خویشی عشق و مرگ از دوران کهن حیات آدمی در کار بوده است. در جهان باستان ایزدبانوی عشق و الهه مرگ هر دو با خدایان مادینه اقوام شرقی مرتبط بودند. خدایانی که به طور همزمان آفریننده ، سازنده ، ویرانگر و کشنده بودند و احساساتی دوگانه از نفرت و محبّت را در میان پرستندگان خود بر می‌انگیختند.

این همانی عشق و مرگ در آراء بسیاری از صاحب نظران دیده می‌شود. هگل در دیالکتیک عشق خود پیدایی عشق مطلق را در مرگ می‌بیند. در میان عرفای ما آموزه فنا که بالاترین مرحله سلوک معنوی و نیل به وحدت با پروردگار شمرده می‌شود در پیوند با عشق تحقق می‌یابد.
در دفتر پنجم مثنوی مولوی ، معشوق پس از شنیدن شرح خدمات عاشق به او می‌گوید آن چه را که اصل عاشقی است به جا نیاورده‌ای که مردن و فناشدن است:

گفت آن عاشق بگو آن اصل چیست
گفت اصلش مردن است و نیستیست
 این همه کردی نمردی زنده‌یی
هان بمیر ار یار جان بازنده‌یی

برخی از روان شناسان به شباهت میان ارگاسم یا اوج لذت جنسی و مردن اشاره کرده‌اند. ارگاسم در اوج خود با تجربه لحظه‌ای ناهشیاری همراه است که نوعی مرگ جزئی(partial) محسوب می‌شود و در صورت وجود هراس از عشق می‌تواند به منزله مرحله‌ای غیرقابل بازگشت تجربه شود. هراس از عشق ممکن است در طول یگانگی جنسی و نسبت به خود آن به وجود آید و با تجربه از میان رفتن مرزهای خود یا من در اوج ارگاسم و از دست دادن فردیّت و خودباختگی ارتباط پیدا می‌کند.

از سوی دیگر هراس از عشق با تمام مشخصّات مرگ‌آلود خود در همراهی با اضطراب اختگی ذکر می‌شود که ترس از مرگ نیز ناشی از گسترش آن است.

درادبیات نیز تم تشابه مرگ و عشق طرفداران زیادی داشته و دارد. ستایش مرگ در میان رمانتیک‌ها که از شکوه مرگ دم می‌زدند با عشق به آن پهلو می‌زد. درزبان عادی نیز اصطلاحات مربوط به مرگ و مردن در قالب استعاره‌های عاشقانه و جنسی رخ می‌نماید مانند "می‌میرم برات" که در اوج بیان احساسی عاشقانه به کار می‌رود. با این همه بسیاری از صاحب‌نظران نیز عشق و مرگ را در تقابل و تخالف با هم می‌بینند. فروید که قبل از جنگ جهانی اوّل فکر می‌کرد غرایز زندگی و انرژی ناشی از آن‌ها یعنی لی‌بیدو یا زیست‌مایه به تنهایی برای تغذیه شخصیّت کافی است ، پس از مشاهده ویرانگری‌های جنگ از غریزه مرگ یا تاناتوس(thanatos) در برابر غرایز زندگی سخن راند و بر آن بود که تمام رفتارهای انسان تحت تاًثیر کشمکش میان این غریزه و غرایز زندگی یا عشق (eros) قرار دارد.

ملاحظات عملی قابل اعتنایی نیز در رابطه میان عشق و مرگ وجود دارد.اولاً رابطه نزدیک دارای وجه تکاملی است و بقای ژن‌ها و ادامه حیات در نسل‌ها را تضمین می‌کند. ثانیاً وقتی افراد با موقعیّت‌هایی روبرو می‌شوند که برانگیزاننده افکار مربوط به مرگ است، روابط نزدیک و به خصوص رابطه رمانتیک از طریق گسترش مرزهای خود یا خویشتن امنیت روانشناختی آنان را ارتقاءمی‌بخشد.
پژوهش‌ها نشان می‌دهدکه وقتی افراد به مرگ فکر می‌کنند احساس تعهّدی که نسبت به رابطه رمانتیک خود دارند افزایش می‌یابد. از سوی دیگر وقتی افراد به مشکلات مربوط به رابطه رمانتیک خود می‌اندیشند افکار مربوط به مرگ در آنان پر رنگ می‌شود. این یافته‌ها نشان می‌دهد که عشق و رابطه نزدیک می‌تواند رنج میرایی و فناپذیری را تخفیف بخشد.
لذا رابطه رمانتیک هم می‌تواند مانند باورهای فرهنگی و مذهبی راهی برای مقابله با ملاحظات هستی مدارانه از جمله مرگ فراهم کند و در ارتقاء امنیّت روانشناختی برای گونه بشر که از میعاد خود با مرگ آگاه است، مؤثر باشد.

شاید راست گفته‌اند که مرگ می‌تواند یک زندگی را خاتمه دهد نه یک رابطه را و شاید آن گفته قدیمی که عشق می‌تواند برمرگ غلبه کند گاه محلی از اعراب داشته باشد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 325531

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی US ۲۳:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۱
    27 3
    این بخش آخر که تیتر مطلب شما بود اقای دکتر خیلی جمله خلاقانه و حکیمانه ای بود که تا کنون کمتر کسی به آن فکر کرده است. خود من از زمانی که پدرم فوت کرده است رابطه فکری و ذهنی من با او بیشتر شده است و این از عجایب روزگار است و نشان می دهد که ذهن آدمی واقعا چه موجود پیچیده و شگفت انگیزی است.که مرگ و نیستی هم نمی تواند جلوی سیلان و جاری شدنش را بگیرد. ممنون می شوم که بیشتر در این زمینه بنویسید
    • آرش IR ۰۷:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۲
      7 2
      علی جان پیشنهاد می کنم مطالبی که استاد جوادی آملی ذیل آیه "کل نفس ذائقة الموت" بیان کرده اند را مطالعه کنی. راست کار خودته. در آنجا این مطلب بطور مفصل توضیح داده میشه که در نهایت این انسان است که مرگ را می میراند نه مرگ انسان را...
    • الیمی A1 ۰۸:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۱۲
      1 6
      آرش خان: این بازی با کلمات هستش ..