی با کارکرد منجی و موعود در ادیان دیگر دارد؟ یعنی هدفها متفاوت است؟
موعودهای ادیان، اعم از متشخص و غیر متشخص، بشری و غیر بشری، به لحاظ کارکرد به سه گونهاند؛ یا صرفاً کارکرد و رسالت اجتماعی دارند مثل موعود برخی ادیان سرخ پوستی و آفریقایی؛ یا صرفاً کارکرد نجاتبخشی معنوی دارند مثل موعود بوداییان مهایانهای؛ و یا کارکرد اجتماعی و معنوی را با هم دارند مثل موعود اسلامی، زرتشتی، مسیحی و غیره.
موعود شیعی را اگر در نظر بگیرید، هم کارکرد معنوی دارد و هم اجتماعی؛ به این معنا که نجاتبخشی مهدی موعود (عج) فقط اجتماعی نیست، بلکه به نجات فردی و معنوی همه کسانی که در پی رشد معنوی و کمال انسانی هستند نیز کمک میکند تا به رشد و کمال خود برسند. این نجاتگری معنوی در خصوص مهدی موعود، اگرچه در زمان ظهور همگانیتر و شاملتر میشود، اما اینطور نیست که فقط به زمان ظهور ایشان منحصر باشد، بلکه در طول تاریخ و در همین زمان غیبت نیز شامل کسانی که طالب چنین رشد و کمالیاند و آن را با توسل و با پیروی از ایشان طلب میکنند، نیز میشود.
این ویژگی البته در میتریه بودایی نیز قابل مشاهده است؛ یعنی بوداییان فرقه مهایانه، بویژه آیین بودای شمالی که در تبت و مغولستان رواج دارد، توجه و توسل آشکار و گستردهای در دینورزی و در سلوک معنوی خود، به میتریه دارند. اما موعود بودایی کارکرد اجتماعی چندان آشکار و برجستهای ندارد، بلکه بیشتر در حوزه فردی و معنوی عمل خواهد کرد؛ یعنی بوداییان انتظار میکشند که با ظهور او، همه انسانها به نیروانه، که غایت رشد و نجات معنوی است، ملحق گردند.
درباره اینکه موعود در ادیان دیگر بر یک شخص مصداق دارد چه نظراتی وجود دارد؟
همانگونه که گفته شد موعودهای ادیان از لحاظ تعیّن و عدم تعیّن، به دو دسته تقسیم میشوند؛ موعود متعین، یعنی فرد خاصی که به عنوان یک شخص خاص وعده داده شده است؛ و موعود غیر متعین، یعنی هرکس که شرایط چنین موعودی را احراز کرد، میتواند همان موعود باشد.
اینگونه، موعودهای غیر متعین مانند کلکی در آیین هندو، میتریه در آیین بودا و ماشیح در یهودیت، میتوانند بر مهدی در اندیشه شیعی دوازدهامامی و یا مسیح در مسیحیت، منطبق شوند؛ یعنی به لحاظ منطقی و با توجه به ویژگیهایی که برای عموم موعودهای این ادیان گفتهاند، موعود هندویی و موعود بودایی، سوشینت در آیین زرتشتی و نیز ماشیح در یهودیت همگی میتوانند نامهای مختلفی برای مهدی یا مسیح در مسیحیت باشند؛ و این نیز امکان دارد که رهبران الاهی و عارفان روشنضمیری که در این ادیان بودهاند، همگی به پیروان خود از یک رخداد و یک وعده و یک شخص خبر داده باشند، که اکنون و در طول تاریخ، این وعده و نام موعود او، متناسب با ویژگیهای زبانی و فرهنگی آنها متنوع و گونهگون شده باشد. البته اگر از خود پیروان این ادیان بپرسید، شاید هرکدام بیشتر متمایل باشند موعودهای دیگر ادیان را بر موعود خودشان منطبق کنند.
آیا منجی و موعود در آیینهای غیر الهی و غیرتوحیدی هم جایگاهی دارد؟
اندیشه منجی موعود در بیشتر ادیان تاریخی و نهادینه و حتی برخی ادیان جدید، مطرح است و در برخی موارد جایگاه بسیار مهمی نیز در دینورزی و حیات معنوی پیروان آنها دارد.
