نمی خواهم به دسته بندی مخالفان و موافقان شبکه من و تو بپردازم. این که چرا تشکیل شد و چرا تعطیل شد هم دغدغه صاحب این قلم نیست. به گمانم اگر ذره ای به ایران و ایرانی اهمیت می دهیم باید به جای این حرف ها به این بندیشیم که چرا چنین شبکه ای با چنین محتوایی در مدت کوتاهی توانست مخاطبان پر و پا قرص و انبوهی برای خود تدارک ببیند؟ به این بیندیشیم شبکه من و تو چه دارد که ما نداریم؟ این را بفهمیم که همه اتفاقات عالم راه حل سیاسی ندارند. گیرم چنان که بعضی ها می گویند شبکه من و تو به دلیل لابی گری قوی جمهوری اسلامی به تعطیلی کشیده شد و یا به دعوی خودشان به دلیل بی پولی، با بی بی سی و ایران اینترنشنال چه می توان کرد؟ اصلا آن ها را هم به همین طریق به زمین گرم زدیم با دیگر شبکه هایی که می توانند بلافاصله سبز شوند و در مدت کم تر از چند ماه میدان دار سیاست و فرهنگ و مسائل اجتماعی شوند چه باید کرد؟
این روزها حال و روز جسمانی درست و حسابی ندارم وگرنه جا داشت مطلبی بلند بالا در این باره تدارک ببینم. اگر عمری باقی بود شاید چنین کردم اما دست به نقد امیدوارم خواندن آن چه روزگاری درباره برنامه تونل زمان نوشته بودم خالی از لطف نباشد. برنامه ای که توانست تاثیری عمیق بر بخشی از لایه های زیرین و جوان جامعه ایرانی بگذارد و مقدمات شعارهایی مثل رضا شاه روحت شاد را فراهم آورد
برنامه تونل زمان را به احتمال قریب به یقین در شبکه من و تو دیده اید.این شوخی های بی مزه ک:آره یک بار توی خانه همسایه مان دیده ام را کنار بگذارید..هم من دیده ام و هم شما. آن هم در خانه خودمان. شاید با این تفاوت که یکی در خانه استیجاری اش این برنامه را دیده و دیگری در خانه ای که مالک آن است.
این برنامه برای ما، که از اولین روز خلقت تا به امروزاهل نک و نال بوده ایم و همیشه خدا فکر کرده ایم و می کنیم گذشته بهتر از امروز است بسیار جذاب بوده و هست. فکر کنم بد نباشد در این جا چند سطری را از "کلیله و دمنه" بیاوریم تا ببینید گله گذاری از روز و روزگار مختص معاصرین ما نیست. احتمالا من و شما فکر می کنیم در روزگار صاحب کلیله و دمنه مردمان وضعیت بهتری داشته اند اما اگر حقیقت ماجرا این باشد که "ابوالمعالی نصرالله منشی" توصیف می کند باید گفت تاریخ از آن روزگاران تا به امروز برای ما که حاشیه نشین دهکده جهانی می خوانندمان کاملا فریز شده است. بخوانید: "کار های زمانه میل به ادبار دارد، و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی، و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مدروس گشته، و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده، وعدل ناپیدا و جور ظاهر، وعلم متروک و جهل مطلوب، ولوم و دنائت مستولی و کرم ومروت منزوی، و دوستی ها ضعیف و عداوت قوی، و نیک مردمان رنجورومستذل و شریران فارغ ومحترم، ومکر و خدیعت بیدار و وفا و حریت در خواب، ودروغ موثر ومثمر وراستی مردود و مهجور، وحق منهزم وباطل مظفرو...". شاعران هم بارها و بارها آنچه را صاحب کلیله و دمنه به نثر نوشته، به نظم درآورده اند، که از آن همه شاید یکی از تکان دهنده ترین سروده ها قصیده " عبدالواسع جبلی" باشد، قصیده ای که البته آن را به حکیم سنایی هم نسبت می دهند:
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هردو نام ماند چوسیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشته است باژگونه همه رسم های خلق
