۴ نفر
۱۵ فروردین ۱۳۹۱ - ۱۷:۱۳

محمدرضا نوروزپور

یک بار که پیش استاد گنجی پدر علم جغرافی ایران بودم، برایم تعریف کرد که قدیم ها یک فرنگی در بوشهر از کشتی پیاده می شود و می پرسد چگونه می تواند به تهران برود و محلی ها به او می گویند خودت را به شاه عبدالعظیم برسان از آنجا با قطار دودی به تهران برو.
این را گفتم چون وقتی صحبت از شهرری و شاه عبدالعظیم است، بعضی ها دوست تر دارند از تاریخ ری بگویند و بشنوند. از فرهنگ و هنرش و معماری سنتی و کاشی کاری های صحن حضرت عبدالعظیم و آثار ناب میراث فرهنگی آن که معلوم نیست چقدر از آن باقی مانده و چقدر از آن نابود شده است. این هم برای خودش هنگامه ای است. نه سر دارد و نه ته . از ما بسیارند کسانی که هنوز در شکوه بی سرو ته گذشته ها سیر می کنند. پیششان که بروی خرواری از مکررات تاریخی و داشته های اکنون برباد رفته را برایت عین قطار دودی تهران – شاه عبدالعظیم روی ریل خاطرات می دوانند.
اما در برهه کنونی ما در خط القعر واقع شده ایم. این جوابی است که وقتی به سرازیر شدن همه ناپاکی های شهر تهران به شهرری اعتراض می کنیم به ما می دهند. بعد از ما، بهشت زهرا(س) است. بعدش شهری از زباله و پس از آن دل کویر تا برسی به فشافویه، که اگر الان کسی به شما بگوید تا همین 40 سال پیش و قبل از سد بستن روی رودخانه کرج، "دشت زرین" لقب داشته و بخش بزرگی از گندم کشور را تامین می کرده، حتما خنده تان می گیرد.
اولین آبادانی پس از فشافویه، فرودگاه امام خمینی(ره) است که به فضل و عنایت مسئولان، از خطه ری جدا گشته و صرفا زحمت ایاب و ذهاب و فرسایش جاده های ترانزیتی اش برای ری نشین ها مانده است.
ما اما دل به گنبدو بارگاه آقا سید الکریم(ع) خوش کرده ایم و سابق بر این تا پیش از آنکه در دل شهرستان ری، یک شهر جدید "آفتاب"ی شود، به داشتن حضرت روح الله هم به خود می بالیدیم اما از مردم ری، داشتن حرم آقا هم دریغ شد و مانده است چهارتا خیابان این طرف و آن طرف حرم همان شاه عبدالعظیم خودمان که بگویند همین شهرری است و زیاده گویی هم نکنید. مردم ری البته بیش از هرکس دیگری دل در گرو آقا دارند حالا اطراف و اکناف و پاساژهایش باشد برای سایرین که هرکدام برای سرگرمی این دنیا دل خوش کنکی داشته باشند.
ما به پای انقلابی که آقا روح الله برایمان آورد عباس ها و اکبرها دادیم و دل مشغول عشق او شدیم تا ابد و کوچه کوچه های شهرمان به این ادعا شهادت می دهند. فرانک ها و کامبیزها اما برای ما زباله تولید کردند و با فاضلاب هایشان زمین های کشاورزی شهرما را نابود. ما برای زیمین (با همین غلظتی که شاه عبدالعظیمی ها آن را ادا می کنند) دل به انقلاب و امام ندادیم و البته زمین های شهرستان را روز به روز از دور و اطرافش عین آب نبات قیچی های قدیم بازارحرم، قیچی کردند و گمانم نهایتا به این هم اکتفا نکنند و آنچه را که اکنون منطقه بیستش می خوانند را تا اندازه چند خیابان دور حرم محدودکنند و بگویند این شاه عبدالعظیم است، چون شما بچه های خوبی هستید این حرم مال شما.
البته مسئولان کلان شهر تهران که سالیانی است ما را در خود بلعیده اند فکر می کنند ما شاه عبدالعظیمی ها زیاده خواه هستیم و در واقع از زیر باران رحمت درآمدهای آنچنانی آنهاست که شهرمان سرپا مانده است، حال آنکه من مانده ام همیشه از آسمان به زمین می باریده است و اگر تهرانی ها هنوز چیزی دارند از صدقه سر اقا سید الکریم(ع) است و حالا چطور این اتفاق افتاده این را هم باید گذاشت به حساب عجایب روزگار.