اما پیش از آنکه گزارش مختصری از این اندیشه در ادیان غیر ابراهیمی، یا به تعبیر شما، ادیان غیر الاهی و غیر توحیدی بدهم باید این نکته مهم را توجه دهم که ادیانی که ممکن است ما آنها را «غیر الاهی» و «غیر توحیدی» بدانیم به معنای دقیق کلمه غیر الاهی و غیر توحیدی نیستند؛ مثلا شاید بسیاری از مردم و حتی تحصیلکردگان ما آیین هندو و آیین بودا را غیر الاهی و غیر توحیدی بدانند حال آنکه در آیین هندو به خدای متعال و واحد که همه هستی از او بهوجود آمده و به او برمیگردد، باور دارند، اما او را با عنوانهای مختلفی مانند برهمن، برهما، ویشنو، شیوه و یا بهگوان میخوانند. همچنین در اندیشه بودا، اگرچه موضوع خدا مطرح نبوده است، اما اولا نفی هم نشده و ثانیا در مکتب بودایی مهایانه که اکثریت بوداییها را شامل میشود، اندیشه بودای مطلق یا برتر، به نوعی جانشین اندیشه ذات متعالی حق در ادیان سامی و نیز برهمن در خداشناسی هندویی شده است؛ بنابراین تعبیر ادیان غیر الاهی و غیر توحیدی برای این دسته ادیان چندان دقیق نیست.
اما در مورد اندیشه منجی موعود در ادیان غیر ابراهیمی، یعنی ادیان آریایی و ادیان شرقی باید گفت این اندیشه بهطور آشکاری در این ادیان مطرح است. در اینباره شما را به کتاب «گونهشناسی اندیشه منجی موعود در ادیان» ارجاع میدهم و اینجا نیز گوشهای از تحقیقات آکادمیکی را که در این کتاب درباره این موضوع شده را میگویم.
آموزه منجی موعود در آیین هندو؛ موعود هندویی خود خداست که به زمین تنزل میکند. آخرین و دهمین اَوَتاره یا تنزل خدا در زمین، کَلْکی یا کَلْکین نام دارد. او را با نامهای دیگری، از جمله نیکالَنک اَوَتاره و پَرَسْرَیه نیز میشناسند. در برهماندهپورانه آمده است: خودِ خدا با نام کَلْکی و ویشنویَشَسْ متولد خواهد شد. او ماجراهای مهمی خواهد داشت. وی به خانواده پَراشَره تعلق دارد. همانطور که گفته شد، کَلْکی در کَلی یوگه یا دوره آخر خواهد آمد. در این دوره فضایل، راستی و درستکاری از میان رفته و تنها یکچهارم دهرمه (آیین) جاری است. بنابراین، یکی از وظایف کَلْکی، مبارزه با نا راستیها و نادرستیهاست.
لازم است یادآور شوم که اوَتاره یکی از آموزههای مهم آیین هندو، بهویژه مذهب ویشنویی بوده است و در طول حیات این آیین همواره به عنوان آموزهای زنده و اساسی نقش داشته است. وجود مجسمههایی از تمساح، ماهی و لاکپشت در معابد قدیمی و حتی معبدهای کنونی هندویی نشان از اهمیت اَوَتارهها _ حتی اَوَتارههای نخستین ـ دارد.
آموزه منجی موعود در آیین بودا؛ آیین بودا حدود ۲۵۰۰ سال پیش، بر اساس تعالیم شاهزادهای متعلق به هند شمالی (حوالی مرز هند با نپال امروزی) به نام «سیدارته گتمه» به وجود آمد. او که پس از رسیدن به بیداری، ملقب به «بودا» شد، در پی یافتن راهی به رهایی از رنج کوشید. در زمان بودا دغدغه اصلی فلسفه هندو، گرفتاری موجودات در چرخه هستی (سمساره) و به عبارت دیگر، تناسخ بود.
آیین بودا دارای سه شعبه اصلی است؛ ترواده یا هینهیانه، که بیشتر در آسیای جنوب شرقی طرفدار دارد؛ مهایانه که در شرق آسیا طرفداران زیادی دارد و به عنوان اکثریت بوداییان شناخته میشود؛ و وجره یانه، که در تبت، مغولستان و بوتان هوادارانی دارد. در مکتب مهایانه، روشن شدگی و اشراق بسیار مهم است که هم رهایی از پندار و وهم است و هم جستوجوی بودا شدن و این را نه فقط برای چند رهرو فرزانه، بلکه برای تمام موجودات میخواهد. همین نکته اساس اندیشه «بوداسف»ی است که بر پایه آن، شخصیتهایی در آیین بودای مهایانه وجود دارند که به دلیل مهر به انسانها از رفتن به نیروانه کامل منصرف شدهاند و در حالتی نامرئی، به هدایت استغاثه کنندگان خود میپردازند. موعودی هم که به آیین بودا نسبت داده میشود، یک بوداسف است. مطابق متون مهایانه، او روزی به جهان خواهد آمد و آیین بودا را که رو به زوال نهاده است، احیا خواهد کرد. در حالی که در مهایانه هزاران بوداسف وجود دارد که میتریه ـ موعود بودایی _ نیز، از جمله آنهاست، ولی در آیین بودای هینهیانه تنها یک بوداسف وجود دارد و آن هم میتریه است.
