پرنس فیصل ابتدای ماه جاری به گرمی در سوچی و از سوی پوتین مورد استقبال قرار گرفت ،متقابلا بلافاصله دو هفته بعد و در اقدامی غیر معمول در عرف دیپلماتیک لاروف به جده رفت و بنا به گفته خود گفتگو های مفصلی با همتای سعودیش فیصل به عمل آورد. شاه عبدالله،اوباما را در ماه مارچ برای ادای توضیحات به ریاض می کشاند اما تغییری در مناسبات آنها مشاهده نمیشود. این یعنی "ما راه خود را خواهیم رفت آقای رئیس جمهور!".

رفتارها و اقدامات ايالات متحده در سياست خارجي به ويژه آن بخش كه به منطقه خاورميانه مربوط ميشود به تكاپوي يك حيران زده سياسي بيشتر شبيه است تا تلاش هاي ديپلماتيك حرفه اي يك كشور قدرتمند.به همين دليل ارزيابي نهائي رفتار هاي آمريكا بسيار مشكل شده است. نه به اعتبار پيچيدگي و زيركي آنها،بلكه دقيقا به معناي وجود بي برنامگي و سر درگمي .رئيس جمهوري ميگويد متعهد به حمايت از متحدان عرب و حفظ امنيت آنها وثبات منطقه است،اما نميگويد چگونه و با چه سياست و پشتوانه اي!. كري و هگل، وزراي خارجه و دفاع نيز بر همين نكات همواره تاكيد ميكنند اما براي آنچه كه بايد انجام دهند ونمي دهند وبالعكس مرتب در حال برگزاري تور بازديد از خاورميانه و توضيح در باره پيامد سياست هاي واشنگتن هستند . اما تا آنجا كه به رهبران منطقه مربوط ميشود اين تاكيدات و توضيحات قانع كننده نبوده و نشان دهنده آن تعهدي تلقي نمي شوند كه ايالات متحده لازم يا مجبور است متوجه خود كند، والا دليلي ندارد آقاي اوباما هرروز مجبور به تشريح چرائي سياست هاي خود شود. انتقاد،بي اعتمادي و سردرگمي نسبت به سياست هاي اوباما تنهابه متحدان واشنگتن محدود نشده. حتي مخالفان منطقه اي ايالات متحده مانند ايران به صراحت از بي تصميمي و فقدان اراده سياستمداران امريكائي در مذاكرات سياسي و اتمي ابراز ناراحتي ميكنند. وزير خارجه ايران بعد ازپايان دور چهارم و پنجم مذاكرات ژنو (وحتي قبل ترازآن)دليل اصلي به نتيجه نرسيدن گفتگو ها را ناشي از فقدان اراده اتخاذ تصميم و متعاقبا درخواست هاي غير منطقي آمريكائي ها اعلام و تصريح كرد آمريكائي ها بايد تكليف خود را روشن و تصميمات سختي را بگيرند.
پس يك جاي كار ايراد دارد.
اين سرگرداني، ضرورتا مقامات كاخ سفيد و وزارت خارجه را وادار كرده بيش از حد معمول خود را در برابر قضاوت افكار عمومي وانتقادات تند و گزنده كنگره، رقباي سياسي و رهبران عرب قراردهند.موضع گيري ها وسخنان مقامات در واشنگتن اكنون به وضوح نشان ميدهد نتوانسته اند اعتمادي را كه به دنبال آن هستند، حداقل در رهبران كشور هاي عرب خليج فارس ايجاد كنند. سعودي ها در تلافي،به گونه اي چشم گير از آمريكا فاصله گرفته ودر صددند پاي مسكو را براي تغيير موازنه قدرت به منطقه باز كنند.آنها بي هيچ واهمه اي اين پوزيشن را در ويترين نمايشگاه سياست خارجي خود به تماشاي ديگران گذاشته اند. پرنس فيصل ابتداي ماه جاري به گرمي در سوچي و از سوي پوتين مورد استقبال قرار گرفت ،متقابلا بلافاصله دو هفته بعد و در اقدامي غير معمول در عرف ديپلماتيك لاروف به جده رفت و بنا به گفته خود گفتگو هاي مفصلي با همتاي سعوديش  فيصل به عمل آورد. قبل تر،شاه عبدالله،اوباما را در ماه مارچ براي اداي توضيحات به رياض مي كشاند اما تغييري در مناسبات آنها مشاهده نميشود. اين يعني "ما راه خود را خواهيم رفت آقاي رئيس جمهور!".