زین عالم نبهره و گردون بی وفا
غرض این که ما همیشه روزگار خودمان را بدترین روزگار دانسته ایم و به نوعی به روزگار پیشینیانمان رشک برده ایم. می توان از این حرف ها قرائتی عرفانی هم داشت و فی المثل گذشته را چیزی معادل بهشت فرض کرد و آه و ناله مارا ناله هجران و شکوه مارا شکوه هبوط انسان بر کره خاکی و گرفتار آمدن در میان اقتضائات روزمرگی دانست. نمی دانم، اما این قدر می دانم که این گذشته پرستی خصلتی است که همه ما کم و بیش گرفتار آنیم. حتی این بنده کم ترین که مثلا به این وضعیت تا حدودی آگاهی دارم نمی توانم نسبت به دهه شصت حسی نوستالژیک و جانبدارانه نداشته باشم، هرچه قدر هم که فکر می کنم دلیلی برای علاقه به آن دوره ندارم. ونه تنها دلیلی برای این حس غریب ندارم که می توانم کلی درباره این که آن روزگار چه دوره تلخ و غمباری بود برای شما منبر بروم اما ته دلم می گوید آن روزها از امروز خیلی بهتر بود. حداقل آرزوهایمان کم تر بود و آدمی هرچه آرزوهایش کم تر باشد حسرت و حرمانش کم تر است و مگر نفرمود: ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد؟ این را هم خوب می دانم که انسان دهه شصت ایرانی با انسان دهه هشتاد و نود زمین تا آسمان فرق دارد و تصور ما در دهه شصت از انسان و آرزوهایی که حق دارد داشته باشد از بنیاد تفاوت کرده است اما این را هم می دانم که آدمیزاد حتی در متدانی ترین مراتب وجودی اش یکسره از اختیار تهی نیست و اگرچه فرموده اند وصالش به کوشش نمی دهند اما همان ها که چنین فرموده اند به من و شما و در حقیقت به دل آدمی زاد که وجه ممیزه او از حیوان است فرموده اند: آن قدرای دل که توانی بکوش. کجا بودیم؟ آهان، آن جا که انسان ایرانی ذاتا گذشته پرست است و این را گردانندگان شبکه "من و تو" خوب می دانند. اگر هم یخ این جماعت گرفته مهم ترین دلیلش شاید همین باشد. نارضایتی از وضع موجود هم البته باعث می شود تا بیماری "فقدان حافظه تاریخی" در ما تشدید شود تا آن جا که چند روز پیش وقتی داشتم با یکی از دوستان سابقا انقلابی ام صحبت می کردم با جسارت و اطمینان می گفت:" اصلا در روز 17 شهریور که به آن می گویند جمعه خونین یا جمعه سیاه حتی یک نفر کشته که هیچی حتی یک نفرهم زخمی نشد". دست اندرکاران شبکه من و تو از این چیزها بی اطلاع نیستند و اصلا رسانه یعنی همین. یعنی رگ خواب مخاطب را پیدا کردن و به اقتضای فهم و درک مخاطب با او سخن گفتن. با همین درک و دریافت از مخاطب ایرانی و رسانه است که من و تویی ها برنامه ای می سازند به اسم " تونل زمان". یک برنامه نوستالژیک که مدام مخاطب را وا می دارد تا زیر لبی نچ نچ کند و دریغ بخورد به روزهایی که از دست رفت. اما آیا حقیقت همان چیزی است که من و تویی ها می خواهند به من وشما القاء کنند؟
تونل زمان دروغ نمی گوید، اوبرش هایی از اتفاقاتی را که در گذشته رخ داده پیش چشم من و شما قرار می دهد. برخلاف رسانه به اصطلاح ملی ما قضاوت نمی کند، شعار هم نمی دهد، چون می داند صرف نمایش آن برش ها چه بلایی سر مخاطب "حافظه جلبکی" می آورد. او نشان می دهد یک عده آدم خوش پوش و خندان دست در دست هم در خیابان ها راه می روند و همه جا خوشگل و چراغانی است و اتیکت اجناس اعم از اطعمه و اشربه و البسه چه قدر ارزان است و...الخ. به نظرتان آدمیزاد اگر عقل داشته باشد روی این تصاویر شعار می دهد و منبر می رود؟ تونل زمانی ها حتی برای آن ها که فرهیخته تر هم هستند فکر کرده اند. یک صحنه از گروه نوازی حسین علیزاده و گروهش را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نشان می دهند تا تو که شیفته موسیقی ایرانی هستی حسرت بخوری چرا درزمانه ای نزیستی که تلویزیونش به اشاعه فرهنگ و هنر ایرانی می پرداخته و نه مثل حالا که به جای نشان دادن آلات موسیقی گلدان های زشت و گل های بی ریخت نشان می دهند تا با تهاجم فرهنگی مبارزه کنند. کانهو آلات موسیقی آلات...استغفرالله. عجب گیری کرده ایم ما بیچاره ها و بخت برگشته ها با دوستان نادان و دشمنان دانا. البته برسراین که چه کسی دوست ماست و چه کسی دشمن ما، اختلاف بسیار است اما آن چه واضح و مبرهن است این که: وجه اشتراک هردو گروه وارونه جلوه دادن حقایق وعداوت با باورهای مردم بی پناه است. مردمی که در وضعیت تراژیک-کمیکی گرفتارآمده اند. درست همانند آن روستایی که گرفتاریکی از رنود خراسان شد و آن رند به او صادقانه می گفت: اگه جلو بری خفه می ری، اگه عقب بییی ِپرَه می ری.خدا رحمت کند زنده یاد صلاحی را که این جور موقع ها می گفت:حالا حکایت ماست. تا یادم نرفته بگویم خود استاد علیزاده می گفت من اصلا آن اجرا را که من و تو پخش کرده دوست ندارم، چرا که هیچ خلاقیتی در آن نمی بینم اما خیلی ها به من زنگ می زنند و یا حضوری به من می گویند: "آقا دیدی؟ عجب اجرایی بود ها! یادش به خیر". بله، تونل زمان چیزی خلاف حقیقت به من و شما نشان نمی دهد اما همه حقیقت را هم به من وشما نمی گوید.اجرای علیزاده و دوستانش جالب است و دوست داشتنی و ممکن است تحسین خیلی ها را برانگیزد اما تونل زمان به من و شما نمی گوید همین آقای علیزاده و دوستانش و بسیاری از بزرگان موسیقی ایرانی هم به دلایل سیاسی و هم به دلیل ابتذال لجام گسیخته ای که تلویزیون ملی را فراگرفته بود از رادیو و تلویزیون آن روزگاران استعفا دادند. تونل زمان به من و شما نمی گوید آن تصویر مردمان شاد و خندان و خوشگل و سرخ و سفید فقط تصویر کوچکی از جامعه آن روز ایران بوده و دوخیابان آن طرف تر مردمانی با شکل و شمایلی زندگی می کردند که هیچ شباهتی به این مردم ترگل ورگل نداشتند. تونل زمان خیلی چیزهای دیگر را هم نمی گوید. فی المثل نمی گوید اگر همه چیز این قدر خوب و شیک و دوست داشتنی بوده چرا مردم ایران به یک باره به خیابان ها ریختند و به سرشان زد حکومت شاهنشاهی را سرنگون کنند؟ آیا مردم از رفاه و سیری و زیادی خوش بودن به تنگ آمده بودند؟ اگر خوشی زیادی باعث طغیان و سرکشی می شود پس چرا مردم سوئیس و سوئد و نروژ و دانمارک به خیابان ها نمی ریزند و نظم جامعه را به هم نمی ریزند؟ آیا مردم ایران مردم خودآزاری اند که خوشی و رفاه را خوش نمی دارند؟ پس چرا الان این قدر در پی خوب زندگی کردنند و به سیروسفر وسیاحت اهمیت می دهند؟ آیا این نوع زندگی واکنشی است به آرمان خواهی روزگاران گذشته و کفاره آن سال ها؟ بدون شک یک برنامه تلوزیونی که ظاهرا به قصد تفریح و سرگرمی ساخته شده نباید به همه این پرسش ها پاسخ بدهد و مخاطب هم چنین انتظاری از یک برنامه تلویزیونی ندارد. اما آیا مخاطب بعد از دیدن و لذت بردن از یک برنامه نباید از خودش بپرسد اگر همه چیز آن طورهست که دوستان می گویند پس چرا این جوری شد؟
نظر شما