باید بدانیم که آموزه میتریه یک آموزه جدید و متأخر در آیین بودا نیست، بلکه نام میتریه به لحاظ تاریخی برای نخستین بار در مجموعه سخنان بلند بودا آمده است که خود، بخشی از مجموعهای بزرگتر به نام کانون پالی است. در جایی از این متن چنین میخوانیم: «.. وقتی که طول عمر مردم به هشتاد هزار سال میرسد، شخص فرزانهای به نام میتریه ظهور خواهد کرد که ارهام [شایسته تکریم ویژه]است، همه دمّه را با عقل و بصیرت خویش دریافته، دانش عظیم و عمل اخلاقی کامل به او بخشیده شده، فقط سخنان راست و مفید میگوید، هر سه «لوکه» را میشناسد، در مطیع ساختن آن آنکه سزاوارند، بینظیر است، استاد دوهها و انسانها است، به روشن شدگی کامل رسیده و چهار حقیقت شریف را میداند و میآموزد، و فرزانهترین است.»
نکته مهمی که در بررسی «موعود» در آیین بودا، باید به آن توجه کنیم این است که مفهوم موعود و منجی در این آیین لزوماً یکی نیست و از این نظر آیین بودا با ادیانی که منجی آنها همان موعود آنهاست، تفاوت دارد. در آیین بودا، بوداسفها همه منجیاند و بهویژه امیتابه و اولوکتیشوره، در منجی بودن جایگاه ویژهای دارند؛ ولی موعود نیستند. آنها همیشه بودای برتر و در کالبد نموداری خواهند ماند؛ اما در این میان فقط میتریه است که کالبد خاکی خواهد گرفت و به روی زمین خواهد آمد؛ بنابراین از نظر نجاتبخشی، هر سه منجیاند؛ فقط میتریه منجی و موعود است.
در عصر حاضر نیز شاید توجه به میتریه در آیین بودا افزونتر از گذشته باشد. علاوه بر مناسک و ستایشهایی که امروزه در کشورهای بودایی نسبت به میتریه وجود دارد، عقیده به هزاره میتریه هنوز در مناطق بودایی آسیای جنوبی و جنوب خاوری رایج است. به سبب این سنت، پدیده یکی دانستن میتریه با رهبران و بنیادگذاران، پیوسته در میان بوداییان آسیا دیده میشود. همچنین این اندیشه به تازگی در میان بوداییان رشد کرده است که میتریه سمبل صلح جهانی است و از این رو، طرح ساخت مجسمهای از میتریه به ارتفاع صد متر در بودگیه (جایی که بودا به روشنشدگی رسید) در دست است که شاید اکنون که ما صحبت میکنیم، به اتمام رسیده باشد.
آموزه منجی موعود در آیین کنفوسیوس؛ آیین کنفوسیوس فلسفهای مبتنی بر اندیشههای کنفوسیوس؛ فیلسوف گرانقدر و معلم اخلاق چینی است. این آیین، فلسفه اجتماع، اخلاق، آداب و رسوم اخلاقی را میآموزد که بدون درخواستطلبی از طرف هر مرجع غایی و بلند مرتبه یا خدا بر تواناییها و ویژگیهای انتزاعی خاصی همچون محبت، صلح، هماهنگی، نظم، انسانیت، خرد، شجاعت و وفاداری مبتنی است. اگرچه هیچ خدای شخصی در آن وجود ندارد، آسمان والاترین مقامی است که انسان میتواند به آن نائل شود. انسان با کسب فضایلی همچون اشتیاق، علم، صبر و اخلاص و با پروراندن شخصیتش بر مبنای هماهنگی میان انسان و عالم به این مقام کامل دست مییابد. بنابراین انسان به وسیله کسانی که نامشان بعد از مرگ زنده میماند، به جایگاهش در الگوی کیهانی خلقت دست مییابد. متون کنفوسیوسی نیز شامل شش کهننامه که بهطور سنتی به کنفوسیوس نسبت داده، میشود.
یکی از آموزههای مهم و اساسی برای سنت و فرهنگ چینی، دوره یگانگی و هماهنگی بزرگ است که کنفوسیوسیان و دائوئیان بهطور یکسان به آن اهمیت دادهاند. به نظر میرسد، منشأ الهام آنها همین کتابهای کهن چینی بوده که برای هر دو آیین معتبر است؛ زیرا اصلیترین مستند برای نظریهپردازی درباره این آموزه _ که بهطور عمده از عصر هان به بعد صورت گرفته است ـ بخشهایی از این آثار بوده است. از طرف دیگر، کنفوسیوس با اصطلاح دا دونگ و لائوتزه به گونهای دیگر به آن اشاره داشتهاست.
یکی از مهمترین متون مقدس کنفوسیوسی، کتاب مکالمات است. این کتاب مجموعهای از سخنان کنفوسیوس است که شاگردان او جمعآوری کردهاند. در این اثر موضوعات مختلفی مطرح است و اشارات و تصریحهایی نیز، در زمینه انتظار منجی موعود در آن وجود دارد. لقب منجی موعود کنفوسیوسی «وانگ» است. وانگ، پادشاه منجی است و هیچ شباهتی به پادشاهان معمولی ندارد. او با دی (نیروی اخلاقی ـ جادویی) حکومت میکند. مردم مشتاقانه با شوری مسیحایی، منتظر آمدن اویند. کنفوسیوس، در اینباره میگوید: هرگاه «پادشاه حقیقی» بیاید، در یک نسل خیر و خوبی عالمگیر میشود.
این توصیف در مورد شاه منجی و تفاوت آن با شاهان معمولی که احتمالاً موفقیتهای بزرگی داشتهاند با توجه به سخنان کنفوسیوس و منسیوس و باور دیرینة چینیان از عهد باستان تاکنون انجام شده است. در سخنان کنفوسیوس دو نشانه برای ظهور منجی مطرح است که تا حد زیادی شبیه هماند. لازم است یاد کنم که خود کنفوسیوس منتظر بود تا به عنوان «منجی» مأموریت یابد و زمین را به اصلاح سوق دهد؛ ولی این مأموریت به وی واگذار نشده است. البته، در بعضی ترجمهها علت واگذار نشدن این امر اراده آسمانی ذکر شده که به وی تعلق نگرفته است. یکی از دو نشانه اصلی که در بعضی نقلها از زبان کنفوسیوس برای ظهور منجی مطرح شده ظهور کیلین است. کیلین، جانوری عجیب است که هیچکس او را ندیده است. این جانور هنگام ظهور منجی ظاهر و پیک خوشبختی میشود؛ بنابراین از تحقیقات متنی بر میآید که منجی موعود در کتابهای اصلی کنفوسیوسی یک شخص است یعنی منجی شخصی کمالیافته و دارای نیروهای معنوی خاصی است که دیگران از آن بیبهرهاند. از طرف دیگر، مأموریتی آسمانی دارد؛ یعنی تقدیر آسمانی این وظیفه را بر عهده او میگذارد که به قیام برخیزد. این تقدیر آسمانی، به واسطه علائمی بر زمین آشکار میشود که نشان دهنده ظهور منجی است.
منجی موعودی که در این کتابها مطرح است به هیچ وجه مربوط به قوم خاص چینی نیست، بلکه منجی تمام جهان است. در مطالبی که از آثار کهن و سخنان کنفوسیوس نقل شد، این حقیقت کاملاً آشکار است که صلح مطرح در این آثار، فراگیر و جهانی است و اختصاص به کشور و جامعه چینی ندارد.
آموزه منجی موعود در آیین تائو؛ آیین تائو یا دائو یکی از سه دین اصلی چینیان است. لائوتزه بنیانگذار آیین تائو است. اصول این دین، بهطور عمده از تائو ته جینگ و از نوشتههای چونگ تزه که دویست سال بعد میزیسته است، استخراج شده است. تائو عمل از راه بیعملی و مخالفت با خشونت از طریق تسلیم است بهطور کلی تائو هماهنگی درونی با طبیعت است که روح را جاودان میسازد.
تائو وقتی عمومی شد، شکل یک دین گرفت. از اینرو در غرب برای آن دو کاربرد فلسفی و دینی قرار دادهاند. کاربرد فلسفی، به تعالیم این دو مؤسس اشاره دارد و کاربرد دینی به مکتبهای گوناگون میپردازد و اینکه چگونه میتوان به جاودانگی دست یافت و در این راه، به اعمال جادوگری و خارقالعاده روی میآورند.