به درستي نميدانم و قضاوت در باره آن الان مشكل به نظر مي رسد اما آنچه اكنون مشاهده مي شود نوعي گروگانگيري آشكار سياست خارجي آمريكا توسط اعراب خصوصا سعودي هاست.رهبران عربي خصوصا درخليج فارس خود را محق ميدانند ايالات متحده فراتر مشورت هائي ديپلماتيكي ، هر اقدام و تصميم خود را با آنها هماهنگ و اجرا كند.در غير اينصورت آنها برداشت مستقل خود را از متحد بودن خواهند داشت كه با برداشت سنتي عربي - امريكائي از اين مفهوم متفاوت است. اين موضوع اكنون به يك گرفتاري در سياست  منطقه اي ايالات متحده تبديل شده است.طي يك سال گذشته شايد نمونه هاي فراواني در زمينه اين ديدگاه جديد و گروگانگيري ديپلماتيكي بتوان مثال زد اما دو نمونه پرونده اتمي ايران و بحران عراق نمونه هائي روشن از فشاري ست كه به ويژه سعودي بر آمريكا وارد ميكند. آنها به خوبي از تاثيري كه بحران عراق و قدرت گرفتن گروهي تند رو با رويكردي تروريستي مي تواند بر اوباما و تضعيف موقعيت داخلي و بين المللي او بگذارد واقفند. به همين دليل فارغ از نتايج و عواقب چنين گروگان گيري سياسي و ديپلماتيكي بر منطقه و صرفا با اين ديدگاه كه اين گروه و نمونه هاي مشابه را در آينده ميتوانند كنترل كنند ، به تقويت آنها پرداخته و از بيان آنهم ابائي ندارند.
به درستي مشخص نيست واشنگتن چه برنامه اي را درعراق دنبال خواهد كرد ( مانند ساير ابهامات سياست خارجي اوباما).رئيس جمهور ووزير خارجه از لزوم انجام اصلاحات سياسي و برقراري توازن ميان نيروها در دولت سخن گفته اند اما اشاره اي به كنار رفتن مالكي از قدرت نكرده اند. شايد از ايجاد خلاء قدرت نگران هستند،بسيار خب! اما به فرض كه اينگونه باشد (ما نميدانيم) تفاوت اساسي  ديدگاه واشنگتن و رياض در مسائل منطقه مانند آنچه كه در باره سوريه بروز كرد و موجب خشم شاه عبدالله شد و اكنون نيز ميتواند بر پيچيدگي اوضاع بيافزايد را چه بايد كرد؟. وضع به گونه اي شده كه ديگر هيچ تضميني بر پذيرش نظرات ايالات متحده توسط متحدان بين المللي و در اين مورد اعراب منطقه خليج فارس خصوصا سعودي ها وجود ندارد .يك تحليل گر ارشد سياست خارجي آمريكا در واشنگتن مي گويد" در ارزيابي سياست خارجي آقاي اوباما بحث بر سر اين نيست كدام سياست درست است يا غلط. يا اگر آقاي رئيس جمهور اين كاررا ميكرد بهتر بود.ما با هيچ استراتژي مشخصي روبرو نيستيم.موارد متعدد را ببنيد. جنگ سوريه،وقايع ليبي،بن بست در مذاكرات صلح خاورميانه،پرونده اتمي ايران،موضوع توافقنامه امنيتي با افغانستان،بحران اوكراين،مشخص نبودن استراتژي آمريكا در شرق اسيا و حالا هم بحران عراق و رشد بي رويه تروريسم حمايت شده در اين كشور". اين تحليل گر ارشد ميگويد" وضع به گونه اي شده كه القاعده را فراموش كرده ايم. ايالات متحده القاعده را به قيمت رضايت پرنس بندر و پرنس طلال در عربستان وشيخ جاسم در قطر و ديگر اعراب تندرو تحمل كرد و نتيجه اش را ديد. چه كسي اين گروه را حمايت مالي كرد؟آيا امروز وضع عراق و تروريسم جديد را هم بايد تحمل كرد؟تجربه اي تلخ را دوباره تكرار كنيم؟در سوريه الان چقدر بر اقدامات گروه هاي مسلح مخالف اسد كنترل وجود دارد؟اكنون به قيمت بركناري مالكي از داعش حمايت ميشود؟ بسيار خب ،اما بهاي آن چه خواهد بود؟
(سرمقاله شهروند4/4/93)matinmos@gmail.com

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 362031

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =