۱ نفر
۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۷:۵۸
به نام امید؛ برای معلم گفتگو

از آن کلیسای سرِ خیابان ویلا که پایین می‌آمدیم خیلی هم امیدی نبود که معاون وزیر را بدون وقت قبلی ببینیم؛ برای ما که در دولت دوم خاتمی و آن روزهای پرهیاهو، دانشجوی تحکیمی شده بودیم، خانیکی و ظریفیان اسامی تکرارشونده‌ای بودند، نام‌هایی که مدام به گوشمان می‌خورد. جلسه با آنها برای چند دانشجوی بیست و یکی دو ساله که مشق سیاست می‌کردند. تجربه‌ی مهمی بود و من نخستین ملاقاتم با دکتر خانیکی در همان ساختمان خیابان استاد نجات‌اللهی وزارت علوم اتفاق افتاد، در تابستان 83 همان سالی که او از مسؤولیتش استعفا داد.

منتظر نشستیم، اینکه از شهرستان آمده بودیم بهانه‌ی خوبی بود برای اینکه لابه‌لای آمد و شدها فرصتی برای جلسه با ما هم باز کنند و دست خالی برنگردیم. وارد اتاق که شدیم انتظار مسؤولی با شمایل انقلابی را نداشتم، به نظرم قیافه‌ی دکتر خانیکی به دهه‌ی شصت وفادارتر بود تا زمانه‌ی اصلاح و روزآمدی. من آمده بودم تا از ایده‌ی ماجراجویانه‌ی یک جشنواره‌ی دانشجویی بگویم، از «وبلاگ» آنهم آن دوران که پرونده‌ی وبلاگ‌نویسان باز بود و مرتضوی هر چه می‌خواست می‌کرد و و تاریخ مصرفش به مانند این ایام، منقضی نشده بود. اقبال من آنجا بود که مخاطبم در آن اتاق نه یک مقام بروکراتیک که معلم ارتباطات بود و لازم نبود در میانه‌ی آن همه غوغایی که بگیر و ببندها به پا کرده بود، از وبلاگ، هراس‌زدایی کنم و از پدیده‌ی وبلاگ فارسی بگویم؛ او گوش داد، او ما را خوب شنید و این همه‌ی انتظار ما بود. ما از خوب شنیدنش غافلگیر شدیم، من همانجا، دقیقا از همانجا، از آن صبح تابستانی که گفتگویمان طولانی‌ شده بود و مسؤولان دفترش، پشت در بالا و پایین می‌پریدند تا اکنون و تا هر فردای نیامده‌ای شیفته‌ی استادی شدم که خوب می‌شنید و در این سرزمین منبرها و تریبون‌ها، گفتگو را به سخنرانی برای چند دانشجوی ساده تنزل نمی‌داد؛ شیفته‌ی آن لحن خردمندانه که ته‌لهجه‌ای خراسانی، شیرینش کرده بود و طنازی‌های کوچک اما مستمرش، شنیدنی‌ترش می‌کرد.

از آن سال تا الان، شماری از آن دانشجویان پر شر و شور که میانسال شده‌اند و تصاویر پروفایلشان جوگندمی شده کنشگری را وا نهاده‌اند و شماری دیگر هم هنوز به تمنای فردایی بهتر برای سرزمین مادری‌شان، عرصه‌ی اینک خلوت‌ شده را خالی نکرده‌اند. اما دکتر خانیکی هنوز هم یک کنشگر است، بی‌وقفه یک کنشگر است، یک نفس، خستگی‌ناپذیر؛ نه از آن سال‌ها که خیلی زودتر.

در دولت بودن یا نبودن، در مشاورت و معاونت بودن یا نبودن، تغییری در کنشگری او ایجاد نکرده، جامعه‌ی مدنی هنوز و همچنان او را می‌پذیرد و باورش دارد چه روشنفکرانش، چه سیاستمدارانش، چه دولتمردانش، چه اهالی فرهنگ و رسانه، چه کنشگران داوطلبش، چه اصولگرایان و اصلاح‌طلبانش و چه حتی مخالفانِ از اصلاحات عبور کرده‌اش. این «پذیرفته شدن»، اتفاق کمی نیست خاصه در زمانه‌ی شبکه‌ای شده‌ی ما که نفرت بارها بازنشر می‌شود و در پی جهاد فاکتوری‌ها و ویرانی‌طلبی وابسته‌ها، چهره‌ها یک به یک پس زده می‌شوند. در ازدحام دوگانه‌ها، در این حراجی بزرگ که هر برندی، قیمت از دست داده و هر اعتباری از کف رفته، خانیکی هنوز یک برند است و یک اعتبار چراکه شنیدن، رواداری و باورمندی‌اش به گفتگو از او «دیگری» نساخته. او مؤمن به گفتگوست و گفتگو برای او نه یک ایده که سبکی برای زندگی است. وقتی کسی از «چریکی سیانور در دهان» تا «معلمی منادی گفتگو» را زندگی کرده است، روندها را درک می‌کند، تغییر و هزینه‌ی تغییر را می‌فهمد و دغدغه‌اش تکرار نشدن آزموده‌ها و هزینه‌ها برای وطن است. دکتر خانیکی برای من شبیه هیچکس نیست، اصالت دارد و باور دارم یک خانیکی برای ایران ما و روزگارِ بیمارِ ما کم است ما عمیقا نیازمند کنشگران مرزی‌ای هستیم تا از دام بن‌بست‌ها برهیم و از دالان گفتگو به حل مسائل چندساحتی و پیچیده‌ی ایران نزدیک‌تر شویم.

این روزها که خبر بیماری استاد غمگینمان کرده و این روزها که او با امید بدون خوش‌بینی‌اش در اندیشه‌ی گفتگو درباره‌ی سرطان است، دلم می‌خواهد به نام امید، خوش‌بینانه به زندگی و زمانه بنگرم، دلم می‌خواهد خبر بهبودی و سلامتی دکتر خانیکی، ما را به زندگی در این روزگار سخت امیدوارتر و جسورتر کند. فکر می‌کنم تقدیر حداقل یک خبر خوب در این سال‌های بد، سال‌های باد، سال‌های اشک به ما بدهکار باشد حداقل به من که شاید حقم باشد این بار پیروزی یکی از عزیزانم در برابر سرطان را جشن بگیرم.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1621757

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =