دکتر محمد رجبی،رئیس کتابخانه، موزه و مرکزاسناد مجلس امروز در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات طی سخنانی به تبیین جایگاه علم و تشریح آراء و افکار شهید مطهری پرداخت.

به گزارش خبرآنلاین نکات مهم سخنان دکتر رجبی دوانی  را در زیر می خوایند:

  • شهید مطهری بارها می فرمود که آنچه می گویم ممکن است اشکالاتی داشته باشد که من آماده بحث و گفت وگو هستم اما پاسخ او را با گلوله دادند. خب این پاسخ از طرف یک افرادی که نمازخوان بودند به ایشان داده شد اما یادم می آید که در جلسه ای یکی از اساتید مشهور جامعه شناسی که مارکسیستی بود در پاسخ به دعوت شهید مطهری برای بحث و گفتگو، به روی ایشان چاقو کشید.
  • علم اعلا علمی است که مانند شاه‌ کلید قفلهای متعددی را باز کند. به اعتقاد یونانیان، فلسفه علم اعلا بود که ناظر بر تمام علوم می شد. اما به اعتقاد اسلام و آنچه در قرآن آمده علم اعلا «حکمت» است. در سوره لقمان خداوند می فرماید ما به لقمان حکمت دادیم تا شکرگزار باشد. منظور این آیه این است که نتیجه حکمت، شکر است.
  •  اولیاء دین، حکمت را به معنی شکر می دانستند و در مورد شکر توضیح می دادند که شکر عبارت است از شناخت حقیقی اشیاء و امور مترتب بر آن. شکر باعث حکمت حقیقی می شود. علم اعلا یا حکمتة، علمی است که به ما راه درست زندگی کردن در حوزه های علمی، ذوقی و عملی را نشان دهد.
  • علم از یک سو خیر است، پس علم اعلا، خیر اعلا است و خیر اعلا این است که ما به افرادی بتوانیم راه سعادت و علم اعلا را نشان دهیم. لذا در قرآن آیاتی مانند « قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» وجود دارد که برخی معنی می کنند که آیا آنکس که می داند با آنکه نمی داند برابر است؟ اما معنای این آیه فراتر از دانشمند به معنی امروزی است؛ در واقع این آیه می فرماید آیا آنهایی که صراط مستقیم را پیدا کردند با آنها که سرگردانند، برابرند؟ اینجا علمی که راه سعادت را نشان می دهد منظور است.
  • به همین دلیل است که مسلمانان جدای از فراگیری علومی مثل طب، نجوم، ریاضیات و غیره، به سراغ علم اعلا می رفتند. ابن سینا با اینکه در پزشکی و بسیاری از علوم سرآمد عصر خویش بود اما اهمیت کار او این بود که با فلسفه یونان توانست فلسفه اسلامی را تأسیس کند و در پی آن بود که چگونه در بنیادهای این فلسفه تصرف کند تا آن را به آن حکمت از جنبه نظری نزدیک کند.
  • شهید مطهری فقه، تاریخ، فلسفه، عرفان، تفسیر را می دانست و تمام تلاشش این بود که وجودش خیری برای انسانهای زمان خود و آیندگان باشد لذا خیر اعلا را انتخاب کرد و به سراغ نکاتی رفت که احساس می کرد جامعه اسلامی در گذشته و حال به واسطه گم کردن این طریق به بیراهه رفته اند و وظیفه خود را در هدایت جامعه می دانست.
  • شهید مطهری در هر حوزه ای که وارد می شد در پی باز کردن گره های زمان خودش بود و آثاری چون اصول فلسفه و روش رئالیسم، عدل الهی، مسئله حجاب و ... از این دست کتبی است که بر اساس نیاز جامعه نوشته شد.
  • در یک دوره ای دکتر شریعتی بحث مدرنیته را مطرح کرد و اینکه آیا جامعه یا تاریخ بر ما حکومت می کند؟ و آیا انسان در شرایطی زندگی می کند که با فرهنگ و تمدن به عنوان مسلمان مسئله دارد؟ و شهید مطهری در پاسخ به این مسائل کتابهایی مثل جامعه و تاریخ، جهان بینی و ... را نوشت که بعد از شهادت ایشان منتشر شد.
  • این جلسات در سطح اساتید برگزار می شد اما متأسفانه بعد از انقلاب این مباحث را بسیار فشرده کرده و در تعلمیات دینی و دبیرستان آوردند که این مسئله باعث شد که آن مطالب ارزشمند از اصالت خود بیفتد، چون این مطالب برای بچه ها نوشته نشده بود و نه تنها بچه ها که برخی از معلمان هم مطالب را نمی فهمیدند چون بسیار فشرده بیان شده بود. ما در آن زمان نسبت به این مسئله اعتراض کردیم اما برخی تصور می کردند که ما با شهید مطهری مخالف هستیم در حالیکه قطعا اگر شهید مطهری بود اولین کسی می بود که نسبت به انتشار این مطالب به عنوان کتاب درسی مخالفت می کرد.
  • شریعتی با اینکه درد دین داشت اما معتقد بود که با متد جامعه شناسی دیالکتیک می شود تمام مسائل دینی را مطرح کرد و مستمرا می گفت اگر اسم خدا را در قرآن بردارید و به جای آن «ناس» بگذارید هیچ معنای قرآن عوض نمی شود. در ظاهر شاید این حرف درستی باشد اما در واقع حرف گزافی است؛ بله جاهایی است که خداوند، مردم را به جای خود معرفی کرده است مثل آیه قرض الحسنه اما ایات بسیاری مثل خلق الله ... چه می شود؟ به همین دلیل بود که شهید مطهری به روشنگری درباره این مسائل پرداخت اما برخی تصور کردند، کسی که به روشنگری در این زمینه می پردازد، با اصل جهت گیری شریعتی مخالف است در حالیکه اینطور نبود یعنی هدف هر دو یکی بود اما راه و روش فرق می کرد. مرحوم شریعتی طرح مباحث دینی از نگاه جامعه شناسی بود در حالیکه همه چیز را اجتماعی دیدن و محصول مناسبات انسانی دیدن کم کم به نفی دین منجر می شود.
  • یک بار قرار بود دکتر شریعتی مقاله ای را با عنوان« جامعه شناسی شرک» ارائه کند به این معنی که اگر جامعه طبقاتی باشد، اعتقاد به خدا نیز طبقاتی می شود و به جای یک خدا، چند خدایی می شود. دکتر داوری با دیدن اعلانیه برگزاری این سخنرانی از من سؤال کرد که این چه مطلبی است و من هم گفتم قرار است ایشان در این سخنرانی توضیح دهند و بعد از من پرسیدند که اگر اینطور است که می گویید پس جامعه شناسی توحید هم صادق است که من گفتم بله. دکتر شریعتی معتقد است که اگر جامعه ای بی طبقه باشد، یک خدایی می شود. دوباره دکتر داوری از من پرسید یعنی توحید از دل آدم در می آید یا امری است آسمانی؟ اگر جامعه شناسی توحید نداشته باشیم می گوییم شرکت محصول اجتماع است؟ و اگر جامعه شناسی توحید داریم، دین می شود ساخته بشر؟ این توالی فاسد دارد. و دکتر شریعتی متوجه این توالی فاسد نبود.
  • من سراغ دارم مارکسیستهایی که به واسطه ارتباط با دکتر شریعتی دیندار شدند و از طرفی طلبه های جوانی را سراغ دارم که با آشنایی با دکتر شریعتی از این طرف بام افتادند و معتقد شدند که روحانیت باید بربیفتد چون فاسد است و بعد روحانیون را می کشتند آن هم روحانیون خوب را که نمونه آن را در گروه فرقان دیدیم. این نگاه اجتماعی به دین(که شریعتی معرف آن بود) تا یک مدتی کشش داشت اما ادامه آن باعث می شد که همه چیز دین با عینیت اجتماعی تعریف شود در حالیکه دین تنها شریعت نیست. طریقت هم که باطن شریعت محسوب می شود، برای این است که انسان نه تنها بد نباشد بلکه چطور بهتر شود. باطن طریقت هم حقیقت دین است که ذات حق تعالی است. خود قرآن می فرماید:" هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن" در همین معنا بود که حضرت علی(ع) فرمود:" ندیدم چیزی را الا اینکه قبل و بعد و درون و با او خدا را دیدم." معنی این نیست که شریعت و طریقت را رها کنید بلکه تعالی انسان در جهتی است که همه چیز را در مسیر حقیقت ببیند.
  • این افرادی که به حقیقت دین دست پیدا کردند، مقام اولیائی پیدا می کنند و اینها چه بخواهند و چه نخواهند وجودشان و گفتار و عملشان هدایت است و عجیب آنکه مرگشان هم هدایت است و در واقع اینها نمی میرند. شهید مطهری در هر چه نوشتند و گفتند کجا و آن وسعتی که اندیشه های ایشان بعد از مرگشان داشت، کجا. به همین دلیل منشأ اثر بودن، نشانه هستی و بودن است. وقتی کسی بعد از مرگش منشأ اثر باشد یعنی زنده است. لذا بر اساس آموزه های اسلامی کسانی که منشأ خیر شوند تا قیامت پای آنها خیرات نوشته می شود و کسانی که منشأ شر بزرگی باشند تا قیامت برای آنها شر نوشته می شود. او یک حقیقت الهی باقی می گذارد و دیگری یک حقیقت شری را بر جای می گذارد.
  • وقتی حضرت علی(ع) فرمودند که این خوارج مرا خواهند کشت، یاران ایشان گفتند اجازه بدهید همه آنها را بکشیم اما حضرت پاسخ دادند که اینها تا قیامت در صلب مردان و رحم زنها باقی می مانند. این یعنی یک پدیده و همیشه یک گروهی هستند که ادراکشان این است که ما بر حقیم و هر که غیر ما است باید نابود شود. اولیاء الهی در پی این هستند که این را به عنوان یک پدیده از بین ببرند نه به عنوان یک موضوع مشخص؛ و شهید مطهری به عنوان معلم نسلها سعی کرد طوری طرح مسئله کند که نتیجه فرازمانی و فراتاریخی داشته باشد. البته خود ایشان بارها می فرمود که آنچه می گویم ممکن است اشکالاتی داشته باشد که من آماده بحث و گفتگو هستم اما پاسخ او را با گلوله دادند. خب این پاسخ از طرف یک افرادی که نمازخوان و روزه گیر و نان خشک خور بودند به ایشان داده شد اما یادم می آید که در جلسه ای یکی از اساتید مشهور جامعه شناسی که مارکسیستی بود در پاسخ به دعوت شهید مطهری برای بحث و گفتگو، به روی ایشان، چاقو کشید و اینجاست که انسان به مظلومیت اولیاء خدا پی می رد که اینها از هر دو سو تحت فشار بودند.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 289897

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =