یکی از رسمها و آداب جشنواره فیلم فجر این بوده که در فاصله ورود به سالن نمایش تا شروع فیلم، معمولاً زمان به نمایش چند پیشپرده سپری میشود. این پیشپردهها شامل چند پیام بازرگانی (که قاعدتاً به اسپانسرهای جشنواره اختصاص دارد)، چند پیام اجتماعی/فرهنگی مربوط به آداب تماشای فیلم ( مثل خاموش نگه داشتن تلفن همراه) و نهایتاً آنونس خود جشنواره است. امسال خوشبختانه پیامهای بازرگانی و اجتماعی برخلاف برخی دورههای گذشته که کمیت و نیز کیفیتشان بعضاً آزاردهنده بود، حجم کوتاهی داشتند ولی در عوض چند روز نخست را با سکانسهای برگزیده از فیلمهای منتخب سی سال اخیر سینمای ایران آغاز کردیم که این نیز خوشبختانه در روز اخیر خبری ازش نبود. میگویم خوشبختانه، چون واقعاً جای این چیزها در زمان پیش از هر نوبت نمایش فیلمها نیست؛ هم کسی به آنها توجه نمیکند و هم انتظار برای شروع فیلم مورد نظر را با اعصابخردی همراه میسازد؛ مضاف بر اینکه واقعاً نمیدانم با کدام سلیقه برخی از این فیلمها و سکانسهایشان برگزیده شده اند. مثلاً فارغ از این آیا فیلمی همچون «محیا» تا چه حد قابلیت حضور در این مجموعه را میتواند داشته باشد؟ سکانس مربوطهاش هم عملاً بدترین بخش فیلم به حساب میآمد ( منظورم همان سکانس پراندرز روستا است که در باب عبرت آموزی از مرگ نصیحتمان میکند) و میشد حالا لااقل سراغ بخشهایی رفت که از امتیازهای کار بیبهره نبود. اگرچه گاه این روند خیلی هم بدسلیقه پیش نمیرود؛ مثلاً سکانس ملاقات جانبازی که چهرهاش دفرمه شده با همسر و دختر خردسالش از فیلم «بوی پیراهن یوسف»، انصافاً جزو بهترین بخشهای این فیلم است. ولی بههرحال همانطور که گفتیم لفتولعابدادنهای اینچنینی قبل از هر سئانس نهتنها تأثیر مورد نظر را ندارد، که برعکس دافعهبرانگیز هم هست.
اما آنونس خود جشنواره که سالهاست جزو آداب همیشگی این محفل شده است، امسال اگرچه اجرای بدی ندارد اما متأسفانه ایدهای بسیار مستعمل را دربردارد. ماجرای تبدیل سی مرغ به سیمرغ از بس در طی این چندین سال مورد استناد و ارجاع قرار گرفته است، دیگر کمتر جذابیتی برایش باقی گذاشتهاند ( این موضوع در پوستر امسال هم وجود دارد)، ضمن آنکه عناصری از قبیل حرکت بالارونده و صدای کمانچه و قالبهای گرافیکی شبیه به جلوههای خطاطی ایران اگرچه واجد هویتی ملی است، اما چندان مناسب یک عرصه پویا و بهشدت وابسته به حرکت نیست. چند سال پیش شهرام مکری آنونسی خوشساخت و بسیار متناسب با حالوهوای جشنواره ساخته بود که کارکرد اصلی این نوع آیتمها را خوب برآورده کرده بود: انگیزهبخشی هیجانی برای پیگیری فیلمها و برنامههای جشنواره. منظورم همان آنونسی است که در آن کسی با شتاب تمام مسیری طولانی و پرفرازونشیب را در تهران پشت سر میگذاشت تا حلقههای فیلم را به سینماهای نمایشدهنده آثار جشنواره برساند. حیف که از این دست هوشمندیها در غالب آنونسهای جشنواره به چشم نمیخورد و اغلب طراحان و موضوعپردازان چسبیدهاند به یک سری ایده فرسوده که در آنها گل و بلبل و جلوههای روستایی و ... به زور تحمیل شدهاند روی نمودهایی از سینما تا مثلاً هم جنبههای ملی لحاظ شود و هم جنبههای سینمایی؛ غافل از اینکه جشنواره میتواند در ابعاد مختلف مد نظر قرار گیرد و حتی با مایههای تفننی و طنز هم ترکیب شود. نوآوری در سینما یکی از ویژگیهای اساسی است؛ این خصیصه را اگر در فیلمهایمان نداریم، لااقل در آنونس جشنواره تزریق کنیم تا اندکی دلمان خوش شود!
نظر شما