اما آنها هم راست نمایی نمی خواهند بکنند، بنده های خدا. یک فاضلاب سمی است که روزانه به خاطر همان خط القعر بودن ما به پایین سرازیر می شود، یک مردگانی که خدایشان بیامرزد و به ناچار از بیخ گوش ما راهی دیار باقی می شوند و کامیون های زباله ای که استارت ماشین هایشان را از اقصی نقاط تهران به مقصد کهریزک روشن می کنند و خوشحالند که دیگر حالا مقصد آنها را مردم نه با زباله که با چیز دیگری به یاد می آورند. این ها نمونه هایی از همین باران رحمت است.
همین باران رحمت تهران به شهرری است که سبب شد کهریزک روزگاری " چون قند "، حالا به کهریزکی چون زهر بدل شود و کهریزکی ها بگویند گل بود، به سبزه نیز آراسته شد و از آنجایی که یادآوری این نام، خاطرات گهرباری را در اذهان متبادر می کند، نام آن زینت بخش تابلوی مقصد نهایی خط یک مترو تهران و حومه شده است. خدا را شکر که سیاهی از روی زباله ها رفت و مسئولان، کلکسیون موجود از معضلات زیست محیطی سرازیر شده به شهر ما از جمله فاضلاب و مردگان و زباله و دیوانه و زندانی و صنایع سنگین و کارخانه سیمان و پالایشگاه و کارخانه آزبست و ذوب مس و ... را با ماجرای کهریزک کامل کردند.
سیاه نمایی می کنم؟ نمی دانم، شاید. تلاشی برای رهایی از این اتهام نمی کنم. همانگونه که گریزی از این حقایق ندارم. یعنی هیچکس ندارد. کسی انگار که دارد از شهرری انتقام می گیرد. ما قبل از انقلاب دو نماینده در مجلس داشتیم، حالا پس از 30 سال به ما گفته اند در کمیسیون شوراها تصویب شده است که ری در انتخابات مجلس، نماینده مستقل داشته باشد. یعنی حق سی سال تضییع شده ما را که می خواهند دوباره به ما باز گردانند منت هم می گذارند و در شیش و بشمان می گذارند. تازه بعد از این همه سال باز همان دونماینده، آن هم نه پنج تا و حتی سه تا؛ فقط دوتا! تازه آن هم به قول بچه های شاه عبدالعظیم حرف پیشکی مایه شیشکی است. زمزمه هایی به گوش می رسد که همین هم در فال است و عده ای دلسوز ممکن است درصحن علنی مجلس به آن رای ندهند.
ما در تاریخ عروس البلاد بوده ایم و حالا شهرهای شهرستان ری مثل باقر شهر، کهریزک و حسن آباد به مدد داشتن شورای شهر ابادتر از خود شهرری شده اند و شهرری سی سال است که میان شهر بودن و منطقه 20 تهران بودن بلاتکلیف مانده است. مسئولان هم گاهی بر سر همین منطقه بودن یا شهر بودن این شاه عبدالعظیمی که از آن رازی ها و شیخ صدوق ها و کلینی ها برخاسته است بر سر و روی هم چنگ می اندازند و تبلیغات انتخاباتی می کنند. نسخه آخر را هنوز نپیچیده اند و لذا هویت ما لنگ در هواست که بالاخره تهرانی هستیم یا شاه عبدالعظیمی یا با هویت مجعول منطقه بیستی! تصور کن بپرسند بچه کجایی؟ بگویی بچه منطقه بیستم!
از نخبگان و هنرمندان و فرهیختگان و رجل سیاسی و اندیشمندان و .... بگذار بومی های قدیمی را اصلا بگویم که دیگر نگو و نپرس. همه را یا باید در شهرک فلان و شهرک بهمان. بجوئید یا در محله ها و منطقه های تک رقمی تهران . شهر روز به روز خالی از بومیانی می شود که اولین سپر محکم دربرابر تهاجم فرهنگی محسوب می شوند. روزگاری از در و دیوار افغان می ریخت و حالا از در و دیوار ادم هایی که معلوم نیست ازکجا خودشان را به شهرری رسانده اند تا بگویند ما هم تهرانی هستیم.

دیگر حتی نمی توانی بگویی دور حرمی هستی. بازهم دم مشهدی ها گرم که هنوز محله های دور حرم را نگه داشته اند و دور حرمی های اصیل دارند. خانه های دور حرمی های ما را به مدد ماده 9 شهرداری و دلالان دسته چک به دست، بی خانمان کردند و کوچاندند تا جای آن خانه هایی که روزگاری گذر حضرتی از میان آنها می گذشت پارکینگ بسازند و خیابان کشی و فضای سبز به راه بیندازند.
هر بار که به بارگاه اقا که نگاه می کنم اما، این دردها را به کناری می گذارم و زیرلب والعصر می خوانم. گاهی فکر می کنم آقا خودش هم با مردم شهرری هم درد است. فکر می کنم آن دوتا گلدسته حرم سید الکریم هم برای ما، دست به دعا برداشته اند.

یادداشت من در همشهری معماری

شماره 9- آبان ماه 90

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 206146

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 2 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۲۳:۳۰ - ۱۳۹۱/۰۱/۱۵
    8 0
    آغازیاد عصه نخور چون این سرنوشت همه ی محله های با اصالت شهرهای بزرگ و کوچک است وقتی سیل مهاجرت ها آن هم نه مهاجرت هم وطن ها که مهاجرت اتباع بیگانه آمد و آمد تا گلوی شهرهای ما را بفشرد خود به خود نفس محله های با اصالت تنگ شد و ساکنان اش تسلیم شدند و رفتند و جا گذاشتند برای تازه به دوران رسیده های وطنی و غیر وطنی و عاقبت همان شد که نباید بشود اصالت محله ها شکست توی خبابان کوچه هایی با هویت جعلی به اسم جدید با خانه هایی آب و رنگ دار اما ... وای که چه قدر دلم برای محله های بابا شیخ. کاظم خان. قلا کوون ( به معنی قلعه کهنه). سرپچه. چمی وولی خان شهرم یعنی شهر سقز از استان کردستان تنگ شده است. یعنی می شود یک روز توی آن محله ها با همان حال و هوای قدیم راه رفت و نفس کشید؟! افسوس که دیگر ممکن نیست
  • عباس جوادي IR ۰۸:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۱/۱۶
    12 1
    عشق و مرام بچه هاي شهرري در تمام جهان بي نظيره .مخلص همه بچه هاي با معرفت شاه عبدالعظيم
    • بدون نام GB ۱۸:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۴/۱۲
      5 2
      ایول بچه های با مرام جنوب شهر. اصیل بچه هیئتی با صفا با وفا همه کار درست.
  • واقعگرا US ۱۶:۴۲ - ۱۳۹۱/۰۱/۱۹
    6 0
    این ساز وکار مدرنیسمه که سنتها رو یکی بعد از دیگری با دلایل منطقی ببلعه شاید این زیاد دردناک نباشه ولی مهم اینه که این جامعه جدید چقدر دارای هویته؟