۰ نفر
۱ خرداد ۱۳۹۳ - ۱۷:۵۴

مرگ نیز مانند زندگی معانی متفاوت و متنوّعی را به ذهن متبادر می‌کند که با نوع نگاه و قالب فکری افراد و زمینه‌ی فرهنگی آنان مرتبط است. برخی آن را ادامه‌ی زندگی و انتقال به حیاتی دیگر می‌دانند.

بعضی مرگ را واقعیّت محتوم و اجتناب‌ناپذیر زندگی و رویارویی با پایان‌پذیری و نقطه‌ی پایانی میثاقی به شمار می‌آورند که میان زیستن و شاخص‌های زندگی به طور طبیعی منعقد شده است. گروهی مرگ را داوری نهایی در باب زندگی قلمداد می‌کنند که پاداش یا مکافات را به دنبال می‌آورد و گروهی دیگر مرگ را وضعیتی فوق‌العاده و اضطراری به حساب می‌آورند. یک تراژدی که منعکس‌کننده‌ی شکست و باخت و نفی ارزش‌های زندگی است که به پوچی و بی‌معنایی می‌انجامد. و بالاخره عدّه‌ای بدون آنکه مرگ را در تقابل با زندگی قرار دهند آن را آینه‌ی تمام‌نمای زندگی می‌دانند و با پذیرش همنوایی آن دو معتقدند که تمام ارزش‌های زندگی انسان از فناپذیری او ناشی می‌شود و معنی مرگ هر فرد از معنایی که در طول حیات به زندگی خود بخشیده است حاصل می‌گردد. لذا برای خوب‌مردن باید خوب زیست و برای خوب‌زیستن نباید از مرگ غافل شد. به قول نظامی :
همان به کاین نصیحت یاد گیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم

از تمام این مباحث برخی نکات کاربردی و آموزنده به دست می‌آید.
1- مرگ با حفط معیارها و ملاک‌های پذیرفته‌شده در زندگی مغایرت ندارد.
2- تلقّی مرگ به عنوان باخت و یا شکست منعکس‌کننده شکست در زندگی است که ربطی به خود مرگ ندارد.
3- رویارویی با مشکلات زندگی باید به نحوی آگاهانه و مستقیم صورت گیرد.
در برابر مرگ نیز باید از همین رویه پیروی کرد و انکار و گریز از آن راه به جایی نخواهد برد.

می‌توان ازسه بعد به مرگ نگریست. مرگ غیرشخصی که در مرگ به مثابه رویدادی غیرشخصی به چشم می‌خورد که به علت تهی‌بودن از عناصر رابطه‌ی انسانی در ناظر ایجاد ماتم یا سوک نمی‌کند.خواندن آگهی درگذشت افراد ناآشنا چون با فقدان عاطفی همراه نیست غیرشخصی تلقّی می‌شود. در بعد بین فردی با فقدان شخصی که برای ما اهمیت دارد روبرو هستیم که منجر به داغدیدگی، سوک و ماتم می‌شود و فضای روانی - اجتماعی بازمانده را تغییرمی‌دهد و در تجربه‌ی شخصی یا درون‌فردی او مؤثر است. بعد درون‌فردی یا شخصی به تجربه‌ی درونی میرایی خود شخص و فناپذیری او و رویارویی با مرگ اشاره دارد که تصور یا پیش‌بینی آن ناخوشایند و هراسناک است.

ما همیشه از مرگ به صورت پدیده ای مفرد و منفرد یاد می‌کنیم، حال آن که در فرایند مردن یک نفر می‌توان از تعبیر مرگ‌ها استفاده کرد. به عنوان مثال در بسیاری از موارد مدت‌ها پیش از لحظه‌ی نهایی مرگ، مرگ اجتماعی روی می‌دهد که نشان دهنده‌ی مرگ نمادین فرد در دنیایی است که به تدریج از او دور و کوچک می‌شود و جدایی میان او و اشخاص مهم زندگی‌اش رخ می‌دهد. در صورتی که فرد در تنهایی و انزوا رها شود این نوع مرگ می‌تواند مدت‌ها پیش از پایان واقعی زندگی فرا رسد و در فرد سالمندی که دیگر در جامعه فعال نیست یا از شبکه‌ای حمایتی برخوردار  نمی‌شود ،انواع احساس‌ها و حالات بیمارگونه را به وجود می‌آورد.

در مرگ روانشناختی عبور فرد از فرٱیند مردن و همراهی آن با ماتم‌داری و مقابله با طیف متنوّعی از فقدان‌های جسمی، روحی، اجتماعی و رابطه‌ای در شخصیّت و ساختار روحی تاًثیر می‌گذارد. نوع سوّم مرگ زیست‌شناختی است که با وقوع آن ارگانیسم به عنوان یک موجودیّت انسانی دیگر وجود نخواهد داشت. مانند فردی که به کمک دستگاه‌های کمکی به حیات خود ادامه می‌دهد.او از لحاظ بیولوژیک مرده ولی پیشرفت‌های پزشکی اجازه می‌دهد که اندام‌های حیاتی‌اش زنده بماند. و بالاخره مرگ فیزیولوژیک هنگامی روی می‌دهد که توقّف کامل فعالیّت یا عملکرد تمام اندام‌های حیاتی رخ داده باشد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 356430

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حسن A1 ۰۶:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۲
    2 0
    نوشته زیبایی بود مخصوصا این فقره: «برای خوب‌مردن باید خوب زیست و برای خوب‌زیستن نباید از مرگ غافل شد.»
  • هوشنگ US ۰۲:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۳/۰۳
    0 0
    آقاي دكتر كمي هم از شعرهايتان در اين وبلاگ قرار دهيد تا ما از لطافت طبع شما بيشتر استفاده كنيم