بهنوش خرمروز: بیشتر از یک ماه از فاجعه در ژاپن میگذرد. خانههای بسیاری ویران شده، دهکدهها و شهرها مملو از انبوه زبالهها و بقایای خودروها، خانهها و حتی کشتیهای خردشده هستند. بحران اتمی هنوز ادامه دارد و آبهای زیادی به مواد رادیواکتیو آلوده شدهاند. اما بالاخره بقایای تخریب جمع میشود. مواد رادیواکتیو محو میشوند و 200هزار نفری که در سرپناههای موقت به سر میبرند صاحب خانههای تازه میشوند. اما آنچه میماند، خاطره این زلزله، سونامی و بحران اتمی است. نکته مهم اینجاست که ماندگارترین نتیجه بحران ژاپن، نه پزشکی، نه اقتصادی و نه محیطی، که روانشناختی است.
به گزارش نیوساینتیست، باربارا لوپز کاردوزو از بنیانگذاران پزشکان بدون مرز، در سال 1985 / 1364، درست بعد از این که فوران آنشفشان نوادو دلروییز، 23هزار نفر را در کلمبیا کشت، آنجا بود. وی هنوز جیغها را فراموش نکرده و ضجههای مردم بازمانده را زمانی که مورد هجوم خاطرات و صحنههای فاجعه قرار میگرفتند (فلشبکها)، به خاطر میآورد و همین تجربه وی را بر آن داشت تا توجه خود را بر رسیدگی به سلامت روانی افراد پس از حوادث بزرگ متمرکز کند.
ای.اس ویکراما از دانشگاه ایالتی لووآ که روی بازماندگان زلزله و سونامی اقیانوس هند در سال 2004/ 1383 مطالعه میکند هم بر این عقیده است که باید به سلامت روان بازماندگان توجه ویژه داشت. وی میافزاید: «درست است که بازسازی زیرساختها مهم است، اما نباید فراموش کنیم که سلامت روان افراد و فرایند روانی که بعد از فاجعه میگذرانند، زیرساخت جامعه است و نباید از آن غافل شد.»
انواع ضربه (تروما)
طی سه دهه گذشته، روانشناسان و روانپزشکان مطالعات فراوانی را در زمینه تاثیر فجایع بر سلامت روان افراد منتشر کردهاند. بر اساس این مطالعات، بعد از یک فاجعه فناوری، مثل سقوط یک هواپیما، بین 25 تا 75 درصد از افراد نجاتیافته، علایم اختلال استرس پس از ضربه یا به اختصار پی.تی.اس.دی را از خود نشان میدهند. اما معمولا میزان ابتلا به پی.تی.اس.دی در بازماندگان یک فاجعه طبیعی کمتر است، شاید به این دلیل که همه قربانیان یک حادثه سقوط را میتوان شناسایی و ارزیابی کرد، اما این کار در مورد یک زلزله بزرگ امکانپذیر نیست.
فاجعه ژاپن هم به طبیعت برمیگردد و هم به فناوری. در نتیجه باید انتظار علایم پی.تی.اس.دی را داشت. یکی از موارد مشکلساز، اضطراب از تشعشع است. ترس مردم از آلوده شدن به مواد رادیواکتیو خود میتواند به آنها آسیب بزند. در واقع بسیاری از دانشمندان بر این عقیدهاند که آسیب ترس از آلودگی به مواد رادیواکتیو، خیلی بیشتر از خود مواد رادیواکتیو است.
از طرف دیگر، کارکنانی که برای بازگرداندن شرایط نیروگاه داییچی فوکوشیما جان خود را به خطر انداختهاند، احتمالا بیش از همه در معرض خطر قرار دارند. در سال 2008/ 1387 مطالعهای انجام شد که در آن، 295 مرد که به پاکسازی نیروگاه چرنوبیل اوکراین کمک کرده بودند، با 397 مرد دیگر که در همان منطقه بودند اما سهمی در پاکسازی نداشتند، مقایسه شدند. نتایج نشان داد که در بین کارکنانی که روی نیروگاه کار کرده بودند، میزان افسردگی و اضطراب بیشتر بود و این افراد با فراوانی بیشتری به خودکشی فکر میکردند.
از سوی دیگر، عواملی همچون حمایت اجتماعی موثرند. ویکراما سال گذشته مقالهای را منتشر کرد که در آن، سلامت روانی مادران 325 خانواده آسیبدیده از سونامی 2004/ 1383 را در جنوب سریلانکا بررسی کرده بود. در اغلب کشورهای در حال توسعه، مادرها مراقبین اصلی خانواده هستند و به همین دلیل در برابر مشکلات روانی آسیبپذیرترند.
مطالعه ویکراما جالب بود. او نشان داد مادرانی که احساس میکردند در اجتماعی حمایتکننده به سر میبرند، کمتر دچار پی.تی.اس.دی و افسردگی شده بودند. به علاوه افرادی که گروههای مردمی برای امداد و بازسازی خانهها و راهها تشکیل داده بودند، علاوه بر این که زودتر صاحب راه و خانه شدند، بهتر از سایرین از نظر روانی بهبود یافتند.
قدرت فرهنگی
به گفته ویکراما، فرهنگ ژاپنیها صمیمیت خانوادگی را تشویق میکند که میتواند یک منبع اجتماعی مهم باشد. رفتاری که ژاپنیها بعد از بحران و لزوم تخلیه از خود نشان دادند، به خوبی حاکی از این است که آنها دارای یک ویژگی بسیار مهم به نام جهتگیری جمعی هستند، یعنی باور دارند که منافع جمعی بر منافع فردی اولویت دارد.
البته ژاپنیها هم همیشه طرفدار روانشناسی و مراقبتهای روانی نبودهاند. جاشوا برسلو از دانشگاه کالیفرنیا که در سال 1995 / 1374 درست بعد از زلزله کوبه در ژاپن حضور یافت، میگوید: «ایده اهمیت دادن به مسائل روانی خیلی جدید بود. در آن زمان برخی از مردم از آن استقبال کردند و برخی هم نه. یادم میآید یکی از آنها از عبارت "کوکورو نو کی" به معنای "مراقبت از قلب" استفاده کرد و از این طریق، هشیاری نسبت به مراقبت روانی را باارزش دانست.»
اما امروزه ژاپن موسساتی مانند موسسه استرس ناشی از ضربه هیوگو دارد که از سال 2004/ 1383 افتتاح شده و اکنون متخصصان سلامت روان را به مناطق مختلف سندایی میفرستد تا به بازماندگانی که خانههای خود را از دست دادهاند و یا به علت تخلیه منطقه خانه و زندگی خود را ترک کردهاند، کمک کنند. اما بسیاری از کشورهای در حال توسعه چنین منابعی ندارند و به متخصصینی وابستهاند که کشورهای خارجی برای آنها میفرستند. در اغلب موارد هم متخصصین خارجی در کمتر از چند ماه کشور آسیبدیده را ترک میکنند و مردم دیگر به آنها دسترسی ندارند.
لوپز کوردوزو هم این مشکل را به خوبی لمس کرده و میگوید: «ما باید متخصصین سلامت روانی را آموزش بدهیم که بتوانند مراقبتهای روانشناختی پایه را بعد از بحرانها به مردم ارائه دهند. لازم است که این متخصصین از بین افراد همان منطقه باشند. همچنین نیاز به مطالعات و پیشرفتهای فراوان در زمینه داروهای روانپزشکی و درمانهای موثر برای افرادی که از یک حادثه سخت جان سالم به در بردهاند، کاملا محسوس است. بعد از هر فاجعه، ما میبینیم که بیماریهای روانی شدت میگیرند و ما هنوز مطالعات کافی برای کمک به این مردم در اختیار نداریم.»
50172
نظر شما