مشهور است که دائوئیان، به انزوا و گوشهنشینی علاقهمند و از سیاست و امور حکومتی، بیزار بودند و حتی کنفوسیوس را به دلیل دخالت در سیاست و وضع قوانین به باد انتقاد میگرفتند. در نتیجه شاید اینگونه تصور شود که آنها هیچ اندیشهای درباره حکومت و به تبع آن، منجی موعود نداشته باشند؛ اما اندیشة هماهنگی یکی از اندیشههای محوری آیین تائوست. اگر لائوتزه، رهبر اصلی این دین از طریق حکومت، اخلاق و قانون را مایه شورشها و بحرانهای اجتماعی میشمارد، نه بدین جهت است که با اصل حکومت مخالف باشد، بلکه با شیوه حکومت بر مبنای قانون و اخلاق مخالف است. او بر مبنای اصلی که بنیاد این آیین را تشکیل میدهد، معتقد است هر چه انسان طبیعیتر باشد و از طریق قوانین حکومتی و اخلاقی فطرت طبیعیاش منحرف نشده باشد، با تائو و کل نظام گیتی همآهنگتر است و بدین شکل میتوان به هماهنگی بزرگ دست یافت. در چنین جامعهای انسانها ساده زندگی میکنند؛ اما کمال رضایت را از زندگی خویش دارند.
جامعه آرمانی لائوتزه در تائو ده جینگ مهمترین متن تائویی توصیف شده است. در سخنان رمزگونه لائوتزه میتوان دید که وی به شکلهای مختلف به توصیف جامعه میپردازد. از ویژگیهای ممتاز این جامعه این است که در آن جنگ و خونریزی وجود ندارد، با اینکه اسباب آن فراهم است. نیازی به توانایی انسانهای قدرتمند نیست. وسایل رفاه در حد نیاز، برای همه فراهم است. مردم نیازی به سیر و سفر برای تأمین معاش خویش ندارند. به نوشتههای پیچیده نیازی نیست و علامتهای ساده کفایت میکند. شهرها به هم نزدیکاند.
در همین بستر بوده که اندیشه منجی موعود در آیین کنفوسیوس نیز شکل گرفته است. در متون بعدی کنفوسیوسی به موضوع آمدن یک نجاتبخش پرداخته و او را اینگونه توصیف کرده اند: «صلح بزرگ (هماهنگی بزرگ) که شهریاران عصر طلایی باستانی به وسیله حکومتی تائویی که در طبیعت دخالت نمیکند ایجاد کرده بودند، توسط رسولی الهی ـ که رهبر آسمانی خوانده میشود ـ ایجاد میشود.» بعدها نظریه تای پینگ و اینکه انسانِ کامل و فرستادهای از آسمان که «صلح بزرگ» را به ارمغان میآورد و نسل بشر را از فساد و تباهی که قوای شیطانی به بار آوردهاند، نجات میدهد و همه نیروهای شر را از بین میبرد، گسترش بیشتری یافت.
در تاریخ آیین کنفوسیوس، نامها و شخصیتهای متفاوتی را برای منجی برشناخته و معرفی کردهاند. برای نمونه، در دوران آشوب ـ که تقریباً از سال ۲۰۰ ـ ۵۰۰ م، به مدت سیصد سال بعد از انقراض سلسله هان به طول انجامید شخصیتی به نام «لی هونگ» ـ که از تجلیات لائوتزه محسوب میشد _ در بعضی کتابهای تائویی به عنوان منجی مطرح شده است. آنچه مسلم است این است که این خیزشها و نظریهپردازیهای موعودی، هرگز بدون وجود زمینه فکری و دینی جدّی و گسترده در منابع و سنت اولیه تائویی، امکان مطرح شدن و رشد و توفیق نمییافت.
بر اساس آنچه درباره اندیشه منجی موعود در آیینهای کنفوسیوس و دائو بیان شد، باید معلوم شده باشد که آموزه موعود در دین و معنویت چینی بهطور جدی مطرح است. سنت چینی، فردی خاص با ویژگیهای والا را نوید میدهد که برای نجات جهان قیام میکند. این نجات و کمال صرفاً با تکامل پدیدهها به صورت طبیعی حاصل نمیشود و نیل به این مقصود، نیازمند شخصی مقتدر با نیروی خاص فوق بشری است. از این رو، گرچه منجی موعود چینی بر خلاف روند طبیعی عالم قدم بر نمیدارد و تکامل پدیدهها برای رسیدن به کمال کل جهان امری ضروری است، ولی جایگاه این شخص را هیچ پدیدهای پر نمیکند و او، به عنوان کاملکننده تمام این تکاملهای جزئی جایگاه ویژهای دارد.
نظر شما